چهل حدیث از حکمتهای نهج البلاغه
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
بنیاد نهج البلاغه به منظور آشنایی بیشتر نسل جوان و دانش آموز سراسر کشور با فضای نهج البلاغه و فرهنگ علوی و استفاده بهینه از اوقات فراغت، حفظ چهل حدیث از نهج البلاغه را به مسابقه گذارده است.
علاقهمندان میتوانند از این فرصت حداکثر بهره برداری را نموده و فکر و دانش خود را با کلمات نورانی مولای متقیان علی علیه السلام آشنا کرده و در نتیجه زندگی خود را به برکت آن محتوا و مفهوم گرانقدر، رونق و صفا بخشند.
این چهل حدیث از کلمات قصار نهج البلاغه انتخاب، ترجمه و عنوان گذاری شده است، شمارههایی که در پایان احادیث ملاحظه میشود، شمارهی کلمات قصاری است که در نهج البلاغه چاپ بنیاد و نیز ترجمه مرحوم فیض الاسلام آمده است و شماره آغاز هر حدیث شماره ترتیب پیوسته در این جزوه میباشد.
برای حفظ این احادیث لازم است هر حدیث را به طور صحیح چند بار بخوانید تا حفظ شوید و سپس ترجمه آن را به دقت مرور کرده و پس از درک و دریافت مطلب و فکر کردن درباره آن و احیانا بحث و گفت و گو درباره آن به حفظ آن بپردازید.
برای بهتر فراگرفتن احادیث مزبور خوب است که به اصل کتاب نهج البلاغه هم مراجعه شود و احادیث و ترجمه آنها را از متن کتاب هم مطالعه کنند تا آشنایی بیشتر با این گنجینه ارزشمند پیدا کنند.
موفقیت شما را از خداوند متعال خواهانیم
در زشتی طمع
1) أَزْرىٰ بِنَفْسِهِ مَنِ ٱسْتَشْعَرَ ٱلطَّمَعَ، وَ رَضِىَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ ضُرَّهُ، وَ هٰانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهٰا لِسانَهُ. (حکمت2)
آن که طمع را شعار ساخت شخصیّت خود را باخت، و آنکس که سفرة دل نزد هرکس بگشاد به خفّت و خوارى خود رضایت داد، و هرکس که زبانش فرمانرواى او باشد ارزش خود از دست خواهد داد.
در زشتی بخل
2) ٱلْبُخْلُ عٰارٌ، وَ ٱلْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ، وَ ٱلْفَقْرُ یُخْرِسُ ٱلْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ، وَ ٱلْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِى بَلْدَتِهِ، وَ ٱلْعَجْزُ آفَةٌ، وَ ٱلصَّبْرُ شَجٰاعَةٌ، وَ ٱلزُّهْدُ ثَرْوَةٌ، وَ ٱلْوَرَعُ جُنَّةٌ. (حکمت3)
بخل ننگ است و ترس نقص، و نادارى زبان زیرک را از بیان دلیل خود بندد، و تنگدست در شهر خود غریب نماید، ناتوانى آفت است و صبر شجاعت، زهد ثروت است و پارسایى سپر.
در زشتی خود بینی
3) مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ ٱلسَّاخِطُ عَلَیْهِ، وَ ٱلصَّدَقَةُ دَوٰاءٌ مُنْجِحٌ، وَ أَعْمٰالُ ٱلْعِبٰادِ فِی عٰاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِی آجِلِهِمْ. (حکمت6)
از خودراضى، ناراضیان زیادى خواهدساخت؛ و صدقه داروى بهبود و شفاست؛ و کردار بندگان در دنیا، رویارویشان است در روز جزا.
انسان موجود شگفت انگیز
4) إِعْجَبُوا لِهٰذَا ٱلْإِنْسٰانِ یَنْظُرُ بِشَحْمٍ، وَ یَتَکَلَّمُ بِلَحْمٍ، وَ یَسْمَعُ بِعَظْمٍ، وَ یَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ!(حکمت7)
شگفتا از این انسان که با اندک پیهى بیند، و با تکّه گوشتى گوید، و با قطعه استخوانى شنود، و از دریچهاى تنفّس کند!
علم زندگی
5) خالِطُوا ٱلنَّاسَ مُخٰالَطَةً إِنْ مُتُّمْ مَعَهٰا بَکَوْا عَلَیْکُمْ، وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ. (حکمت9)
با مردم چنان زى که در مرگت بگریند، و در بودت به سویت آیند و با تو انس گیرند.
عفو و گذشت
6) إِذٰا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّک فَاجْعَلِ ٱلْعَفْوَ عَنْهُ شُکْرًا لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ. (حکمت10)
چون بر دشمنت چیره شدى، گذشت را شکرانة این پیروزى قرار ده.
حسب و نسب جایگزین همت و تلاش نشود
8) مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ یُسْرِعْ بِهِ حَسَبُهُ. (حکمت22)
آنکس که در کارش کُندى کند تبارش جبران نکند.
فریاد رسی
9) مِنْ کَفَّارٰاتِ ٱلذُّنُوبِ ٱلْعِظٰامِ إِغٰاثَةُ ٱلْمَلْهُوفِ، وَ ٱلتَّنْفِیسُ عَنِ ٱلْمَکْرُوبِ. (حکمت23)
تاوان گناهان بزرگ، فریادرسىِ ستمدیدگان و غمزدایىِ اندوهگینان است.
از معصیت بپرهیز
10) یَاٱبْنَ آدَمَ إِذٰا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحٰانَهُ یُتابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ. (حکمت24)
اى فرزند آدم، آنگاهکه نعمتهاى پروردگارت پیاپى بر تو فرو بارد و تو او را نافرمانى کنى، بترس و برحذر باش.
از اسراف بپرهیز
11) کُنْ سَمْحًا وَ لا تَکُنْ مُبَذِّرًا، وَ کُنْ مُقَدِّرًا وَ لا تَکُنْ مُقَتِّرًا. (حکمت32)
دستباز و بخشنده باش، ولى از ریختوپاش بپرهیز؛ و در زندگى اندازه نگهدار، امّا سخت مگیر.
خیر خواهی
12) منْ أَسْرَعَ إِلَى ٱلنَّاسِ بِمٰا یَکْرَهُونَ قٰالُوا فِیهِ مٰا لا یَعْلَمُونَ. (حکمت34)
آن که با زبان هرچه خواست بر مردم تاخت، آنان نیز دربارة او هرچه خواهند، بافت.
چهار خصلت نیکو
13) یا بُنَىَّ ٱحْفَظْ عَنِّى أَرْبَعًا وَ أَرْبَعًا لا یَضُرُّکَ مٰا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ: إِنَّ أَغْنَى ٱلْغِنَى ٱلْعَقْلُ؛ وَ أَکْبَرَ ٱلْفَقْرِ ٱلْحُمْقُ؛ وَ أَوْحَشَ ٱلْوَحْشَةِ ٱلْعُجْبُ؛ وَ أَکْرَمَ ٱلْحَسَبِ حُسْنُ ٱلْخُلْقِ. یا بُنَىَّ إِیَّاکَ وَ مُصٰادَقَةَ ٱلْأَحْمَقِ فَإِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرُّّکَ؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصٰادَقَةَ ٱلْبَخِیلِ فَإِنَّهُ یَقْعُدُ عَنْکَ أَحْوَجَ مٰا تَکُونُ إِلَیْهِ، وَ إِیَّاکَ وَ مُصٰادَقَةَ ٱلْفٰاجِرِ فَإِنَّهُ یَبِیعُکَ بِالتَّافِهِ، وَ إِیَّاکَ وَ مُصٰادَقَةَ ٱلْکَذَّابِ فَإِنَّهُ کَالسَّرٰابِ یُقَرِّبُ عَلَیْکَ ٱلْبَعِیدَ، وَ یُبَعِّدُ عَلَیْکَ ٱلْقَرِیبَ. (حکمت37)
پسر جانم، چهار نکته در فضایل و چهار نکته در رذایل از من یاد گیر، تا هیچچیز به تو ضرر نرسانَد: بىنیازترین بىنیازى عقل است؛ بزرگترین نادارى نابخردى است؛ بالاترین وحشت، خودپسندى است؛ و ارزندهترین تبار، اخلاق نیکوست. فرزند جانم، از دوستى با احمق بپرهیز، که اگر خواهد به تو سودى رسانَد سرانجام به تو ضرر زند؛ از دوستى با بخیل نیز دورى کن، که آنچه را سخت بدان نیازمندى از تو مضایقه کند؛ و همچنین از دوستى با فاسق و فاجر بپرهیز، که تو را به پشیزى فروشد؛ و بالاخره با دروغگو هرگز دوست مشو، که چونان سراب است و با جادوى کلامش دور را نزدیک، و نزدیک را دور جلوه دهد.
زبان خردمند
14) لسٰانُ ٱلْعٰاقِلِ وَرٰاءَ قَلْبِهِ، وَ قَلْبُ ٱلْأَحْمَقِ وَرٰاءَ لِسٰانِهِ. (حکمت39)
زبان عاقل در سنگر قلب اوست و قلب نابخرد در پشت زبانش.
درباره خبّاب
15) یَرْحَمُ ٱللهُ خَبَّابًا فَلَقَدْ أَسْلَمَ رٰاغِبًا، وَ هٰاجَرَ طَائِعًا، وَ قَنِعَ بِالْکَفٰاف، وَ رَضِىَ عَنِ ٱللهِ، وَ عٰاشَ مُجٰاهِدًا. طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ ٱلْمَعادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسٰابِ، وَ قَنِعَ بِالْکَفٰافِ، وَ رَضِىَ عَنِ ٱللهِ. (حکمت41)
خدا رحمت کند خبّاب را که از صمیم دل اسلام آورد، و هجرتش از روى اطاعت بود، و به قدر حاجت قناعت مىکرد، و از خداوند خشنود بود، و زندگى او جهاد بود.خوشا آنانکه همواره به یاد رستخیزاند، و کارشان پسند دیوان محاسبات الهى است، و به زندگى سادة آبرومندانه بسنده کنند، و از خداوند شادمان باشند.
محبت امیرالمومنین(ع)
16) لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ ٱلْمُؤْمِنِ بِسَیْفِى هٰذَا عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی مٰا أَبْغَضَنِی، وَ لَوْ صَبَبْتُ ٱلدُّنْیٰا بِجَمَّاتِهٰا عَلَى ٱلْمُنٰافِقِ عَلَى أَن یُحِبَّنِی مٰا أَحَبَّنِی. وَ ذٰلِکَ أَنَّهُ قُضِىَ فَانْقَضَى عَلَى لِسٰانِ ٱلنَّبِىِّ ٱلْأُمِّىِّ صَلَّى ٱللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قٰالَ: «یٰا عَلِىُّ لا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ، وَ لا یُحِبُّکَ مُنافِقٌ». (حکمت42)
اگر با این شمشیرم بر فرق مؤمن زنم که مرا دشمن دارد هرگز نخواهد داشت، و نیز اگر همة دنیا را به کام منافق ریزم که مرا دوست بدارد، نپذیرد. و این از آن روست که چنین رقم زده شده و بر زبان پیامبر امّى ـ درود خدا بر او و خاندانش ـ جارى گشته است که فرمود: «یا على، فرد باایمان تو را دشمن نگیرد و منافق هم تو را دوست نبیند».
خودپسندی ممنوع
17) سَیِّئَةٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَٱللهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُکَ. (حکمت43)
گناهى که شرمسارت سازد، نزد خدا بهتر است از کار نیکویى که خودپسندیت آرد.
ارزش انسان
18) قَدْرُ ٱلرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَ شَجٰاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَیْرَتِهِ.
ارزش هرکس همسنگ همت اوست و راستی او به اندازه جوانمردی او وشجاعت او همتای شرم و حیای او و عفت او همپای غیرت او(حکمت44)
عفو و گذشت هنگام قدرت
19) أَوْلَى ٱلنَّـاسِ بِالْعَـفْوِ أَقْـدَرُهُـمْ عَلَـى ٱلْعُـقُوبَـةِ. (حکمت49)
سزاوارترینِ مردم به عفو کردن، توانمندترینِ آنها به کیفر دادن است.
ارزش عقل
20) لا غِنَی کالعَقلِ، و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه (حکمت 51)
هیچ بی نیازی چون عقل و هیچ بینوایی چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون رأی زدن با دیگران نباشد.
درباره قناعت
21) أَلْقَنٰاعَةُ مٰالٌ لا یَنْفَدُ. (حکمت54)
قناعت ثروتى است پایان ناپذیر.
هشداردهنده یعنی مژده دهنده
22) مَنْ حَذَّرَکَ کَمَنْ بَشَّرَکَ. (حکمت56)
آن که تو را هشدار دهد، چونان کسى است که تو را مژده دهد.
مواظب زبانتان باشید
23) ٱللِّسانُ سَبُعٌ، إِنْ خُلِّىَ عَنْهُ عَقَرَ. (حکمت57)
زبان درندهاى است، اگر رهایش کنى، بدرد.
جواب سلام
24) إِذٰا حُیِّیْتَ بِتَحِیَّةٍ فَحَىِّ بِأَحْسَنَ مِنْهٰا، وَ إِذٰا أُسْدِیَتْ إِلَیْکَ یَدٌ فَکٰافِئْهٰا بِمٰا یُرْبِى عَلَیْهٰا، وَ ٱلْفَضْلُ مَعَ ذٰلِکَ لِلْبٰادِی. (حکمت59)
آنگاه که درود و سلامت گفتند بهتر از آن پاسخ گوی و آنگاه که دستی از سر مهر و احسان به سویت دراز شد افزونتر از آن پاداش ده، و در عین حال فضیلت از آنِ آغازگر است.
ازنااهلان حاجت مخواه
25) فَوْتُ ٱلْحٰاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهٰا إِلَى غَیْرِ أَهْلِهٰا. (حکمت63)
از دست شدن خواستهها، آسانتر از خواستن از نااهلان است.
نومید مکن
26) لا تَسْتَحْىِ مِنْ إِعْطَاءِ ٱلْقَلِیلِ، فَإِنَّ ٱلْحِرْمٰانَ أَقَلُّ مِنْهُ. (حکمت64)
از بخشش اندک شرم مدار، که نومید ساختن اندکتر از آن است.
پاکدامنی
27) ٱلْعَفٰافُ زِینَةُ ٱلْفَقْرِ، وَ ٱلشُّکْرُ زِینَةُ ٱلْغِنَى. (حکمت65)
پاکدامنى، آرایش درویشى و آبروى درویشان است؛ و سپاسگزارى، زینت توانگرى و توانگران.
کمال عقل
28) إِذٰا تَمَّ ٱلْعَقْلُ نَقَصَ ٱلْکَلامُ. (حکمت68)
اگر عقل به کمال رسد، سخن کم و کوتاه گردد.
ارزش به قدر تلاش نیکو
29) قِیمَةُ کُلِّ ٱمْرِىءٍ مٰا یُحْسِنُهُ. (حکمت78)
ارزش هرکس به کار نیکوى اوست.
پنج نکته اخلاقی
30) أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهٰا آبٰاطَ ٱلْإِبِلِ، لَکٰانَتْ لِذٰلِکَ أَهْلاً: لا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلاَّ رَبَّهُ؛ وَ لا یَخٰافَنَّ إِلاَّ ذَنْبَهُ؛ وَ لا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذٰا سُئِلَ عَمَّا لا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لا أَعْلَمُ؛ وَ لا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذٰا لَم یَعْلَمِ ٱلشَّىْءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ؛ وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ ٱلصَّبْرَ مِنَ ٱلْإِیمٰانِ کَالرَّأْسِ مِنَ ٱلْجَسَدِ، لا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لا فِی إِیمٰانٍ لا صَبْرَ مَعَهُ. (حکمت79)
شمایان را به پنج چیز سفارش کنم که اگر براى به دست آوردن آنها بر مرکبهاى بادپاى سخت برنشینید، سزاست: هیچ یک از شما چشم امیدش جز به پروردگار نباشد؛ و جز از گناه او نهراسد؛ و آنگاهکه از کسى دربارة چیزى که نداند پرسند، شرم نکند که گوید ندانم؛ و هیچکس از یادگیرى شرم نکند؛ و بر شما باد به صبر، که صبر از ایمان چون «سر» از «بدن» است؛ و در پیکرى که سر نباشد خیرى نیست، همانگونه در ایمانى که صبر نباشد خیرى نخواهد بود.
دو سرمایه امنیت
31) کانَ فِى ٱلْأَرْضِ أَمٰانٰانِ مِنْ عَذٰابِ ٱللهِ سُبْحٰانَهُ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمٰا فَدُونَکُمُ ٱلْآخَرَ فَتَمَسَّکُوا بِهِ. أَمَّا ٱلْأَمٰانُ ٱلَّذِی رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ ٱللهِ صَلَّى ٱللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ. وَ أَمَّا ٱلْأَمٰانُ ٱلْبٰاقِى فَالْإِسْتِغْفٰارُ. قٰالَ ٱللهُ تَعٰالَى: (وَ مٰا کٰانَ ٱللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ مٰا کٰانَ ٱللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ). (حکمت85)
در روى زمین دو جانپناه بود که یکى از آنها از دست شد، پس همّت کنید دو دیگر را پاس دارید، و بدان چنگ زنید. امّا جانپناه نخست که از دست شد، رسول خدا ـ درود الهى بر او و خاندانش ـ بود، و جانپناه باقیمانده استغفار است. خداوند فرمود: «خدا مردم را عذاب نکند تا آنگاه که تو (پیامبر) در میانشان هستى، و نیز تا وقتى که استغفار کنند عذابشان نکند»
رابطه با خدا
32) مَنْ أَصْلَحَ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ ٱللهِ أَصْلَحَ ٱللهُ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ ٱلنَّاسِ، وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ ٱللهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیٰاهُ، وَمَنْ کٰانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وٰاعِظٌ کٰانَ عَلَیْهِ مِنَ ٱللهِ حٰافِظٌ. (حکمت86)
آن که رابطة خود با خدا را نیکو دارد، خداوند نیز رابطة بین او و مردم را بهینه سازد، و کسىکه کار آخرتش را سامان دهد، خداوند کار دنیاى او را اصلاح کند، و آن که خود واعظ خویش باشد، خدا براى او نگهبان گمارَد.
ارزندهترین دانشها
33) أَوْضَعُ ٱلْعِلْمِ مٰا وَقَفَ عَلَى ٱللِّسٰانِ، وَ أَرْفَعُهُ مٰا ظَهَرَ فِى ٱلْجَوٰارِحِ وَ ٱلْأَرْکٰانِ. (حکمت88)
کم بهاترین دانش، مبادلة اطّلاعات و اظهار فضل است؛ و ارزندهترینِ آن، عملکردِ درست که در اعضا و جوارح است.
راز برآمدن حاجت
35) لا یَسْتَقِیمُ قَضٰاءُ ٱلْحَوٰائِجِ إِلاَّ بِثَلاثٍ: بِاسْتِصْغٰارِهٰا لِتَعْظُمَ؛ وَ بِاسْتِکْتٰامِهٰا لِتَظْهَرَ؛ وَ بِتَعْجِیلِها لِتَهْنَأَ. (حکمت97)
روا ساختن حاجت در پرتو سه امر است: کوچک شمردن آن، تا کارهاى بزرگ انجام شود؛ پنهان نمودن آن، تا خود آشکار شود؛ و فوریّت در آن، تا گوارا گردد.
اصلاح دین مقدم است
36) لا یَتْرُکُ ٱلنَّاسُ شَیْئًا مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ لِاسْتِصْلاحِ دُنْیاهُمْ إِلاَّ فَتَحَ ٱللهُ عَلَیْهِمْ مٰا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ. (حکمت103)
هر آن کس که به خاطر دنیا از دینش بکاهد، خداوند ضرر بیشتر را به رویش گشاید.
در راه حق پایدار باشید
37) لا یُقِیمُ أَمْرَ ٱللهِ سُبْحٰانَهُ إِلاَّ مَنْ لا یُصٰانِعُ، وَ لا یُضٰارِعُ، وَ لا یَتَّبِعُ ٱلْمَطَامِعَ. (حکمت107 )
پاسدار فرمان خدا نباشد، مگر آنکه سازش نکند، و تن به خوارى ندهد، و فرمانبر طمعها نباشد.
نکته اخلاقی
38) لا مٰالَ أَعْوَدُ مِنَ ٱلْعَقْلِ، وَ لا وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ ٱلْعُجْبِ، وَ لا عَقْلَ کَالتَّدْبِیرِ، وَ لا کَرَمَ کَالتَّقْوىٰ، وَ لا قَرِینَ کَحُسْنِ ٱلْخُلْقِ، وَ لا مِیرٰاثَ کَالْأَدَبِ، وَ لا قٰائِدَ کَالتَّوْفِیقِ، وَ لا تِجٰارَةَ کَالْعَمَلِ ٱلصَّالِحِ، وَ لا رِبْحَ کَالثَّوٰابِ، وَ لا وَرَعَ کَالْوُقُوفِ عِندَ ٱلشُّبْهَةِ، وَ لا زُهْدَ کَالزُّهْدِ فِى ٱلْحَرٰامِ، وَ لا عِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ، وَ لا عِبٰادَةَ کَأَدٰاءِ ٱلْفَرٰائِضِ، وَ لا إِیمٰانَ کَالْحَیٰاءِ وَ ٱلصَّبْرِ، وَ لا حَسَبَ کَالتَّوٰاضُعِ، وَ لا شَرَفَ کَالْعِلْمِ، وَ لا عِزَّ کَالْحِلْمِ، وَ لا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنْ مُشٰاوَرَةٍ. (حکمت 109)
هیچ ثروتى سودمندتر از عقل نیست؛ و هیچ تنهایى وحشتناکتر از خودبینى و خودپسندى، و هیچ عقلى چون مدیریت، و هیچ بزرگوارى و بخششى چون پرهیزکارى، و هیچ همنشینى چون اخلاق نیکو، و هیچ میراثى چون تربیت و حُسن معاشرت، و هیچ راهبرى چون توفیق الهى، و هیچ تجارتى چون عمل صالح، و هیچ سودى چون بهرههاى آخرت، و هیچ پارسایى چون بازایستادن در برابر شبهه، و هیچ زهدى چون ترک حرام، و هیچ دانشى چون تفکّر، و هیچ عبادتى چون انجام واجبات، و هیچ ایمانى چون حیا و صبر، و هیچ تبارى چون تواضع، و هیچ شرافتى چون دانش، و هیچ عزتى چون بردبارى، و هیچ پشتیبانى محکم تر از مشورت.
پایان کار را بنگرید
39) شَتَّانَ مٰا بَیْنَ عَمَلَیْنِ: عَمَلٌ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ، وَ عَمَلٌ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ وَ یَبْقىٰ أَجْرُهُ. (حکمت 117)
چقدر تفاوت است بین دو کار: کارى که لذّت آن به پایان رسد، ولى آثار تلخ آن برجاى مانَد؛ و کارى که رنج و زحمت آن تمام شود، ولى اجر آن ماندگار باشد.
شش هشدار اخلاقی
40) عَجِبْتُ لِلْبَخِیلِ یَسْتَعْجِلُ ٱلْفَقْرَ ٱلَّذِی مِنْهُ هَرَبَ، وَ یَفُوتُهُ ٱلْغِنَى ٱلَّذِی إِیَّاهُ طَلَبَ. فَیَعِیشُ فِى ٱلدُّنْیٰا عَیْشَ ٱلْفُقَرٰاءِ، وَ یُحٰاسَبُ فِى ٱلْآخِرَةِ حِسٰابَ ٱلْأَغْنِیٰاءِ.وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَکَبِّرِ ٱلَّذِی کٰانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ یَکُونُ غَدًا جِیفَةً، وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَکَّ فِى ٱللهِ وَ هُوَ یَرىٰ خَلْقَ ٱللهِ، وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِىَ ٱلْمَوْتَ وَ هُوَ یَرىٰ مَنْ یَمُوتُ، وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ ٱلنَّشْأَةَ ٱلْأُخْرىٰ وَ هُوَ یَرَى ٱلنَّشْأَةَ ٱلْأَوْلىٰ، وَ عَجِبْتُ لِعٰامِرِ دٰارِ ٱلْفَنٰاءِ وَ تٰارِکِ دٰارِ ٱلْبَقٰاءِ. (حکمت121)
در شگفتم از بخیل! از فقرى که مىگریزد، زودتر بدان رسد؛ و ثروتى را که مىطلبد از دست دهد. در دنیا چون فقیران زندگى کند؛ و در آخرت حساب ثروتمندان را از او خواهند.
در شگفتم از متکبّر، که دیروز نطفه بود و فردا مردار خواهد شد؛ و از آنکه دربارة خدا شک کند، ولى خلق خدا را بیند؛ و از آن که مرگ را از یاد برَد، درحالىکه مىبیند مردم مىمیرند؛ و از آن که آخرت، یعنى سرمنزل اصلى را انکار کند، ولى دنیا را که آغاز آن راه است بیند؛ و از آن که در آبادى دنیاى فانى کوشد، ولى خانه جاودانه را رها کند.
⏰خطبه متّقین که به همّام هم شهرت یافته
متن | ترجمه مکارم شیرازی |
رُوی أنّ صاحِباً لأَمیرالمُؤمنِینَ(علیه السلام) یُقالَ لَهُ هَمّامُ کانَ رَجُلاً عابِداً، فَقالَ لَهُ: یا أَمیرالمُؤمنینَ، صِفْ لِی الْمُتَّقینَ حَتّى کَأَنى أَنظُرُ إِلَیْهِمْ. فَتَثاقَلَ(علیه السلام) عَنْ جَوابِهِ ثُمَّ قالَ: یا همَّام ! اِتَّقِ اللهَ وَ أَحْسِنْ: فَـ (ـإِنَّ اللهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَّ الَّذینَ هُمْ مُّحْسِنُونَ). فَلَمْ یَقْنَعْ هَمّامُ بِهذَا الْقَولُ حَتّى عَزَمَ عَلَیْه، فَحَمِداللهَ و أَثنى عَلَیهِ، وَ صلّى عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله) ثُمَّ قالَ(علیه السلام): |
یکى از یاران امیرمؤمنان على(علیه السلام) به نام «همام»(2) که مرد عابد و پرهیزکارى بود، به آن حضرت عرض کرد : اى امیرمؤمنان! پرهیزکاران را برایم آنچنان وصف کن که گویى آنها را با چشم مى نگرم. امام(علیه السلام) در پاسخ او درنگ کرد و آن گاه فرمود : اى همام تقواى الهى پیشه ساز و نیکى کن که خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کنند و کسانى که نیکوکارند; ولى همام به این مقدار قانع نشد (و توضیح بیشتر خواست و اصرار ورزید) تا اینکه امام(علیه السلام) تصمیم گرفت صفات متقین را مشروحاً براى او بازگو کند، پس حمد خداى را بجا آورد و ثنا نمود و بر پیامبرش صلى الله علیه و آله درود فرستاد. سپس فرمود. |
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللّهَ ـ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى ـ خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیًّا عَنْ طَاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ، لاَِنَّهُ لاَ تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ، وَ لاَ تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ، وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ. |
اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، خداوند منزه و والا خلق را آفرید در حالى که از اطاعتشان بى نیاز و از معصیتشان ایمن بود، زیرا نه عصیان گنه کاران به او زیان مى رساند (و بر دامان کبریایى اش گردى مى نشاند) و نه اطاعت مطیعان به او نفعى مى بخشد. پس از آفرینش آنان، روزى و معیشتشان را (با روش حکیمانه اى) در میان آنان تقسیم کرد و هر یک را در جایگاه دنیوى اش جاى داد. |
فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ: مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ، وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاَءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ. |
(ولى) پرهیزکاران در این دنیا صاحب فضایلى هستند: گفتارشان راست، لباسشان میانه روى و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است. چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند و گوشهاى خود را وقف شنیدن علم و دانشى کرده اند که براى آنان سودمند است، حال آنان در بلا همچون حالشان در آسایش و رفاه است. |
وَ لَوْلاَ الاَْجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْن، شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ. عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ. |
و اگر سرآمد معیّنى که خداوند براى (زندگى) آنها مقرّر داشته نبود یک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهى و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمى گرفت. آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همین دلیل غیر او در چشمانشان کوچک است. آنها به کسانى مى مانند که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعم اند و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند! |
قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ، وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ، وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ. صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً. تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ. أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. |
قلبهاى آنها اندوهگین و مردم از شرّشان درامانند. اندامشان لاغر و نیازهایشان اندک و نفوسشان عفیف و پاک است. آنها براى مدتى کوتاهى در این جهان صبر و شکیبایى پیشه کردند و به دنبال آن آسایشى طولانى نصیبشان شد. این تجارتى پر سود است که پروردگارشان براى آنها فراهم ساخته است. دنیا (با جلوه گریهایش) به سراغ آنها آمد; ولى آنها فریبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنیا مى رفت که آنها را اسیر خود سازد ولى آنان به بهاى جان، خویش را از اسارتش آزاد ساختند! |
أَمَّا اللَّیْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ، تَالِینَ لاَِجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً. یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ. فَإِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً، وَ ظَنُّوا أَنَّها نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ. |
اما شب هنگام بر پاى خود (به نماز) مى ایستند و آیات قرآن را شمرده و با تدبر مى خوانند، به وسیله آن، جان خویش را محزون مى سازند و داروى درد خود را از آن مى طلبند. هنگامى که به آیه اى مى رسند که در آن، تشویق است (تشویق به پاداشهاى بزرگ الهى در برابر ایمان و عمل صالح) با اشتیاق فراوان بر آن تکیه مى کنند و چشم جانشان با علاقه بسیار در آن خیره مى شود و گویى آن بشارت را در برابر چشم خود مى بینند |
وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ، فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ، وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ، یَطْلُبُونَ إِلَى اللّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ. |
و هنگامى که به آیه اى مى رسند که بیم و انذار در آن است (انذار در برابر گناهان) گوشهاى دل خویش را براى شنیدن آن باز مى کنند و گویى فریادها و ناله هاى زبانه هاى آتش دوزخ در درون گوششان طنین انداز است! آنها قامت خود را در پیشگاه خدا خم مى کنند (و به رکوع مى روند) و پیشانى و کف دست ها و سر زانوها و نوک انگشتان پا را (به هنگام سجده) بر زمین مى گسترانند و آزادى خویش را از پیشگاه خداوند متعال درخواست مى کنند. |
وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض; وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا!. وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ! لاَ یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ، وَ لاَ یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ. فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی، وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی! اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِما یَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لی مَا لاَ یَعْلَمُونَ! |
پرهیزگاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند، ترس و خوف (در برابر مسؤولیتهاى الهى) بدنهاى آنها را همچون چوبه هاى تیر، تراشیده و لاغر ساخته است، آن گونه که بینندگان (ناآگاه) آنها را بیمار مى پندارند، در حالى که هیچ بیمارى در وجودشان نیست و گوینده (بى خبر وغافل) مى گوید: افکارشان به هم ریخته و بیمار دل اند، در حالى که اندیشه اى بس بزرگ با فکر آنان آمیخته است. از اعمال اندک، خشنود نمى شوند و اعمال فراوان خود را زیاد نمى شمارند، بلکه پیوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند، و از اعمال خود نگرانند، هر گاه یکى از آنها را مدح و ستایش کنند. از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد و مى گوید : من از دیگران نسبت به خود آگاه ترم و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است. بارالها! مرا به جهت نیکیهایى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و مرا برتر از آنچه آنها گمان مى کنند قرار ده و گناهانى را که من دارم و آنها نمى دانند ببخش! |
فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِین، وَ حَزْماً فِی لِین، وَ إِیماناً فِی یَقِین، وَ حِرْصاً فِی عِلْم، وَ عِلْماً فِی حِلْم، وَ قَصْداً فی غِنىً، وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَة، وَ تَجَمُّلاً فِی فَاقَة، وَ صَبْراً فِی شِدَّة، وَ طَلَباً فِی حَلاَل، وَ نَشَاطاً فِی هُدًى، وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع. یَعْمَلُ الاَْعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَل. یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ، وَ یُصْبِحُ وَهَمُّهُ الذِّکْرُ. یَبِیتُ حَذِراً وَ یُصْبِحُ فَرِحاً; حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ. إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیما تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ. قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لاَ یَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لاَ یَبْقَى، یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ. |
از نشانه هاى هر یک از آنها این است که او را در دین خود قوى مى بینى و در عین قاطعیت، نرم خوست، داراى ایمانى مملوّ از یقین، و حرص در کسب دانش، و آگاهى در عین بردبارى، و میانه روى در حال غنا و ثروت، و خشوع در عبادت، و آراستگى در عین تهیدستى، و شکیبایى در شدائد، و طلب روزى حلال، و نشاط در راه هدایت و دورى از طمع است. پیوسته عمل صالح انجام مى دهد و با این حال ترسان است (که از او پذیرفته نشود) روز را به پایان مى برند در حالى که همّ او سپاسگزارى و شکر (خداوند) است، و صبح مى کند در حالى که همه همّش یاد خداست. شب را سپرى مى کند در حالى که ترسان است، و صبح بر مى خیزد در حالى که شادمان است; ترسان از غفلتهایى است که از آن برحذر داشته شده و شادمان براى فضل و رحمتى است که به او رسیده (زیرا روز دیگرى از خدا عمر گرفته و درهاى سعى و تلاش را به روى او گشوده است). هرگاه نفس او در انجام وظایفى که از آن ناخشنود است سرکشى کند، او نیز نفس خود را از آنچه دوست دارد محروم مى سازد. چشم روشنى او در چیزى است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بى اعتنایى اش نسبت به چیزى است که بقا و دوامى در آن نیست. علم را با حلم مى آمیزد و گفتار را با کردار! |
تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ، قَلِیلاً زَلَلُهُ، خَاشِعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً أَکْلُهُ، سَهْلاً أَمْرُهُ، حَرِیزاً دِینُهُ، مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً غَیْظُهُ. اَلْخَیرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ، إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ إِنْ کانَ فی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ. |
او (پرهیزکار) را مى بینى که آرزویش نزدیک، لغزشش کم، قلبش خاشع، نفسش قانع، خوراکش اندک، امورش آسان، دینش محفوظ، شهوت سرکشش مرده و خشمش فرو خورده شده است. (مردم) به خیر او امیدوار و از شرّش در امانند. اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب مى شود و اگر در میان ذاکران باشد در زمره غافلان نوشته نمى شود. |
یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ، بَعِیداً فُحْشُهُ، لَیِّناً قَوْلُهُ، غَائِباً مُنْکَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَیْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ. فِی الزَّلاَزِلِ وَ قُورٌ، وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ، وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ. لاَ یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ، وَ لاَ یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ. یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ، لاَ یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لاَ یَنْسَى مَا ذُکِّرَ، وَ لاَ یُنَابِزُ بِالاَْلْقَابِ، وَ لاَ یُضَارُّ بِالْجَارِ، وَ لاَ یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ، وَ لاَ یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ، وَ لاَ یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ. |
کسى را که به او ستم کرده (و پشیمان است) مى بخشد و به آن کس که محرومش ساخته عطا مى کند و به کسى که پیوندش را با وى قطع کرده است، مى پیوندد. سخن زشت و خشونت آمیز از او دور است، گفتارش نرم و ملایم، منکرات ازاو غایب، و معروف و کارهاى شایسته او حاضر. نیکى اش روى آورده و شرّش پشت کرده است. در برابر حوادث سخت، استوار و در حوادث ناگوار، شکیبا و به هنگام فزونى نعمت شکرگزار است. به کسى که با او دشمنى دارد ستم نمى کند و به سبب دوستى با کسى مرتکب گناه نمى شود و پیش از آنکه شاهدى بر ضدّش اقامه شود اعتراف به حق مى کند. آنچه حفظش را به او سپرده اند تباه نمى سازد و آنچه را به او تذکّر داده اند فراموش نمى کند. مردم را با نام هاى زشت نمى خواند و به همسایگان زیان نمى رساند. مصیبت زده را شماتت نمى کند. در امور باطل وارد نمى شود و از دائره حق بیرون نمى رود. |
إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ، وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ. نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاء. وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَة. أَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ، وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ. بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ، وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ. لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْر وَ عَظَمَة، وَلاَ دُنُوُّهُ بِمَکْر وَ خَدِیعَة. |
هر گاه سکوت کند سکوتش وى را غمگین نمى سازد واگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمى شود و هر گاه به او ستمى شود (حتى الامکان) صبر مى کند تا خدا انتقامش را بگیرد. نفس خود را به زحمت مى افکند; ولى مردم از دست او راحتند. خویشتن را براى آخرت به تعب مى اندازند و مردم را از ناحیه خود آسوده مى سازد. دورى اش از کسانى که دورى مى کند، به سبب زهد و حفظ پاکى است و نزدیکى اش به کسانى که نزدیک مى شود، مهربانى و رحمت است; نه اینکه دورى اش از روى تکبّر و خودبزرگ بینى و نزدیکى اش براى مکر و خدعه (و بهره گیرى مادى) باشد. |
در پایان این خطبه در نهج البلاغه آمده است: هنگامى که سخن امیرمؤمنان به اینجا رسید، همام فریادى کشید و جان داد. |
|
فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام): أَمَا وَ اللّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ. ثُمَّ قَالَ: هکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا. |
در این هنگام امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود، به خدا سوگند من از این پیشامد بر او مى ترسیدم. سپس فرمود: این گونه اندرزهاى رسا به آنها که اهل موعظه اند، اثر مى گذارد. |
در اینجا کسى به امام عرض کرد: پس چرا این مواعظ با شما چنین نمى کند؟ امام در پاسخ او فرمود: |
|
وَیْحَکَ، إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لاَیَعْدُوهُ، وَ سَبَباً لاَ یَتَجَاوَزُهُ. فَمَهْلاً ! لاَ تَعُدْ لِمِثْلِهَا، فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ! |
واى بر تو هر اجل و سرآمدى وقت معیّنى دارد که از آن نمى گذرد و سبب خاصّى دارد که از آن تجاوز نمى کند»; سپس افزود : «آرام باش دیگر چنین سخنى مگو! این سخنى بود که شیطان بر زبان تو جارى ساخت». |
The sketch is attractive, your authored subject matter stylish.
nonetheless, you command get bought an impatience over that you
wish be delivering the following. unwell unquestionably come further formerly
again as exactly the same nearly a lot often inside case you
shield this increase.