أربعینات

پایگاه چهل حدیث های کوتاه در موضوع های متفاوت

أربعینات

پایگاه چهل حدیث های کوتاه در موضوع های متفاوت

أربعینات

عید فطر بر مسلمانان مبارک باد
سایت چهل حدیث ها (اربعینات)
مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحَادِیثِنا أَرْبَعِینَ حَدِیثاً بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَالِماً فَقِیها. الکافی‏ ج۱: ص۴۸.
سعی ما بر فراهم نمودن چهل حدیث های موضوعی است که آسان وسریع در دسترس اندیشوران محقق، مبلغین، سخنوران و ارباب منبر (حفظهم الله) باشد.
<زندگی عاقلانه در دنیا این است که انسان از امکاناتی که خداوند در اختیارش قرار داده، برای رسیدن به تکامل و سعادت دو جهان استفاده کند، نه آن‌که تمام همت و تلاش خویش را صرف دنیا کرده و از آخرت غافل بماند که در این صورت دچار خسران و ضرر بزرگ شده است. انسان‌های پرهیزکار از مظاهر دنیا به حداقل اکتفا نموده و تمام سعی و کوشش آنان به زندگی آخرت معطوف است که آن‌جا سرای جاوید و ابدی است
قرآن کریم در توصیف زندگی دنیا می‌فرماید: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون»؛[1] زندگى دنیا، چیزى جز بازى و سرگرمى نیست! و سراى آخرت، براى آنها که پرهیزکارند، بهتر است، آیا نمى‌‌‏‌اندیشید؟.>

عزیزان، ما را از نظرات سودمندتان محروم نفرمایید. قبلا از الطاف شما متشکریم.
-----------------------------------------------
ایمیل: chelhadith.ir@gmail.com
-----------------------------------------------
امام عسکری علیه السلام: «نَحنُ حُجَجُ اللهِ عَلَیکُم وَ فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَینا». یعنی ما حجّت های خداوند بر شماییم و فاطمه علیها سلام الله حجّت بر ماست.
جستجو در پایگاه شما را سریعتر به هدف میرساند

باقیمانده ها

سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۳۷ ب.ظ

ادامه چهل حدیث در اثبات امامت از شیعه و سنی

5. أبو حامد غزالی (متوفای505هـ):

غزالی، دانشمند نامور و شهیر قرن ششم که ذهبی از از او با عنوان اعجوبه زمان یاد می کند، در باره حدیث غدیر و پیمانی که خلیفه دوم در آن روز بست و تنها چند روز بعد از غدیر آن را به باد فراموشی سپرد، می نویسد:

واجمع الجماهیر علی متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول: « من کنت مولاه فعلی مولاه » فقال عمر بخ بخ یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای ومولی کل مولی فهذا تسلیم ورضی وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوی تحب الریاسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوی فی قعقعة الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الأمصار وسقاهم کأس الهوی فعادوا إلی الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا.

از خطبه های رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست او است. عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت:

«افتخار، افتخار ای ابوالحسن، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی.»

این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز ها، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشی ها، برافراشتن پرچم ها و گشودن سرزمین های دیگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد:]

پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهایی ناچیز به دست آوردند، و چه بد معامله ای کردند.

الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد ، سر العالمین وکشف ما فی الدارین، ج 1، ص 18، باب فی ترتیب الخلافة والمملکة، تحقیق: محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1424هـ 2003م.

ترجمه أبو حامد غزالی:

علامه شمس الدین ذهبی در ترجمه او می نویسد:

الغزالی الشیخ الإمام البحر حجة الإسلام أعجوبة الزمان زین الدین أبو حامد محمد بن محمد بن محمد بن أحمد الطوسی الشافعی الغزالی صاحب التصانیف والذکاء المفرط... ثم بعد سنوات سار إلی وطنه لازما لسننه حافظا لوقته مکبا علی العلم

غزالی استاد پیشوا و دریای علم، نشانه اسلام، اعجوبه زمان، صاحب کتاب ها وانسانی با هوش فراوان و زیرک... بود.

پس از سال ها به زادگاهش بازگشت و به استفاده از وقت، فرصت وعلم ودانش روزگار را سپری کرد....

سیر أعلام النبلاء، ج 19، ص 322، تحقیق: شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

و در جلد 14، ص 202 از همین کتاب با استفاده از حدیث نبوی او را یکی از احیاگران دین می داند و می نویسد:

وقال الحاکم سمعت حسان بن محمد یقول کنا فی مجلس ابن سریج سنة ثلاث وثلاث مئة فقام إلیه شیخ من أهل العلم فقال أبشر أیها القاضی فإن الله یبعث علی رأس کل مئة سنة من یجدد یعنی للأمة أمر دینها وإن الله تعالی بعث علی رأس المئة عمر بن عبدالعزیز وبعث علی رأس المئتین محمد بن إدریس الشافعی...

قلت وقد کان علی رأس الأربع مئة الشیخ أبو حامد الاسفرایینی وعلی رأس الخمس مئة أبو حامد الغزالی وعلی رأس الست مئة الحافظ عبد الغنی...

حاکم می گوید: از حسان بن محمد شنیدم که می گفت: در سال 303هـ در مجلس ابن سریج بودم، پیر مردی دانشمند بر خواست و گفت: بشارت ای قاضی ! خداوند در هر صد سال کسی را می فرستد که احیاگر دین است، عمربن عبد العزیز اولین است و در صد سال دوّم محمد بن ادریس شافعی است...

من می گویم در صد سال چهارم ابو حامد اسفرایینی است و در صد سال پنجم غزالی و در صد سال ششم حافظ عبد الغنی است، و...

6. ملا علی قاری (متوفای1014هـ):

ملا علی هروی، معروف به هروی، صاحب کتاب معتبر مرقاة المفاتیح در باره حدیث غدیر و تواتر آن می گوید:

أنّ هَذَا حَدِیْثٌ صَحِیْحٌ لا مَرِیَّةَ فِیْهِ، بَلْ بَعْضُ الْحُفّاظِ عَدَّهُ مُتَوَاتِراً إذ فی روایة أحمد أنه سمعه من النبی صلی الله علیه وسلم ثلاثون صحابیا وشهدوا به لعلی لما نوزع أیام خلافته.

حدیث غدیر بدون شک صحیح است؛ بلکه بعضی از حافظان آن را متواتر دانسته اند؛ چون در نقل احمد آمده است:

این حدیث را در زمان خلافت علی علیه السلام بعد از اختلافی که در باره آن پیش آمد، سی تن از اصحاب شهادت دادند که آن را از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده اند.

محمد القاری، علی بن سلطان، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج 11، ص 248، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان / بیروت، الطبعة الأولی، 1422هـ - 2001م.

ترجمه ملا علی قاری:

عاصمی مکی (متوفای1111هـ) در باره او می نویسد:

الشیخ الملا علی القاری بن سلطان بن محمد الهروی الحنفی الجامع للعلوم العقلیة والنقلیة والمتضلع من السنة النبویة أحد جماهیر الأعلام ومشاهیر أولی الحفظ والأفهام ولد بهراة ورحل إلی مکة وتدیرها أخذ عن خاتمة المحققین العلامة ابن حجر الهیثمی.

ملا علی قاری حنفی مذهب در علوم عقلی و نقلی جامع بود و سنت نبوی را به درستی می شناخت، او یکی از دانشمندان بزرگ و نام آوران زمان و دارای قدرت حافظه و صاحب فهم بود.

العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 4، ص 402، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود و علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1419هـ- 1998م.

7. علامه شمس الدین الجزری الشافعی (متوفای833هـ):

شمس الدین جزری که کتاب مستقلی در باره فضائل امیر مؤمنان علیه السلام نوشته، بعد از نقل حدیث مناشده امیر المؤمنین علیه السلام به حدیث غدیر در رحبه، می گوید:

هذا حدیث حسن من هذا الوجه، صَحِیْحٌ مِنْ وُجُوْهٍ کَثِیْرَةٍ تَوَاتَرَ عَنْ اَمِیْرِ المؤمنین علی، وهو مُتَوَاتِرٌ ایضاً عن النبی صلی الله وسلّم رواه الجم الغفیر عن الجم الغفیر، ولا عبرة بمن حاول تضعیفه من لا اطلاع له فی هذا العلم.

وی پس از نقل حدیث غدیر می گوید: این حدیث از این جهت حسن واز جهات زیادی صحیح و از طریق امیر المؤمنین علی و رسول خدا متواتر است، گروههای زیادی از گروههای زیادی دیگر آن را روایت کرده اند، سخن کسانی که بدون آگاهی از دانش حدیث آن را ضعیف دانسته اند ارزشی ندارد ونباید به آن اعتنا کرد.

الجزری الشافعی، أبی الخیر شمس الدین محمد بن محمد بن محمد، أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن أبی طالب کرم الله وجهه، ص48، تقدیم و تحقیق وتعلیق الدکتور محمد هادی الأمینی، ناشر: مکتبة الإمام امیر المؤمنین (ع) العامة، اصفهان ـ ایران

ترجمه علامه جزری:

محمد بن محمد بن محمد بن محمد الحافظ - الإمام المقرئ شمس الدین ابن الجزری، ولد لیلة السبت الخامس والعشرین من شهر رمضان سنة 751 بدمشق، وتفقه بها، ولهج بطلب الحدیث والقراآت، وبرز فی القراآت، وعمر مدرسة للقراء سماها دار القرآن وأقرأ الناس، وعین لقضاء الشام مرة، وکتب توقیعه عماد الدین بن کثیر ثم عرض عارض فلم یتم ذلک وقدم القاهرة مرارا، وکان مثریا وشکلا حسنا وفصیحا بلیغا...

وکان کثیر الإحسان لأهل الحجاز، وأخذ عنه أهل تلک البلاد فی القراآت وسمعوا علیه الحدیث... وقد انتهت إلیه رئاسة علم القراآت فی الممالک، وکان قدیما صنف الحصن الحصین فی الأدعیة ولهج به أهل الیمن واستکثروا منه، وسمعوه علی قبل أن یدخل هو إلیهم ثم دخل إلیهم فأسمعهم، وحدث بالقاهرة بمسند أحمد ومسند الشافعی وبغیر ذلک وکان یلقب فی بلاده الإمام الأعظم.

جزری شب بیست و پنجم رمضان سال 751هـ در شهر دمشق به دنیا آمد و در همان شهر به دانش اندوزی پرداخت و برای آشنائی با حدیث و قرائت های قرآن تلاش کرد و در همین رشته هم موفق شد و مدرسه ای به نام دار القرآن تاسیس کرد. به قضاوت از طرف عماد الدین کثیر منصوب شد ولی آن را به پایان نرساند، چندین بار به قاهره سفر کرد، وی چهره ای زیبا وجذاب داشت...

نسبت به مردم حجاز بسیار نیکو کار بود، از وی دانش قرائات و حدیث را آموختند... در همه کشورها دانش قرائت به او ختم می شد و کتابی در دعا به اسم الحصن الحصین نوشت، مردم یمن از وی استفاده فروان نمودند، در قاهره مسند احمد و شافعی را بر مردم می خواند، به او امام اعظم لقب داده بودند.

ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، إنباء الغُمر بأبناء العمر فی التاریخ، ج 8، ص245، تحقیق: د.محمد عبد المعید خان ، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان الطبعة: الثانیة، 1406هـ -1986م.

8. سبط بن جوزی (متوفای 654هـ):

سبط بن جوزی، نوه دختری أبو الفرج بن جوزی، از بزرگان قرن هفتم اهل سنت در تذکرة الخواص در باره حدیث غدیر می گوید:

اِتّفَقَ عُلَمَاءُ السِیَرِ عَلی أنّ قِصَّةَ الغَدِیرِ کانت بَعْدَ رُجُوْعِ النَبِیِ (ص) مِنْ حَجَّةِ الوِدَاعِ فی الثامن عشر من ذی الحجّة جمع الصحابة وکانوا مائة وعشرون ألفاً وقال: (من کنت مولاه فعلی مولاه) الحَدِیثُ، نَصٌ (ص) عَلَی ذلک بصریح العبارة دون التلویح والإشارة.

دانشمندان متخصص در تاریخ اسلام اتفاق دارند که قصه غدیر بعد از باز گشت رسول خدا صلی الله علیه وآله از حجة الوداع در هیجدهم ذی الحجة اتفاق افتاد، اصحاب و یارانش را صد و بیست هزار نفر بودند جمع کرد و درسخنرانی اش فرمود: هر کس من او را مولا و رهبرم؛ پس علی، مولا و رهبر او است، در این روایت با صراحت نه با کنایه و اشاره رسول خدا صلی الله علیه وآله علی را پیشوا قرار داد.

سبط بن الجوزی الحنفی، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی، تذکرة الخواص، ص 37، ناشر: مؤسسة أهل البیت ـ بیروت، 1401هـ ـ 1981م.

ترجمه ابن جوزی:

شمس الدین ذهبی در باره او می گوید:

یوسف بن قُزْغْلی بن عبد الله. الإمام، الواعظ، المؤرخ شمس الدین، أبو المظفر الترکی، ثم البغدادی العونی الحنفی. سِبْط الإمام جمال الدین أبی الفرج ابن الجوزی؛ نزیل دمشق. وُلِد سنة إحدی وثمانین وخمسمائة... وکان إماما، فقیها، واعظا، وحیدا فی الوعظ، علاّمةً فی التاریخ والسیر، وافر الحرمة، محبباً إلی الناس... ودرّس بالشبلیة مدة، وبالمدرسة البدریة التی قبالة الشبلیة. وکان فاضلا عالما، ظریفا، منقطعا، منکرا، علی أرباب الدول ما هم علیه من المنکرات، متواضعا صاحب قبول تام.

یوسف بن فزعلی حنفی، پیشوا، فقیه،تاریخ دان و در سخنوری یگانه بود ، در تاریخ و سرگذشت، علامه و در نزد مردم بسیار قابل احترام و محبوب بود. مدتی در شبیله و مدرسه بدریه تدریس می کرد، او فاضل، دانشمند و نکته سنج بود و با دولتمردانی که کارهای ناپسندی می کردند، مخالفت می کرد و همگان او را قبول داشتند.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 48، ص183، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.

أبو محمد یافعی (متوفای768هـ) در باره او می نویسد:

العلامة الواعظ المورخ شمس الدین أبو المظفر یوسف الترکی ثم البغدادی المعروف بابن الحوزی سبط الشیخ جمال الدین أبی الفرج ابن الجوزی أسمعه جده منه ومن جماعة وقدم دمشق سنة بضع وست مائة فوعظ بها وحصل له القبول العظیم للطف شمائله وعذوبة وعظه.

در شهر دمشق مردم را موعظه می کرد و چون چهره و سخنش جذاب بود، مورد قبول و پذیرش عموم قرار گرفت....

الیافعی، أبو محمد عبد الله بن أسعد بن علی بن سلیمان، مرآة الجنان وعبرة الیقظان، ج 4، ص 136، ناشر: دار الکتاب الإسلامی - القاهرة - 1413هـ - 1993م.

قطب الدین الیونینی (متوفای726هـ) در باره او می نویسد:

وکان أوحد زمانه فی الوعظ حسن الإیراد ترق لرؤیته القلوب وتذرف لسماع کلامه العیون وتفرد بهذا الفن وحصل له فیه القبول التام وفاق فیه من عاصره وکثیراً ممن تقدمه حتی أنه کان یتکلم فی المجلس الکلمات الیسیرة المعدودة أو ینشد البیت الواحد من الشعر فیحصل لأهل المجلس من الخشوع والاضطراب والبکاء ما لا مزید علیه فیقتصر علی ذلک القدر الیسیر وینزل فکانت مجالسه نزهة القلوب والأبصار یحضرها الصلحاء والعلماء والملوک والأمراء والوزراء وغیرهم ولا یخلو المجلس من جماعة یتوبون ویرجعون إلی الله تعالی.

در وعظ و سخنرانی در زمان خودش منحصر به فرد بود، با دیدنش رقت قلب برای بیننده ایجاد می شد و با شنیدن سخنش اشک ها جاری می شد، مورد قبول عموم بود، گاهی در مجلسی کلماتی اندک و یا شعری می خواند همه حاضران را به گریه می انداخت. در مجلس وی همواره دانشمندان و امیران و وزیران و غیر آنان حضور می یافتند، و هیچگاه نمی شد که بدون توبه کسی از مجلسش خارج شود.

الیونینی، قطب الدین أبو الفتح موسی بن محمد، ذیل مرآة الزمان، ج 1، ص 15.

العکری الحنبلی (متوفای1089هـ) در باره او می نویسد:

سبط ابن الجوزی العلامة الواعظ المؤرخ شمس الدین أبو المظفر یوسف بن فرغلی الترکی ثم البغدادی الهبیری الحنفی سبط الشیخ أبی الفرج بن الجوزی أسمعه جده منه ومن ابن کلیب وجماعة وقدم دمشق سنة بضع وستمائة فوعظ بها وحصل له القبول العظیم للطف شمائله وعذوبة وعظه... ولو لم یکن له إلا کتابه مرآة الزمان لکفاه شرفا.

العکری الحنبلی، عبد الحی بن أحمد بن محمد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج 5، ص 266، تحقیق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن کثیر - دمشق، الطبعة الأولی، 1406هـ.

9. علامه اسماعیل بن محمد العجلونی الجراحی (متوفای 1162هـ):

عجلونی نویسنده کتاب کشف الخفاء، از دانشمندان مشهور سنی در قرن دوازدهم در باره حدیث غدیر می گوید:

( من کنت مولاه فعلی مولاه) رواه الطبرانی وأحمد والضیاء فی المختارة عن زید بن أرقم وعلی وثلاثین من الصحابة بلفظ اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فالحدیث متواتر أو مشهور.

حدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» را طبرانی و احمد وضیاء در کتابش المختارة، از زید بن ارقم وعلی و سی نفر از صحابه نقل کرده اند، پس حدیث متواتر و مشهور است.

العجلونی الجراحی، إسماعیل بن محمد، کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث علی ألسنة الناس، ج 2، ص 361، رقم: 2591، تحقیق: أحمد القلاش، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

ترجمه العجلونی:

البدیری (متوفی بعد از 1175هـ) در ترجمه او می نویسد:

وفی یوم الاثنین ثانی محرم هذه السنة توفی شیخنا محدث الدیار الشامیة، بل خاتمة المحدثین، من افتخرت به دمشق علی سائر الدنیا الشیخ إسماعیل العجلونی المدرّس تحت قبة النسر بجامع بنی أمیة، ولم یبق أحد من أهل الشام من کبیر وصغیر إلا حضر جنازته.

در دوم محرم سال 1162 استاد ما، محدث دیار شام و بلکه خاتم محدثان و کسی که مردم شام به جهت وجود او در آن دیار بر دیگر مردم دنیا فخر فروشی می کردند، از دنیا رفت. در روز مرگش کوچک و بزرگ در تشییع جنازه اش شرکت کردند.

البدیری الحلاق، أحمد بن بدیر، حوادث دمشق الیومیة، ج 1، ص 30، حوادث سال 1162هـ.

محقق کتاب کشف الخفاء در مقدمه کتاب ص6 می نویسد:

وقد ترجمه الشیخ سعید السمان فی کتابه وقال فی وصفه: خاتمة أئمة الحدیث ومن ألقت إلیه مقالیدها بالقدیم والحدیث اقتدح زناده فیه فأضاء وشاع حتی ملأ الفضاء آخذا بطرفی العلم والعمل متسنما ذروة عن غیره بعیدة الأمل یقطع آناء اللیل تضرعا وعبادة ویوسع أطراف النهار قراءة وإفادة لا یشغله عن ترداده النظر فی دفاتره مرام ولا عن نشر طیبها نقض ولا إبرام مع ورع لیس للریاء علیه سبیل وغض بصر عما لا یعنی من هذا القبیل....

خاتم امامان حدیث، کلید و رمز همه علوم در دست او بود، شبهایش به عبادت و روزش به مطاله و تدریس می گذشت، اهل پارسائی و ورع و به دور از ریا بود....

10. محمد بن اسماعیل صنعانی (متوفای1182هـ):

صنعانی، نویسنده کتاب معتبر سبل السلام در باره حدیث غدیر می گوید:

حَدِیْثُ «من کنت مولاه فعلی مولاه» أخرجه جماعة من أئمة الحدیث منهم أحمد والحاکم من حدیث ابن عباس وابن أبی شیبة وأحمد من حدیث ابن عباس عن بریدة وأحمد وابن ماجه عن البراء و... وقد عَدَّهُ أئِمَّةٌ مِنَ الْمُتَوَاتِرِ.

حدیث غدیر را گروهی از بزرگان و پیشوایان در دانش حدیث از احادیث متواتر شمرده اند.

الحسنی الصنعانی، محمد بن إسماعیل الأمیر، توضیح الأفکار لمعانی تنقیح الأنظار، ج1، ص243، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: المکتبة السلفیة - المدینة المنورة.

ترجمه صنعانی:

القنوجی (متوفای1307 هـ) در باره او می گوید:

کتاب اسبال المطر علی قصب السکر وکتاب توضیح الافکار شرح تنقیح الانظار کلاهما للسید الامام المجتهد العلامة محمد بن إسماعیل الامیر الیمنی رحمه الله.

نویسنده کتاب اسبال المطر و توضیح الأفکار؛ آقا، امام، مجتهد و علامه محمد اسماعیل است.

القنوجی، صدیق بن حسن، أبجد العلوم الوشی المرقوم فی بیان أحوال العلوم، ج 2، ص 66، تحقیق: عبد الجبار زکار، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1978.

اسماعیل باشا بغدادی (متوفای1339هـ) در هدیة العارفین می نویسد:

السید محمد بدر الدین ابن المتوکل علی الله اسماعیل بن صلاح الامیر الکحلانی ثم الصنعانی رئیس العلماء والخطیب بها هو من اصحاب الحدیث والاجتهاد.

او رئیس علما و خطیب آن ها و از اصحاب حدیث و اجتهاد بود.

البغدادی، إسماعیل باشا البغدادی، هدیة العارفین أسماء المؤلفین وآثار المصنفین، ج 6، ص 338، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1413 - 1992.

11. محمد بن جعفر الکتانی (متوفای1345هـ):

جعفر کتانی از مشاهیر قرن چهاردهم در باره حدیث غدیر می گوید:

وفی روایة لأحمد أنه سمعه من النبی (ص) ثلاثون صحابیا وشهدوا به لعلی لما نوزع أیام خلافته وممن صرح بتواتره أیضا المناوی فی التیسیر نقلا عن السیوطی وشارح المواهب اللدنیة وفی الصفوة للمناوی.

در نقل احمد آمده است که سی نفر از اصحاب رسول خدا برای علی شهادت دادند که حدیث غدیر را از زبان پیامبر شنیده اند، و از کسانی که تصریح به تواتر آن دارد مناوی است که آن را از سیوطی نقل کرده است.

الکتانی، محمد بن جعفر أبو عبد الله، نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ج 1، ص 195، تحقیق: شرف حجازی، ناشر: دار الکتب السلفیة - مصر.

12. محمد ناصر البانی (1332هـ. 1914م؛ 1420هـ - 1999م):

محمد ناصر البانی، محدث مشهور و معاصر وهابی که بیش از صد جلد کتاب نوشته، در باره حدیث غدیر می گوید:

و للحدیث طرق أخری کثیرة جمع طائفة کبیرة منها الهیثمی فی " المجمع " (9 / 103 - 108) وقد ذکرت وخرجت ما تیسر لی منها مما یقطع الواقف علیها بعد تحقیق الکلام علی أسانیدها بصحة الحدیث یقینا، وإلا فهی کثیرة جدا، وقد استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد، قال الحافظ ابن حجر: منها صحاح ومنها حسان.

و جُمْلَةُ القَوْلُ أنَّ حَدِیْثَ التَرْجِمَةِ حَدِیْثٌ صَحِیْحٌ بِشَطْرَیْهِ، بَلْ الأولُ مِنْهُ مُتَواتِرٌ عنه.

خلاصه سخن آن که هر دو قسمت این روایت [من کنت مولاه فعلی مولاه؛ اللهم وال من والاه ] صحیح هستند؛ بلکه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است....

البانی، محمد ناصر (معاصر)، السلسلة الصحیحة، ج 4، ص 249، طبق برنامه المکتبة الشاملة.

ترجمه البانی:

سایتی که وهابی ها به نام او در اینترنت دایر کرده اند، وی را این گونه معرفی کرده است:

العلامة الشیخ محمد ناصر الدین الألبانی أحد أبرز العلماء المسلمین فی العصر الحدیث، ویعتبر الشیخ الألبانی من علماء الحدیث البارزین المتفردین فی علم الجرح والتعدیل، والشیخ الألبانی حجة فی مصطلح الحدیث وقال عنه العلماء المحدثون إنه أعاد عصر ابن حجر العسقلانی والحافظ بن کثیر وغیرهم من علماء الجرح والتعدیل.

علامه ناصر الدین البانی یکی از معروفترین دانشمندان مسلمان در زمان حاضر است، او در حدیث شناسی و جرح و تعدیل رجال و راویان حدیث منحصر به فرد و الگوی دیگران است، برخی از دانشمندان در باره وی گفته اند: البانی زمان ابن حجر عسقلانی و ابن کثیر و دیگر دانشمندان در علم حدیث شناسی و جرح و تعدیل را زنده کرده است.

و بعد در ادامه می نویسد:

قال سماحة الشیخ عبد العزیز بن باز رحمه الله:

«ما رأیت تحت أدیم السماء عالما بالحدیث فی العصر الحدیث مثل العلامة محمد ناصر الدین الألبانی».

بن باز مفتی اسبق حجاز می گوید: در عصر حاضر دانشمندی داناتر از شیخ ناصر البانی به علم حدیث در زیر آسمان کبود سراغ ندارم.

و نیز می نویسد:

وسئل سماحته عن حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم: «ان الله یبعث لهذه الأمه علی رأس کل مائة سنة من یجدد لها دینها» فسئل من مجدد هذا القرن، فقال رحمه الله: الشیخ محمد ناصر الدین الألبانی هو مجدد هذا العصر فی ظنی والله أعلم.

از بن باز در باره این سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله که فرمود: در هر صد سال خداوند احیا گری برای دین می فرستد، سؤال شد، که چه کسی اکنون مجدّد دین است ؟ گفت: به گمان من احیاگر سنت و دین در این زمان البانی است.

و به نقل از شیخ مقبل الوادعی می نویسد:

والذی أعتقده وأدین الله به أن الشیخ محمد ناصر الدین الألبانی حفظه الله من المجددین الذین یصدق علیهم قول الرسول (صلی الله علیه وسلم): «إن الله یبعث علی رأس کل مائة سنة من یجدد لها أمر دینها».

مقبل وادعی گفته است: آنچه من به آن اعتقاد دارم این است که البانی از مجددین و احیاگران دین و مصداق حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله است که در هر قرن یک نفر به دنیا می آید که دین را احیاء می کند.

مصدر:  http://alalbany.net/albany_serah.php

13. شعیب الأرنؤوط (معاصر):

شعیب الأرنؤوط، محقق مشهور و معاصر سنی که کتاب های بسیاری؛ از جمله تهذیب الکمال، سیر اعلام النبلاء، مسند احمد و... را تحقیق و تصحیح کرده است، در تحقیق کتاب مسند احمد، در ذیل حدیث 3062 نکاتی را یادآور می شود و از جمله می گوید:

قوله « من کنت مولاه فعلی مولاه » لها شواهد کثیرة تبلغ حد التواتر.

حدیث: من کنت مولاه فعلی مولاه، شواهد بسیاری دارد که آن به مرحله تواتر می رساند.

احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، (الأحادیث مذیلة بأحکام شعیب الأرنؤوط علیها) ج 1، ص 330، ذیل حدیث 3062، ناشر مؤسسة قرطبة ـ القاهرة.

کتاب هایی که در باره سند حدیث غدیر نوشته شده:

گستردگی أسناد حدیث غدیر آن چنان بوده است که برخی از دانشوران اهل سنت، برای جمع آوری تمام آن ها مجبور شده اند کتاب های مستقلی بنویسند که جای هیچ تردیدی را باقی نمی گذارد.

1. محمد بن جریر طبری (متوفای310هـ):

محمد بن جریر طبری از کسانی است که کتاب مستقلی در چهار جلد در باره أسناد این روایت نوشته است؛ چنانچه ذهبی در باره کتاب او می گوید:

جمع طرق حدیث غدیر خم فی أربعة أجزاء رأیت شطره فبهرنی سعة روایاته وجزمت بوقوع ذلک.

محمد بن جریر طبری اسناد روایت غدیر خم را در چهار جلد جمع آوری کرده است که من قسمت از آن را دیدم و از گستردگی روایات آن شگفت زده شدم و یقین کردم که این اتفاق افتاده است.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز، سیر أعلام النبلاء، ج 14، ص 277، تحقیق: شعیب الأرناؤوط و محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، التاسعة، 1413 هـ.

و در تذکرة الحفاظ در ترجمه محمد بن جریر طبری می نویسد:

قلت رأیت مجلدا من طرق الحدیث لابن جریر فاندهشت له ولکثرة تلک الطرق.

من یک جلد از کتاب أسناد حدیث غدیر را که ابن جریر نوشته بود را دیدم و از زیاد بودن أسناد آن گیج و مبهوت شدم.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز، تذکرة الحفاظ ج 2، ص 710، رقم: 728، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الأولی.

و ابن کثیر سلفی نیز در البدایة والنهایة می گوید:

وقد رأیت له کتابا جمع فیه أحادیث غدیر خم فی مجلدین ضخمین وکتابا جمع فیه طریق حدیث الطیر

کتابی از ابن جریر طبری را دیدم که که در آن احادیث غدیر خم را گردآوری کرده بود که دو جلد ضخیم بود. و نیز طبری کتاب دیگری دارد که در آن اسناد حدیث طیر را گردآوری کرده است.

البدایة والنهایة، ج 11، ص 147، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء الوفاة: 774، ناشر: مکتبة المعارف - بیروت.

2. أبو العباس ابن عقده (333هـ):

وقد استوعبها بن عقدة فی کتاب مفرد وکثیر من اسانیدها صحاح وحسان

ابن عقده روایات غدیر را در کتاب مستقلی جمع آوری کرده است که بسیاری از أسناد آن صحیح و حسن هستند.

ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص 74، ناشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب.

و در تهذیب التهذیب می نویسد:

واعتنی بجمع طرقه أبو العباس بن عقدة فأخرجه من حدیث سبعین صحابیا أو أکثر.

أبو العباس بن عقده تمام أسناد حدیث غدیر را جمع آوری کرده که در آن روایت بیش از هفتاد صحابی و یا بیشتر را نقل نموده است.

ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، تهذیب التهذیب، ج 7، ص 297، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولی.

3. شمس الدین ذهبی (متوفای 748هـ):

وی در تذکرة الحفاظ در باره حدیث طیر و حدیث غدیر می نویسد:

واما حدیث الطیر فله طرق کثیرة جدا قد افردتها فی مصنف ومجموعها هو یوجب ان یکون الحدیث له أصل واما حدیث من کنت مولاه فله طرق جیدة وقد أفردت ذلک أیضا.

برای حدیث طیر أسناد زیادی است که من آن را در کتاب مستقلی جمع آوری کرده ام، مجموع آن ها سبب می شود که حدیث واقعیت داشته باشد. و اما حدیث غدیر نیز أسناد خوبی دارد که برای او نیز کتاب مستقلی نوشته ام.

تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 1043، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی الوفاة: 748، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.

نتیجه

حدیث غدیر نه تنها با سند های صحیح نقل شده است؛ بلکه به اعتراف بزرگان اهل سنت متواتر است و حتی کتاب های مستقلی در باره آن توسط علمای سنی نوشته شده است؛ اما پذیرش و اعتراف به آن نیازمند قلب سلیم، تقوا و انصاف است که متأسفانه برخی از دشمنان اهل بیت علیهم السلام؛ از جمله ابن تیمیه حرانی و ابن حزم اندلسی از داشتن آن محروم بوده اند.

ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان در باره ابن تیمیه و انصاف آن در نقد احادیث، می نویسد:

لکن وجدته کثیر التحامل إلی الغایة فی رد الأحادیث التی یوردها بن المطهر وان کان معظم ذلک من الموضوعات والواهیات لکنه رد فی رده کثیرا من الأحادیث الجیاد التی لم یستحضر حالة التصنیف مظانها.

ابن تیمیه در ردّ احادیثی که علامه حلی به آن استدلال کرده است زیاده روی نموده است تا آنجا که احادیث خوب و معتبر فراوانی را رد کرده است.

لسان المیزان، ج 6، ص 319، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاة: 852، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - 1406 - 1986، الطبعة: الثالثة، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة - الهند.

و در فتح الباری می نویسد:

وأنکر بن تیمیة فی کتاب الرد علی بن المطهر الرافضی المؤاخاة بین المهاجرین وخصوصا مؤاخاة النبی صلی الله علیه وسلم لعلی قال لأن المؤاخاة شرعت لإرفاق بعضهم بعضا ولتألیف قلوب بعضهم علی بعض فلا معنی لمؤاخاة النبی لأحد منهم ولا لمؤاخاة مهاجری لمهاجری وهذا رد للنص بالقیاس وإغفال عن حکمة المؤاخاة.

ابن تیمیه در کتابش که رد بر علامه حلی است داستان عقد برادری بین مهاجران مخصوصاً بین رسول خدا و علی را انکار کرده و می گوید: فلسفه عقد اخوت برای تألیف دل ها و ایجاد محبت و دوستی بین دو نفر تشریع شد؛ ولی بین دو مهاجر و شخص رسول خدا بی معنی است .

این این حرف ها را کسی می زند از حکمت این دستور بی خبر است.

فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص 271، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاة: 852، ناشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب.

و البانی وهابی، هدف خود را از بررسی سند حدیث غدیر، زیاده روی ابن تیمیه در تضعیف این روایت دانسته و می گوید:

فقد کان الدافع لتحریر الکلام علی الحدیث وبیان صحته، أننی رأیت شیخ الإسلام بن تیمیة، قد ضعف الشطر الأول من الحدیث وأما الشطر الآخر، فزعم أنه کذب ! وهذا من مبالغته الناتجة فی تقدیری من تسرعه فی تضعیف الأحادیث قبل أن یجمع طرقها ویدقق النظر فیها والله المستعان.

غرض من از تشریح حدیث غدیر و بیان صحت آن، تضعیف ابن تیمیه بخش اول (من کنت مولاه فعلی مولاه) و دروغ دانستن بخش دوّم (اللهمّ وال من والاه...) آن است، این زیاده روی ابن تیمیه و عجله در تضعیف احادیث قبل از مطالعه در اسناد متعدد روایت و دقت نظر در صحت و سقم آن است.

البانی، محمد ناصر، السلسلة الصحیحة، ج 4، ص 249.

آن چه ما نقل کردیم، مختصری از اعترافات بزرگان سنی و صحه گذاشتن آن ها بر حدیث غدیر بود، برای اطلاع بیشتر به کتاب الغدیر، ج1، ص294 مراجعه بفرمایید. علامه امینی رضوان الله تعالی علیه 43 نفر از دانشمندان سنی را نام می برد که تصریح به صحت حدیث غدیر کرده اند.

نتیجه نهائی

امامت امیرمؤمنان و سایر اهل بیت علیهم السلام با سند های صحیح در کتاب های شیعه و سنی ثابت شده است. آن چه در این مقاله آمد، نمونه کوچک از صدها روایت و به قول معروف مشت نمونه خروار است.

اما آیا جناب عبد الله حیدری به قولی که داده است وفا خواهد کرد؟

با شناختی که از ایشان در این مدت به دست آورده ایم، به نظر نمی رسد که او چنین کاری انجام دهد؛ چون اگر او به قولش وفا کند و شیعه شود، روایات فراوان و متواتری که از طریق شیعه و سنی در باره نواصب و اشکال در نسب آن ها وارد شده است، تکذیب خواهد شد.

و محال است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله دروغ گفته باشد.

برای آشنا شدن با نسب عبد الله حیدری اینجا را کلیک کنید.

موفق باشید



باقیمانده چهل جلوه زیبا از گفتار و رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

http://bayanbox.ir/view/2790501485710243293/unnamed7.jpg31- وفاداری به عهد و پیمان

وفای به عهد و پیمان از چنان جایگاهی برخوردار است که در قیامت از آن می پرسند: «أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسئُولاً؛ و به عهد [خود] وفا کنید که از عهد پرسش می شود.» (اسراء: 34) همچنین قرآن یکی از نشانه های مؤمنان را وفای به عهد شمرده است: «وَ الَّذینَ هُمْ ِلأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ؛ و آنها که امانت ها و عهد خود را رعایت می کنند». (مؤمنون: 8)

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در آخرین روزهای زندگی خویش، بار دیگر این

ص:120


1- [1] . بحارالانوار، ج 16، ص 282.

پیام الهی و انسان ساز را به مردم گوشزد کرد. روزی حضرت در حالی که زیر بغلش را گرفته بودند، وارد مسجد شد و به مردم فرمود: «وقت آن رسیده است که من از میان شما غایب گردم. اگر به کسی وعده ای داده ام، آماده ام انجام دهم و هر کس از من طلبی دارد، بگوید تا بپردازم.» در این هنگام مردی عرض کرد: یا رسول اللّه! چند روز پیش به من وعده دادید که اگر ازدواج کنم، مبلغی را به من کمک کنید. پیامبر به _فضل بن عباس_ دستور داد مبلغ مورد نظر را پرداخت کند. سپس از منبر پایین آمد و به خانه رفت.(1)

رسول اللّه صلی الله علیه و آله درباره وفای به عهد فرموده است: «الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ فِیما اُحِلَّ؛ مسلمانان به شروط حلال و روای خود پای بندند.»(2) حضرت در سخنی، نقض پیمان را نشانه بی دینی می داند و می فرماید: «لا دِینَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ؛ کسی که پیمان شکن باشد، دین ندارد.»(3) وفای به عهد و پیمان باید چون خون در رگ های مسلمان جاری باشد. پیامبر رحمت در نخستین گام پس از تشکیل حکومت، با بهره برداری از اهمیت خاص عهد و پیمان در آن زمان، قراردادهایی را میان گروه های قدرتمند مدینه برقرار کرد و جان و مال مسلمانان را از دستبرد مخالفان در امان نگه داشت. سنّت پای بندی به عهد و پیمان از همان اوان جوانی در نهاد رسول الله صلی الله علیه و آله دیده می شد.

ص:121


1- [1] . فرازهایی از تاریخ اسلام، ص 528.
2- [2] . میزان الحکمه، ج 9، ص 4100.
3- [3] . همان، ص 4102.

وی که بیست سال بیشتر نداشت، در حرکت جوان مردانه و ستم ناپذیری به نام _حلف الفضول_ شرکت کرد.

گفته اند مردی از _بنی زبید_ در ماه ذی قعده وارد مکه شد و کالایی داشت. _عاص بن وائل سهمی_ آن کالا را خرید، ولی بهای آن را نپرداخت. کار به مشاجره کشید. مرد زبیدی که نمی توانست حق خود را بگیرد، به ناچار بالای کوه _ابوقبیس_ رفت و دادخواهی کرد و آزادگان قریش را به دفاع از ستم دیده و جلوگیری از ستم عاص فرا خواند. وی گفت: ای مردان قریش! به داد ستم دیده ای برسید که کالایش را در مکه به ستم گرفته اند و دور از طایفه و کسان خویش است. حرمت، خاص کسی است که حرمت نگه دارد و کسی که جامه خیانت پوشیده است، حرمت ندارد. _بنی هاشم، بنی مطلب، بنی عبد مناف، بنی زهره بن کلاب، بنی تیم بن مُرَّه_ و _بنی حارث بن فهد_ در خانه _عبداللّه بن جدعان یتمی_ گرد آمدند و پیمان بستند که هر ستم دیده ای را یاری کنند و در گرفتن حق ستم دیدگان هم داستان باشند و اجازه ندهند در مکه بر هیچ کس ستم رود.(1) از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که پس از مهاجرت به مدینه فرمود:

لَقَدْ شَهِدْتُ حَلْفا فِی دارِ عَبْدِ اللّه بْنِ جُدْعانَ لَوْ دُعِیتُ إِلی مِثْلِهِ لَأَجَبْتُ وَ ما زادَهُ الإِسْلامُ إِلّا تَشْدِیدا.(2)

در خانه عبداللّه بن جدعان در پیمانی حضور یافتم که اگر در اسلام هم مرا به مانند آن دعوت کنند، اجابت می کنم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده است.

ص:122


1- [1] . تاریخ یعقوبی، ج2، ص 18.
2- [2] . سیره ابن هشام، ج1، ص 145.

همچنین ایشان درباره این پیمان می فرمود: «من حاضر نیستم پیمان خود را بشکنم، اگرچه در مقابل آن، گران بهاترین نعمت را در اختیار من قرار دهند».

رسول گرامی اسلام می فرمود:

برای من شش چیز را ضمانت کنید تا بهشت را برایتان ضمانت کنم: وقتی سخن می گویید، راست بگویید. چون وعده می دهید، وفا کنید. چون می خواهند امانتی به دستتان بسپارند، رد مکنید و... .(1)

آن رسول ارجمند، پیمان شکنی را از نشانه های منافق شمرده است:

 سه چیز در هرکه باشد، منافق است، هرچند روزه بدارد، نماز بخواند، حج و عمره بگذارد و بگوید من مسلمانم: آن که چون حرفی می زند، دروغ بگوید، چون وعده می دهد، وفا نکند و چون امانت می گیرد، خیانت کند.(2)

از سوی دیگر می فرماید: «إِنَّ خِیارَ عِبادَ اللّهِ الْمُوفُونَ الْمُطِیبُون؛ بهترین بندگان خدا کسانی هستند که به وعده وفا می کنند و عطر به کار می برند».(3)

http://bayanbox.ir/view/2790501485710243293/unnamed7.jpg32- سپاس گزاری از دیگران

قدردانی و سپاس گزاری از خدمات دیگران در تحکیم پایه های دوستی نقش بسزایی دارد. تشکر و قدردانی از دیگران گاهی با زبان و احترام ظاهری است و گاهی با کمک و یاری صورت می گیرد. خداوند از چنین روحیه ای در میان انسان ها رضایت دارد و نسبت به کارهای نیک بندگان سپاس گزار است. در آیه ای از قرآن می خوانیم: «وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللّهَ 

ص:123


1- [1] . نهج الفصاحه، ح 321.
2- [2] . همان، ح 128.
3- [3] . همان، ح 850.

شاکِرٌ عَلِیمٌ؛ کسی که فرمان خدا را در انجام کارهای نیک اطاعت کند، خداوند [در برابر عمل او] شکرگزار و داناست.» (بقره: 158) بنابراین، تشکر و قدردانی از انسان های شایسته از خصلت های خداوند است. رسول رحمت می فرماید: «وَ مَنْ لَمْ یَشْکُرِ النّاسَ لَمْ یَشْکُرِ اللّه َ؛ کسی که از انسان ها تشکر نکند، از خدا تشکر نکرده است».(1)

در سیره عملی رسول اللّه صلی الله علیه و آله فراوان دیده می شود که به صورت های مختلف از خدمات دیگران قدردانی کرده است. برای نمونه، حضرت خدیجه علیهاالسلام، نخستین همسر پیامبر، به رسول اکرم صلی الله علیه و آله بسیار محبت و خدمت کرد و تمام اموال خود را در اختیار ایشان گذاشت. آن حضرت نیز همه آن اموال را در راه گسترش اسلام مصرف کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به پاس خدمت های خدیجه علیهاالسلام، همواره از او یاد می کرد و قدردان خدمت های او بود. بر حضرت خدیجه علیهاالسلام درود می فرستاد و از درگاه خدا برای او طلب آمرزش می کرد و می فرمود:

خدیجه علیهاالسلام وقتی به من پیوست که همه از من دور می شدند. او در راه اسلام، هرگز مرا تنها نگذاشت و همواره از من حمایت می کرد. خدا او را رحمت کند که بانوی پربرکتی بود.(2)

در نمونه دیگری آمده است در دوران شیرخوارگی حضرت محمد صلی الله علیه و آله، کنیز آزاد شده _ابولهب _به نام _ثُوَیبه_ چند روز به او شیر داد و مدتی _حلیمه سعدیّه _به او شیر داد و او را سرپرستی کرد. سال ها از این ماجرا

ص:124


1- [1] . صادق احسانبخش، آثار الصادقین، ج 9، ص 465.
2- [2] . بحارالانوار، ج 16، ص 12.

گذشت، ولی پیامبر به دلیل محبت های ثُویبه در دوران شیرخوارگی، همیشه به او احترام می گذاشت. حتی وقتی به مدینه هجرت کرد، برای او که در مکه می زیست، لباس و هدیه می فرستاد. وقتی ثویبه در سال هفتم هجرت از دنیا رفت، پیامبر از وفات او غمگین شد. از خویشان او پرس وجو کرد تا از تلاش های گذشته اش سپاس گزاری کند.

همچنین گفته اند یک سال بر اثر خشک سالی، حلیمه سعدیه که تهی دست بود، به مکه آمد تا زندگی خود را به گونه ای تأمین کند. نزد پیامبر آمد و شرح حال خود را بازگفت. پیامبر از اموال خدیجه، چهل گوسفند و شتر به حلیمه داد و به پاس خدمات گذشته اش، احترام شایانی به او کرد.(1)

http://bayanbox.ir/view/2790501485710243293/unnamed7.jpg33- سیره تبلیغی

 پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله برای تبلیغ رسالت خود سختی های زیادی کشید و با شدیدترین فشارهای روحی و جسمی روبه رو شد، به گونه ای که خود فرمود: «ما اُوذِیَ نَبِیٌّ مثلَ ما اُوذیتُ؛ هیچ پیامبری مثل من آزار ندید.»(2) پس از رحلت ابوطالب، وقتی مشرکان قریش بر آن شدند تا نبی اکرم صلی الله علیه و آله را به شهادت برسانند، آن حضرت به خاطر تبلیغ رسالتش، از رؤسای قبایل می خواست تا از ایشان پاسداری کنند:

ص:125


1- [1] . همان، ج 15، ص 401.
2- [2] . مناقب، ج 3، ص 247.

لا أُکْرِهُ أَحَدا مِنْکُمْ إِنَّما أُرِیدُ أَنْ تَمْنَعُونِی مِمّا یُرادُ بِی مِنَ القَتْلِ حَتّی أَبْلَغُ رِسالاتِ رَبِّی.(1)

کسی از شما را مجبور نمی کنم. تنها می خواهم برای رساندن پیام های پروردگارم، مرا از کشته شدن نگه داری کنید.

ایشان برای تفهیم مطالب خود، سخنش را بدون ناراحتی چند بار تکرار می کرد و حتی گاهی سلام خود را سه بار تکرار می نمود.(2)

پیامبران به ویژه حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسالت تبلیغی خود را برای رضای خدا انجام می دادند و مزد رسالتشان را از پروردگار می خواستند، چنان که در قرآن می خوانیم: «وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلّا عَلی رَبِّ الْعالَمینَ؛ من برای این دعوت هیچ مزدی از شما نمی طلبم. پاداش من تنها بر پروردگان جهانیان است.» (شعراء: 109) رسول اکرم صلی الله علیه و آله هیچ گاه در برابر زحمت های خویش چیزی نخواست و این تربیت قرآنی اوست که: «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ؛ من از شما پاداشی نمی طلبم و چیزی بر شما تحمیل نمی کنم».(ص: 86) در سخنی دیگر نیز فرمود:

إِنَّ اللّهَ لَمْ یَبْعَثِنیَ لِجَمْعِ الدُّنیا وَ الرَّغْبَهِ فِیها وَ إِنَّما بَعَثَنِی لِأَبْلُغَ عَنْهُ وَ أَدُلَّ عَلَیهِ.(3)

خدا مرا برای جمع آوری مال دنیا و جاذبه های آن نفرستاد، بلکه برگزید تا پیامش را برسانم و مردم را به سوی او رهبری کنم.

ص:126


1- [1] . تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 394.
2- [2] . ابن کثیر، شمائل الرسول، شرح و تحقیق: مصطفی عبدالواحد، بیروت، دارالرائد العربی، 1407ه_ . ق، 1366، ص 70.
3- [3] . تاریخ یعقوبی، احمد بن یعقوب، ج 2، ص 24.

در سیره پرافتخار تبلیغ نبوی، موارد زیادی نقل شده است که آن حضرت هرگز بر اثر تطمیع یا تهدید دشمنان راه سازش را در پیش نگرفته است. برای نمونه، زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دعوت خود را آشکار کرد و مردم را به پرستش خداوند و نفی بت ها فراخواند، سران قریش به شدت خشمگین شدند. ازاین رو، نزد ابوطالب رفتند که پشتیبان رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود و به او گفتند یا خود جلویش را بگیر یا اینکه در برابرش می ایستیم.(1) هنگامی که ابوطالب سخنان سران قریش را به آگاهی محمد صلی الله علیه و آلهرساند، پیامبر فرمود:

لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ فِی یَمِینی وَ الْقَمَرُ فِی شِمالِی، ما تَرَکْتُ هذَا الْقَوْلَ حَتَّی اَنْفُذَه أَوْ اُقتَلَ دُونَهُ.(2)

اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند، هرگز از دعوت خود دست برنمی دارم تا اینکه آن را انتشار دهم یا در راه آن کشته شوم.

رسول اعظم صلی الله علیه و آله، دعوت تبلیغی خود را به صورت پنهان و آشکار پی می گرفت و زمانی که سه سال از بعثت می گذشت، بر حجر اسماعیل ایستاد و فرمود:

 یا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ یا مَعْشَرَ الْعَرَبِ، أَدْعُوکُمْ إِلی شَهادَهِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ و أَنّی رَسُولُ اللّهِ وَ آمُرُکُمْ بِخَلْعِ الْأَندادِ وَ الأَصْنامِ.(3)

ای گروه قریش و ای مردم عرب! شما را دعوت می کنم به اینکه شهادت دهید خدایی

ص:127


1- [1] . سیره تبلیغی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، ص 93.
2- [2] . ابن هشام، السیره النبویه، ج 1، ص 278.
3- [3] . سید هاشم رسولی محلاتی، تاریخ اسلام (از پیدایش عرب تا پایان خلافت عثمان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371، ج 1، ص 81 .

جز خدای یکتا نیست و اینکه فرستاده او هستم و من شما را دستور می دهم که بت ها را دور افکنید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از آشکار کردن دعوت خود، در ایام حج به دنبال مردم می رفت و آنان را به اسلام دعوت می کرد. پس از مدتی نیز قبیله به قبیله به سراغ آنان می رفت.(1) ایشان دعوت تبلیغی خود را استمرار بخشید و به دیگران نیز سفارش می کرد: «عهده دار تذکر مردم باشید و مدام اندرزشان دهید که این کار برای کسانی که بنا بر دوستی خدا عمل می کنند، مایه تقویت بیشتر است».(2)

پیامبر به افرادی که با معارف اسلامی آشنا بودند و قدرت تبلیغ دین را داشتند، دستور داد به هجرت تبلیغی بروند: «برخیزید و پیک رسالت در نقاط دوردست شوید و ندای توحید را به گوش جهانیان برسانید.»(3) رسول اللّه صلی الله علیه و آله به مبلغان دینی سفارش می کرد که حال مخاطبان را رعایت کنند: «لَیِّنُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَ؛ با کسی که به او یاد می دهید، نرم و مدارا باشید.»(4)

حضرت در سخنی دیگر می فرماید: «عَلَیْکَ بِالاَْحداثِ فَاِنَّهُمْ اَسْرَعُ إلی کُلِّ خَیْرٍ؛ برتو باد که به جوانان توجه کنی؛ زیرا آنها به هر خیر و صلاحی زودتر می گرایند».(5)

ص:128


1- [1] . رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام تا سال چهلم هجری، ص 48 و 49 قم، مؤسسه در راه حق، 1366.
2- [2] . محمد محمدی ری شهری، تبلیغ در قرآن و حدیث، ص 204.
3- [3] . فروغ ابدیت، ج 2، ص 210.
4- [4] . میزان الحکمه، ج 8، ص 3976.
5- [5] . نهج البلاغه، ترجمه: علی نقی فیض الاسلام، نامه 31، ص 912.

http://bayanbox.ir/view/2790501485710243293/unnamed7.jpg34- کار و تلاش

کار وسیله ای برای زندگی و کسب درآمد و حفظ آبروست. انسان در مسیر زندگی ناگزیر است کار کند؛ رسول الله صلی الله علیه و آله از اوان خردسالی به کار می پرداخت. در کودکی، گوسفندان جد و عموی خویش را به صحرا می برد و در نوجوانی نیز از فعالیت باز نماند. آن گاه که به جوانی رسید، به تجارت و دادوستد پرداخت. حتی زمانی که به نبوت رسید، از کار و فعالیت دست برنداشت و هرگز چون شاهان نزیست. هر چند عمر آن حضرت در مدینه به سامان دهی امور نظامی و جنگ گذشت یا اینکه به تبلیغ مشغول بود، ولی از کوتاه ترین فرصت به دست آمده نیز برای کار و تلاش بهره می گرفت. ایشان دقیقه ای از عمر پربار خود را به بیهودگی نگذراند؛ چون زندگی صوفیانه و راهبانه را خلاف اسلام می دانست. حضرت، همگان را به کار و تلاش فرامی خواند و از سر بار دیگران شدن نهی می فرمود. در نگاه ایشان، خداوند از کسی که بار زندگی خود را بر دوش مردم می گذارد، نفرت دارد: «مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقی کَلَّهُ عَلَی النّاسِ.»(1) به همین دلیل، سفارش می کرد از گوشه و کناره ها و اعماق زمین، روزی را طلب کنید: «أُطْلُبُوا الرِّزْقَ مِنْ خَبایَا الْأَرْضِ».(2)

در آموزه های قرآنی نیز آمده است که خداوند، زمین را رام انسان کرد تا در آن به تلاش بپردازد و از روزی آن بهره گیرد: «هُوَ 

ص:129


1- [1] . اصول کافی، ج 5، ص 72.
2- [2] . محمد یزدی، فقه القرآن، ج 2، ص 22.

أَنْشَأَکُمْ مِنَ اْلأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها.» (هود: 61) همچنین به فرموده پیامبر، کسی که آب و خاک دارد، ولی به دلیل کارنکردن فقیر می شود، از رحمت خداوند به دور است: «مَنْ وَجَدَ ماءً و تُرابا ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللّهُ».(1)

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله درباره ارزش طلب روزی حلال می فرمود: «الْکادُّ عَلی عِیالِهِ کَالْمُجاهِدِ فِی سَبیلِ اللّه؛ کسی که برای [هزینه] خانواده اش زحمت بکشد، مانند مجاهد در راه خداست.»(2)

ایشان کار را عامل جلب محبت خداوند می دانست: «إِنَّ اللّهَ تَعالی یُحِبُّ اَنْ یَری عَبْدَهُ تَعِبا فِی طَلَبِ الْحلال؛ خداوند دوست دارد که بنده اش را در راه به دست آوردن روزی حلال، خسته ببیند.»(3) البته افراط در کار و تلاش را نمی پسندید و می فرمود: «ما قَلَّ وَ کَفی خَیْرٌ مِمّا کَثُرَ و أَلْهی؛ روزی اندک و بسنده، بهتر است از روزی بسیار و بازدارنده [از یاد خدا]».(4)

ناگفته پیداست هر کس باید به اندازه نیاز خانواده خود تلاش کند و به اندازه شأن آنان به فعالیت بپردازد و در راه تأمین هزینه زندگی نمی توان کوتاهی کرد؛ زیرا در آن صورت، مشمول این روایت رسول الله صلی الله علیه و آله خواهد بود که: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ یَعُولُ؛ ملعون است، معلون کسی که هزینه خانواده خود را تأمین نکند».(5)

ص:130


1- [1] . وسایل الشیعه، ج 17، ص 40.
2- [2] . بحارالانوار، ج 103، ص 13.
3- [3] . میزان الحکمه، ج 5، ص 2058.
4- [4] . همان، ص 2064.
5- [5] . همان، ص 2060.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله، بی کاری را زشت و پلید و مایه گرایش به گناه می دانست. ایشان در نیایش خویش می فرمود: «أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْکَسَلِ و الْفَشَلِ؛ خداوندا! از بی کارگی و زبونی و تنبلی به تو پناه می برم.»(1) آن حضرت، دیگران را به کار حلال و مشروع فرا می خواند و می فرمود کسانی که دنبال کسب حلال هستند، خیر و سعادت آخرت را در پیش خواهند داشت:

 مَنْ أَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ حَلالاً فُتِحَ لَهُ أَبْوابُ الْجَنَّهِ یَدْخُلُ مِنْ أَیِّها شاءَ.(2)

هر کس معاش خود را از دست رنج حلال خویش تأمین کند، درهای بهشت بر او گشوده شوند تا از هر یک خواست، داخل شود.

نکته مهم دیگری که باید در کار مورد توجه قرار گیرد، اهمیت بخشی به کیفیت کارها و انجام درست آن است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله می فرمود: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ عَبْدا إِذا عَمِلَ بِشَیْ ءٍ اَنْ أَتْقَنَهُ؛ خداوند آن بنده ای را دوست دارد که وقتی کاری انجام می دهد، در آن محکم کاری کند.»(3) پس مسلمانان باید این سفارش را در همه کارهای خود به کار بندند.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله بر اساس آموزه های قرآنی، بسیاری از درآمدها مانند درآمد ناشی از ربا، احتکار، معامله به فریب یا کارهای غش دار و کم فروشی و گران فروشی را محکوم و ممنوع کرد: «وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ؛ از اموال مردم چیزی نکاهید.» (اعراف: 85)؛ چون خداوند به کسانی که

ص:131


1- [1] . الجامع الصغیر، ج 1، ص 58.
2- [2] . مستدرک الوسائل، ج 2، ص 417.
3- [3] . بحارالانوار، ج 2، ص 107.

چنین رویه ای دارند، وعده عذاب می دهد:

وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ. (مطففین: 1 _ 3)

وای بر کم فروشان! آنان که وقتی برای خود پیمانه می کنند، حق خود را به طور کامل می گیرند، ولی هنگامی که می خواهند برای دیگران پیمانه یا وزن کنند، کم می گذارند.

http://bayanbox.ir/view/2790501485710243293/unnamed7.jpg35- قرض الحسنه

قرض الحسنه به وام بی بهره می گویند. این عمل، روح محبت و تعاون و هم بستگی را میان مسلمانان تقویت می کند. دادن قرض الحسنه باید به صورت آبرومندانه، بدون منت، برای خشنودی خداوند و از روی میل و علاقه باشد. قرآن مجید، مسلمانان را به این امر تشویق می کند و می فرماید: «... وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ أَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا؛ و نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید و به خدا قرض الحسنه دهید». (مزمل: 20)

بر اساس این آیه، قرض دادن به مؤمنان، قرض دادن به خداوند به شمار می آید و نوعی معامله با خداوند است. معصومین همواره در این راه پیش قدم بودند. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز در ترغیب دیگران به این سنّت پسندیده می فرماید:

مَنْ أَقْرَضَ أَخاهُ الْمُسْلِمَ کانَ لَهُ بِکُلِّ دِرْهَمٍ أَقْرَضَهُ وَزْنَ جَبَلِ اُحُدٍ مِنْ جِبالِ رَضْوی وَ طُورِ سَیْناءَ حَسَناتٌ وَ إِنْ رَفَقَ بِهِ فِی  طَلَبِهِ تَعَدّی بِهِ عَلَی الصِّراطِ کَالْبَرْقِ الْخاطِفِ اللّامِعِ بِغَیْرِ حِسابٍ وَ لا عَذابٍ.(1)

ص:132


1- [1] . وسائل الشیعه، ج 13، ص 88 .

کسی که به برادر مسلمانش قرض بدهد، به اندازه هر درهمی که به او می دهد، به بزرگی کوه احد از کوه های رضْوی و طور سینا، برای او پاداش هایی هست و اگر در مورد گرفتن طلب خود با آن مؤمن مدارا کند، همانند برق خیره کننده و درخشان، بدون حساب و بی عذاب، از روی پل صراط می گذرد.

گاهی ممکن است برادر مسلمان برای برطرف کردن مشکلات زندگی اش، از برادرش قرض الحسنه بگیرد و مدتی را برای بازپرداخت مشخص کند، ولی به دلیل پیش آمدهای غیرمنتظره، توان ادای دَیْن خود را نداشته باشد و حتی وضعیت مالی او بدتر از گذشته شود. در این حال، پیامبر گرامی به مسلمانان سفارش می کند:

مَنْ أَقْرَضَ مُؤْمِنا قَرْضا یَنْتَظِرُ بِهِ مَیْسُورَهُ کانَ مالُهُ فِی زَکاهٍ وَ کانَ هُوَ فِی صَلاهٍ مِنَ الْمَلائَکَهِ حَتّی یُؤَدِّیَهُ.(1)

کسی که به مؤمنی تا مدتی که توان ادای آن را داشته باشد، قرض بدهد، مال او به عنوان زکات است و قرض دهنده تا هنگام ادای قرض از درود فرشتگان برخوردار است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سخن دیگری می فرماید:

مَنَ أَقْرضَ مَلْهُوفا فَأَحْسَنَ طَلِبَتَهُ اسْتَأْنَفَ الْعَمَلَ وَ أَعْطاهُ اللّه ُ بِکُلِّ دِرْهَمٍ أَلْفَ قِنْطارٍ مِنَ الْجَنَّهِ.(2)

هر کس به اندوهگینی [که مالش را از دست داده است]، وام دهد و در پس گرفتن آن مراعات کند، عمل را از نو آغاز کرده است (گناهانش پاک شده است) و خداوند به ازای هر درهم، هزار قنطار (صد رطل) از درهم های بهشت به او عطا می کند.

حضرت در سخنی دیگر چنین می فرماید:

ص:133


1- [1] . همان، ص 87 .
2- [2] . میزان الحکمه، ج 10، ص 4874.

مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِرا کانَ لَهُ عَلَی اللّه ِ فِی کُلِّ یَوْمٍ صَدَقَهٌ بِمِثْلِ ما لَهُ عَلَیْهِ حَتّی یَسْتَوفِیَ حَقَّهُ.(1)

کسی که بدهکار تهی دستی را مهلت دهد، بر خداست که برای او، هر روز به اندازه آن قرض، صدقه به او پاداش بدهد تا آن هنگام که طلبش را پرداخت کند.

از سوی دیگر، معصومان در روایات متعددی به آنان که توان مالی برای قرض دادن به نیازمندان دارند، ولی از زیر بار این مسئولیت شانه خالی می کنند، هشدارهای سختی داده اند. پیامبر اسلام می فرماید:

 مَنْ شَکا إِلَیْهِ اَخُوهُ الْمُسْلِمُ فَلَمْ یُقْرِضْهُ حَرَّمَ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ.(2)

کسی که برادر مؤمنش بر اثر ناداری به او شکایت کند و او به آن برادر دینی قرض الحسنه ندهد، خداوند، بهشت را بر او حرام می گرداند.

ائمه معصومین علیهم السلامدر زندگی خود، هم قرض می دادند و هم قرض بدهکاران را ادا می کردند و هم راهنمایی هایی در این راستا برای گشایش مشکلات مالی مردم داشتند. گفته اند _اسامه بن زید _که از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، بیمار و بستری شد و چون بسیار بدهکار بود، اظهار ناراحتی می کرد. امام حسین علیه السلام به عیادت او رفت و پس از احوال پرسی فرمود: ای برادرم! برای چه غمگینی؟ اسامه گفت: به سبب قرض هایی که مجموع آنها به شصت هزار درهم می رسد. امام حسین علیه السلام فرمود: ناراحت نباش. قرض هایت را می پردازم. اسامه دوباره گفت: می ترسم پیش از ادای قرض بمیرم. امام فرمود: نترس پیش از مرگت حتما آن را پرداخت می کنم. امام

ص:134


1- [1] . بحارالانوار، ج 10، ص 151.
2- [2] . وسائل الشیعه، ج 13، ص 88 .

به وعده خود وفا کرد و پیش از مرگ او قرض هایش را پرداخت.(1)

همچنین در گفتار تابناک رسول اللّه صلی الله علیه و آله آمده است که به دیگران سفارش می کرد تا زمانی که نیاز مالی شدید پیدا نکرده اند، سراغ قرض گرفتن نروند. ایشان می فرمود: «إِیّاکُمْ وَ الدَّیْنَ فَإِنَّهُ شَیْنُ الدِّینِ؛ از قرض گرفتن بپرهیزید؛ زیرا مایه رسوایی دین است.»(2) افزون بر آن، سفارش می کرد در اولین زمان ممکن قرض خود را بازپرداخت کنند:

مَنْ یَمْطُلْ عَلی ذِی حَقٍّ حَقَّهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلی أَداءِ حَقِّهِ فَعَلَیْهِ کُلَّ یَوْمٍ خَطِیئَهُ عَشّارٍ.(3)

 کسی که در مورد ادای حق کسی امروز و فردا کند، با اینکه توانایی آن را دارد، هر روز گناه یک دهم بگیر (رباخوار) بر گردن او خواهد بود.

در حقیقت، قرض گرفتن نوعی امانت گرفتن است و باید در پرداخت آن کوشید و به موقع به صاحبش برگرداند. نقل شده است که در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله، یکی از مسلمانان که به اندازه دو دینار بدهکار بود، از دنیا رفت. این خبر به حضرت رسید. آن حضرت از نماز خواندن بر جنازه او خودداری کرد. امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: «پیامبر این کار را کرد تا مسلمانان به ادای بدهکاری خود اهمیت بدهند و در موضوع دَیْن سهل انگاری نکنند».(4)

ص:135


1- [1] . بحارالانوار، ج 44، ص 189.
2- [2] . وسائل الشیعه، ج 13، ص 77.
3- [3] . بحارالانوار، ج 100، ص 146.
4- [4] . همان، صص 142 و 143.

http://bayanbox.ir/view/2790501485710243293/unnamed7.jpg36- انفاق و رسیدگی به محرومان

اسلام، دین تعاون است و کمک رسانی به یکدیگر از اصول مسلّم آن شمرده می شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله در توسعه فرهنگ احسان و صدقات بسیار کوشید. این صدقات گاهی به صورت رسمی و زمانی غیررسمی، گاهی پنهانی و زمانی آشکارا به مستمندان می رسید. شکرانه نعمت، رسیدگی به محرومان است. در بینش اسلامی، در اموال دارندگان، حقی برای ناداران است: «وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقُّ لِلسّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ».(ذاریات: 19)

بر اساس آموزه های قرآنی، صدقات برای فقیران، در راه ماندگان، بدهکاران و افراد وامانده و کسانی بود که به تألیف قلوب نیاز داشتند. قلمرو آن حتی به بردگان، یتیمان، اسیران، و افرادی می رسید که در دین اسلام به سر نمی بردند. به همین دلیل، پیامبر مقداری از صدقه را برای جلب و جذب مسیحیان و یهودیان به اسلام اختصاص می داد. همچنین ایشان مردم را به انفاق سفارش می کرد. بر اثر تلاش های رسول الله صلی الله علیه و آله، روحیه ایثارگری چنان در مسلمانان تقویت شد که نیاز دیگران را بر نیازهای خود مقدم می داشتند: «وَ یُؤثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ.» (حشر: 9) آنان زندگی مستمندان را بخشی از زندگی خود به شمار می آوردند و در رفع نیازهای آنان می کوشیدند و این همه را در پرتو روحیه بخشش رسول الله صلی الله علیه و آله به دست آورده بودند. حضرت می فرمود: «أَمَرنِی رَبِّی بِالسَّخاءِ و الْبِرِّ وَ نَهانِی عَنِ

ص:136

الْبُخْلِ وَ الْجَفاءِ؛ خداوند مرا به سخاوت دستور داد و از بخل و ستم بازداشت».(1)

_سهل بن سعد_ می گوید که روزی پیراهنی برای پیامبر دوختم و نزدش بردم. دستی بر آن کشید و گفت خوب پیراهنی است. عربی که نزدش بود، گفت: آن را به من ببخش. پیامبر نیز بی درنگ آن لباس را به او بخشید.(2)

خداوند متعال در حدیث معراج خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «یا أَحْمَدُ إِنَّ الْمُحَبَّهَ لِلّهِ هِی الْمَحَبَّهُ لِلْفُقَراءِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَیْهِمْ؛ ای احمد! محبت من در گرو محبت فقیران و مستمندان و تقرب به ایشان است.» حضرت فرمود: مستمندان راستین چه کسانی هستند؟ پروردگار پاسخ داد:

آنان که به کم، خشنود و بر گرسنگی، بردبار و در نعمت، سپاس گزار هستند. از گرسنگی و تشنگی خود شکایت ندارند و هرگز دروغ نمی گویند و نسبت به پروردگار جهان غضب نمی کنند و برای چیزی که از دستشان می رود، غمگین نمی شوند و نسبت به چیزی که به دست می آورند، بیش از اندازه شادی نمی کنند. ای احمد! محبت من در گرو محبت به مستمندان است. پس به آنان نزدیک شو و هم نشینی با آنان را اختیار کن و از ثروتمندان و مجلسشان فاصله بگیر؛ زیرا فقیران و مستمندان دوستان من هستند.(3)

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در تبیین منزلت آنها می فرماید:

فقیران، شهریاران اهل بهشتند. مردم همگی مشتاق بهشتند و بهشت مشتاق فقیران است.(4)

رسول رحمت و مودت در سخن دیگری می فرماید:

خوشا به (حال) مستمندان شکیبا. ای گروه مستمندان! رضایت خاطر داشته باشید و ازخدا خشنود باشید تا خدای عزوجل،

ص:137


1- [1] . محمدنقی بن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ، ج 2، ص 584.
2- [2] . همان.
3- [3] . بحارالانوار، ج 77، ص 23.
4- [4] . کنز العمال، ح 16655.

شما را برای فقرتان پاداش دهد.(1)

http://bayanbox.ir/view/2790501485710243293/unnamed7.jpg37- صدقه و بخشش

خداوند به پیامبرش می فرماید:

وَ لاتَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلی عُنُقِکَ وَ لاتَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا. (اسراء: 29)

هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (ترک سخاوت و بخشش مکن) و بیش از حد [نیز] دست خود را مگشای تا سرزنش شوی و در کار فرو مانی.

کلمه سخاوت در قرآن مجید نیامده، ولی تعبیرهای مشابهی چون ترک بخل، ستایش انفاق و بهره رسانی به دیگران به کار رفته است. از جمله در وصف «عبادُ الرحمن» (بندگان خالص خدا) آمده است:

وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوامًا. (فرقان: 67)

 آنها کسانی هستند که هرگاه انفاق کنند، نه اسراف می کنند و نه سخت گیری، بلکه در میان این دو، حد اعتدالی دارند.

در سوره آل عمران نیز می خوانیم:

وَ لایَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ. (آل عمران: 180)

کسانی که بخل می ورزند و آنچه را خدا از فضل خویش به آنان داده است، انفاق نمی کنند، گمان نکنند این کار به سود آنهاست، بلکه برای آنها شر است. به زودی در روز قیامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند، همانند طوقی بر گردنشان می افکنند.

پیامبر اسلام به سخاوت و بخشش در راه خدا بسیار اهمیت می داد و با تعبیرهای گوناگون، پیروان خود را به آراستگی

ص:138


1- [1] . بحارالانوار، ج 72، ص 49.

به این ویژگی ارزشمند دعوت می کرد. ایشان می فرمود: «السَّخِیُّ قَرِیِبٌ مِنَ اللّه ِ قَرِیبٌ مِنَ النّاسِ قَرِیبٌ مِنَ الْجَنَّهِ؛ انسان سخاوتمند، به خدا، مردم و بهشت، نزدیک است.»(1) آن حضرت به _عدی_، پسر _حاتم طایی _فرمود: «دُفِعَ عَنْ أَبِیکَ الْعَذابُ الشَّدِیدُ لِسَخاءِ نَفْسِهِ؛ از پدرت (حاتم) به دلیل سخاوتمند بودنش، عذاب سخت، دفع و برطرف شد.»(2) علی علیه السلام درباره سیره پیامبر خدا می فرماید:

هرگاه پیامبر می خواست غذا بخورد، به من می فرمود: در را باز بگذار تا هرکس می خواهد، بیاید و غذا بخورد.(3)

همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام می فرمود: «تا می توانی صدقه بده تا حدی که بگویند اسراف کردی، در حالی که این اسراف نیست.»(4) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به  کسانی که روح سخاوت ندارند، می فرماید:

مَنْ مَنَعَ مالَهُ مِنَ الْأَخْیارِ اِخْتیارا صَرَفَ اللّه ُ مالَهُ إِلَی الْأَشْرارِ اضْطِرارا.(5)

هر که مال خود را به اختیار از نیکان دریغ کند، خداوند، مالش را به اجبار، نصیب بدان گرداند.

در سیره عملی حضرت محمد صلی الله علیه و آله آمده است که روزی به طواف کعبه مشغول بود. مردی را دید که پرده کعبه را گرفته است و می گوید: خدایا! به حرمت این خانه، مرا بیامرز. حضرت پرسید: گناهت چیست؟ او

ص:139


1- [1] . همان، ج 73، ص 308.
2- [2] . همان، ج 71، ص 354.
3- [3] . همان، ج 16، ص 79.
4- [4] . فروع کافی، ج 4، ص 3.
5- [5] . میزان الحکمه، ج 13، ص 6450 .

گفت: من مردی ثروتمند هستم. هر وقت فقیری به سوی من می آید و چیزی از من می خواهد، گویا شعله آتشی به من روی می آورد. پیامبر به او فرمود: «از من دور شو و مرا به آتش خود مسوزان.» سپس فرمود: «اگر تو بین رکن و مقام (کنار کعبه) دو هزار رکعت نماز بگزاری و آن قدر گریه کنی که از اشک هایت، نهرها جاری گردد، ولی با خصلت بخل بمیری، اهل دوزخ خواهی بود».(1)

رسول اللّه صلی الله علیه و آلهدر سخنی زیبا می فرماید: «ما نَقَصَ مالٌ مِنْ صَدَقَهٍ قَطُّ فَأَعْطُوا وَ لا تَجْبُنُوا؛ هیچ مالی هرگز به جهت صدقه دادن کم نشد. پس عطا کنید و نترسید.»(2) پیامبر، یکی از راه های درمان بیماران را صدقه دادن دانسته است و می فرماید:

تَصَدَّقُوا وَ داوُوا مَرْضاکُمْ بِالصَّدَقَهِ فَإِنَّ الصَّدَقَهَ تَدْفَعُ عَنِ الْأَعْراضِ وَ الْأَمْراضِ وَ هِیَ زِیادَهٌ فِی أَعْمارِکُمْ وَ حَسَناتِکُمْ.(3)

صدقه بدهید و بیماران خود را با صدقه درمان کنید؛ زیرا صدقه از  پیش آمدهای ناگوار و بیماری ها جلوگیری می کند و بر عمر و حسنات شما می افزاید.

از سوی دیگر، پیامبر رحمت، صدقه را سایه سار مؤمن در روز قیامت می شمارد و می فرماید: «أَرْضُ الْقِیامَهِ نارٌ ماخَلا ظِلَّ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّ صَدَقَتَهُ تُظِلُّهُ؛ زمین قیامت [یک پارچه] آتش است به جز سایه مؤمن؛ زیرا صدقه اش بر او سایه می افکند.»(4)

ص:140


1- [1] . علامه نراقی، جامع السادات، ج 2، ص 154.
2- [2] . میزان الحکمه، ج 13، ص 64 .
3- [3] . همان، ج 7، ص 3038.
4- [4] . همان، ص 3034.

رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره صدقه دادن نیز فرموده است: «تَصَدَّقُوا مِنْ غَیرِ مَخِیلَهٍ فَإِنَّ الْمَخِیلَهَ تُبْطِلُ الْأَجْرَ؛ بی چشم داشت، صدقه بدهید؛ زیرا چشم داشت، پاداش را از بین می برد».(1)

نکته آخر اینکه رسول رحمت و مهربانی، صدقه دادن را عامل فرو نشاندن خشم پروردگار دانسته و فرموده است: «إِنَّ الصَّدَقَهَ لَتُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ؛ صدقه، خشم پروردگار را فرو می نشاند».(2)

http://bayanbox.ir/view/2790501485710243293/unnamed7.jpg38- سیره حکومتی

شیوه ای که پیامبر در تأسیس حکومت و اداره آن در پیش گرفته بودند، شیوه ویژه ای بود که در آن دین و سیاست درهم آمیخته بود. رسول گرامی اسلام که مؤید به وحی و در رأس تشکیلات سیاسی بود، به گونه ای در میان مردم عمل کرد که آنان هرگز جدایی میان قرآن و عمل پیامبر را نیافتند. در حیات سیاسی پیامبر، فاصله ای میان دین و دولت، مردم و زمامداران، قانون مداری و خداپرستی وجود ندارد. ایشان در جامعه ای دور از محل ولادت ورشد خود، حکومتی مستقل تشکیل داد، بدون آنکه بر اساس اعمال زور و قدرت مداری باشد. ایشان از همان روزهای آغازین به ایجاد آشتی میان افراد و زدودن کینه و دشمنی ها اقدام کرد. ایشان از فاصله طبقاتی کاست و مردم را از نظر اقتصادی به هم نزدیک کرد. با

ص:141


1- [1] . همان، ص 3056.
2- [2] . همان، ص 3034.

گشودن باب زکات و خمس و صدقات به روی مردم، ضعیفان را از وضعی که در آن بودند، بالاتر آورد و توانگران را با آنان مهربان کرد. حکومت ایشان از نوع حکومت کسرا و قیصر نبود. در این حکومت، خداوند در رأس امور و امر و نهی او محور قانون و مردم نیز در خط پیروی از این فرمان ها هستند. در این حکومت، کسی حق طغیان و استکبار ندارد. ریاکاران و ریاست طلبان در آن جایی ندارند. همه مردم بنده خدایند و کسی حق سلطه گری و زورگویی بر آنها را ندارد. این حکومت، دارای سرشتی دینی و منبع و منشأ آن از جانب خداوند است. حاکم مطلق، خداوند است و مردم حتی شخص پیامبراعظم صلی الله علیه و آله نیز در همان جهت گام برمی دارند. این حکومت آموزه های فراوانی دارد. برای نمونه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ما آموخت که مسئولان حکومت اسلامی، دولتی ها، مجلسی ها، دستگاه قضایی با مردم فروتن و مؤدب برخورد کنند و از موضع قدرت و سلطه با مردم سخن نگویند؛ چون مردم صاحب حقوق هستند. _ابن مسعود _می گوید: روزی مردی با پیامبر سخن می گفت، هیبت پیامبر او را گرفته بود و بدنش می لرزید. حضرت متوجه شد که این مرد، در حین صحبت دست و پایش می لرزد، فرمود:

هَوِّنْ عَلَیْکَ فَلَسْتُ بِمَلَکٍ.(1) إِنَّما أَنَا ابْنُ امْرَأَهٍ کانَتْ تَأْکُلُ الْقَدّ.(2)

بر خودت آسان گیر برادر، راحت باش. من شاه نیستم. من پسر همان زنی هستم که مثل شما غذای مانده و ساده می خورد.

ص:142


1- [1] . بحارالانوار، ج 16، ص 229.
2- [2] . همان، ج 76،ص 63.

نقل شده است روزی _سلمان _و _بلال _خدمت پیامبر آمدند. سلمان به رسم ایرانی ها به روی پای پیامبر افتاد تا آن را ببوسد. پیامبراعظم صلی الله علیه و آله فرمود: «سلمان کاری را که ایرانیان و عجم با شاهانشان می کنند، انجام نده من بنده ای از بندگان خدا هستم. آن گونه که بردگان می خورند، بردگان بر خاک می نشیند، من نیز همان گونه می خورم و می نشینم».(1)

امیرمؤمنان علی علیه السلام در توصیف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله، دعوت بردگان را برای غذا می پذیرفت. بر خاک می نشست. با دست خود بز می دوشید. چهره بر خاک می مالید. نزد مردم، فروتن بود. پایش را نزد مردم حتی کودکان دراز نمی کرد. وقتی به او مراجعه می کردند، تکیه نمی داد. به احترام مردم کارهای سخت را می پذیرفت و انجام می داد. همواره گرسنه بود. ظاهر حالش مانند ضعیفان بود، ولی قلبش قوی بود. همچون بردگان می نشست، بر کفش خود پینه می زد و لباسش را وصله می کرد.(2)

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می فرمود:

سه گروهند که صدای نمازشان از گوش خودشان بالاتر نخواهد رفت و دعایشان به خداوند و ملکوت نخواهد رسید: یک گروه، مسئولینی هستند که جامعه ای را مدیریت می کنند، درحالی که مردم از آنها خوششان نمی آید.(3) فرمودند: چند گروهند که آبرویشان محترم نیست(4) و باید در ملأ عام آنها را نهی از منکر و نقد کرد از جمله کسانی که بر مسند قدرتند یا ثروت در اختیار دارند، ولی ستم می کنند.

ص:143


1- [1] . خصال، ج 1، ص 271.
2- [2] . بحارالانوار، ج 79، ص 314.
3- [3] . نک: هود: 28.
4- [4] . رحیم پورازغدی، مقاله «محمد؛ پیامبری برای همیشه»، نشریه پویا ، ش 1، ص 18، به نقل از: النصایح الکافیه، ص 50.

از سوی دیگر می فرماید:

 سه گروهند که دعای آنها حتما مستجاب است و رد نخواهد شد: یکی از آنها امام و رهبر و حاکم عادل است.(1)

در جای دیگر فرمود:

اگر کسی گره از کار مسلمانی بگشاید، ثواب آن با هفتاد حج مقبول، برابر است.(2)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، تشریفات حکومتی نداشت. در روایت نقل شده است: پیامبر و اصحابشان همواره حلقه وار می نشستند و اگر کسی وارد می شد، نمی فهمید چه کسی رئیس است و چه کسی مرئوس.(3) پیامبراعظم صلی الله علیه و آله وقتی وارد مدینه شدند، همه منتظر بودند که ببینند ایشان به کدام محله می رود و در کدام خانه فرود می آید تا آنجا پس از این مهم ترین مکان شود. پیامبرخدا فرمود: شتر را رها کنید... هر جا که این شتر نشست، من آنجا ساکن می شوم. شتر رفت تا جلو در یکی از فقیرانه ترین خانه های مدینه فرود آمد و آنجا خانه پیامبر شد.(4) پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله می فرمود:

بد جامعه و ملّتی است، ملتی که عدالت خواه نیست و برای اجرای عدالت و قسط [در حوزه اقتصاد، قضاوت، سیاست و فرهنگ] قیام نمی کند.(5)

ایشان به طبقات محروم و زحمت کش احترام می گذاشت. در جنگ تبوک که از جبهه بر می گشت، مردم به استقبال آمده بودند. از جمله،

ص:144


1- [1] . بحارالانوار، ج 93، ص 360.
2- [2] . همان، ج 74، ص 285.
3- [3] . مکارم الاخلاق، ص 16.
4- [4] . ابن شهر آشوب، مناقب، ج 1، ص 133.
5- [5] . بحارالانوار، ج 22، ص 311.

پیرمردی به نام _سعد انصاری _جلو آمد و با ایشان مصافحه کرد. پیامبر دید که دستش خیلی زبر است. فرمود: دست هایت چه قدر خشن است؟ گفت: من کارگرم و بیل می زنم تا زندگی خانواده ام را تأمین کنم. پیامبر دست او را بوسید. پس دستش را بالا برد و خطاب به همه جمعیت فرمود: «به خدا سوگند، این دستی است که آتش دوزخ آن را لمس نخواهد کرد».(1)

در این نوع حکومت که بر محوریت قلب ها و دل های شیدا بنا نهاده شد، نه تنها رویه حکومت طاغوتی جایی نداشت، بلکه حضرتش به همه حاکمان پس از خود هشدار می داد تا به مرام طاغوت و ستم گران اقتدا نکنند؛ زیرا بزرگ ترین آفت دین را زمامداران بد(2) می دانست و به حاکمانی که گره از کار مردم نمی گشایند، و بر مردم ستم می کنند وعده های هراسناکی داد. آنچنان که فرمود:

زمامدارانی که کاری از کارهای امتم را به دست گیرند و در کار مردمان چون کارهای شخصی خود دل سوزی و کوشش نکنند، خداوند در روز رستاخیز، آنان را وارونه در دوزخ می اندازد.(3)

یا در کلامی دیگر فرمود:

صراط بر پای زمامدار ستمگر آنچنان می لرزد که بندهای او را از یکدیگر جدا می کند، آنچنان که میان دو عضو او صد سال راه فاصله باشد و سپس از روی پل صراط بیفتد.(4)

ص:145


1- [1] . اسد الغابه، ج 2، ص 269.
2- [2] . نهج الفصاحه، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی _ فرهنگی، ص 343.
3- [3] . همان، ص 343.
4- [4] . همان.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله با چنین گفتارهایی به خوبی آشکار می ساخت که کارگزاران حکومت اسلامی باید در رفع مشکلات اجتماع بکوشند.(1) در  _سیره نبوی _آمده است: «تمام سعی و کوشش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این بود که بتواند گره ای از کار مسلمانی باز کند که اگر گره ای از کار یک مسلمان می گشود، از نماز شب و بیداری شبش خوش حال تر می شد.»

از تاریخ وسیره پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به خوبی استفاده می شد که توهین کردن به مسلمانان و بی تفاوت بودن در گرفتاری های آنان، به اندازه ای برای پیامبر ناراحت کننده و غم انگیز بود که حتی اگر فرزندشان از دنیا می رفت، آن اندازه ناراحت نمی شدند.(2)

ناگفته نماند که در حکومت رسول اللّه صلی الله علیه و آله همان گونه که رحمت و ملاطفت و تواضع و ادب وجود داشت، قاطعیت و صلابت نیز وجود داشت. هر گاه اصل نظام اسلامی، عدالت اجتماعی و احکام الهی در خطر بود، پیامبر با کسی معامله و مسامحه نمی کرد. ایشان برخی از جنگ ها را خود فرماندهی کرده است. در برخی جنگ ها عده ای درصدد جریان سازی و ایجاد جنگ روانی برآمدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور نابودی مقر فرماندهی آنان را داد. با خیانت کاران برخورد شدید داشت. یکی از نمونه های آن قضیه _مسجد ضرار _است. منافقین در چند کیلومتر مدینه، مسجدی ساخته بودند برای ذکر و دعا و نیایش و قبلاً از پیامبر خواسته

ص:146


1- [1] . حسن طاهری، محمد و حاکمان امت، نشریه پویا، ش 1، صص 75 و 76.
2- [2] . آیت اللّه مظاهری، اخلاق در اداره، ص 16.

بودند که تشریف ببرند و مسجد را افتتاح کنند. پیامبر به آنها فرمود: هر وقت فرصت کنم می آیم. وقتی که از جنگ بازگشتند، معلوم شد که حتی این مسجد هم پایگاه توطئه علیه نهضت شده است. از این رو، دستور دادند مسجد را خراب کنند.(1)

http://bayanbox.ir/view/2790501485710243293/unnamed7.jpg39- آینده نگری

 اسلام، خاتم ادیان و رسول الله صلی الله علیه و آله، خاتم پیامبران و قرآن، فرجام بخش کتاب های آسمانی است. بدین سان اسلام، زمان شمول و جهان شمول است و محمد صلی الله علیه و آله، ابلاغ کننده دینی است که رنگ ابدیت دارد و زمان، طومار حیاتش را درهم نمی پیچد. رسول اعظم صلی الله علیه و آله، ابلاغ آموزه های دین را به عهده دارد و مرجع فکری مردم و پیشوای سیاسی آنهاست. ازاین رو، هرگز نمی توان از کنار این پرسش جدی به راحتی گذشت که این پیامبر الهی برای آینده مکتب و آیینش که برای برپایی آن تلاش بسیاری کرد، چه کرده است؟ آیا درباره مسئله حساس امامت پس از خود سکوت کرده است؟ آیا آن را به امت وانهاده و شماری از صحابه را مأمور پی گیری آن ساخته است؟ آیا خود، جانشین تعیین کرده است تا مسئولیت اداره جامعه اسلامی را پس از وی به عهده بگیرد؟

ما بر این باوریم که رسول الله صلی الله علیه و آله با حساسیت تمام، آینده امت را رقم زده و پیشوای پس از خود را تعیین کرده است. به همین دلیل،

ص:147


1- [1] . تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج 1، ص 305.

ماجرای غدیر و نصوص مربوط به آن خطبه عظیم، تصریح و تأکیدی است بر آنچه رسول الله صلی الله علیه و آله بارها آن را اعلام کرده بود. رسول الله صلی الله علیه و آله در حدیث _یوم الانذار_، بر اساس آیه «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ اْلأَقْرَبینَ» (شعراء: 214) مأمور می شود خویشاوندان خود را به اسلام دعوت کند.(1) چون آنان با دعوت پیامبر گرد هم می آیند، حضرت پس از مقدماتی که در آن می کوشد زمینه بیان و تفهیم پیام اصلی را فراهم آورد، می فرماید: «فَأَیُّکُمْ یُوازِرُنِی عَلی هذا الْأَمْرِ عَلی أَنْ یَکُونَ أَخِیَ وَ وَصِّیی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ؟»(2) در آن جمع تنها کسی که به این درخواست، پاسخ مثبت  داد، علی علیه السلام بود. رسول الله صلی الله علیه و آله پس از آن پاسخ مثبت می فرماید: «إِنَّ هذا أَخِی وَ وَصِّیی و خَلیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا».(3)

در _احادیث امارت_، رسول الله صلی الله علیه و آله گاهی از آن بزرگوار به نام «_امیرالمؤمنین_» و گاهی به عنوان «_امیر البرره_» و گاهی با عنوان «_امیر کلّ مؤمن بعد وفاتی_» یاد کرده است.(4) توجه به احادیث ولایت نیز در جای خود قابل تأمل است. از جمله عنوان های شکوهمندی که در این گونه روایات درباره علی علیه السلام آمده، عنوان «ولی» است. می دانیم که کاربرد ماده «و - ل - ی» به معنای سرپرست، زعیم و پیشوا در ادب عربی بسیار شایع بوده است.

ص:148


1- [1] . جعفر مرتضی عاملی، الصحیح فی سیره النبی الاعظم، ج 3، ص 61 .
2- [2] . ابن ابی الحدید، نهج البلاغه، ج 13، ص 244.
3- [3] . قاضی عیاضی، نسیم الریاض فی شرح شفاء، ج 3، ص 35.
4- [4] . بحارالانوار، ج 44، ص 2.

پیامبر نیز بارها این عبارت را درباره علی علیه السلام به کار برده است: یا عِلِیُّ أَنْتَ وَلیُّ النّاسِ بَعْدِی، فَمَنْ أَطاعَکَ فَقَدْ أَطاعَنِی وَ مَنْ عَصاکَ فَقَدْ عَصانِی.(1)

سفارش رسول اللّه صلی الله علیه و آله به قرآن و عترت در آخرین روزهای زندگی نیز نکته ای است در جهت تثبیت پیروی از امام علی علیه السلام. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهدر آخرین روزهای زندگی که سخت رنج می کشید، به سختی خود را به مسجد رساند. مردم مدینه با دیدن پیامبر اشک در چشمانشان حلقه زد و همگی منتظر شنیدن آخرین سفارش های او بودند. حضرت بر منبر رفت و برای مردم چنین فرمود:

إنِّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا کِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتی أَهْلَ بَیْتِی.(2)

من در میان شما دو چیز گران بها می گذارم (تا زمانی که) از آن دو پیروی می کنید، هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و اهل بیت من.

از سوی دیگر، پیامبر خدا در آیینه زمان، فتنه گری ها و آتش افروزی ها و جریان سازی ها را می نگرد و این همه را امواج خروشان و غول پیکری می بیند که هر کس در کامش قرار گیرد، غرق و تباه می شود. ازاین رو، تنها راه نجات را در پیروی از اهل بیت علیهم السلام می داند و آنان را مانند سفینه و کشتی نجات می بیند:

ألا إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ مَثَلُ سَفِینَهِ نُوحٍ، مَنْ رَکِبَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها هَلَکَ.(3)

ص:149


1- [1] . امالی مفید، ص 613 .
2- [2] . فروغ ابدیت، ج2، ص 497؛ سنن الترمذی، ج 15، ص 663 با اندکی تغییر در عبارت.
3- [3] . حامد حسین بن محمد قلی کنتوری، نفحات الأزهار فی شرح عبقات الانوار، ج 4، ص 205 به بعد.

آگاه باشید. به درستی که مثل اهل بیت من در میان شما، مثل کشتی نوح است که هر کس سوار کشتی شد، نجات یافت و کسی که جا ماند و سوار نشد، هلاک و نابود شد.

روایت دیگر در زمینه توجه به آینده مسلمانان درباره جانشینی پس از خود، حدیث _جابر بن سمره_ است که می گوید:

کُنْتُ مَعَ أَبِی عَنْدَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: بَعْدِی اثنا عَشَرَ خَلِیفَهً ثُمَّ أَخْفی صَوْتَهُ. فَقُلْتُ لِأَبِی: مَا الَّذِی أَخْفی صَوْتَهُ؟ قالَ، قالَ: کُلُّهُمْ مِنْ بَنِی هاشِم.(1)

با پدرم نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودم. پس شنیدم که می فرماید: پس از من دوازده جانشین است. سپس صدایش را پایین آورد. از پدرم پرسیدم: چرا صدایش را پایین آورد؟ گفت: فرموده است که تمام آنها، از بنی هاشم هستند.

بر اساس روایات بسیار، رسول اللّه صلی الله علیه و آله، تداوم امامت را تا حضرت مهدی(عج) تصریح کرده و فرموده است:

 لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنیا إِلّا یَوْمٌ لَبَعَثَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ رَجُلاً مِنّا یَمْلَأُ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرا.(2)

اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند عزوجل، مردی از ما را برمی انگیزد تا [زمین] را از عدل پر کند، همان گونه که از جور و ستم پر شده باشد.

_حدیث غدیر_ نیز سندی است محکم و روشن در جهت آینده نگری پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نسبت به مسئله حساس امامت. خداوند در محلی به نام _غدیر خم _خطاب به پیامبر فرمود: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ؛ ای پیامبر! آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً [به مردم ]برسان.» (مائده:67) مسئله امامت و رهبری مردم و تعیین جانشینی به قدری مهم بود که

ص:150


1- [1] . سلیمان بن ابراهیم قندوزی،ینابیع الموده، ج3، ص 290.
2- [2] . مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 212.

خداوند این حرکت را پایان رسالت نبوی و کامل کننده آن دانسته است و فرمود: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ؛ اگر ابلاغ نکنی، رسالت خود را انجام نداده ای و آن را کامل نکرده ای». (مائده:67)

همان گونه که گذشت، هرچند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از همان روزهای اولیه بعثت، بارها حضرت علی  علیه السلام را در مقام وصی و جانشین خود به مردم معرفی کرده بود، با نزول این آیه لازم بود با صراحت و قاطعیت تمام، آن هم در میان جمعیت انبوه حامیان، بار دیگر علی علیه السلام را معرفی کند. ازاین رو، حضرت دستور داد کسانی که جلو رفته اند، بازگردند. منبری نیز برای سخنرانی آن حضرت آماده شد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در حالی که مردم گرداگرد او حلقه زده بودند، از فراز منبر با صدایی رسا، خطبه ای خواند و در سخنانش درباره ولایت و امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:

ای گروه مردم! علی ابن ابی طالب و فرزندان پاکش، ثقل اصغر هستند و قرآن مجید، ثقل اکبر است و هر یک از این دو ثقل (اصغر و اکبر)، مؤید و موافق دیگری خواهد بود و از همدیگر جدا نخواهند شد تا روزی که در کنار حوض کوثر به من برسند. ای مردم! شاهد باشید و ای آسمان و زمین! شما هم شاهد باشید که من سفارش و امر خداوند متعال را به مردم ابلاغ کردم. من آنچه را مأموریت داشتم، انجام دادم و آنچه را می دانستم، به گوش همه رساندم و حقیقت را روشن کردم. آگاه باشید که از جانب خدای متعال می گویم به جز علی بن ابی طالب علیه السلام کسی سزاوار منصب امارت و امامت نیست و پس از من کسی را شایسته نیست که عنوان امیرالمؤمنین را به جز او به اشخاص دیگری بگوید.

آن گاه دست علی علیه السلام را گرفت و چنان بلند کرد که سفیدی زیر بغل هر دو پدیدار گشت و با شکوهی شگرف و فریادی بس رسا فرمود:

ص:151

ای مردم! این علی است که برادر و خلیفه و وصی من و مخزن و حافظ علوم من است. این مسلط بر تفسیر کتاب خدا و دعوت کننده به سوی او بوده و عامل است به آنچه مورد خشنودی پروردگار متعال باشد. او مخالف دشمنان خدا و نهی کننده از عصیان و امیرمؤمنان و پیشوای مسلمانان است.

پس برای آنکه غایبان نیز این خبر را دریابند، فرمود: «آگاه باشید! پس باید هر کس که در اینجا حاضر است، این پیام را به کسانی برساند که حاضر نیستند.»(1) همچنین برای تأکید بر این موضوع، به مردان و زنان مسلمان فرمود تا در خیمه حضرت علی علیه السلام حضور یابند و با او به عنوان امام و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کنند. این حرکت از ظهر تا نیمی از شب آن روز ادامه داشت. این ابلاغ به قدری مهم بود که خداوند آن را این گونه معرفی کند:

الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا. (مائده: 3)

امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام ساختم و اسلام را به عنوان آیین [جاودان] شما پذیرفتم.

پس از فرود این وحی، صدای تکبیر رسول اللّه صلی الله علیه و آله برخاست:

أَللّهُ أَکْبَرُ عَلی إِکْمالِ الدِّینِ وَ إِتْمامِ النَّعْمَهِ وَ رَضِیَ الرَّبَّ بِرِسالَتِی وَ الْوِلایَهِ لِعَلیٍّ مِنْ بَعْدِی.(2)

خدا را سپاس گزارم که آیین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رساند و از

ص:152


1- [1] . ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، احتجاج، ترجمه: حسن مصطفوی، صص 159 و 162؛ علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 615 به بعد.
2- [2] . همان.

رسالت من و وصایت و ولایت و جانشینی علی علیه السلام پس از من خشنود گشت.

http://bayanbox.ir/view/2790501485710243293/unnamed7.jpg40- فرجام سخن

از آنچه گذشت، درمی یابیم که هدف اصلی از بعثت پیامبران از جمله حضرت محمد صلی الله علیه و آله این است که بشر را در راه رسیدن به هدف اصلی آفرینش کمک کنند. سعادت انسان، رسیدن به قرب الهی و مقامی است که خدای متعال  برای انسان مقدّر فرموده است که جز با تلاش اختیاری در راه بندگی او حاصل نمی شود. سعادت انسان در دنیا و آخرت در گرو راهنمایی های پیامبران است. مردم دو دسته اند. تمام هم و غم عده ای، دست یابی به مقاصد دنیایی است. اگر انسان ها فریفته نعمت های دنیا شوند، دیگر به ماورای آن نمی اندیشند. آنچنان غافلند که گویا از حقایق اصیل و اهداف اصلی خود بازمانده اند و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده ای، بیش نیست: «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلّا مَتاعُ الْغُرُورِ.» (حدید: 20) دسته دیگر، فطرتی بیدار دارند و در کمال لطف الهی مستدامند پس پروردگارشان شراب طهور و پاک به آنان می نوشاند: «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَرابًا طَهُورًا». (انسان: 21)

مؤمنان واقعی کسانی هستند که «لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ». (نور: 37) هیچ تجارت و معامله ای، آنان را از یاد خدا باز نمی دارد.

اگر لذتی هم می برند، چنان است که برای آخرتشان نتیجه داشته باشد. انسان وقتی می خواهد خدایی شود، لازم نیست از همه لذت های دنیا صرف نظر کند، بلکه نباید تمام توجهش به دنیا باشد، که: «مَنْ أَبْصَرَ إِلَی الدُّنْیا

ص:153

أَعْمَتْهُ.»(1) اگر نظرها به دنیا متمرکز شود، کور می شود. آدمی باید نگاهش را به دنیا نگاه ابزاری کند، از دنیا عبرت بگیرد؛ زیبایی های آفریننده اش را ببیند و در مقابل عظمت او سر بر خاک بندگی گذارد. بندگی خدا را باید از سر سلسله مخلوقات، حضرت ختمی مرتبت بیاموزد. قرآن می فرماید: پیامبر برای شما اسوه ای است که باید از او پیروی کنید: «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ اْلآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثیرًا». (احزاب: 21)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره پیروی از پیامبر گرامی اسلام می فرماید:

 وَ لَقَدْ کانَ فِی رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله کافٍ لَکَ فِی الْأُسْوَهِ وَ دَلِیلٌ لَکَ عَلَی ذَمِّ الدُّنْیا وَ عَیْبِها وَ کَثْرَهِ مَخازیها وَ مَساویها؛ إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرافُها؛ وَ وُطِّئَتْ لِغَیْرِهِ أَکْنافُها؛ وَ فُطِمَ عَنْ رَضاعِها؛ وَ زُوِیَ عَنْ زَخارِفِها فَتَأَسَّ بِنَبِیِّکَ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ صلی الله علیه و آله؛ وَ أَحَبُّ الْعِبادِ إِلَی اللّهِ الْمُتَأَسِّی بِنَبِیِّهِ؛ وَ الْمُقْتَصُّ لأَثَرِه؛ قَضَمَ الدُّنْیا قَضْما؛ وَ لَمْ یُعِرْها طَرْفا؛ عُرِضَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیا فَأَبی أَنْ یَقْبَلَها.(2)

الگو بودن پیامبر برای تو کافی است، تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی ها و عیب های دنیا و زشتی ها و پلیدی هایش باشد. چیزی از دنیا در اختیار پیامبر قرار داده نشد و برای غیر او گسترانده شد. از پستان دنیا شیر نخورد. از زیورهای دنیا دور شد؛ اگر می خواهی الگو بگیری به پیامبرت تأسی کن. کسی نزد خدا محبوب تر است که به پیامبر تأسی کند. گام بر جایگاه قدم او نهد. به اندازه ضرورت از دنیا استفاده کرد. گوشه چشمی هم به دنیا نکرد. دنیا را به او نشان دادند ولی نپذیرفت. جبرئیل به حضرت محمد صلی الله علیه و آله عرض کرد که کلید گنج های زمین در اختیار شماست. فرمود: «من دوست دارم یک روز از نعمت خدا بهره مند شوم و شکر خدا کنم. روز دیگر گرسنه باشم و باز احتیاج خودم را از خدا

ص:154


1- [1] . نهج البلاغه، خطبه 82، ص 106.
2- [2] . نهج البلاغه، خطبه 160، ص 226.

بخواهم.»

بی شک، راه رسیدن به سعادت دنیا و آخرت جز از طریق پیروی از نبوت و امامت میسر نیست. پیمودن همان راهی که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام رفتند، راه کمال و سعادت دنیا و آخرت انسان ها، راه بندگی و رسیدن به خداست و ما ناگزیریم به پیمودن این راه.

امید می رود در چنین سال مبارکی، حرکتی همه جانبه، جریانی روشنگر وموجی اثرگذار را شاهد باشیم و هدایت بشریت را برابر آموزه های آسمانی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله به انتظار نشینیم.

 

ص:155

کتاب نامه

* نهج البلاغه، ترجمه: سید علی نقی فیض الاسلام، 1351.

1. ابن اثیر جزری، عزالدین، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.

2. ابن اسحاق، سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله ، ترجمه و انشا: رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی قاضی ابرقوه، تصحیح و مقدمه: اصغرمهدوی، تهران، خوارزمی، 1361.

3. ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1361.

4. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دارالجیل، 1373.

5. ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، 1405 ه . ق.

6. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، قم، نشر الفقاهه، 138.

7. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه فی التاریخ، القاهره، السعاده، 1351 ه . ق.

8. ابن کثیر، اسماعیل بن محمد، السیره النبویه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1383.

9. ابن کثیر، شمائل الرسول، شرح و تحقیق: مصطفی عبدالواحد، بیروت، دارالرائد العربی، 1407 ه_ . ق.

10. ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، سیره ابن هشام، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالفکر، بی تا.

11. ابن هشام، محمد، السیره النبویه، تحقیق: مصطفی السقاء، تهران، افست، بی تا.

12. ابی یعقوب، احمد، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، 1371.

13. احسانبخش، صادق، آثار الصادقین، رشت، ستاد اقامه نماز گیلان، 1371.

14. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تبریز، مکتبه بنی هاشم، 1381 ه . ق.

15. الامین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، بی نا، 1354 ه . ق.

16. الحلبی، ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، اصفهان، مکتبه امیرالمؤمنین، 1403 ه . ق.

17. الحلبی، علی بن برهان الدین، سیره حلبی، مکتبه التجاریه الکبری، مصر، 1382 ه . ق.

18. امینی، عبدالحسین، الغدیر، قم، مؤسسه دائره المعارف فقه اسلامی، 1384.

19. انجیل برنابا، ترجمه: حیدرقلی قزلباش (سردار کابلی) صدری، 1345.

20. برقی، احمد بن محمد، المحاسن، قم، المجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام، حوزه علمیه قم، 1374.

21. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، قم، مؤسسه انصاریان، 1379.

22. پیشوایی، مهدی، تاریخ اسلام (از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام)، نهاد نمایندگی مقام

ص:156

معظم رهبری در دانشگاه ها، دفتر نشر معارف، چاپ سوم، 1383.

23. ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح و هو سنن الترمذی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1341 ه_ . ق.

24. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369.

25. حامد حسین بن محمد قلی، نفحات الازهار فی شرح عقبات الانوار، بی جا، میلانی، 1373.

26. حرانی، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، 1404 ه . ق.

27. حر عاملی، وسائل الشیعه، تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ پنجم، 1402 ه . ق.

28. حسن طاهری، مقاله «محمد و حاکمان امت»، فصل نامه پویا، شهریور 1385.

29. خرم شاهی، بهاءالدین و مسعود انصاری، پیام پیامبر، تهران، جامی، 1376.

30. دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، مترجمان: صارمی، پاینده و طاهری، تهران، سازمان انتشارات اسناد آموزش انقلاب اسلامی 1367.

31. دیلمی، ابی محمد بن محمد، ارشاد القلوب، بیروت، مؤسسه الاعلمی، چاپ چهارم، 1398ه . ق.

 32. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، درالفکر، 1417 ه . ق.

33. رحیم پور ازغدی، حسن، محمد صلی الله علیه و آله؛ پیامبری برای همیشه، انتشارات فرهنگ اسلامی، ص 16.

34. رسولی محلاتی، هاشم، تاریخ اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371.

35. سبحانی تبریزی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1373.

36. سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر صلی الله علیه و آله، تهران، نشر مشعر، 1377.

37. سپهر، محمدنقی بن محمدعلی، ناسخ التواریخ، تهران، اسلامیه، 1381.

38. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1403 ه . ق.

39. ____________________  ، جامع الصغیر، بیروت، دارالفکر، 1410 ه_ . ق.

40. شیمل، آنه ماری، محمد صلی الله علیه و آله؛ رسول خدا، تهران، انتشارات علمی _ فرهنگی، بی تا.

41. صدوق، خصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1403ه . ق.

42. _______________  ، عیون اخبار الرضا علیه السلام، تحقیق: سیدمهدی حسینی لاجوردی، تهران، کتاب فروشی جهان، بی تا.

43. ____________________  ، معانی الاخبار، قم، جامعه مدرسین، حوزه علمیه قم، 1361.

44. طباطبایی، سید محمدحسین، سنن النبی، مترجم: سیدمحمدرضا غیاثی کرمانی، قم، پاسدار اسلام، 1384.

ص:157

45. ____________________  ، سنن النبی، مترجم: لطیف راشدی، همگرا، بی تا.

46. ____________________  ، سنن النبی و آداب و سنن پیامبر، مترجم: حسین استادولی، تهران، پیام آزادی، 1379.

47. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ترجمه: حسن مصطفوی، قم، دارالاسوه، 1380.

48. طبرسی، حسن بن فضل، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت، 1375.

49. ____________________  ، مکارم الاخلاق، تحقیق: علاء آل جعفر، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، 1414ه . ق.

50. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تهران، اساطیر، 1375.

51. ____________________  ، دلائل الامامه، قم، مؤسسه البعثه، 1372.

 52. طوسی، الامالی، تحقیق: مؤسسه البعثه، قم، دارالثقافه، چاپ اول، 1414 ه . ق.

53. عالمی، علی رضا، سیره تبلیغی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، بی جا، نجم الهدی، 1385، چاپ اول.

54. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح فی سیره النبی الاعظم صلی الله علیه و آله، [بی جا]، سحرگاهان، 1377.

55. عاملی، زین الدین بن علی بن احمد، کشف الریبه عن احکام الغیبه، تهران، مکتب الرضویه، بی تا.

56. عبدوس، محمدتقی و محمد محمدی اشتهاردی، بیست و پنج اصل از اصول اخلاقی امامان، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1375.

57. غزالی، احمد بن محمد، مجالس، تهران، دانشگاه تهران، 1376.

58. غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406ه . ق.

59. فیشیا، لورا، دفاع عن الاسلام، بیروت، درالعلم للملایین، 1976م.

60. فیض کاشانی، ملامحسن، المحجه البیضاء، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، بی تا.

61. قرائتی، محسن، سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با نگاهی به قرآن کریم، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1385، چاپ سوم.

62. قمی، عباس، سفینه البحار، تهران، فراهانی، کتاب خانه سنایی، 1363.

63. منتهی الآمال، قم، هجرت.

64. هدیه الاحباب، ترجمه: هاشم صالحی، نشر الفقاهه، 1379، چاپ اول.

65. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، بی جا، بی تا، 1079 ه . ق.

66. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوی القربی، قم، دارالاسوه، 1375.

67. کلینی، ابن جعفر محمد بن یعقوب، کافی، ترجمه: محمد باقر کمره ای، تهران، اسوه، 1375.

68. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، نور، 1362.

69. گئورگیو، کنستان ویرژیل، محمد صلی الله علیه و آله، پیامبری که از نو باید شناخت، ترجمه: ذبیح الله

ص:158

منصوری، نشر، 1376.

70. متقی هندی، کنز العمال، تصحیح: صفوه السقا، بیروت، مکتبه التراث الاسلامی، چاپ اول، 1389 ه . ق.

 71. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403 ه . ق.

72. مجیدی، غلام حسین، نهج الفصاحه، قم، مؤسسه انصاریان، للطباعه و النشر، 1379.

73. محمد، ابوزهره، خاتم پیامبران، مشهد، آستان قدس رضوی، 1373.

74. محمدی، امیرملک، سیره پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، شهاب الدین، 1385.

75. محمدی ری شهری، محمد، تبلیغ در قرآن و حدیث، ترجمه: علی نصیری، قم، مؤسسه فرهنگی دارالحدیث، 1380.

76. میزان الحکمه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1362.

77. محمودی، محمدجواد، ترتیب الامالی، مؤسسه المعارف الاسلامیه، چاپ اول، 1421 ه . ق.

78. مطلبی، سیدابوالحسن، سیره نبوی، انتشارات کلیدر، چاپ اول، 1380.

79. مظاهری، حسین، اخلاق در اداره، قم، فرمانداری قم.

80. مفید، الامالی، تحقیق حسین استادولی و علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشراسلامی، بی تا.

81. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، بیروت، درالمفید، 1372.

82. مفید، محمد بن نعمان، الاختصاص، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ چهارم، 1414 ه . ق.

83. مهرین، عباس، خاتم النبیین، تهران، خاور، 1364.

84. نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، تحقیق: محمد کلانتر، نجف، منشورات جامعیه النجف الدینیه، چاپ دوم، 1383 ه . ق.

85. نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1407 ه . ق.

86. واقدی، محمد بن سعد کاتب، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، 1388 ه_ . ق.

87. ویژه نامه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ش 4.

88. هیکل، محمدحسین، زندگانی محمد، مترجم: ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی، 1370.

89. یزدی، محمد، فقه القرآن، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1374.

ص:159

منصوری، نشر، 1376.

70. متقی هندی، کنز العمال، تصحیح: صفوه السقا، بیروت، مکتبه التراث الاسلامی، چاپ اول، 1389 ه . ق.

 71. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403 ه . ق.

72. مجیدی، غلام حسین، نهج الفصاحه، قم، مؤسسه انصاریان، للطباعه و النشر، 1379.

73. محمد، ابوزهره، خاتم پیامبران، مشهد، آستان قدس رضوی، 1373.

74. محمدی، امیرملک، سیره پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، شهاب الدین، 1385.

75. محمدی ری شهری، محمد، تبلیغ در قرآن و حدیث، ترجمه: علی نصیری، قم، مؤسسه فرهنگی دارالحدیث، 1380.

76. میزان الحکمه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1362.

77. محمودی، محمدجواد، ترتیب الامالی، مؤسسه المعارف الاسلامیه، چاپ اول، 1421 ه . ق.

78. مطلبی، سیدابوالحسن، سیره نبوی، انتشارات کلیدر، چاپ اول، 1380.

79. مظاهری، حسین، اخلاق در اداره، قم، فرمانداری قم.

80. مفید، الامالی، تحقیق حسین استادولی و علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشراسلامی، بی تا.

81. مفید، محمد بن محمد، المقنعه، بیروت، درالمفید، 1372.

82. مفید، محمد بن نعمان، الاختصاص، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ چهارم، 1414 ه . ق.

83. مهرین، عباس، خاتم النبیین، تهران، خاور، 1364.

84. نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، تحقیق: محمد کلانتر، نجف، منشورات جامعیه النجف الدینیه، چاپ دوم، 1383 ه . ق.

85. نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1407 ه . ق.

86. واقدی، محمد بن سعد کاتب، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، 1388 ه_ . ق.

87. ویژه نامه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ش 4.

88. هیکل، محمدحسین، زندگانی محمد، مترجم: ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی، 1370.

89. یزدی، محمد، فقه القرآن، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1374.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی