أربعینات

پایگاه چهل حدیث های کوتاه در موضوع های متفاوت

أربعینات

پایگاه چهل حدیث های کوتاه در موضوع های متفاوت


سایت چهل حدیث ها (اربعینات)
مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحَادِیثِنا أَرْبَعِینَ حَدِیثاً بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَالِماً فَقِیها. الکافی‏ ج۱: ص۴۸.
سعی ما بر فراهم نمودن چهل حدیث های موضوعی است که آسان وسریع در دسترس اندیشوران محقق، مبلغین، سخنوران و ارباب منبر (حفظهم الله) باشد.
<زندگی عاقلانه در دنیا این است که انسان از امکاناتی که خداوند در اختیارش قرار داده، برای رسیدن به تکامل و سعادت دو جهان استفاده کند، نه آن‌که تمام همت و تلاش خویش را صرف دنیا کرده و از آخرت غافل بماند که در این صورت دچار خسران و ضرر بزرگ شده است. انسان‌های پرهیزکار از مظاهر دنیا به حداقل اکتفا نموده و تمام سعی و کوشش آنان به زندگی آخرت معطوف است که آن‌جا سرای جاوید و ابدی است
قرآن کریم در توصیف زندگی دنیا می‌فرماید: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون»؛[1] زندگى دنیا، چیزى جز بازى و سرگرمى نیست! و سراى آخرت، براى آنها که پرهیزکارند، بهتر است، آیا نمى‌‌‏‌اندیشید؟.>

عزیزان، ما را از نظرات سودمندتان محروم نفرمایید. قبلا از الطاف شما متشکریم.
-----------------------------------------------
ایمیل: chelhadith.ir@gmail.com
-----------------------------------------------
امام عسکری علیه السلام: «نَحنُ حُجَجُ اللهِ عَلَیکُم وَ فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَینا». یعنی ما حجّت های خداوند بر شماییم و فاطمه علیها سلام الله حجّت بر ماست.
جستجو در پایگاه شما را سریعتر به هدف میرساند

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

چهل حدیث کوتاه در باره انصاف

جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۵۹ ق.ظ

چهل حدیث انصاف

۱-  انصاف از خود وخودی

۲-  انصاف شیوه بزرگان

۳-   انصاف برترین شیوه ها

۴-  انصاف ناشی از عقل

۵-  انصاف برترین ایمان

۶- پاداش انصاف بزرگترین پاداش

۷-  منصف مومن حقیقی

۸-  انصاف رشته دین

۹-  انصاف فوق طاقت

۱۰- انصاف وعزت اجتماعی

۱۱-انصاف باعث انس والفت اجتماعی

۱۲- انصاف وتداوم اخوت وبرادری

۱۳- دوام دوستی در سایه انصاف

۱۴- انصاف زینت فرمانروایی

۱۵- انصاف موجب کثرت دوستان

۱۶- انصاف وسیله قرب به خداوند

۱۷- گواهی مردم به عدالت منصف

۱۸- انصاف اختیاری یا الزامی

۱۹- منصف شایسته حکمیت

۲۰- انصاف موجب انصاف

۲۱- ازسه نفرانتظار انصاف نداشته باش

۲۲- حمیت جاهلانه ضد انصاف

۲۳- با دشمن به انصاف رفتار کن

۲۴- انصاف مظلوم

۲۵- انصاف با بی انصاف

۲۶- انصاف زبان، کمتر است

۲۷- بی انصاف وانتظار انصاف!

۲۸- انصاف مایه آرامش

۲۹- انصاف زینت مرد

۳۰- منصف کریم است

۳۱- زکات قدرت ،انصاف است

۳۲-هیچ عدلی مثل انصاف نیست

۳۳-انصاف افضل فضائل

۳۴-بابی انصاف همکاری مکن

۳۵-انصاف سرنامه بزرگواری

۳۶-بحث مکن جز بامنصف

۳۷-انصاف آقای اعمال

۳۸-انصاف موجب افزایش شرافت

۳۹- ستم بارترین روش انصاف

۴۰- انصاف باخصم خود

مقدمه

انصاف یعنی حق ستانی وحق دهی، حق ستانی از خود به نفع دیگران ودادن حق به صاحب حق ؛ یعنی انسان وقتی فهمید حق با طرف مقابل است، مماطله ومسامحه نکند ودر اولین فرصت ممکن حق او را به او بدهد.

علی رغم اینکه نفس اماره انسان، خود خواه وتمامیت خواه است وبرای دیگران حقی قائل نیست واگر احیانا اختیار انسان دست چنین نفسی بیفتد هیچگاه حقی برای کسی قائل نبوده وحق مسلّم و واضح کسی را به او نخواهد داد اما روح انصاف مقابل همین نفس اماره مقاومت وایستادگی نموده وعلی رغم میل نفس اماره حق را از خود ستانده وبه صاحب حق می پردازد.

نام این کار” انصاف” و آن روحی که این مقاومت را نشان داده واین حق ستانی را انجام داد هم “روح انصاف” گویند.

در کتاب لغت هم انصاف چنین معنا شد :

الانصاف اعطاء الحق. انصف اذا اخذ الحق واعطی الحق (لسان العرب ج۹ ص۳۳۳) انصاف یعنی دادن وپرداختن حق. هرگاه کسی حق را گرفت وبه صاحب حق داد گفته می شود که به انصاف عمل کرد.

پس اگر کسی در زندگی حق مدار باشد و از نظر روحی بتواند همواره حق دیگری را که برعهده دارد ویا بر عهده می گیرد به صاحب حق بدهد او اهل انصاف است.

اینک چهل حدیث از معصومین (ع) پیرامون انصاف جمع آوری موضوع بندی وترجمه، همراه با توضیح مختصر ارائه می شود؛ باشدکه مورد استفاده قرار گیرد. ان شاء الله.

۱- انصاف از خود وخودی

اَنصِفِ اللهَ وَاَنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِکَ وَمِن خاصَّهِ اَهلِکَ وَمَن لَکَ فیهِ هَوًی مِن رَعِیَّتِکَ فَاِنَّکَ اِن لا تَفعَل تَظلِم.  نهج البلاغه نامه ۵۳

نسبت به خدا ومردم از جانب خود انصاف را مراعات کن وهمچنین از جانب اهل وعیالت ونیز از جانب رعایا، همانهایی که هوادار شان هستی که اگر چنین انصافی را نداشته باشی قطعا دچار ظلم خواهی شد.

وهمین مضمون در نقل دیگری از امام عظیم الشأن امیرالمومنین (ع) از کتاب غررالحکم ج۲ ص۲۱۰ هم آمده که در آنجا کلمه “خاصتک” هم اضافه شد.

یعنی در انصاف نه تنها از جانب خود باید انصاف بدهی بل از خواص ونزدیکانت هم باید انصاف به خرج دهی.

پس انصاف آن است که حق ستانی کنی برای صاحب حق چه از خودت وچه از نزدیکان، دوستان وخویشان وهر آن کس که به نحوی به شما منسوب بوده وآنان را دوست می داری وهوای آنان را داری.

چون حَمیّت وتعصب فقط وفقط در “خود” انسان خلاصه نمی شود بلکه علاوه برخود بر “خودی” ها هم حکومت می کند. یعنی تعصب وحمیت تنها به “خود” اکتفا نمی کند بل بخاطر “خودی” ها هم انسان را از مدار انصاف خارج می کند ونخواهد گذاشت که انسان به انصاف عمل کند.

وبه عبارت دیگر منافع “خودی” ها همچون منافع “خود” نخواهد گذاشت که انسان راه عدل وانصاف برود بلکه تعصب وحمیت نفسانی حتی منافع “خودی” ها را هم بهانه می کند تا انسان را از مدار حق وعدل وانصاف دور سازد.


۲- انصاف شیوه بزرگان

امام امیر المومنین (ع) فرمود:

اَلاِنصافُ شیمَهُ الاَشرافِ. غررالحکم ج۱ ص ۱۵۲.

انصاف منش ومرام بزرگان است.

از این حدیث می فهمیم که انصاف باید به صورت روش وشیوه ومرام در آید تا در همه جا وهمه زمان ودر هر شرایط به کار آید وتا زمانی که به این صورت در نیاید فائده چندانی نخواهد داشت.

بزرگان که از بزرگواری برخوردارند ومشی ومرام بزرگوارانه دارند انصاف هم از شیوه شان است چون هر انسانی براساس شاکله خود عمل می کند. مثلا انسان عقل مدار با عقلانیت عمل می کند، انسان هوس مدار با هوس کار می کند، انسان بد مرام زندگی را با بدکاره گی پیش می برد وانسان کریم کردار خود را با مرام کریمانه صورت می دهد وانسانهای شریف رفتار شان شرافتمندانه است واز جمله کارهای شرافتمندانه وکریمانه همین انصاف است.

از آنجایی که انسانهای شریف مثبت فکرمی کنند وهمه ابعاد وشئون زندگی خود را بر اساس صلاح وسداد وحُسن وخیر پایه می نهند بدیهی است انصاف مشی ومرام شان باشد وانصاف شاخصه زندگی شان به شمار آید.

ونه تنها اقدام منصفانه دارند که انصاف به صورت منش وشیوه وروش در زندگی شان خود نمایی می کند وبه صورت سیره وسلوک در می آید.که امام امیر المومنین (ع) هم از انصاف بزرگان واشراف تعبیر به “شیمه” یعنی روش ومنش می نمایند.

 

۳- انصاف برترین شیوه ها

حضرت امام علی (ع) :

اَلاِنصافُ اَفضَلُ الشِّیَمِ.  (غررالحکم ج۱ ص۲۳۹)

انصاف برترین شیوه ها است.

در زندگی انسان دهها شیوه خوب هست که هر کس براساس ساختار روحی اش به یک یا چند تا از آن برخوردار وپایبند است.

مثلا یکی در زندگی به وفای به عهد را پای یند است و یکی براساس بذل وبخشش وجود زندگی خود را شکل می دهد و یکی شیوه عفو واغماض را و یکی شیوه ادب وتکریم را و یکی شیوه قانون وقانونمداری را و یکی هم اخلاق وخوشرویی را ویکی هم شیوه انصاف را در شئون زندگی بر می گزیند وبا آحاد جامعه منصفانه رفتار می کند واین شیوه یعنی شیوه انصاف برترین شیوه ها است.

آری اَلاِنصافُ اَفضَلُ الشِّیَمِ.

۴- انصاف ناشی از عقل

امام علی (ع)فرمود :

حَسبُ المَرءِ …مِن عَقلِهِ اِنصافُهُ مِن نَفسِهِ. (میزان الحکمه ج۱۲ ص۲۲۸)

در عاقل بودن انسان همین بس که اهل انصاف باشد و از خود به نفع دیگران دادخواهی نموده وانصاف به خرج دهد.

انسان منصف از عقلانیت برخوردار است و درحقیقت انصاف از عقل ناشی می شود ؛ چراکه انصاف از سربازان عقل و به اصطلاح از “جنودعقل” است و انسان با مقداری تأمل وبا اندکی تعقل و با قاضی نمودن کلاه خود می تواند راه انصاف را طی نماید و بر”حمیت” وتعصب که از سربازان نفس و از “جنود جهل” است پیروز شود وراه درست وصحیح زندگی را به پیماید.

۵- انصاف برترین ایمان

امام امیر المومنین (ع) :

اِنَّ اَفضَلَ الایمانِ اِنصافُ المَرءِ بِنِفسِهِ. (آثار الصادقین ج۲۳ ص۲۴۴.)

برترین ایمان آن است که انسان از خود، دادخواهی کند واز جانب خود انصاف را رعایت نماید.

انسان منصف از ایمان بالا وقوی برخوردار است چرا که انصاف علاوه بر آنکه مبنای عقلانی دارد مبنای ایمانی هم دارد یعنی همانگونه که عقل انصاف انسان را شکوفا می کند ایمان هم انصاف را شکوفا می سازد.

وانسان مؤمن همواره در چهارچوب انصاف عمل می کند وهرگز انصاف را از نظر دور نمی دارد چرا که مؤمن وقتی فهمید انصاف موجب ایمان برتر است و اگر فهمید بزرگترین پاداش در عالم آخرت ، پاداش انصاف است واگر فهمید ایمان حقیقی در سایه انصاف است واگر فهمید نظام وسامان دین با انصاف صورت می پذیرد وخلاصه اگر فهمید انصاف به ایمان وعدل جلوه وزیبایی می بخشد به آسانی تن به انصاف می دهد ومسیر ومرام انصاف را در زندگی پیش می گیرد ودر واقع این ایمان است که انسان را به سوی انصاف می کشد وباعث وبانی انصاف می گردد.

۶- پاداش انصاف بزرگترین پاداش

امام امیر المومنین (ع) فرمود :

اِنَّ اَعظَمَ المَثُوبَهِ مَثُوبَهُ الاَنصافِ. آثار الصادقین ج۲۳ ص۲۴۴

بزرگترین پاداش پاداش انصاف است.

علی القاعده مزد وپاداش هر کاری بسته به ارزش آن کار است.

پس هرچه کار ارزشمند ومهم وبزرگ باشد پاداش آن هم مهم وبزرگ است.وانصاف از کارهایی است که بخاطر تاثیر فردی واجتماعی آن بسیار ارزشمند است.

اگر ارزش کارها باسختی آن وگستردگی آن ونتایج حاصله از آن محاسبه می گردد باید گفت که انصاف( همچنانکه در جای خود طرح وبحث شد) هم سخت است آنگونه که پیامبر (ص) فرمود فوق طاقت است وهم بسیار گسترده است چرا که در تمام شئون زندگی اجتماعی ورود دارد وهم ده ها نتیجه وحاصل از عوائد آن است.بنا براین زیبنده است ثواب وپاداش آن بزرگ وبرتر و والاتر باشد.

 

۷- منصف مؤمن حقیقی

پیامبر (ص) :

مَن واسَی الفَقیرَ مِن مالِهِ وَاَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ فَذالِکَ المُؤمِنُ حَقًّا. (آثار الصادقین ج۲۳ ص۲۴۴)

هرکس از مال خود به فقیر کمک کند و اهل انصاف بوده، حق مردم را از خود بستاند به آنان بدهد مؤمن حقیقی است.

چون ایمان فقط به عبادت نیست بلکه ایمان به عمل صالح در میدان زندگی است و هر عمل صالحی یک علامت برای ایمان است. پس هرچه عمل بیشتر ایمان بیشتر وهر چه عمل سخت تر گوهر ایمان ارزشمند تر است.

و انصاف که در عرصه زندگی حضور فعال دارد ودر سایه آن ده ها عمل صالح پدید می آید پس بخش مهمی از ایمان را بر عهده دارد وایمان با انصاف جلوه بیشتری می یابد وحقیقت ایمان را باید در سایه انصاف جستجو نمود.

۸- انصاف رشته دین

امیر المومنین (ع) :

نَظامُ الدّینِ خِصلَتانِ اِنصافُکَ مِن نَفسِکَ وَمُواساهُ اِخوانِکَ.  (آثار الصادقین ج۲۳ ص۲۴۴)

رشته ونظام دین با دو خصلت محقق می شود: یکی انصاف ودادخواهی ازخودت ودیگری کمک به برادرانت.

نقش رشته انسجام بخشی است. نقش رشته در تسبیح انسجام دانه ها وآراسته نمودن آنها است. اگر رشته باشد دانه های تسبیح هم ارزشمند می شوند وهم بهاء پیدامی کنند وهم زیبایی وجلوه شان بهتر می شود واما اگر آن رشته نباشد دانه های تسبیح هر چند گرانقیمت هم باشند هیچ کار بردی نخواهندداشت. نه زیبایی خواهند داشت ونه هیچ چیز دیگری.

دین هم در جامعه ودر فرد ودر زندگی آنگاه جلوه خوب وکار برد ارزشمندی خواهد داشت که انصاف در خدمتش باشدوانصاف رشته آن قرار گیرد. چراکه انصاف مانند دین در تمام ابعاد زندگی حضور جدی خواهد داشت. پس اگر انصاف پیوست دین شود ودر حقیقت رشته آن قر ار گیرد دین نقش خود به درستی وکامل ایفا خاهدنمود.

زیرا انصاف در همه جا حضور دارد ؛ هم در حاکم وحکومت وهم در قضا وقضاوت وهم در جامعه وجمعیت وهم در مراکز قدرت علمی، هنری واقتصادی، هم در خانواده وخارج خانواده وهم در ایجاد وتوسعه انس والفت، مودت ومحبت اجتماعی و.. نقشایفا می کندو بسیار اثر گذار خواهد بود.

پس دین که درتمام امور یاد شده وغیر یادشده حضور فعال دارد. با انصاف می تواند جلوه گری خوبی داشته باشد.

یعنی حاکم دینی با انصاف حکومت او زیبا می شود وقاضی دینی با انصاف قضاوت او زیبا وجذاب می گردد. پدر خانواده با انصاف اعضای خانواده را خوب مدیریت می کند. اتحاد وانسجام جامعه وآحاد مردم با انصاف بهتر وبیشتر محکم می شود.

آری انصاف رشته ونظام دین است.

 

۹- انصاف فوق طاقت

پیامبر (ص) فرمود:

ثَلاثٌ لاتُطیقُها هذِهِ الاُمَّهُ: اَلمُواساتُ لِلاَخِ فی مالِهِ وَاِنصافُ النّاسِ مِن نَفسِهِ وَ ذِکرُ اللهِ عَلی کُلِّ حالٍ.

بحارالانوار ج ۷۵ص ۲۷ حدیث ۱۱

سه چیز است که مردم نمی توانند آن را برتابند یکی کمک مالی کامل ودوم از خود به نفع آنها حق ستاندن وبا انصاف برخورد کردن وسوم در تمام حالات به ذکر ویاد خدا بودن

عدل با آن همه جایگاهی که دارد از طاقت امت به دور نیست ولی انصاف فوق طاقت است

 

۱۰- انصاف وعزت اجتماعی

امام امیر المومنین (ع) :

اَلا اِنَّهُ مَن یُنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِهِ لَم یَزِدهُ اللهُ اِلّا عِزّاً  (آثار الصادقین ج۲۳ ص۲۴۵)

هان ! هر کس از خود به نفع دیگران دادخواهی کند و راه انصاف برود خداوند متعال برعزت او می افزاید وهرچه که از عمر او می گذرد بر عزت وشکوه اجتماعی او افزوده می شود.

۱۱- انصاف باعث انس والفت اجتماعی

امام علی (ع ) :

اَلاِنصافُ یَرفَعُ الخِلافَ وَیُوجِبُ الاِئتِلافَ.  (غررالحکم ج۲ ص۳۰ )

انصاف اختلاف وکدورتهای قبلی را بر می دارد وانس واُلفت بر دلها ایجاد می کند

اگردر جامعه انصاف رواج یابد وهر کس درصدد باشد که به انصاف با طرف مقابل برخورد کند وهرکس در هر شرایط ودر هر زمان ومکانی که قرار می گیرد، انصاف به بیند وشبنم انصاف در جای جای جامعه طراوت بخشد، انس والفت اجتماعی افزایش می یابد ؛ چرا که انصاف دارای جاذبه است وهر کجا که قرار بگیرند دلها را به خود جذب میکند.

وقتی به حاکم مراجعه کنی انصاف به بینی وقتی به قاضی مراجعه کنی انصاف به بینی وقتی به بازار سر به زنی انصاف را مشاهده کنی و وقتی به صاحبان حرفه ها ومشاغل رجوع نمایی انصاف به بینی و وقتی به معلم ومدیر وپلیس مراجعه نمایی انصاف به بینی خود به خود جذب می شوی وبه آنها علاقمند می گردی وبه آنها انس واُلفت پیدا میکنی.

ناگهان می بینی بخاطر انصاف انس والفت همه جا را فرا گرفته وخلاف واختلاف و نزاع ونفاق وحقد وکینه از میان رخت بر می بند. چه زیبا فرمود امام علی(ع) که :

اَلاِنصافُ یَألِفُ القُلُوبَ. (غررالحکم ج۱ ص۲۹۴)

انصاف دلها را مألوف ومأنوس می کند.

 

۱۲- انصاف مایه دوام برادری

امام امیرالمومنین (ع ) :

مَعَ الاِنصافِ تَدُومُ الاِخوَهُ.  غررالحکم ج۶ ص ۱۲۰

به وسیله انصاف برادری واخوت دائمی می شود.

آگرچه انصاف ریشه در عقلانیت دارد اما بار وبری از احساس دارد واگر چه آب وخاکش از حوزه عقل است اما اشجار واثمار، نتایج ومحصولات آن در حوزه عواطف واحساسات مشاهده میشود. اگرگفته می شود انصاف موجب انس والفت است، اگر گفته می شود انصاف باعث انسجام واتحاد است، ویا انصاف مایه ارتقاء شرافت اجتماعی است، ویا انصاف ابزار خوبی برای افزایش عزت در جامعه است ویا سایر آثار آن همه وهمه در حوزه عواطف واحساسات است.

واز جمله این امور اخوت و برادری است. اخوت وبرادری (که در لغت تشابه وتجانس معنی می دهد وبه همین خاطر فرزندان از یک خانواده را اخوه واخوات خوانند ویا ابناء یک دین را اخوه دینی گویند ) هم از آثار انصاف می باشد.

انصاف در جامعه هم همین نقش را ایفا می کند یعنی ایجاد برادری وتحکیم وتقویت اخوت می نماید. وقتی انصاف در جامعه عالی ودانی را، قوی وضعیف را، غنی وفقیر وامثال شان را محترم می شمارد وحق همه را گرامی می دارد وکسی احساس نمی کند حق او ضایع می شود ومورد تعدی وتجاوز قرار می گیرد حس برادری گل می کند وپیوند برادری محکم می شود وتداوم می یابد.

آری برادری تداوم می یابد چه از نوع برادری خانوادگی وچه از نوع برادری دینی.

 

۱۳- دوام دوستی در سایه انصاف

امام علی (ع) :

اَلاِنصافُ یَستَدیمُ المَحَبَّهَ. (غررالحکم ج۱ ص۲۶۹ )

انصاف محبت ودوستی را دائمی می کند.

دوستی گوهری است که به آسانی به دست نمی آید چون اگرکسی خواست دوست کسی شود اولا هماهنگی روحی وفکری لازم است ثانیا از نظر احساسات وعواطف هم باید به نحوی سازگار باشند وثالثا ارتباطات مکرر وهمکاریهای مستمر ونیز مصاحبتها ورفاقتها لازم است تا گوهر دوستی به دل بنشیند ومهرومحبت هم در یکدیگر نهادینه گردد.

همین دوستی که به سختی به دست می آید آسیب پذیر است وممکن است با اندک مشکل آسیب به بیند ورشته آن گسیخته شود وچه بسا دوستی به دشمنی تبدیل گردد.

وازجمله چیزهایی که دوستی را درهم می ریزد بی انصافی است ومتقابلا چیزی که آن را نگه می دارد ومحکم می کند ودوام می بخشد انصاف است. ودوست بخاطر ارتباطات گوناگون وتعاملات متعدد اگر همواره انصاف را مراعات کند این دوستی دوام می یابد واگر انصاف به بی انصافی تبدیل شود دوستی هم از بین می رود.

 

۱۴- انصاف زینت فرمانروایی

امام امیر المومنین (ع) :

اَلاِنصافُ زَینُ الإمرَهِ.  (غررالحکم ج۱ ص۲۳۰)

انصاف زینت فرمانروایی وحکومت است.

فلسفه امارت وفرمانروایی خدمت به مردم، احیاء معیشت آحاد جامعه وجلوگیری از تعدی وتجاوز وتامین امنیت واعطاء حق به صاحبان حق است واین همه در سایه انصاف محقق می شود.

والی منصف به مردم خدمت می کند، حاکم منصف به معیشت مردم می پردازد، حاکم منصف حق را به صاحب حق می دهد واز تعدی وتجاوز به حقوق دیگران جلوگیری می کند.

وآنگاه که مردم چنین چیزی را ازحاکم به بینند لباس امارت به تن امیروحاکم را شایسته می دانند وبی شک چنین امارتی با چنین آثار ونتایجی زیبا است ودر نتیجه حاکم در نگاه مردم جالب وزیبا است. البته انصاف حاکم هم برای خود او زینت است وهم برای حکومت وامارت او.

 

۱۵- انصاف موجب کثرت دوستان

امام علی (ع) فرمود :

اَلمُنصِفُ کَثیرُ الاَولِیاءِ وَالاَوِدّاءِ.  (غررالحکم ج۱ ص۱۴۳)

انسان منصف از دوستان زیاد برخوردار ومودت ومحبت او در دلهای کثیری از مردم است.

انسان منصف بخاطر انصافش از دوستان زیاد برخوردار است وفراوان افراد اورا دوست می دارند وبه او عشق می ورزند.

واین نیست جز در سایه انصاف.چراکه انصاف دارای جاذبه است وهر کجا این جاذبه باشد مجذوب هم دارد.پس هرچه انصاف بیشتر جاذبه بیشتر وهرچه جاذبه بیشتر دوستان هم بیشتر. مردم حق را دوست دارند، عدل را دوست دارند وآنچه را مایه آرامش شان است دوست دارند وهر آنکس که نفع به آنها برساند واز زیان شان اجتناب ورزد دوست دارند وانصاف اینگونه است.

یعنی انصاف حق را به صاحب حق می دهد، انصاف عدالت را زنده می کند وانصاف مایه آرامش وآسایش است وانصاف همواره در جهت رفاه ومنفعت مردم است واز این رومردم این خصلت را دوست می دارند ومنصف بخاطر این همه جاذبه ها مورد محبت، مودت، وجذبه مردم است.

۱۶- انصاف وسیله قرب به خداوند متعال

امام امیرالمومنین (ع) :

اِنَّکَ اِن اَنصَفتَ مِن نَفسِکَ اَزلَفَکَ اللهُ. (غررالحکم ج۳ ص۵۵)

اگراز سوی خود به مردم انصاف به خرج دهی خداوند متعال ترا به خود نزدیک نموده وبه تو مقام قرب می بخشد.

هر کسی کار نیک کند به خداوند نزدیک می شود و هر کس به بندگان خدا عنایتی داشته باشد قرب به خدا می یابد وهرکس به حق وحقوق دیگرن پایبند باشد وحق الناس را به پردازد به خداوند نزدیک شده وهرکس مؤمنی را عفو کند به خداوند نزدیک شده وخلاصه هرکس به معاهدات اجتماعی پایبند باشد مقرب عند الله است ومنصف که با انصافش این همه را انجام می دهد ودر سایه انصاف به احسان، اعطاء حق، عفو وگذشت وامثال آن می پردازد قطعا در مسیر قرب الی الحق است واز مصادیق مقربین الی الله بوده وبه مقام “زُلفی ” دست می یابد.

 

۱۷- گواهی مردم به عدالت منصف

امام امیر المومنین (ع) :

مَن کَثُرَ اِنصافُهُ تَشاهَدَتِ النُّفُوسُ بِتَعدیلِهِ. (غررالحکم ج۵ ص۲۸۹)

هرکس انصافش زیاد شود مردم به عدالت او گواهی خواهند داد.

چراکه انصاف شعبه یی از عدل است. پس اگر انصاف فراوان از کسی دیده شود تلقی مردم این خواهد شد که او عادل است. تازه انصاف از عدل بالاتر وحتی سخت تر است پس هر کس به انصاف عمل نمود بی گمان به عدل هم عمل خواهد نمود.

 

۱۸- انصاف اختیاری یا الزامی

امام علی (ع) :

أنصِفْ مِن نَفسِکَ قَبلَ أن یُنتَصَفَ مِنکَ؛ فإنَّ ذلکَ أجَلُّ لقَدرِکَ، و أجدَرُ برِضا رَبِّکَ. ( غررالحکم ح۵ ۲۴۵۶ )

پیش از آنکه از تو دادخواهى کنند تو خود از خویشتن دادخواهى کن؛ زیرا این کار منزلت تو را بالاتر مى برد و پروردگارت را بیشتر خشنود مى کند.

انصاف در همه حال خوب است چه اینکه انسان خودش با اختیار خود اقدام به انصاف نماید وچه اینکه دیگران او را به انصاف وادارند. یعنی اگر قوه اجرائیه نظام ویا قوه قضائیه ویا الزامات اجتماعی کسی را به انصاف وادار د و او به الزام تن به انصاف دهد خوب است اما اگر پیش از این الزامات خودش با اختیار خود اقدام به انصاف نما ید زیباتر است واین دو نتیجه دارد : یکی آنکه ارج وارزش انسان را بالا می برد چون کارنیکی که انسان آن را انتخاب کند وانجام دهد علاوه بر پاداش آخرتی ارزش اجتماعی انسان را هم بالا می برد و بر مکانت وارزشمندی انسان می افزاید.

ودیگرآنکه این اقدام رضایت وخشنودی خداوند را هم جذب می کند.

حاصل آنکه انصاف اختیاری زیباتر و پسندیده تر از انصاف الزامی است.

 

۱۹- منصف شایسته حَکَمیّت

امام صادق (ع):

مَن اَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ رُضِیَ بِهِ حَکَماً لِغَیرِهِ.  ( بحار الانوار ج۷۵ ص۲۵ ح۴ )

کسی که انصاف او مورد رضایت ومقبولیت قرار گیرد و واقعا منصف باشد حکمیت او برای مردم هم مقبول ومرضی خواهد بود.

کسی که از انصاف برخوردار است به نحوی که بتوان به او واقعا منصف گفت شایستگی می یابد که هم حَکَم شود (یعنی در مسائل قضایی حَکَم وقاضی قرار گیرد) و هم شایستگی پیدا می کند که حاکم شود (یعنی والی وامیر گردد وامارت وفرمانداری شهر واستانی به او سپرده شود).

وبه عبارتی شخص منصف هم شایستگی سمت قضا دارد وهم شایستگی سمت مدیریت وحکومت. هم در سیستم قضا می تواند نقش ایفا کند وهم در سیستم سیاست وحکومت.

۲۰- انصاف موجب انصاف

امام علی (ع) :

مَن أَنصَفَ اُنصِفَ. (غررالحکم، حدیث ۹۱۲۰)

هرکس انصاف به خرج دهد انصاف می بیند.

نظام عالم به گونه یی تنظیم شد که جواب نیکی به نیکی داده خواهد شد چنانکه پاسخ بدی هم به بدی داده خواهد شد یعنی هر گاه بد کنی بد می بینی ودست انتقام طبیعت از کار زشت تو انتقام خواهد گرفت.

پس اگراحسان کردی احسان می بینی واگر تکریم کردی تکریم خواهی شد واگر رحم کردی رحم می بینی و اگر پشت سر افراد حرف خوب زدی پشت سر تو حرف خوب خواهند زد وخلاصه اگر با دیگران به انصاف رفتار کردی با تو هم به انصاف رفتار خواهد شد.آری انصاف انصاف می آورد.هرکس اهل انصاف بود از انصاف دیگران بهره مند خواهد شد. پس انصاف بده تا انصاف گیری.


۲۱- از سه نفرانتظار انصاف نداشته باش

امیر المومنین (ع) :

ثَلاثَهٌ لا یَنتَصِفُونَ مِن ثَلاثَهٍ اَبَداً اَلعاقِلُ مِنَ الاَحمَقِ وَالبَرُّ مِنَ الفاجِرِ وَالکَریمُ مِنَ اللَّئیمِ. غررالحکم ح ۴۶۷۴

سه نفر هرگز نباید ا از سه نفر انتظار انصاف داشته باشند یکی عاقل از احمق، دیگری نیکوکار از انسان فاجر و بدمرام وسومی شخص کریم وبزرگ منش از فرد کم جنبه ولئیم وپست.

یعنی حماقت مانع انصاف است وفجور وبدمنشی هم مانع انصاف است همانطور که روح پست ولئیم هم مانع انصاف است.

کسیکه از کرامت انسانی برخوردارنیست بلکه بسیار پست ودنی است نمی تواند اهل انصاف باشد.

 

۲۲- حَمیّت جاهلانه، ضد انصاف

امام صادق (ع):

… وَ الاِنصافُ ضِدُّهُ الحَمِیَّهُ. (کتاب الکافی ج۱ ص۷۴)

ضد انصاف حمیت وتعصب است.

حمیت وعصبیت جاهلانه هم مانع دیگری برای انصاف است.کسی که در دام تعصب جاهلانه اسیر است و دچار تعصب قومیت، تعصب زبان، تعصب صنف، تعصب خانوادگی، تعصب نژادی وامثال آن است نخواهد توانست که به انصاف عمل کند یعنی اینها مانع انصاف اند.

تعصب جاهلانه قدرت نفسانی بسیار قوی ونیرومندی است که روح انصاف به سختی بتواند در مقابلش مقاومت کند واساسا حمیت جاهلانه وتعصب مغرورانه ضد انصاف است.

شاید مانع اصلی وعلت العلل جلوگیری از انصاف همین حمیت باشد وسایر موانعدر واقع از همین حمیت جاهلانه وغرور بی جا ناشی می شوند. زیرا حمیت همان جانبداری نفسانی ولجاجت بر باطل است که اینجا برابر انصاف قد علم نموده است.

 

۲۳- انصاف باخصم خود

امام صادق(ع) :

اَنصِف مَن خاصَمَکَ (تحف العقول ص۳۰۵)

باکسی که با تو به مخاصمه ودشمنی برخواست به انصاف رفتار کن

البته انصاف کار آسانی نیست وبا توجه به آسیبها وموانعی که برای انصاف است وبا توجه به حب وبغضها، هوا وهوسها، حمیت ها وعصبیتها، خود خواهیها، قوم وخویش بازیها وامثال آن داشتن انصاف واجرای انصاف کار دشوار واقدامی سخت است و به تعبیر پیامبر اعظم (ص) فوق طاقت است.

اما در مواردی هم انصاف بسیار دشوار واز سخت هم سخت تر است وآن جایی است که باخصم خود مواجه شوی. خصمی که به تو ظلم کرده وبدی نموده واکنون نیازش به تو افتاده وتو باید قضاوت کنی ویا اعطاء حقی نمایی ویا اظهار نظری نسبت به او داشته باشی وهمه بدخواهی ها وبدعملی ها وظلمها ورفتارهای سوئی که از او دیدی ندید بگیری وانصاف را کاملا مراعات کنی.

اما روح انصاف این همه را ندید می گیرد وبه او اجحاف نمی کند.

 

۲۴ – انصاف حتی در صورت ظلم

امام علی (ع):

اَلعَدلُ اَنَّکَ اِذا ظُلِمتَ اَنصَفتَ. (غررالحکم حدیث ۲۱۳۱)

عدالت این است که هرگاه مورد ظلم واقع شدی باز هم انصاف داشته باشی واز دائره انصاف خارج نشوی.

انصاف از همه شیرین وزیبا است اما انصاف مظلوم چیز دیگری است. زیرا آن روز که مشکل مظلوم دست ظالم بود وظالم باقدرتی که داشت انصاف را زیر پاگذاشت وحق مظلوم را نداد و باقدرتی که داشت بر او تاخت ومظلوم نتوانست از خود دفاع کند وحق خود را بستاند وحق او ظالمانه وبا بی انصافی نابود شد.

اما چرخ روزگار که می چرخد وعالی را دانی ودانی را عالی می کند اینگونه رقم زد که مشکل ظالم پس از مدتی به مظلوم افتاد وحالیه ظالم به مظلوم نیاز پیداکرده وبه انصافش نیازی بیشتر. مظلوم با آنکه می تواند انتقام بگیرد وجواب بدی را به بدی بدهد وعقده دل خویش واکند اما انصاف او به او اجازه نمی دهد بلکه به عکس او را به انصاف وا می دارد.

به ویژه مظلومی که مؤمن باشد که هرگز جواب بدی را به بدی نمی دهد. چرا که بی انصافی چنان که برای ظالم بد است برای مظلوم هم بد است وچنانکه دیدن بی انصافی از ظالم تلخ وناگوار است دیدن آن از مظلوم هم تلخ وناگوار است وهرگز روح اتنقام اورا از مدار حق وعدل وانصاف خارج نمی کند بل به تن دادن انصاف وا می دارد واین از مصادیق عالی عدالت است.

در این گونه موارد است که عدالت انسان خودش را نشان می دهد وجوهر عدل درچنین مواردی، زلال وصاف ظاهر می شود.

چه زیبا فرمود امام علی (ع) که : عدل این است آنگاه که به تو ظلم شد به انصاف عمل کنی واز مدار انصاف خارج نگردی وچنین انسانی را عادلترین شمرد و فرمود:

اَعدَلُ النّاسِ مَن اَنصَفَ مَن ظَلَمَهُ. (غررالحکم ح ۳۱۸۶)

عادلترین مردم کسی است که نسبت به ظالم خود، هم انصاف به خرج دهد.

 

۲۵- انصاف با بی انصاف

امام علی (ع):

اَلمُؤمِنُ یُنصِفُ مَن لایُنصِفُهُ.  (غررالحکم حدیث ۱۴۱۰)

مومن باکسی که به وی بی انصافی کرده باز هم به انصاف رفتار می کند.

انصاف در مواردی دشوار ودر مواردی هم خیلی دشوار ودر جاهایی هم بسیار بسیار دشوار است. عمل منصفانه اگر چه سخت است اما باکسی که خصم تو است ویا به تو بدی کرده ویا به تو ظلم نموده خیلی سخت است.

خیلی قدرت می خواهد تا انسان در اینگونه موارد به انصاف عمل کند واز نظر روحی خیلی باید قوی باشد تا از این گذرگاه های سخت عبور کرده و به انصاف برسد واز همه سخت تر جایی است که شخص نسبت به تو آنگاه که به انصافش نیاز داشتی بی انصافی کرد وانصاف را در حق تو عمل نکرد وحق را زیر پا گذاشت وشما هم نتوانستی از خود دفاع کنی.

وحال گردش روزگار کار او را پیش شما آورد واو به انصاف شما نیاز پیدا کرد وبا توجه به زخمی که در جریان بی انصافی ایشان خوردی می روی که انتقام بگیری وعقده گشایی نمایی وجواب بی انصافی را با بی انصافی بدهی اما چنین نمی کنی بلکه با او باکمال انصاف رفتار می کنی.

وجدان شما، عقل فعال شما، ایمان شما به ویژه انصاف صاف وزلال شما، شما را از این انتقام باز می دارد و به انصاف وا می دارد.

چه زیبا فرمود امام علی (ع) :

مومن باکسی که در حق او بی انصافی کرد به انصاف رفتار می کند.

آری این است قدرت ایمان و قدرت تقوی ودیانت واین است قدرت انصاف.

 

۲۶- انصاف زبان، کمتر است

امیر المومنین (ع) :

قَلَّما یُنصِفُ اللِّسانُ فی نَشرِ قَبیحٍ اَو اِحسانٍ. (غررالحکم حدیث ۶۷۲۴ )

کم است که زبان در نشرزشتی و نیکی انصاف به خرج دهد.

زبان وقتی نیکی کسی را می شمارد غلو می کند و آنگاه که زشتی کسی را ویا سازمانی را ذکرمی کند غلو وزیاده روی می نماید واز مدار انصاف خارج می گردد.

آری انصاف امری دشوار است به ویژه زبان که رعایت انصافش بسیار دشوار است.

چه بسیاراتفاق می افتد که دهانها باز وزبانها یله ورهایند، هرچه بخواهند می گویند وهر قضاوتی بل هر اظهار نظری را پیرامون افراد که اگر بخواهند می نمایند. ونسبت به اشخاص، سازمانها، نهادها، حتی نظام ودولت وحاکمیت حقائق را نادیده گرفته وزحمات وخدمات را چشم پوشی نموده و هر چه بخواهند می گویند وهر اظهار نظری حتی از اموری که خود از آن واقف نیستند ونمی دانند حرف می زنند.

بدون تأمل، بدون بررسی وبدون سند ومدرک هر حرفی را وهر نسبتی را می دهند وگاه دهها وصدها کار انجام شده واقدامات مثبت را نادیده گرفته واظهار نظر منفی می کنند ویا اینکه کسی ویا سازمانی حتی اگرکار مناسبی هم نداشته واقدام در خور نداشته تعریف وتمجید می نمایند.

خلاصه آنکه بی حساب و بی کتاب و بدور از انصاف حرف می زنند به ویژه در فضای مجازی هر خشک وتری را مطرح می سازند.

چه زیبا فرمود پیامبر (ص):

ثَلاثَهٌ لا تُطیقُها هذِهِ الاَُّمهُ : اَلمُواساهُ لِلاَخِ فی مالِهِ، وَ اِنصافُ النّاسِ مِن نَفسِهِ، وَ ذِکرُ اللهِ عَلی کُلِّ حالٍ. ( بحار الانوار ج۷۲ ص۱۲۶ )

سه موضوع است که امت طاقت آن را ندارد یکی آنکه کمک مالی به برادر دینی اش داشته باشد ودیگر آنکه نسبت به مردم منصف باشد سوم آنکه دائم به یاد خدا باشد.

آری انصاف کاری است دشوار و برای زبان دشوارتر.

 

۲۷-  ستم بارترین روش در انصاف

امام علی (ع) :

اَجوَرُ السّیرَهِ اَن تَنتَصِفَ مِنَ النّاسِ وَلا تُعامِلُهُم بِهِ.  (غرر الحکم ج۳ ص۳۴۱ )

ستمبارترین روش در زندگی آن است که از مردم انتظار انصاف داشته باشی ودر خواست انصاف کنی اما در عمل، خودت با آنها به انصاف رفتار نکنی.

جزای نیکی را باید به نیکی داد وجزای بدی را هم باید به نیکی (که همان عفو واغماض باشد) داد. وحتی سفارش شد هیچ نیکی را بی جواب نگذارید واگر کسی در حق شما معروف و خیری انجام داد تلاش کنید آن را جبران کنید ودر صدد باشید داد وستد با هم انجام گردد.

واینگونه نباشد که همواره معروف ونیکی از یک طرف باشد واز طرف مقابل هیچ. به ویژه اگراین حالت در انسان نهادینه شود بدین گونه که شخص همواره از دیگری خدمت، خیر وحسنه دریافت کند اما از جانب خود هیچ از این خبرها نباشد. به ویژه در مورد انصاف. به این معنا که از مقابل انتظار انصاف داشته باشد اما خود اهل انصاف نباشد واین اگر به صورت یک شیوه و روش زندگی در آید ، یک شیوه زشت، شیوه ظالمانه وجائرانه است بل بدترین نوع جائرانه.

راستی چنین انصافی در جامعه پایدار خواهد ماند ؟ انصاف زمانی می تواند آثار خود را در جامعه حاکم کند وجامعه را به آرامش، اخوت، انس، والفت وانسجام برساند که به صورت طرفینی درآید وبه دادوستد در آید وهر کس در هرسمت ومقامی خود را به زینت انصاف آراسته کند وفرد بی انصافی در جامعه نباشد.

زیرا همانطور که انصاف تاثیر مثبت می گذارد بی انصافی هم تاثیر منفی می گذارد. در این صورت بی انصافی، انصاف را خنثی می کند و انصاف نمی تواند کما کان برکات وآثار نیک خود را در جامعه نشان دهد وانسانی که چنین می کند یعنی انصاف را می گیرد اماانصاف نمی دهد به انصاف ضربه مهیب می زند واین صفت نیک واثر گذار را از اثر می اندازد.آیا این ستم نیست؟ آری قطعا ستم است بل ستم بار تر.

 

۲۸- انصاف مایه آرامش

امام علی (ع) :

اَلاِنصافُ راحَهٌ. (غرر الحکم حدیث ۱۶)

انصاف هم برای منصف مایه آرامش است وهم برای دیگران.

انسان منصف روزانه در امور زندگی ومسئولیتی خود وقتی به انصاف رفتار می کند شب که به محاسبه کار روزانه بر می آید وکلاه خود را قاضی می نماید می بیند در تمام امور به انصاف رفتار کرده وحق کسی را به گردن ندارد ومدیون کسی نیست وهمه کارهایش را درسایه انصاف به خوبی انجام داده وحق کسی را ضایع نکرده ومورد مؤاخذه احدی در دنیا وآخرت نیست.

واز این رو آسوده سر به بالشت می گذارد وفردا هم که سر کار وزندگی می رود با توجه به حسن سابقه وگذشته نیک خویش به آسودگی کار خود را شروع می کند وباعنایت به اینکه انصاف در او نهادینه شد امور خود را به آسانی وراحتی انجام داده واضطراب وپریشانی در انجام امور ندارد.

واز سویی، دیگران هم از دست منصف در آسوده اند چون می دانند او به ناحق عمل نمی کند، ظلم نمی کند، تعدی وتجاوز ندارد وبرای حقوق مردم احترام قائل است ودر سایه انصاف خود تمام حقوق اجتماعی وانسانی مردم را مراعات می کند.

ولذا کسی از دست او پریشان ومضطرب نیست بل همه از دست او آسوده اند وآنگاه که کار شان به منصف ارجاع می گردد با آسوده خاطر به او مراجعه نموده وهیچ دغدغه ندارند. آری اَلاِنصافُ راحَهٌ. انصاف مایه آرامش است چه برای منصف وچه برای دیگران.

 

۲۹- انصاف زینت مرد

امام علی (ع) :

تاجُ الرَّجُلِ عَفافُهُ وَزَینُهُ اِنصافُهُ.  (غرر الحکم حدیث ۴۱۹۰)

تاج مرد همان پاک مرامی اوست وزیورش انصاف او.

انصاف مقابل بی انصافی است. بی انصافی باعث قبح وزشتی افراد می شود وهر کس در زندگی اگر بی انصاف شد علاوه بر آنکه در شرع، فرد مردود ومذموم است درنگاه مردم هم فردی بد وزشت وکریه به شمار می آید.

مردم همواره از بی انصاف زبان به گله وشکوه دارند واز او به بدی یاد می کنند.اقدام او را نمی پسندند بل آن را زشت می شمارند وحتی مایل نیستند با اومعامله کنند، تعامل داشته باشند، باب دوستی ومعاشرت وهمزیستی با او باز کنند.

وبه همین مقیاس بلکه بیشتر نسبت به منصف علاقه نشان می دهند و او را می ستایند وعزیز می شمارند وتحسین می کنند. منصف در نگاه مردم زیبا و آراسته ،جمیل ونیکو به شمار می آید وهمه دوست دارند تا با او باشند، تعامل داشته باشند، شریک شوند، معاشرت داشته باشند.

واین همه نیست جز بخاطر زینت وزیبایی انصاف وچون انصاف زینت و زیبایی است صاحب خود را که منصف باشد هم زینت می بخشد وزیبا نشان می دهد. آری … وَزَینُهُ اِنصافُهُ.

 

۳۰- منصف کریم است

امام علی (ع) :

اَلمُنصِفُ کَریمٌ. (غرر الحکم حدیث ۵۴)

منصف کریم است

انسان کریم کسی است که از خود به دیگران می بخشد وحتی گاه خود بهره نمی برد تا دیگران بهره برند.

اینکه منصف کریم است بخاطر آن است که حق دیگران را کامل می پردازد.وحتی حق کسی را که به او بی انصافی کرده هم می پردازد ونسبت به او انصاف به خرج می دهد وحتی نسبت به کسی که به او بدی کرده است منصفانه عمل می کند وحتی نسبت به کسی که به او ظلم کرده بازهم خویشتن داری می کند و ازدائره انصاف خارج نمی شود وحتی به دشمن خود که به او دشمنی کرده هم با او به انصاف عمل نموده و از مدار انصاف بیرون نمی رود.

پس چنین انسانی وجدانا کریم است چون از حق انتقام خود می گذرد وبا آنکه می تواند جواب بدی را به بدی بدهد چنین نمی کند وبا آنکه می تواند با خصم خود خصمانه عمل کند اما نمی کند واین نیست مگر از سر کرامت وبزرگواری.

پس انصاف نشان می دهد که منصف انسان کریم وبزرگواری است که این همه از خود گذشتگی دارد وحتی خود آسیب را می پذیرد تادیگران آسیب نبینند وخود آسیب را می پذیرد اما هرپز راضی نمی شود که انصاف اوآسیب به پذیرد. آری اَلمُنصِفُ کَریمٌ.

 

۳۱- زکات قدرت ،انصاف است

امام علی (ع) :

زَکاتُ القُدرَهِ الاِنصافُ.  (غرر الحکم حدیث ۵۴۴۸)

زکات قدرت انصاف است.

البته همه مردم وهمه آحادانسانی باید انصاف را مراعات کنند اما آنهایی که از قدرت ومکنت برخوردارند وسمتهای حکومتی یا قضایی دارند ویا معیشت مردم دست آنها است و یا قضاوت بین مردم بر عهده آنها است، مدیریت وتمشیت امور مردم را متعهدند، نظارت وبازرسی دارند وخلاصه عهدی وپیمانی ومسئولیتی را متقبل شدند وبه هر نوع قدرت سیاسی، قضایی، اقتصادی واجتماعی مجهزند باید نسبت به انصاف حساستر باشند وانصاف را سرلوحه کار شان قرار داده هرگز از آن غافل نشوند.

آری همه کس به انصاف نیاز دارند اما صاحبان قدرت بیشتر نیازمندند. آن قدرتی زیبا است ومحبوب مردم است که آراسته به انصاف باشد واساسا برکت ومالیات قدرت انصاف است.

چه زیبا فرمود امام امیرالمومنین (ع) که: زکات قدرت انصاف است. قطعا کسی که از قدرت حکومتی برخوردار است باید زکات بدهد وزکات آن انصاف است وکسیکه از قدرت قضایی برخوردار است باید زکات بدهد وزکاتش انصاف است.همین طور است سایر قدرتهای مالی واجتماعی ونظارتی و…

مستی قدرت نباید انسان را به بی انصافی بکشاند چراکه در این صورت تنبیه خواهد شد. یعنی کسیکه از قدرت برخوردار است اما انصاف را مراعات نمی کند باید بداند که مؤاخذه وتنبیه خواهد شد وتنبیهش گرفتن قدرت از او خواهد بود. خداوند متعال کسی را که در سایه قدرت خود بی انصافی کند قدرت را از او می گیرد و او را از آن مستی می اندازد.

چه زیبا فرمود : امام امیر المومنین (ع) که: مَن مَنَعَ الاِنصافَ سَلَبَهُ اللهُ الاِمکانَ. هرکس از انجام انصاف خود داری کند خداوند متعال قدرت ومکنت را از او می گیرد واورا مسلوب القدره می نماید.

 

۳۲ هیچ عدلی مثل انصاف نیست

امام علی (ع) :

لا عَدلَ کَالاِنصافِ.  (بحار الانوار ج۷۸ص۱۶۵ ح ۱)

هیچ عدلی مانند انصاف نیست.

روحیه انصاف مثل روحیه عدل است. عدل وانصاف از یک خانواده اند یعنی هردو انسان را به حق، صداقت، درستی وا می دارند ؛ نهایت عدالت بیشتر مربوط به دیگران است یعنی حق کسی را ازکسی ستاندن وبه صاحب حق بر گرداندن اما انصاف بیشتر مربوط به خود است یعنی حق دیگران را از خود ستاندن وبه صاحب حق برگرداندن.

ازاین رو است که در روایات مربوط به انصاف کلمه انصاف به واژه ” من نفسه” خاتمه می یابد یعنی انصاف از جانب خود. یعنی خود را دادخواهی نمودن وحق ناس ومردم را از خود ستاندن وبه صاحب حق دادن.

این نوع حق ستانی که از آن تعبیر به “انصاف” می شود ازعدل بالاتر است. اینکه می پرسندآیا انصاف همان عدل است ویا اینکه با هم متفاوتند؟ باید گفت : انصاف هم نوعی عدل است اما یک درجه بالاتر. عدل یعنی حق صاحب حق را از متعدی گرفتن وبه صاحب حق برگرداندن اما انصاف یعنی حق صاحب حق را از خود ستاندن وبه او برگرداندن که البته این بسیار دشوار است.

 

۳۳-انصاف افضل فضائل

امام علی (ع):

اَلاِنصافُ اَفضَلُ الفَضائِلِ. (غررالحکم ح ۸۰۵ )

انصاف برترین فضیلتها است.

انصاف فضیلتی است که در هر کجا قرار گیرد بقیه فضائل در تابعیت آن خواهند بود وبه نحوی زیر مجموعه آن به شمار آمده و فضیلت انصاف در رأس سایر فضائل خواهد بود.

وبه عبارتی فضیلت انصاف وقتی در کسی نهادینه شد بقیه فضیلتها از قبیل فضیلت علم، صبر، حلم، عدل، ادب، انفاق و… کنار آن بود واین انصاف است که به سایر صفات حیات وطراوت می بخشد.

وحتی انصاف اگر در وجود انسان نهادینه شود سایر کمالات به تبع آن نهادینه می گردند واین به تنهایی می تواند بقیه کمالات را برای انسان به ارمغان آورد.

چطور انصاف اینگونه نباشد در حالیکه همین انصاف هرگاه در حاکمی قرار گیرد زینت حکومت وفرمانروایی او می شود وهرگاه در جمعی قرار گیرد آن جمع را به انس والفت می کشاند واگردر شخصی قرار گیرد زینت او شده وعدالت او مورد تایید وگواهی مردم خواهد بود وهر گاه در انسان عادی ومعمولی قرار گیرد دوستان وطرفداران او زیاد شده وکرامت ذاتی او افزایش می یابد. و آنگاه که در انسان قدرتمندی قرار می گیرد زکات قدرت او به شمار می آید واگردر مؤمنی ورود پیدا کند ایمان او افزایش یافته و به مقام قرب خداوند ومقام “زُلفی” دست می یابد و هرگاه در عاقلی قرار گیرد عقل او را شکوفا تر می کند وهمین انصاف هر گاه به عالم آخرت رود پاداش ویژه خواهد داشت وافضل ثواب را جذب خوهد کرد. آری انصاف با این همه کاربرد ها می ارزد که افضل فضائل باشد.

 

۳۴- با بی انصاف همکاری مکن

امام علی (ع):

لا تُعامِل مَن لا تَقدِرُ عَلَی الاِنتِصافِ مِنهُ. (غررالحکم ج۶ ص۲۶۵)

باکسی که توان بهره مندی از انصاف او را نداری همکاری نکن.

وقتی او انصاف ندارد وتو هم نمی توانی او را به انصاف واداری وحق تو در مسیر بی انصافی او از بین می رود در همان آغاز با او معامله نکن، تعامل نداشته باش ومعاهده همکاری با او نبند.

همکاری وتعامل برای آن است که افراد بتوانند با کمک هم وبا بهره گیری از توان هم ،تلاش مشترکی داشته باشند وبه سود ونوایی برسند وهر کدام به اندازه سرمایه وتلاش خود از آن کار بهره برده وهر کس از محصول مشترک حقی را به برد.

زمانی این کار مشترک شیرین وگوارا ومفید است که هر کدام به اندازه سهم کار وسهم سرمایه شان حظی ببرند وبه میزان حق شان بهره یی داشته باشند. واین منوط به انصاف طرفین است پس اگراحدی ازطرفین از انصاف به دور شود دیگری بی گمان زیان می بیند وحق او ضایع می شود.

پس با بی انصاف همکاری نکن وتعامل نداشته باش تا به چنین وضعی دچار نگردی.

۳۵-انصاف سرنامه بزرگواری

امام امیر المومنین (ع) :

اَلاِنصافُ عُنوانُ النُّبلِ. (غرر الحکم ج۶ ص۶۸ )

انصاف علامت وسرنامه بزرگواری است.

” نُبل” یعنی بزرگی وبزرگواری و”عنوان” یعنی سرنامه وسرمقاله.

نامه ومقاله که خود محتوی هستند توسط عنوان شان به نمایش گذاشته می شوند. همچنین بزرگی وبزرگواری محتوایی است که انصاف، نمایش وعنوان وسرنامه آن است.

هر کدام از انسانها در زندگی از یک برجستگی برخوردارند یکی عالم است ودیگری سخاوتمند است، سومی شجاع است وچهارمی حلیم وخویشتن دار وهمین طور هر کسی از ارزشی واز یک برجستگی بهره مند است ودر گذر زندگی هرکدام از ارزشها وبرجستگی ها با علامت وعنوانی خود را نشان می دهند.

مثلا علامت علم کسی سخن اواوست ومیزان علم اوباسخن او معلوم می شود ، یاعلامت شجاعت او در میدان مبارزه مشاهده می گردد، ویاحلم او هنگام بروزحوادث و وقوع مشکلات نشان داده می شود.

بزرگی وبزرگواری هم از جمله برجستگی های انسان است که با انصاف مشخص می گردد. یعنی اگر خواستی به فهمی کسی بزرگ وبزرگوار است به بین انصاف دارد یا نه ؟ هرمیزان که انصاف او بیشتر، بزرگواری او بیشتر.

هرگاه خواستی بزرگی وبزرگواری کسی را بدانی نگاه به انصاف او داشته باش چراکه انصاف نمود وظهور وبروز آن است.


۳۶-بحث مکن مگر بامنصف

امیر المومنین (ع):

لا تُقاوِلَنَّ اِلّا مُنصِفاً. (غرر الحکم ج۶ ص۲۹۲ )

گفتگو و بحث نکن مگر با منصف.

یعنی باکسی بحث کن که اهل انصاف باشد وبا کسی به مقاوله وگفتگو بنشین که انصاف داشته باشد وگر نه خسته می شوی ونتیجه نمی گیری و وقت وانرژی خود را مصرف می کنی وعمرت هم باطل می شود اماچیزی حاصل نمی گردد.

از اموری که بین انسانها رد وبدل می شود مکالمات ومذاکرات است. کلمات گاهی برای موعظه وگاه برای آموزش وتفهیم وگاه برای اثبات مدعایی است. وسخن برای اثبات مدعا را “بحث” گویند که در فارسی از آن تعبیر به “یک ودو” و “گفت وشنفت” می شود. وقتی برای اثبات مدعا با کسی به بحث می نشینی او هم برای اثبات مدعای خود در مقابل قد علم می کند وگفت وشنفت دارد.

گاه این بحث وگفت وشنفت بین طرفین تکرار می شود وگاه به طول می انجامد وممکن است سر از جدل ومحاجه در آورد واین از موارد انصاف است.

در این نوع موارد اگر طرفین انصاف نداشته باشند کار به مغالطه می کشد ونتیجه یی عاید نخواهد شد وهر کدام گویا چکش به سندان می کوبند.اما اگر اهل انصاف باشند وحرف هم را بفهمند وهرگاه حق برای هر کدامشان روشن شد به پذیرند بحث به نتیجه می رسد وگرنه به درازا می کشد وآخر نتیجه نمی دهد. از این رو حضرت فرمود : بحث نکن مگر بامنصف.

 

۳۷-انصاف آقای اعمال

امام علی (ع) :

سَیِّدُ الاَعمالِ اِنصافُ النّاسِ مِن نَفسِکَ. بحار الانوار ج۷۲ ص۳۴

آقای کارها انصاف وروح دادخواهی از خود برای مردم است.

کارهای نیک فراوان وهرکدام از درخشش وجلوه خاص برخوردارند وهر کدام دارای جاذبه وارزش وعنوانند مثلا یکی “افضل”، دیگری “اعظم”، سومی “خیر”، چهارمی “اعلی” وهمین طور هرکدام به نحوی عنوان می گیرند که در این وسط انصاف عنوان “سید الاعمال” دارد. یعنی آقای کارها. پس معلوم می شود اعمال مانند خود انسانها هرکدام مزیتی دارند وهر کدام به خاطر اثر وبهره ویژه یی که دارند عنوان خاصی را به خود اختصاص می دهند.

چنانکه در میان انسانها، سادات از یک برتری نسبت به غیر شان برخوردارند همین طور در میان اعمال انصاف نسبت به بقیه اعمال از یک سیادت وبزرگی و والایی برخوردار است.

انصاف درمیان کار ها، والا، باشکوه، برجسته وممتاز است. اگر همه کارهای نیک را ستاره فرض کنیم انصاف می شود ستاره شاخص واگرهمه را گل فرض کنیم انصاف در میان شان می شود ممتاز واگر همه را در قالب انسان مثل بزنیم انصاف می شود “سید”.

 

۳۸-انصاف موجب افزایش شرافت

امام علی (ع):

مَن تَحَلّی بِالاِنصافِ بَلَغَ مَراتِبَ الاَشرافِ. غررالحکم ج۵ ص۳۵۷

هرکس به انصاف آراسته شود به درجات عالیه شرافت صعود می کند.

شرافت همان مقام ومنزلت اجتماعی است. شریف به کسی گویند که در میان مردم از عظمت ومقام والا وحرمت وعزت برخوردار باشد.

واین شرافت که از طرق گوناگون از جمله علم، ایمان، خدمت به مردم وامثال آن حاصل می گردد از انصاف هم ریشه می گیرد یعنی انصاف هم از جمله اموری است که بر شرافت انسان می افزاید وهرچه انصاف بیشتر شرافت انسان بیشتر.

مردم منصف را شریف می دانند ولذا هر چه انصاف را از کسی بیشتر مشاهده کنند شرافت در نزد آنان بیشتر جلوه گری می کند.از این رو شرافت که دارای مراتب است همواره با انصاف پله های آن طی میگردد. وشخص منصف با نردبان انصاف می تواند مراحل ومراتب شرافت را طی نماید.

در حقیقت انصاف دو کاربرد دارد یکی آنکه شرافت ذاتی ودرونی منصف را افزایش می دهد ودیگر آنکه او را در نزد مردم شریف وبزرگ جلوه می دهد.

 

۳۹- حمیت وتعصب ضد انصاف

… وَ الاِنصافُ ضِدُّهُ الحَمیَّهُ. کتاب الکافی ج۱ ص۷۴

وانصاف ضدش حمیت است.

حمیت که همان روح تجاوز از حد و روح تعدی از حق است به شدت مانع وبه شدت ضد انصاف است.

شاید مانع اصلی وعلت العلل جلوگیری از انصاف همین حمیت باشد وتمام موانع از همین حمیت جاهلانه وغرور بی جا ناشی شوند چون حمیت همان جانبداری نفسانی ولجاجت بر باطل است.

فکر می کنم حدیث امام علی (ع) به نحوی به همین معنی اشاره دارد که فرمود :

اَنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِکَ وَاَهلِکَ وَخاصَّتِکَ وَمَن لَکَ فیهِ هَوًی.

وقتی که نفست، اهلت، نزدیکانت وهمچنین آنهایی که هوادارشان هستی مطرح شد به انصاف عمل کن. یعنی مواظب باش تعصب خانوادگی، تعصب خصوصی ها ونزدیکان وتعصب دوستی وآنهایی که هوای شان را در سر داری مانع اجرای انصاف نشوند چراکه این امور از چیزهایی هستند که باید مراقب باشی تا انصاف آسیب نبیند وتضعیف نگردد.

تعصب وهوس مداری، قوم وخویش گرایی، راه را برای اجرای انصاف دشوار می کنند وسد طریق می نمایند وبا وجود این امور نیل به انصاف سهل الوصول نخواهد بود.

 

۴۰- اوج انصاف

امام علی (ع) :

غایَهُ الاِنصاف ِاَن یُنصِفَ المَرءُ نَفسَهُ.  (غررالحکم ،ح ۶۳۶۷ )

اوج انصاف آن است که انسان از خود واخواهی کند.

گفته شد انصاف یک موضوع اجتماعی است یعنی موضوعی است که شخص در رابطه با دیگران باید رعایت کند، حق شان را بدهد وبه آنها زور نگوید واجحاف نکند وحدود وحقوق شان را حفظ نماید.

اما این حدیث یک نکته بالاتر ومهمتر از این را می خواهد بگوید وآن موضوع نفس است یعنی تربیت وآماده سازی نفس برای تحمل انصاف وامثال انصاف. وبه عبارتی نخست انسان باید نفس خود را تربیت کند وبرای انصاف آماده سازد به گونه یی که انصاف در آن نهادینه شده و انصاف مدار گردد تا بتواند بانفس اماره به جنگد وانصاف را بر او تحمیل نماید

پس انسان اول باید نفس خود را واخواهی کند وباز خواست نماید وبه آن اعتراض نموده و آن را مؤاخذه کند. چراکه نفس انسان دشمن انسان است ونخواهد گذاشت که شخص خود را اصلاح نموده وبه تزکیه ورشد خویش به پردازد.

لذا انسان باید همواره مواظب نفس باشد واز آن واخواهی وباز خواست نموده وبه آن اعتراض نماید تا بتواند همواره آن را کنترل کند.

این نوع انصاف در واقع انصاف از خود برای خود است که خوب است آن را “انصاف خودی” بنامیم برخلاف انصاف معروف که آن انصاف از خود برای دیگران است که آن را “انصاف اجتماعی” می خوانیم وبی شک “انصاف خودی” مهمتر از”انصاف اجتماعی” است. زیرا نفس سالم است که به انصاف عمل می کند و اگر این انصاف خودی کامل وقوی نباشد نمی تواند آن انصاف اجتماعی را به وجود آورد. وبه همین خاطر است که در روایت اوج انصاف قرار می گیرد.



امام على علیه السلام : 

بالنَّصفَةِ تَدومُ الوُصلَةُ .

با رعایت انصاف است که پیوندها دوام مى یابد.

( غررالحکم / 4190 ) 

امام على علیه السلام : 

بالنَّصفَةِ یَکثُرُ المُواصِلونَ .

انصاف داشتن، باعث افزایش دوستان مى گردد.

( غررالحکم / 224 ) 

امام على علیه السلام : 

عامِلْ سائرَ النّاسِ بالإنصافِ ، و عامِلِ المؤمِنینَ بالإیثارِ .

با دیگر مردم به انصاف رفتار کن و با مؤمنان به ایثار.

( غررالحکم / 6342 ) 

عدالت و انصاف

امام على علیه السلام : 

إنَّ مِن العَدلِ أن تُنصِفَ فی الحُکمِ و تَجتَنِبَ الظُّلمَ .

از عدالت است که در قضاوت انصاف به خرج دهى و از ظلم و حق کشى دورى کنى.

( غررالحکم / 3441 ) 

 

امام على علیه السلام ـ درباره آیه «همانا خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد» ـ فرمود :

العَدلُ : الإنصافُ ، و الإحسانُ : التَّفَضُّلُ .

عدل، انصاف دادن است و احسان، دست بخشش گشودن.

( نهج البلاغه / حکمت 231 )

 

تشویق به رعایت انصاف با کسى که انصاف ندارد

امام على علیه السلام :

إنَّ مِن فَضلِ الرّجُلِ أن یُنصِفَ مِن نَفسِهِ ، و یُحسِنَ إلى مَن أساءَ إلَیهِ .

از فضیلت مرد است که از خود انصاف به خرج دهد و به کسى که به او بدى کرده است خوبى کند.

( غررالحکم/ 3481) 

امام صادق علیه السلام : 

لَیسَ مِن الإنصافِ مُطالَبَةُ الإخوانِ بالإنصافِ .

مطالبه کردن انصاف از برادران، از انصاف به دور است.

( امالی شیخ طوسی / 280 )

دادخواهى از خود

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ـ در سفارش به ابن مسعود ـ :

یابنَ مَسعودٍ، أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِکَ ، و انصَحِ الاُمَّةَ و ارحَمْهُم ، فإذا کُنتَ کذلکَ و غَضِبَ اللّه ُ على أهلِ بَلدَةٍ أنتَ فیها و أرادَ أن یُنزِلَ علَیهِمُ العَذابَ نَظَرَ إلَیکَ فرَحِمَهُم بِکَ ، یقولُ اللّه ُ تعالى : «و ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ القُرى بِظُلْمٍ و أهْلُها مُصْلِحون» .

اى پسر مسعود! از جانب خود به مردم حق بده و با انصاف باش و نسبت به آنان خیرخواه و مهربان باش؛ زیرا اگر چنین بودى و خداوند بر مردم آبادى اى که تو در آن به سر مى برى خشم گرفت و خواست بر آنان عذاب فرو فرستد، به تو نگاه مى کند و به خاطر تو به آن مردم رحم مى کند. خداى متعال مى فرماید : «و پروردگار تو [هرگز ]بر آن نبوده است که شهرهایى را که مردمش اصلاحگرند، به ستمى هلاک کند».

( مکارم الاخلاق ج2، ص360 ،ح2660 )

امام على علیه السلام : 

أنصَفُ النّاسِ مَن أنصَفَ مِن نَفسِهِ مِن غَیرِ حاکِمٍ علَیهِ .

دادگرترین و با انصافترین مردم کسى است که بى آنکه پاى داورى در میان باشد از خودش دادخواهى کند.

( غررالحکم / 3345 )

امام على علیه السلام :

الإنصافُ مِن النَّفسِ کالعَدلِ فی الإمرَةِ .

دادخواهى از خود همانند دادگرى در زمامدارى است.

( غررالحکم / 1951 )

امام على علیه السلام ـ در نامه اى به کارگزاران خود ـ نوشت :

فأنصِفوا النّاسَ مِن أنفُسِکُم، و اصبِروا لِحَوائجِهِم؛ فإنَّکُم خُزّانُ الرَّعِیَّةِ، و وُکَلاءُ الاُمَّةِ، و سُفَراءُ الأئمَّةِ .

با مردم به انصاف رفتار کنید و در راه رفع نیازها و مشکلاتشان صبور باشید؛ زیرا شما خزانه داران مردم و کار پردازان امّت و نمایندگان پیشوایان هستید.

( نهج البلاغه / نامه 51 ) 

امام على علیه السلام ـ در فرمان خود به مالک اشتر ـ نوشت : 

و شُحَّ بنَفسِکَ عَمّا لا یَحِلُّ لکَ؛ فإنّ الشُّحَّ بالنَّفسِ (الأنفُسِ) الإنصافُ مِنها فیما أحَبَّت أو کَرِهَت ··· أنصِفِ اللّه َ و أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِکَ و مِن خاصَّةِ أهلِکَ و مَن لکَ فیهِ هَوىً مِن رَعیّتِکَ، فإنَّکَ إلاّ تَفعَلْ تَظلِمْ ! ···و تَفَقَّدْ اُمورَ مَن لا یَصِلُ إلَیکَ مِنهُم مِمّن تَقتَحِمُهُ العُیونُ، و تَحقِرُهُ الرِّجالُ، ففَرِّغْ لاُولئکَ ثِقَتَکَ مِن أهلِ الخَشیَةِ و التَّواضُعِ، فلیَرفَعْ إلَیکَ اُمورَهُم، ثُمّ اعمَلْ فیهِم بالإعذارِ إلَى اللّه ِ یَومَ تَلقاهُ؛ فإنَّ هؤلاءِ مِن بَینَ الرَّعِیَّةِ أحوَجُ إلَى الإنصافِ مِن غَیرِهِم، و کُلٌّ فأعذِر إلَى اللّه ِ فی تأدِیَةِ حَقِّهِ إلَیهِ .

آنچه را که براى تو حلال نیست از نفْس خویش دریغ دار؛ زیرا دریغ داشتن از نفْس، واداشتن او به پیمودن راه انصاف است در آنچه دوست مى دارد یا نمى پسندد···حقّ خدا و مردم را از خودت و خویشان و نزدیکانت و هر رعیتى که مورد توجه و علاقه توست، بستان؛ زیرا اگر چنین نکنى ستم کرده اى!···به کار کسانى از آنان که دستشان به تو نمى رسد ـ همانان که به چشم نمى آیند و مردم آنان را کوچک و حقیر مى شمارند ـ رسیدگى کن و براى این کار فردى را که مورد اعتماد تو و خدا ترس و متواضع است بگمار تا مشکلات آنان را به گوش تو برساند. آنگاه درباره آنان بدان گونه عمل کن که روزى که به دیدار پروردگار مى روى عذرت پذیرفته باشد؛ زیرا این گروه از مردم به انصاف و دادگرى محتاجتر از دیگرانند. پس با گزاردن حقّ هر یک از اینان در پیشگاه خدا عذر و حجّتى داشته باش.

( نهج البلاغه / نامه 53 ) 

امام باقر علیه السلام :

إنّ للّهِ جَنَّةً لا یَدخُلُها إلاّ ثَلاثَةٌ، أحَدُهُم مَن حَکَم فی نَفسِهِ بالحَقِّ .

خداوند را بهشتى است که جز سه گروه کسى وارد آن نشود : یکى از آنها کسى است که درباره خودش به حقّ داورى کند (به کسى که حق با اوست حق بدهد) .

( کافی ، ج19 ، ص 148، ح2 )

امام على علیه السلام :

لا یَنتَصِفُ البَرُّ مِن الفاجِرِ، لا یَنتَصِفُ عالِمٌ مِن جاهِلٍ .

نیکوکار از نابکار داد خود نمى ستاند؛ هیچ شخص دانا و فهمیده اى از نادان داد خود را نمى گیرد.

( غررالحکم / 10732- 10733 ) 

انصاف

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی