أربعینات

پایگاه چهل حدیث های کوتاه در موضوع های متفاوت

أربعینات

پایگاه چهل حدیث های کوتاه در موضوع های متفاوت

أربعینات

شهادت ام الائمة النجبا سیدة نساء العالمین را تسلیت عرض می کنیم
سایت چهل حدیث ها (اربعینات)
مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحَادِیثِنا أَرْبَعِینَ حَدِیثاً بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَالِماً فَقِیها. الکافی‏ ج۱: ص۴۸.
سعی ما بر فراهم نمودن چهل حدیث های موضوعی است که آسان وسریع در دسترس اندیشوران محقق، مبلغین، سخنوران و ارباب منبر (حفظهم الله) باشد.
<زندگی عاقلانه در دنیا این است که انسان از امکاناتی که خداوند در اختیارش قرار داده، برای رسیدن به تکامل و سعادت دو جهان استفاده کند، نه آن‌که تمام همت و تلاش خویش را صرف دنیا کرده و از آخرت غافل بماند که در این صورت دچار خسران و ضرر بزرگ شده است. انسان‌های پرهیزکار از مظاهر دنیا به حداقل اکتفا نموده و تمام سعی و کوشش آنان به زندگی آخرت معطوف است که آن‌جا سرای جاوید و ابدی است
قرآن کریم در توصیف زندگی دنیا می‌فرماید: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون»؛[1] زندگى دنیا، چیزى جز بازى و سرگرمى نیست! و سراى آخرت، براى آنها که پرهیزکارند، بهتر است، آیا نمى‌‌‏‌اندیشید؟.>

عزیزان، ما را از نظرات سودمندتان محروم نفرمایید. قبلا از الطاف شما متشکریم.
-----------------------------------------------
ایمیل: chelhadith.ir@gmail.com
-----------------------------------------------
امام عسکری علیه السلام: «نَحنُ حُجَجُ اللهِ عَلَیکُم وَ فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَینا». یعنی ما حجّت های خداوند بر شماییم و فاطمه علیها سلام الله حجّت بر ماست.
جستجو در پایگاه شما را سریعتر به هدف میرساند

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

شیخ محمد مفید شیرازى (قرن دوازدهم)

تحقیق: محمد برکت

درآمد

صحبت از جانشینى پیامبر اسلام و لزوم تعیین جانشین از سوى ایشان و اینکه ایشان چه کسى را تعیین فرموده و دیگر مطالبى که تحت عنوان امامت مطرح مى شود، همواره ذهن دانشمندان اسلامى و اسلام شناس را به خود مشغول کرده که حاصل آن، تألیفات بى شمار این پژوهشگران است.
روش کار در بیان مباحث امامتْ متفاوت بوده است. گاهى مباحث کلامى و عقلى مطرح مى شود و گاهى با استناد به آیات و احادیث، جانشینى بلافصل امیرالمؤمنین على علیه السلام ثابت شده است. در کتاب حاضر، روش جدید و بدیعى مورد استفاده قرار گرفته که ان شاء اللّه مورد استفاده دانش پژوهان قرار خواهد گرفت.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 34

مـؤلف

یکى از خانواده هاى مشهور علمى و روحانى شیراز، خاندان امام جمعه است. عنوان «امام جمعه» براى این خانواده و شهرت ایشان، زمانى آغاز شد که شیخ عبدالنبى، فرزند شیخ محمدمفید، در دهه هفتادِ قرن دوازدهم هجرى قمرى، امام جمعه شیراز شد و اقامه نماز جمعه، بعد از وى توسط فرزندانش ادامه یافت.
مؤلف کتاب حاضر، شیخ محمد، مشهور به مفید و پدرِ شیخ عبدالنبى امام جمعه است. اطّلاع دقیق و کاملى از زندگى مؤلف در دست نیست. آنچه مسلّم است، پدر ایشان، شیخ حسین جزایرى، از میان قبایل عرب به شیراز هجرت نموده، در آنجا به تبلیغ دین مى پردازد. مؤلف، در شیراز متولّد شد و درگذشتش حدود سال 1150ق، در همان شهر است.
صاحب «فارسنامه ناصرى» در این باره مى گوید:
سلسله جلیله امام جمعه، جدّ اعلاى این سلسله است جناب مستطاب معلّى القاب، مقتداى علما و پیشواى فضلا، علاّمه زمان، ممهّد قواعد و قوانین، ضیاى دنیا و دین، شیخ حسین جزایرى،از جزایر عراقِ عرب به شیراز آمده، رحل اقامت را افکنده،مروّج مذهب اثنى عشرى گشته،احادیث و اخبار اهل بیت نبوى را گوشزدِ خاص و عام مى نمود و خلف الصدقش جناب مستطاب قدوه علما و زبده فضلا، علاّم فهّام، شیخِ مشایخ زمان، مقتداى اهل ایمان، شیخ محمد، مشهوربه شیخ مفید، سالها در شیراز به نشر علوم دینیّه و مقاصد یقینیّه، طلاّب علم را بهره مند مى نمود. ولادت آن جناب و وفاتش در شیراز اتّفاق افتاد و از مآثر علمیّه اوست: رساله «درّه نجفیّه» در اثبات امامت خاصّه و رساله «اربعین»، باز در اثبات امامت خاصّه که ذکر چهل سند در او نموده است. ۱


1.فارسنامه ناصرى، چاپ سنگى، ج۲، ص۶۱.


صفحه 35

مرحوم آقا بزرگ، احتمال داده که شیخ محمد مفید مورد بحث، همان است که شیخ عباس بلاغى (م1170ق) و محمدعلى حزین (م1180ق) محضر او را درک کرده اند. ۱
شایان ذکر است که در خاندان امام جمعه شیراز، سه نفر مشهور به مفیدند:
1. شیخ محمد مفید، مؤلف کتاب حاضر و پدر شیخ عبدالنبى امام جمعه.
2. شیخ محمد مفید زاهد، فرزند ارشد شیخ عبدالنبى امام جمعه که بعد از فوت پدرش (1191ق) تا پایان عمر (1229ق) امام جمعه شیراز بود.
3. شیخ مفید، متخلّص و مشهور به داور، فرزند میرزا نبى، فرزند کاظم، فرزند شیخ عبدالنبى امام جمعه (1251. 1325).

تألیفات

1. الأربعین فی اثبات الخلافة بلافصل لأمیر المؤمنین (رساله حاضر).
همان طور که مؤلف متذکّر شده است، تمامى احادیثى که در ذکر فضائل امام على(ع) موجود است، در حدّ تواتر و شهرت است؛ ولى در استدلال به خلافت بلافصل ایشان، فقط از تعدادى از آنها استفاده مى شود که در واقع، احادیث مشهور در استفاده بحث امامت است؛ همانند احادیث غدیر و منزلت.
مؤلف در رساله حاضر، از حادیثى استفاده کرده که خود، احادیث مشهورى هستند؛ ولى استفاده آنها در استدلال بر امامت امام


1.الکواکب المنتثرة، ص۷۳۴. مؤلف، پدر و تألیفات وى را صحیح بیان نموده است.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 36

على(ع)، مشهور نیست.
کتابْ در اکثر جاها داراى نثرى مسجّع و شیواست. مؤلف، علاوه بر امامت، مطالب دیگرى، همانند شفاعت و چگونگى آن را در مکان مناسب و لازم، مطرح کرده است.
2. امامت.
کتاب اخیر، اثبات امامت با استدلال به آیه 124 سوره بقره و بیان معناى عصمت و شرطیت آن براى جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله است. ابتداى نسخه چنین آمده:... امّا بعد؛ فهذه درّة بیضاء ملتقطة ممّا نزل من السماء من النکت الغراء...
مؤلف، این کتاب را در شهر مقدس نجف، طىّ مسافرتى که به آنجا داشته، نوشته است.
3. سیادة الاشراف.
این اثر، در بیان انتساب کسانى است که مادرشان به هاشم بن عبد مناف سیّده است، نگاشته شده، با این سرآغاز:... امّا بعد، فأعلى کلمة لا یجوز أن ینسب قائلها إلى الجزاف وأجلى مسألة لابدّ أن یعدّ انکارها من الاعتساف، القول بسیادة الأشراف....
4. دلیل شریف على طرز طریف.
رساله بسیار مختصر و کوچکى است در شرح این حدیث مروى از امام صادق علیه السلام که: «خاصموا بسورة انّا أنزلناه فی لیلة القدر تفلجوا» ۱.
5. کلام مفید للبصیر المستفید.
رساله کوچکى است در اثبات امامت امیرمؤمنان على بن


1.بحارالأنوار، ج۲۵، ص۷۱.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 37

ابى طالب علیه السلام با استدلال به آیه 54 و 55 سوره مائده، با این سرآغاز:
لا یخفى على الأریب الأدیب الذی له من المعرفة نصیب...
6. فوائـد.
مجموعه یادداشت هاى مؤلف، بدون خطبه و فصل بندى در شرح بعضى از احادیث و آیات و نکات علمى است. ۱
7. الفوائد المرتضویة والدرّة النجفیّة.
مهمترین و بزرگترین تألیف مؤلف است که در کتاب «اربعین» خود، به دفعات از آن یاد کرده و متأسفانه، نسخه اى از آن در دست نیست.

فرزندان

1. شیخ عبدالنبى امام جمعه (م1192ق).
و در حدود سال 1160ق، در شیراز، امام جمعه شده و تا پایان عمر، نماز جمعه را اقامه مى کرده و پس از وى، منصب امام جمعه در بین فرزندان وى ادامه یافته است. ایشان داراى تألیفات متعددى است که اکثر آنها در کتابخانه علامه طباطبایى شیراز موجود است.
ظاهرا اقامه نماز جمعه توسط شیخ عبدالنبى، مورد طعن و سؤال عدّه اى قرار گرفته است. بدین جهت، رساله اى در وجوب نماز جمعه نوشته و نزد علماى بحرین فرستاده که ضمن ملاحظه مکتوب وى، به سه سؤال زیر نیز پاسخ گویند:


1.رساله هاى دوم تا ششم، به خطّ مؤلف و رساله اوّل با حواشى مؤلف، ضمن یک مجموعه در کتابخانه علامه طباطبایى شیراز، موجود است.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 38

1) وجوب نماز جمعه.
2) عدالت در نماز جمعه و معناى آن.
3) معناى اجتهاد و تأیید اجتهاد وى.
علماى زیر به خواهش وى پاسخ داده اند که رساله هاى آنان در کتابخانه علاّمه طباطبایى شیراز، موجود است:
1) یاسین بن صلاح الدین.
2) عبدعلى بن احمد بحرانى.
3) محمد بن احمد بن ابراهیم بحرانى درازى.
4) محمد بن على مقابى بحرانى.
رساله چهارم در هفتم ربیع الاول سال 1169ق، نوشته شده و شیخ عبدالنبى آن را شرح کرده است.
2. زین العابدین.
در «فارسنامه ناصرى» تنها یک فرزند ذکور براى مؤلف ذکر شده است که همان عبدالنبى امام جمعه است؛ امّا شیخ عبدالنبى، در مقدمه کتابش «تذکار المعلّمین فی شرح تبصرة المتعلّمین» گفته که این شرح را براى دو پسرش محمدمفید و ضیاءالدین نوشته و از خداخواسته که کتاب، ذخیره آخرت براى خودش و برادرش زین العابدین باشد.

اجازه حدیث

مؤلف، سفرى به نجف اشرف داشته و در آنجا شیخ حسین بن محمد بن جعفر بحرانى ماحوزى (م1181ق) را ملاقات کرده و از او اجازه روایت حدیثْ دریافت کرده است. که متن اجازه چنین
است:


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 39

بسم اللّه الرحمن الرحیم، والحمد للّه
نحمدک اللّهم على ما ألهمتنا من درایة المدارک الحقیقیة، و نشکرک على ما وفّقنا إلى سلوک مسالک روایة الأخبار بالطرق العالیة العلیة، و نصلّی على نبیّک الهادی خیرة البریة، محمدٍ و عترته أفضل کلّ ذریّة.
وبعد؛ فحیث ساعد القدر الإلهی و التوفیق الأحدی على التشرّف بتقبیل ۱ أعتاب حضرت عیبة علم اللّه و خاصته، و استلامِ أرکان کعبة حُجّة اللّه و خالصته، مولای أمیر المؤمنین. علیه أفضل الصلوة و السلام. وقع الإجتماع مع الشیخ الفاضل و المدقّق الکامل، عین أعیان ذوی التحقیق، وخلاصة ذوى التنقیح والتدقیق، ذی الفکر الصائب والفهم الثاقب، مولانا وشیخنا الشیخ مفید بن المرحوم المبرور الشیخ حسین. دام ظله ودام على قوابل الطلبة طَلّه.
وممّا دلّ على اتّصافه بصفات الفضل والإنصاف، وترکِه لسلوک طرق اللُّدد والاعتساف، استجازته ممّن هو لیس للإجازة لِمثلِ هذا الشیخ الجلیل ولا لإجالة فرسان الدرایة فی میدان تحمّل أنواع الروایة لنحو هذا العالم النبیل جأهلج، بل إذا نظر بعین التحقیق، وتفکّر بالنظر الدقیق، کان قلیل البضاعة فی مثل هذه الصناعة، لکن وقع ذلک من الشیخ المذکور على سبیل التفضّل والامتنان وعلى جهة الإکرام والإحسان، فصار ذلک ضربة لازب وأفضل کلّ واجب، فعجبته إلى مطالبه، وساعدته على مآربه.
واستخرت اللّه سبحانه، فأجزت له. دام تأییده. أن یروی عنی ما صحّ لدیّ روایته و وَضَح عندی طریقُه ودرایته: من الأحادیث النبویّة والإمامیة والمسائل الفقهیة. بل أجزت له أن یروی عنّی جمیع کتب الأخبار، ممّا یُعتمد علیها فی جمیع الأعصار، خصوصا الکتب الأربعة التی علیها المدار، المشتهرة فی غایة الإشتهار، بل جمیع مقرواتی ومسموعاتی وما رقمته من التصانیف والتعلیقات، بل کلّ ما أرویه وأعمل علیه ممّا ظهر إلیّ دلیله واتّضح لدیّ سبیلُه، بطرقی المتّصلة إلى مشایخی. رضوان اللّه علیهم. بل له أن یروی عنّی کتب الآداب وعلم التفسیر وغیر ذلک من أنواع العلوم.


1.تقدیر (نسخه).


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 41

و علیه أن یسلک فی ذلک طریق الإحتیاط التام حسبما یقتضیه المقام؛ والملتمس من جانبه الأشرف ومقامه الأعرف أن یُجرینی على صفحات خاطره الشریف، ویستحضرنی على باله المنیف، فی أوقات الخلوات ومظانّ الإجابات. والمأمول من حضرته العالیة إسدال ذیل العفو عمّا وقع من الإختصار فی هذه الإجازة؛ حیث إنّها وقعت فی أوقات الإشتغال وتوزّع البال، لأنّی واقف على ساق الترحل والإرتحال، والتوجه إلى تحمّل أثقال السفر فی تلک الحال.
وعَسى أن نأتی على إجازة تشتمل على تفصیل طرقی إلى مشایخی والأسناد، وبیان أنواع المجاز بالتفصیل المفاد، واللّهَ سبحانه نسأل الإعتصام عن الزلل فی کلّ مقام، وکتب الأقلّ الأحقر الجانی حسین بن محمّد بن جعفر البحرانی الماحوزی، بالیوم الحادی والعشرین من شهر رجب الأصبّ، حامدا مصلّیا مسلّما.
ومشایخی الّذی أروی عنهم هم: شیخنا العلاّمة والمحقّق الفهّامة شیخنا الشیخ سلیمان بن الشیخ عبداللّه الماحوزی، وشیخنا الفاضل الکامل شیخنا الشیخ أحمد بن محمّد الحویزی، وشیخنا الشیخ الأفضل الأعلم الشیخ علیّ بن الشیخ حسن البلادی، بطرقهم عن المرحوم علاّمة الزمان ونتیجة الأوان، شیخنا الشیخ محمّد بن ماجد، عن شیخه المحقّق المدقّق، ذی الفهم الجلیل والفکر الصائب النبیل شیخنا الشیخ سلیمان بن علیّ بن ظبیة الشاخوری، عن الشیخ الجلیل ذی الفضل العالی والتنقیح المتعالی شیخنا الشیخ بهاءالدین، عن مشایخه المعلومة.

شیوه تحقیق


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 42

از کتاب حاضر، چهار نسخه در دسترس است که از آنها در کار تحقیق استفاده شده است:
1. نسخه موجود در کتابخانه علاّمه طباطبایى شیراز، ضمن مجموعه اى به شماره 1763 که تصحیحات و حواشى «منه» آن به خطّ مؤلف است و داراى 45 برگ در اندازه 24 × 5/14 سانتى متر است.
2. نسخه موجود در کتابخانه مدرسه علمیه امام عصر(عج) شیراز به شماره 361 که این نسخه را میرزا ابراهیم نیریزى، متخلّص به ساکت، با خطّ نسخ زیبا در سال 1330ق، نوشته است و داراى 73 برگ در اندازه 21 × 16 سانتى متر است.
3. نسخه اى که تماما از روى نسخه شماره 1763 استنساخ شده و به خطّ میرزا ابراهیم نیریزى است و در کتابخانه علامه طباطبایى نگهدارى مى شود.
4. نسخه موجود در کتابخانه آیت اللّه العظمى نجفى مرعشى به شماره 1508 که تحریر شده در روز چهارشنبه سوم جمادى 1303ق، است که در فهرست، با عنوان «الفوائد المرتضویة والدرة النجفیة» معرّفى شده است. ۱


1.فهرست نسخه هاى خطّى کتابخانه آیة اللّه مرعشى، ج۴، ص۳۱۱.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه44

http://bayanbox.ir/view/7666600223333653754/chelhadith.ir000221112.jpg

بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد للّه وسلامٌ على عباده المصطفین.
أمّا بعد، فهذا. إخوانی. تألیف مفید مختصر، وجمع شریف للبصیر منتصر، اختصرته من الجزء الأخیر من کتابی الکبیر فی الإمامة، إجابة لما سألتموه من الأخبار الواردة فی فضائل أب الأئمّة الأبرار، مع الإشارة الإجمالیّة إلى أدلّة الجعفریّة فی تعیین إمامتهم العامّة. من غیر طریق الخاصّة. بعد الرسول المختار، صلوات اللّه علیهم آناء اللیل وأطراف النهار.
اعلموا. أیّدکم اللّه بلطفه. أنّ المسئول من النوعین والمقصود النافع فی المقامین من فضل اللّه. وله الحمد على سوابغ آلائه. ممّا لاحصر له، حتّى أنّ بعض علماء أهل الخلاف، مع انغماسه فی لجّة الاعتساف، التجأ إلى الإقرار والإنصاف، فقال لمّا قیل له: «ما تقول فی علیّج علیه السلام ج؟ »: ما أقول فی رجل کتم أحبّاؤه فضائله خوفا وکتم أعداؤه مفاخره عنادا، ومع ذا قد ظهر ممّا بین الکتمانین ما قد ملأ الخافقین؟!


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 45

إلاّ أنّا نقتصر على ما سنورده، رجاءً للمثوبة الموعودة على حفظ الأربعین من الأخبار النافعة لعباد اللّه المخلصین فی أمر الدین، وشوقا إلى الانبعاث فی زمرة الفقهاء الراجح مدادهم على دماء الشهداء یوم یقوم الناس لربّ العالمین، وعِلْما بأنّ الهمم القاصرة آبیة عن الخوض فی المطوّلات، بل ممتنعة عن مراجعة المتوسّطات من المؤلّفات، وأنّ الطالب المنصف ینتفع بما فیه من الإشارات، حتّى لایحتاج بعده إلى معاودة المقتدرین على المحاکمات، وأنّ المتعسّف العنود لم یقدّر له الشفاء ممّا فیه من الآلام، ولو أعجبک قوله فی الحیاة الدنیا وأشهد اللّه على ما فی قلبه؛ لأنّه ألدّ الخصام، وأنّ المکابر اللجوج لاینفعه تعدّد مسالک النصح، ولایقنِعُه تکثّر مدارک النُّجح.
هذا، مع أنّ ما ألّفناه فی تحقیق مذهب الإمامیّة وسمّیناه بـ: الفوائد المرتضویّة والدرّة النجفیّة، لاشتماله على کثیر من الآیات مغن عن الإطالة، ولاحتوائه على قلع علل الانحراف وأسباب الاعتساف شاف لمرض الجهالة، بل هو. واللّه. بحر عمیق، جدیر لأرباب السباحة الغوصُ فیه، وحریّ لأصحاب القدرة بذل المهج فی التقاط جواهره ولآلیه، بل هو درّة بیضاء تنجی من الهلکات، وتخرج المهتدی بها إلى النور من الظلمات، واللّه سبحانه الهادی إلى سبیل الخیرات، وإنّه على ما یشاء قدیر.
وها أنا آخذ فی المطلب، معرضا عمّا هو المشهور، مقتصرا على ما هو المسطور فی زبر الجمهور، حیث إنّ الجدید أبلغ فی قلع ما شیّدته ید الأهواء، وأنّ الفخر والفضل فیما یشهد به لسان الأعداء، فنقول معتمدا على الولیّ الحمید، ومتوکّلاً علیه فی بیان ما هو لأهل الحقّ مفید:


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 46

الحدیث الأوّل

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى ناصر بن أبی المکارم الخوارزمی فی شرح المقامات، قال: حدّثنا موفّق بن أحمد المکّی أخطب خطباء خوارزم، بإسناده عن ابن عبّاس، قال: قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله وسلم: لو أنّ الغیاض أقلام والبحر مداد والجنّ حسّاب والإنس کتّاب، ما أحصوا فضائل علیّ بن أبی طالب ۱ علیه السلام.

بیان:

ربّما یُستدلّ بهذا الخبر. المؤیَّد بما تواتر فی مزید فضله، المعاضَد بما تظافر فی بیان جلالة قدره، ورواتُه من کبار أعیان المخالفین. على أنّه أفضل من جمیع الصحابة، بل ومن جمیع السابقین واللاحقین من الجنّة والناس أجمعین.
فإنّ مَن لا یقدر على إحصاء فضائله الفریقان، مع تعاونهم وتظاهرهم ومعاضدة بعضهم لبعض، یکون أفضل من آحاد النوعین لا محالة، وهو دلیل متین مطابق لما قد أشهد اللّه علیه الأنبیاء والمرسلین.
ولا یلزم من ذلک فضله على من عُلم فضله علیه بدلیل عقلیّ أو نقلیّ صحیح یجوز أن یصغى إلیه.
ثمّ إنّ مَن عداه من الصحابة إن لم یُعلم نقصه وضلاله عن الدین، لم یعلم فضله على العالمین، بل قد عُلِم نقصان رتبته عن رتبة الأنبیاء والمرسلین، بل وعن مرتبة طائفة من البررة المتّقین، على ما یرشد إلیه الفحص عن آثار خاتم النبیّین.
فیجب القول بإمامته والإعراض عمّا عداه، والإقرار بتقدّمه وتأخّر ما سواه، حذرا من القول بإمامة المجهول والإذعان بتقدّم المفضول، فإنّه عند أرباب


1.المناقب للخوارزمی، ص ۳۲.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 47

الفضل بعید عن القبول، معدود من السفه الذی هو من العاقل غیر معقول.
فإن قلت: ربّما یظهر من کلام بعض القائلین بالتفضیل أنّه إنّما قُدّم علیه غیره بإذنه ورضاه لمکان المصلحة، ومن کلام بعضهم أنّه إنّما قُدّم علیه من سواه لعلوّ شأنه عن الاشتغال بأمر الخلافة.
قال المیبدی. وهو شارح الهدایة. فی شرحه على دیوان الأمیر علیه السلام بعد تفصیله بما محصّله: إنّه علیه السلام لم یلتفت إلى أمر الخلافة ما وَجَد له من یمکن أن یقوم به، ولمّا لم یجد لذلک من یقوم به اشتغل به اضطرارا، حذرا عن فساد الدین، ثمّ أ یّد کلامه بما نقله عن الشیخ علاء الدولة، وهو أنّ الولایة علم الباطن، والوراثة علم الظاهر، والإمامة علم الباطن والظاهر، والوصایة حفظ سلسلة الباطن، والخلافة حفظ سلسلة الظاهر، وأنّ علیّا علیه السلام کان بعد رسول اللّه صلى الله علیه و آله ولیّا و وارثا وإماما و وصیّا، وقد صار خلیفة بعد قتل عثمان لاضطرار الناس إلیه، فما تقول فی ذلک؟
قلتُ: أمّا حدیث تأخّره للمصلحة: فستعرف أنّ فیه فساد الدین، وأمّا حدیث علوّ شأنه عن قبول الخلافة من غیر أن یجب علیه و یضطرّ إلیه: فهو مبنیّ على أنّ خلافة رسول اللّه صلى الله علیه و آله بمنزلة الحکومة العرفیّة التی یجوز أن یتصدّى لها کلّ برّ وفاجر؛ کیف لا، ولو أرید بها الرئاسة العامّة عن الرسول صلى الله علیه و آله وفی أمری الدنیا والآخرة، کما هو المتبادر الشائع، کانت مساوقة للإمامة، ولم یکن لتنزیهه علیه السلام عن قبولها بدون الاضطرار معنى، ولم یکن تجویزها لغیره مع وجوده إلاّ قولاً بجواز رئاسة المفضول على الفاضل.
والحقّ أنّ مثل هذا الکلام مماکرة مع صاحب الحقّ بعد الاضرار به بعزله وصرف الحقّ عنه إلى غیره، فهو کقول الغاصب لمن غصب حقّه وصرفه إلى غیره: لا تغضب؛ فإنّ ما صرفته عنک إلى غیرک ممّا یلیق به لا بک؛ فإنّ شأنک أعلى وأرفع من أن تنظر فیه وتؤاخذ علیه، کأنّه یرید بذلک حمله على الحیاء


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 48

لیسکت عنه ویترک الانتقام منه، أو مخادعة مع أتباعه اللاعنین للغاصب ولمن تبعه، کقولک لمن یلومک على صداقة ظالم ویلعنه على غصب مال أحد: لا تلعنه ولا تلمنی؛ فإنّ ما أخذه وغصبه یلیق به لا بمن کان عنده.
ولا یخفى أنّ أمثال هذه المزخرفات ممّا لا ینفع عند العدل الحکیم الذی ألزم نفسه أن لا یستحیی من الحقّ، وأن یکون لبالمرصاد، وأن لا یضیع عنده حقّ ذی حقّ، ولا یتسامح فی مظالم العباد؛ کیف وما صدر منهم لا یقتضی مجرّد تضییع حقّ الخلیفة، بل یقتضی هلاک الاُمّة وضلال أکثر الخلیقة.
وبالجملة، لا معنى لخلیفة رسول اللّه صلى الله علیه و آله إلاّ من یقوم مقامه فیما هو له وعلیه، ولا یتصوّر منها إلاّ من أقامه رسول اللّه صلى الله علیه و آله مقام نفسه، لإتمام أمره، بل من أقامه اللّه مقامه لتکمیل غرضه.
وحینئذ، فیعتبر فیه ما یعتبر فیه، ویجوز له ما یجوز له، ویقبح علیه ما هو قبیح علیه؛ فکما لا یجوز أن یتصدّى أحدٌ لمنصب الرسول صلى الله علیه و آله ویقول: «إنّ شأنه أجلّ من أن یقوم بذلک الأمر»، لا یجوز لأحد أن یفعل ذلک بخلیفته القائم فی مقامه.
والقول بأنّ الخلافة کما تنعقد بالاستخلاف تنعقد بالإجماع المصون عن الخطأ. ویجوز أن یتعلّق ذلک الإجماع بخلافة من هو أدنى من غیره؛ لما ذکر من العلّة. فممّا لایخفى فساده، وسیأتیک ما یزیده بیانا ویفیده إیضاحا، فتأمّل.
تنبیه: ربّما یقدح فی الروایة من لا معرفة له، بأنّ القول بصحّتها یستلزم القول بثبوت خاصّة الربّ تعالى له وهی ما یرشد إلیه قوله «وَ لَوْ أَنَّ مَا فِى الاْءَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلامٌ»۱ الآیة.
والجواب هو أنّ التفاوت بین المدلولین واضح جدّا، فإنّ الغیاض جمع الغَیضة. بالفتح.، وهی الأَجَمَة ومجتمع الشجر فی مغیض ماء أو خاصّ


1.سورة لقمان، الآیة ۲۷.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 49

بالغرب، لاکلّ شجر فیه، وعلى کلّ وجه فما فی الأرض من شجرة أعمّ وأشمل منها.
ثمّ إنّ المعتبر فی الآیة إمداد الأبحر السبعة للبحر الذی فرض مدادا، ولم یعتبر ذلک فی الروایة.
وأیضا قد لوحظ فی الروایة تعاون الثقلین، وأطلق ذلک فی الآیة على وجه یشمل العالَمین، وفیه من المبالغة ما لا یخفى.
وأیضا الجواب فی الروایة «ما أحصوا» وهو لا یستلزم عدم النفاد، وفی الآیة «ما نفدت» وهو صریح فی عدم تناهی الأعداد.
وعند ذلک یظهر أنّ القدح فی الروایة مع صحّة سندها ومتنها بعیدٌ عن الرشاد، بل هو ناش من الجهالة أو مسبَّب عن العناد، أعاذنا اللّه من ذلک، فإنّه یجیب من یدعوه إلى الإرشاد.

الحدیث الثانی

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد بن حنبل فی مسنده بإسناده عن جابر، عن النبیّ صلى الله علیه و آله، أنّه قال: علیٌّ خیر البشر، و لا یبغضه إلاّ منافق ۱. قال: و قال جابر: و ما کنّا نعرف المنافقین إلاّ ببغضهم إیّاه.

بیان:

أوّل هذا الخبر ممّا لامریة فی صحّته ولاریب فی صدوره عن منزل الوحی ومنزل الرسالة.
فقد أسند الإصفهانی وهو من أعیانهم، أنّ قوله « أُولَـآئکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ »۲ نزلت فی علیّ علیه السلام.


1.نوادر الأثر، ص ۳۰۷.

2.سورة البیّنة، الآیة ۷.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 50

وفی روایة الهذلیّ عن الشعبی، أنّ علیّا أقبل فقال النبیّ صلى الله علیه و آله: هذا من الذین یقول اللّه فیهم: « أُولَـآئکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ».
وأسند ابن حبر فی کتابه قولَه لعلیّ علیه السلام إذا أقبل: «هذا خیر البریّة» وأنّ جابرا کان یدور فی سکک المدینة، ویقول: قال النبیّ صلى الله علیه و آله: علیّ خیر البشر، مَن أبى فقد کفر، ومَن رضِیَ فقد شکر ! معاشر الأنصار، أدّبوا أولادکم بحبّ علیّ بن أبی طالب، فمن أبى فلینظر فی شأن اُمّه !
وبالجملة، مقدَّم الخبر عندهم مرویّ بعبارات متفاوتة متقاربة بنیّف وأربعین طریقا، وهو صریح فیما دلّ علیه الخبر السالف، صادّ عن الهوى للبصیر العارف.
ومؤخّره إشارة إلى ما روی متواترا عندهم من أنّه صلى الله علیه و آله قال: لا یحبّه إلاّ مؤمن ولا یبغضه إلاّ منافق.
وقد نقل عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال فی جملة ما قاله: لو ضَربتُ خیشوم المؤمن بسیفی هذا على أن یبغضنی ما أبغضنی، ولو صببت الدنیا بحماتها على المنافق على أن یحبّنی ما أحبّنی؛ وذلک لما قضى وانقضى على لسان النبیّ الاُمّیّ یا علیّ، لا یحبّک إلاّ مؤمن تقیّ ولایبغضک إلاّ منافق شقیّ.

الحدیث الثالث

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngأسند ابن المغازلىّ الشافعی بطرق عدیدة إلى النبی صلى الله علیه و آله، أنّه قال: لا یمرّ على الصراط إلاّ من معه کتاب بولایة علیّ بن أبی طالب، وقد قال اللّه فیه: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْـئولُونَ»۱ یعنی إنّهم مسئولون عن ولایة علیّ علیه السلام ۲.


1.سورة الصافات، الآیة ۲۴.

2.مناقب الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام، ابن المغازلی، ص ۲۱۸، ح ۲۸۹؛ الأمالی. للشیخ الطوسی.، ج ۱، ص ۲۹۶.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 51

بیان:

هذا الخبر عندهم مرویّ بعبارات متقاربة، کقوله صلى الله علیه و آله: حبّ علیّ براءة من النار ۱.
وقوله: من أحبّه أحبّنی، ومن أبغضه أبغضنی، ومن أبغضنی أبغض اللّه ۲.
وقوله: حبّ علیّ حسنة لا تضرّ معه معصیة، وبغض علیّ سیّئة لا تنفع معه حسنة ۳.
وقوله: لو اجتمع الناس على حبّ علیّ بن أبی طالب، ما خلق اللّه النار ۴.
وقوله: عنوان صحیفة المؤمن حبّ علیّ بن أبی طالب ۵.
وغیر ذلک، ممّا لایسعه المختصرات، فهو متواتر فی المعنى، وإن لم یکن متواترا فی لفظه.

والاستدلال به من وجوه:

أحدها: أنّ اختصاصه علیه السلام بکون حبّه منقذا من النار، لازما مساویا لحبّ نبیّ اللّه سیّد الأبرار، بل لمحبّة اللّه الذی بیده مقادیر اللیل والنهار، یدلّ على نهایة فضله ومزیّته على من عداه، فیجب تقدّمه وتقدیمه على الکلّ بتقریب ما مرّ بیانه.
وثانیها: أنّه علیه السلام کان کارها للثلاثة، بدلیل تظلّماته الآتیة المتواترة بینهم، الدالّة على أنّهم مخالفوه، الغاصبون لحقّه، الجائرون علیه، فیجب أن لایؤخَّر عنهم، لأنّ المحبّة الواجبة له لایجامع القول بتقدّم من یکرهه علیه بالضرورة، وسیأتی ما یوضح ذلک إن شاء اللّه.


1.المناقب، ج ۳، ص ۲۰۰؛ بحار الانوار، ج ۳۹، ص ۲۵۸.

2.المناقب، ج ۳، ص ۳۸۲، مع اختلاف یسیر.

3.المناقب، ج ۳، ص ۱۹۷، کشف الغمّة، ج ۱، ص ۱۰۵.

4.کشف الغمّة، ج ۱، ص ۹۹، عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۸۶.

5.المناقب، ج ۲، ص ۱۵۱، العمدة، ص ۳۷۰.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 52

وثالثها: أنّ الحکیم تعالى شأنه منزّه عن القبیح، فلا یجوز علیه أن یوجب محبّة واحدٍ بعینه، إذا کان غیر مأمون ولا متّصف بالعصمة، للزوم الإغراء وقبحه، کقبح إیجاب محبّته من حیث صدور الفسق أیضا، وهو اللازم من إیجاب حبّه مطلقا، وهو واضح، فیجب أن یکون علیّ علیه السلام معصوما، للإخبار بوجوب حبّه مطلقا، والدلالة على أنّه محبوب للّه ولرسوله وملائکته جمیعا.
ویلزم من عصمته وجوب تقدّمه وتقدیمه، إذ مع المعصوم لا تصلح الإمامة لمن جُهِل حاله، فضلاً عمّن عُلِم ضلاله قطعا.
تنبیه: لا یقال: یلزم من صحّة هذه الأخبار ونظائرها تخصیص العمومات الدالّة على تعلّق التکلیف بعامّة الخلق، المقتضی لترتّب العقاب على تقدیر المخالفة، ویلزم طرح بعض الآثار المصرّحة بأنّ العاصی من أهل الولایة یعذّب بالنار، ویلزم من هذا کلّه إغراء الفرقة الناجیة على ارتکاب القبائح.
لأنّا نقول: هذه الأخبار مع صحّة سند أکثرها، متواترة بین الفریقین، فلا مجال لإنکارها، ولا طریق إلى ردّها، ولا یلزم من قبولها شیء من اللوازم المذکورة.
إذ نقول: إنّ العمل بالعمومات والخصوصات إنّما یقتضی القول باستحقاق مرتکب المعاصی للعذاب ولو کان من أهل الولایة، وذلک لاینافی العمل بهذه الروایات الدالّة على تحتّم الشفاعة، وسقوطِ العقاب المستحقّ بها عن قاطبة الموالین ببرکة الولایة.
وقد ورد عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: من لم یؤمن بشفاعتی، فلا أناله اللّه شفاعتی ۱.
و ورد أیضا عن الأئمّة علیهم السلام فی قوله: «ولسوف یعطیک ربّک فترضى»۲ أنّه لایرضى بدخول واحد من شیعتنا فی النار.


1.الاعتقادات، ص ۶۶، بحار الانوار، ج ۸، ص ۵۸.

2.سورة الضحى، الآیة ۵.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 53

و ورد فی قوله: «ولا یشفعون إلاّ لمن ارتضى»۱ إنّ شفاعتنا إنّما تکون لمن ارتضى ولایة أمیرالمؤمنین والأئمّة من ولده، أو ارتضى اللّه دینه، وهو لا یرتضی إلاّ بولایة الأئمّة.
وإذا جاز شفاعة المؤمنین بعضهم لبعض، ودلّ على وقوعها الأدلّة القطعیّة، فلا یستبعد شفاعة أهل بیت العصمة والرسالة لموالیهم المعترفین بولایتهم کافّة، إلاّ من ختم اللّه على قلبه وجعل على بصره غشاوة.
والحاصل: إنّ القول بنجاة أهل الولایة بشفاعة ولاة الأمر بهذه الأخبار لا ینافی العمل بما ذکر من العمومات والخصوصات.
ولا یلزم من القول بتحتّم الشفاعة لهم الإغراءُ على القبیح؛ إذ قد ثبت عندنا أنّ الشفاعة إنّما تکون عند قیام الساعة، فهی إنّما تنفع للخلاص من النار، وأمّا قبل قیامها، فعذاب البرزخ ثابت لا مهرب عنه لأحد، فیجب الاحتراز عن العقبات والعقوبات الموعودة بعد الممات بملازمة الحسنات. یدلّ على ذلک ما روی عن الصادقین علیهم السلام: إنّا نخاف علیکم قبل الساعة، وأمّا عندها وبعد الوصول إلینا، فلا خوف علیکم ولا أنتم تحزنون.
هذا، والتحقیق أن یقال فی هذا المقام: إنّ لمظهری المحبّة والولایة بحسب اختلاف حالهم فی الاستضاءة بأنوار اللّه، وتفاوت أمرهم فی الاجتهاد والتقلید، وسعیهم فی الطاعة وترک المعصیة حالاتٌ متفاوتة ومراتب متباعدة: فبعض یبقى ویثبت عند موته لکماله فی الإیمان، وسعیه فی ملازمة مسلک الإحسان، و وصوله إلى رتبة الیقین ومرتبة المتّقین، ودخوله فی جملة المؤمنین وزمرة المحسنین، على ما هو علیه من القول الثابت فی الحیاة الدنیا وفی الآخرة، وهو الولایة المحکمة الراسخة الموجبة للسعادة الأبدیّة.


1.سورة الأنبیاء، الآیة ۲۸.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 54

وبعض یرتحل. لنهایة تفریطه فی تکمیل الإیمان وغایة إفراطه فی اقتراف صنوف العصیان. منحرفا عمّا هو علیه من الولایة المستودعة والعقائد الحقّة المستعارة، وهذا هو الشقاوة السرمدیّة.
وبعض یموت لتقصیره فیهما أو فی أحدهما متزلزلا فی إیمانه شاکّا فیأمر دینه، وله مراتب، فمن کان کاملاً فی حیاته، راسخا فی الولایة عند موته، لا یضرّه ما صدر عنه من المعاصی، بغلبة النفس والشیاطین فی القیامة قطعا، وإن کانت معاصیه أضعاف حسناته، لا لأنّه یغفر بالشفاعة، بل لأنّه ببرکة رسوخه فی الولایة والإیمان لا یرتکب ذنبا إلاّ ساءه ذلک وندم علیه، وقد قال النبی صلى الله علیه و آله: کفى بالندم توبةً.
ولو اتّفق خروجه من الدنیا بلا ندمٍ وتوبة، یُمحى منه أثر الذنوب بمصادفة بعض أهوال البرزخ، ویأتی یوم القیامة ولا ذنب له، فیدخل الجنة ببرکة أولیائه بلا مهلة؛ لأنّه حینئذ، کما روی، مندرج فی المحسنین، وقد نزل فیهم أنّه ما علیهم من سبیل، وما ورد. من أنّ المؤمن یمرّ على الصراط کالبرق الخاطف، و أنّ النار تقول له: «عجّلْ فإنّ نورک یطفئ ناری»، وأنّه یدخل الجنّة بغیر حساب. إشارةٌ إلى هذین القسمین.
ومن کان مُفَرِّطا فی حیاته منحرفا فی مماته لا تنفعه حسناته وإن کانت أضعاف سیّئاته، وهؤلاء من الذین قال اللّه فیهم: «فما تنفعهم شفاعة الشافعین» 1 و ورد فیهم: إنّهم لایستقرّون على الصراط، بل یقعون فی النار عند مرورهم علیه، ویخلّدون فیها؛ لخروجهم من الدنیا ولیس علیهم أثر الولایة والإیمان.
ومن کان مقصّرا فی حیاته متزلزلاً فی حال وفاته یعذَّب فی البرزخ على أظهر الاحتمالین، وفی القیامة یمکن أن تدرکه رحمة إلهیّة وشفاعة نبویّة ینجو بها من ألیم عذاب اللّه، وهم الذین قال اللّه تعالى فیهم: «مرجون لأمر اللّه إمّا یعذّبهم وإمّا


1.سورة المدّثر، الآیة ۴۸.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 55

یتوب علیهم» 1.
وإنّ ما ورد من أنّ صاحب الولایة آمن من جمیع الوجوه، إشارة إلى أحد قسمی القسم الأوّل.
وما ورد من أنّه معذّب فی البرزخ، سالم فی المحشر من أهواله، إیماء إلى ثانی القسمین منه.
وإلیهما الإشارة فیما ورد أنّ علیّا علیه السلام یحضر عند الاحتضار صاحب الولایة، ویقول له: «أنا علیّ بن أبی طالب الذی کنت تحبّه، انفعک»، یعنی بمزید المواهب والعطایا أو بتخفیف الشدائد والبلایا.
وما ورد من أنّه لا تنفعه الولایة، وأنّه لجرأته على المعاصی یعذّب فی العالمین، إشارة إلى المنحرفین ودلالةٌ على أنّ التهاون فی أمر اللّه والجرأة على فعل المنهیّات مسبَّب عن ضعف الیقین وفتور العقائد، وهما سببان للانحراف عن الإیمان عند خروج الأرواح من الأبدان، وهو علّة تامّة للمعاقبة الأبدیّة.
وما ورد من أنّه مع خلط الصالح بالفاسد أمره إلى اللّه، إیماء إلى القسم الأخیر.
وقد عرفت أنّ له مراتب: فمنهم من یرخَّص لقوّته فی الولایة، وقربه إلى الرسوخ فیها، وقوّة اعتماده علیها، واستحقاقه للشفاعة قبل إخوانه بذلک؛ فیمرّ على الصراط لدخول الجنّة قبلهم، ویتعب فی مشیة على قدر نقصانه، حتّى یقطع المسافة بحول اللّه وإعانة أولیائه، ویدخل الجنّة بإذنه.
ومنهم من یرخّص للمرور لیقع فی النار. بسبب نهایة ضعفه فی الدین، وقصوره فی الاعتماد على أئمّة المؤمنین. فیقع فیها ویبقى ما شاء اللّه، ثمّ تدرکه ببرکة ما کان فیه من أمر الولایة عند مماته، رحمة إلهیّة وشفاعة مرتضویّة، فینجو


1.سورة التوبة، الآیة ۱۰۶.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 56

بعد الخلوص، ویدخل الجنّة، ویلحق بأهلها.
ومنهم من لایرخّص لذلک ولا لذلک، بل یجمع بینهم وبین الأئمة فی الأعراف لتوسّطهم بین القسمین، وهم الذین أخبر اللّه عنهم أنّهم ینادون أصحاب الجنّة ویقولون: «سلامٌ علیکم لم یدخلوها وهم یطمعون»۱ ثمّ إنّهم بعد طول الانتظار المخفِّف لما بهم من الآصار تدرکهم الرحمة الإلهیّة وشفاعة الأئمة الاثنى عشریّة، حتّى یخاطبون أهل النار تهییجا لغیظهم وتشدیدا لعذابهم ویقولون لهم: «أهؤلاء الذین أقسمتم لاینالهم اللّه برحمةٍ ادخلوا الجنّة لاخوفٌ علیکم ولا أنتم تحزنون»۲.

والحاصل أنّ أهل الولایة:

ج 1 ج. بعضهم یدخلون الجنّة بلا توقّف؛ لمکان التوبة أو تحمّل متاعب ما قبل الساعة.
ج2ج. وبعضهم یدخلون النار بلا مسامحة؛ للانحراف عند الموت عن الولایة المستعارة.
ج3ج. وبعضهم یدخلونها بعد الحشر وانقضاء الحساب، ثمّ یخرجون منها ویدخلون الجنّة بشفاعة الأطیاب.
ج4ج. وبعضهم لا یدخلون النار أبدا، بل یدخلون الجنّة. بعد دخول کلّ من یستحقّها فیها. بسبب الشفاعة خالدا.
وحینئذٍ نقول: لا ریب أنّ الذی یموت من أهل الولایة، منحرفا أو قریبا من الانحراف، لیس حقیقة من أهل الولایة وإن قد سمّی به أحیانا على وجه المجاز باعتبار ما قد کان علیه، فلا یلزم من القول بکونه معذّبا بالنار مخالفةُ ما تقدّم من الأخبار، کما لا یلزم من القول بنجاة من سواه من النار طرح ولا تخصیص للآثار


1.سورة الأعراف، الآیة ۴۶.

2.سورة الأعراف، الآیة ۴۹.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 57

بمن عدا أهل ولایة الأئمّة الکبار.
وإنّما یلزم تخصیص الکلّ بحال فقدان التوبة وبقاء حکم المعصیة إلى قیام الساعة وعدم صدور الشفاعة من الشفعاء الأبرار، وهذا ممّا لا محیص عنه، کما لا یخفى على ذوی الأبصار.
وعلى التقادیر لا یلزم الإغراء على المعاصی من الحکیم الإلهیّ، إذ یجب على کلّ مؤمن موالٍ:
[ 1[ـ أن یعلم أنّ شرط بقاءه على الولایة المنجیة بذل جهده فی تحصیل فضیلتی العلم والعمل، والغوص لالتقاط جوهری المعرفة والطاعة.
[ 2 [. وأن یعلم أنّ التقصیر فیهما إمّا مهلک أو مدنٍ من الهلاک.
[ 3 [. وأن یکون دائم الحذر من سوء عاقبته ودخوله فی النار بارتداده عمّا هو علیه من الإیمان، أو تزلزله فیه عند موته بسبب تهاونه فی النظر، وقساوة قلبه الناشئة من التقصیر فی العمل، وتمادیه فی معصیة خالق الجنّ والبشر.
[ 4 [. وأن لا یکون مطمئنّا ببقاء ما هو علیه إلى یوم ینتفع به.
[ 5 [. وأن یکون مجوِّزا على نفسه أن یرجع فی میدان العلم والعمل قهقرى ساعیا فی استکمال ما یتوقّف بقاءُ المنجی علیه، حتّى لا یحرم من الأجر المأمول یوم الفاقة إلیه.
[ 6 [. وأن لا یغترّ بما حصل له. فرضا. من المعرفة والطاعة، لاحتمال عدم الکفایة فی کلّ مرتبة، بل یبالغ فی سعیه وبذل وسعه.
[ 7 [. ولا یعتمد على حوله وقوّته، بل یترک زمام التوفیق إلى اللّه ویتمسّک بحبله.
یدلّ على ذلک کلّه ما قاله الصادق علیه السلام فی حدیث له لهشام: یا هشام، إنّ اللّه


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 58

حکى عن قومٍ صالحین، أنّهم کانوا یقولون: «ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا»۱ حین علموا أنّ القلوب تزیغ وتعود إلى عماها ورداها ۲، الحدیث.
[ 8 [. وأن یکون دائما خائفا من البرزخ وأهواله وشدّة الأمر علیه بسوء أعماله، معتقدا أنّه على تقدیر انتقاله على الولایة، یمکن أن لا تدرکه بعد الموت مِن غیر فصلٍ رحمةٌ إلهیّة؛ لعدم قابلیّته، فلا سَلِمَ من مولمات تلک العالم قبل قیام الساعة، ودرک لقاء الشفعاء فی دار الکرامة.
لا یقال: عموم نظائر قوله: «فمن یعمل مثقال ذرّة شرّا یره»۳ یدلّ على عموم المحاسبة وشمولها لأرباب الولایة مطلقا، وذلک یقتضی مؤاخذة الکلّ على ما صدر منهم من القبائح.
لأنّا نقول: على تقدیر تسلیم عموم المحاسبة. ولا یخفى أنّ عدمه صریح أکثر الأخبار المخصّصة للآیة بمن عدا الأبرار. لا نسلّم أنّ فائدتها منحصرة فی تعذیب أرباب الشرور بالنار، لِمَ لا یجوز أن یکون الغرض فی البعض إزالة أثر المعاصی بالمداقّة فی الحساب، أو إبانة مقدار التفضّل الموعود من الحکیم الوهّاب، فتأمّل فی ذلک؛ فإنّه معرکة لأفهام اُولی الألباب.
تنبیه آخر: اعلم أنّ من المشهورات التی لاینکرها إلاّ مبغض منحرف عن الولایة، قوله صلى الله علیه و آله فیه ج علیه السلام ج بعبارات مختلفة متّحدة فی المعنى، أنّه قسیم الجنّة والنار ۴، وسیجیء ما تصرّح بذلک فی بعض الأخبار.
وقد سأل المفضّل عن مولانا الصادق علیه السلام: بِمَ صار علیّ علیه السلام قسیم الجنّة والنار؟
فقال علیه السلام: لأنّ حبّه إیمان وبغضه کفر، وإنّما خلقت الجنّة لأهل الإیمان والنار


1.سورة آل عمران، الآیة ۸.

2.بحار الأنوار، ج ۱، ص ۱۳۹.

3.سورة الزلزال، الآیة ۸.

4.عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۲۷؛ صحیفة الإمام الرضا علیه السلام، ص ۱۱۵.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 59

لأهل الکفر.
قال: یابن رسول اللّه، فالأنبیاء والأوصیاء هل کانوا یحبّونه وأعدائهم یبغضونه؟
فقال: نعم.
قال: فکیف ذلک؟
قال: أما علمت أنّ النبی صلى الله علیه و آله قال یوم خیبر: «لأُعطینّ الرایة غدا رجلا یحبّ اللّه ورسوله، ویحبّه اللّه ورسوله» وقال، لمّا اُوتی بالطائر المشوى: اللهمّ ائتنی بأحبّ خلقک إلیک، وعنى به علیّا علیه السلام؟
قال: بلى.
قال: یجوز أن لا یحبّ أنبیاءُ اللّه ورُسُله وأوصیاؤهم والمؤمنون من اُممهم رجلا یحبّه اللّه ورسوله؟
قال: لا.
قال: فقد ثبت أنّ جمیع الأنبیاء والأوصیاء والمؤمنین کانوا لعلیّ محبّین وإنّ مخالفیهم کانوا له مبغضین.
قال: نعم.
قال: فلا یدخل الجنّة إلاّ من أحبّه من الأوّلین والآخرین، فهو إذا قسیم الجنّة والنار.
قال المفضّل: فَرّجتَ عنّی یا بن رسول اللّه، فرّج اللّه عنک ! فزدنی.
قال: سَل.
فقال: یا بن رسول اللّه، فعلیّ علیه السلام یُدخِل محبَّه الجنّة ومبغضه النار أو رضوان ومالک؟
فقال: یا مفضّل، أما علمت أنّ اللّه تعالى بعث رسوله صلى الله علیه و آله وهو روح إلى الأنبیاء


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 60

وهم أرواح قبل خلق الخلق بألفی عام؟
قال: بلى.
قال: أما علمت أنّه دعاهم إلى توحید اللّه وطاعته واتّباع أمره، و وعدهم بالجنّة على ذلک، وأوعد من خالف ما أجابوا إلیه وأنکره النار؟
قال: بلى.
قال: أو لیس علیّ بن أبى طالب خلیفته وإمام أمّته؟
قال: بلى.
قال: أو لیس رضوانُ ومالک من جملة الملائکة المستغفرین لشیعته الناجین بمحبّته؟
قال: بلى.
قال: «فعلیّ علیه السلام قسیم الجنّة والنار، ورضوانُ ومالک صادران عن أمره بأمر اللّه تبارک وتعالى، یا مفضّل، خذ هذا؛ فإنّه؛ من مخزون العلم ومکنونه، لا تُخرجه إلاّ إلى أهله». انتهى بأدنى اختصار ۱.
أقول: لا یخفى أنّ بهذا الحدیث تنفتح لأرباب البصیرة أبواب من العلم، وأنّ مضامینه مطابقة لما ورد عندهم متواترا، کما ستعرف من معنى المحبّة وأنّها لاتجامع القول بتقدّم غیره علیه، فکن على بصیرة من أمرک، ولا تکن من الغافلین.

الحدیث الرابع

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أبو بکر أحمد بن مردویه فی کتابه، وهو من أعیان المخالفین وثقاتهم، بإسناده عن أبی الطفیل عامر بن واثلة، قال: کنت بالباب یوم الشورى، فارتفعت


1.بحار الأنوار، ج ۳۹، ص ۱۹۴.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 61

الأصوات بینهم، فسمعت علیّا علیه السلام یقول: بایعَ الناس أبا بکر وأنا واللّه أولى بالأمر وأحقّ به منه، فسمعت وأطعت مخافة أن یرجع الناس کفّارا، یضرب بعضهم رقاب بعض بالسیف، ثمّ بایع أبو بکر لعمر وأنا أولى بالأمر منه، فسمعت وأطعت مخافة أن یرجع الناس کفّارا، ثمّ أنتم تریدون أن تبایعوا عثمان، إذن أسمع وأطیع. إنّ عمر جعلنی فی خمسة أنا سادسهم، لا یَعرف لی فضلاً فی الصلاح ولا یعرفونه لی، کأنّما نحن شرع سواء، وایم اللّه أن لو أشاء أن أتکلّم ثمّ لا یستطیع عَرَبُهم ولا عجمهُم ولا المعاهد منهم ولا المشرک ردّ خصلة منها.
ثمّ قال: أنشدکم باللّه أ یّها الخمسة، أفیکم أخو رسول اللّه غیری؟ قالوا: لا.
قال: أفیکم أحد له أخ مثل أخی المزیّن بالجناحین یطیر مع الملائکة فی الجنّة؟ قالوا: لا.
قال: أفیکم أحد له زوجة مثل زوجتی فاطمة بنت رسول اللّه سیّدة نساء هذه الاُمّة؟ قالوا: لا.
قال: أمنکم أحد له سبطان مثل الحسن والحسین، سبطی نبیّ هذه الاُمّة، ابنی رسول اللّه غیری؟ قالوا: لا.
قال: أمنکم أحد قتل مشرکی قریش قبلی؟ قالوا: لا.
قال: أمنکم أحد صلّى إلى القبلتین قبلی؟ قالوا: لا.
قال: أمنکم أحد غسّل رسول اللّه؟ قالوا: لا.
قال: أمنکم أحد سکن المسجد یمرّ فیه جنبا غیری؟ قالوا: لا.
قال: أمنکم أحد ردّت علیه الشمس بعد غروبها، حتّى صلّى العصر غیری؟ قالوا: لا.
قال: أمنکم أحد قال رسول اللّه حین قرب إلیه الطیر فأعجبه: اللهمّ ائتنی بأحبّ الخلق إلیک حتّى یأکل معی من هذا الطیر، فجئت وأنا لا أعلم ما کان من قوله ،

الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 62

وأکلت معه؟ قالوا: لا.
قال: أمنکم أحد کان أقتل للمشرکین عند کلّ شدیدة نزل برسول اللّه، منّی؟ قالوا: لا.
قال: أمنکم أحد أعظم عناء برسول اللّه منّی، حین اضطجعتُ على فراشه و وقیته بنفسی و بذلت مهجتی، غیری؟ قالوا: لا.
قال: أفیکم أحد یأخذ الخمس غیری و غیر فاطمة؟ قالوا: لا.
قال: أفیکم أحد له سهم فی الخاصّ وسهم فی العامّ، غیری؟ قالوا: لا.
قال: أفیکم أحد یطهّره کتاب اللّه غیری، حتّى سدّ أبواب المهاجرین جمیعا وفتح بابی، حتّى قام إلیه عمّاه حمزة والعبّاس وقالوا: یا رسول اللّه، سددت أبوابنا وفتحت باب علیّ، فقال: ما أنا فتحت بابه ولا سددت أبوابکم، بل اللّه فتح بابه وسدّ أبوابکم. قالوا: لا.
قال: أمنکم أحد تمّم اللّه نوره من السماء حین قال: «وآت ذا القربى حقّه»۱؟
قالوا: اللهمّ لا.
قال: أفیکم أحد ناجى رسول اللّه صلى الله علیه و آله ستّ عشر مرّة حین نزل جبرئیل بقوله «یا أ یّها الذین آمنوا إذا ناجیتم الرسول فقدّموا بین یدی نجویکم صدقة»۲؟
قالوا: اللهمّ لا.
قال: أمنکم من ولى غمض رسول اللّه، غیری؟ قالوا: لا.
قال: أمنکم أحد آخر عهدا برسول اللّه حین وضعه فی حفرته، غیری؟
قالوا: لا ۳.


1.سورة الإسراء، الآیة ۲۶.

2.سورة المجادلة، الآیة ۱۲.

3.الطرائف، ص ۴۱۲؛ کنز العمال، ج ۵، ص ۷۲۴، ح ۱۴۲۴۳.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 63

بیان:

هذا الخبر رواه غیر واحد من أرباب الحدیث بطرق عدیدة و عبارات متقاربة.
وفی روایة أخطب خوارزم وهو صدر الأئمّة عندهم، زیادات یرجع بعضها إلى ما تقدّم، و فیها قوله:
هل تعلمون أنّی کنت إذا قاتلت عن یمین رسول اللّه قال: أنت منّی بمنزلة هارون من موسى، إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی؟ قالوا: اللهمّ نعم ۱.
هذا، مع أنّ کُلاًّ من فصول هذه الروایة مرویّ فی کتب القوم بروایات متعدّدة، حتّى لا یمکن لأحد إنکار فصل منها، ولا قدح فیه بوجه ما.
ثمّ إنّ لنا فی الاستدلال بهذا الخبر طرقا من الکلام.
أحدها: . وهو الأجمل. أن نقول: إنّه علیه السلام بیّن. بما أورده. فضله علیهم وتمیّزه منهم باستجماعه الفضائل الداخلیّة والخارجیّة التی هو متفرّد بها من غیر نکیر علیه، ومن البیّن أنّ صاحب الفضل أولى بالتقدّم على من عداه، وذلک واضح بما مرّ بیانه.
وثانیها: أن نقول: إنّه علیه السلام نسب الأولویّة إلى نفسه ،و لیس بکاذب للإجماع، ولأنّ الکاذب ظالم لا یستحقّ الخلافة أصلاً، فیکون صادقا، و مع وجود الأولى یکون العدول عنه ظلما وعدوانا.
والقول بأنّ تقدیمه لم یکن ممکنا لاستلزامه فساد الدین، افتراءٌ لم یُعلم له مأخذ یجوز الاعتماد علیه، و سنشبع الکلام فیه إن شاء اللّه.
وثالثها: أنّه ادّعى اُخوّة رسول اللّه، وهو صادق لما مرّ، ولأنّ حدیثها من المشهورات التی لا یحتمل الخلاف، ومن المعلوم أنّه لم یکن أخا له فی النسب، بل کان سهیما له فی الفضائل مساویا له فی المفاخر، حتّى لم یجد النبی یوم


1.المناقب للخوارزمی، ص ۳۰۱.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 64

المؤاخاة له أخا غیر نفسه، کما هو مذکور فی أحادیث المؤاخاة، فعقد الاُخوّة بینه وبین نفسه.
ومن الحماقة تأخیر شقیق رسول اللّه و عدیله عن منصبه وتقدیمُ غیره من الرعیّة علیه.
وثالثها ۱: أنّه علیه السلام نسب إلى نفسه اُخوّة ذی الجناحین المعلوم فضله على الصحابة عند الفریقین، لیرشد إلى فضله علیهم، لظهور کونه أفضل منه بمراتب شتّى، فیجب القول بتقدّمه و تأخّر من عداه.
ورابعها: أنّه علیه السلام نسب إلى نفسه زوجیّة فاطمة، وهی فضیلة معلومة له، ومن المشهورات أنّ کُلاًّ من الصحابة أقام عنقه لخطبتها، والنبیّ صلى الله علیه و آله زوّجه بها، بعد أن أخبر صادقا بأنّ أمرها إلى اللّه، وهو یزوّجها بمن یشاء و یختار، فلو کان فی الصحابة من یساویه لکان ترجیحه له بلا مرجّح، وهو لا یصدر من الحکیم تعالى، فیکون هو أفضل من الکلّ، فلا یجوز تقدّم غیره ولا تقدیمه علیه.
لا یقال: لعلّه قدّمه للأقربیّة.
لأنّا نقول: إن کان فیهم ما یعارضها و هی من الفضائل یعود المحذور وإن لم یکن کان أفضل منهم ویثبت المطلوب، فافهم.
وخامسها: أنّه علیه السلام نسب إلى نفسه الشریف اُبوّة الحسنین اللذین هما سیّدا شباب أهل الجنّة وخیرُ هذه الاُمّة، ومن المعلومات المتواترة عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: و أبوهما خیرٌ منهما، فیکون هو أفضل من الکلّ، فلا یجوز أن یتقدّم علیه غیره.
وسادسها وسابعها: أنّه افتخر بما هو له بالإجماع وتواتر الآثار فی الأصقاع، وهو الأشجعیّة المرجّحة لموصوفها على من لم یتّصف بها ولا بما یعارضها، لما مرّ بیانه بدعوى ما یستلزمها، و یستلزم الأکثریّة فی الجهاد الموجبة لتفاوت


1.هکذا فی الأصل.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 65

مراتب العباد، من أنّه لم یقتل أحد من المشرکین مثل قتله، أو لم یبادر أحدٌ إلى قتلهم قبله، فیکون مستحقّا للتقدّم بالوصفین ودلالة ما نزل به الأمین لإرشاد الخافقین.
قال اللّه تعالى: «وفضّل اللّه المجاهدین على القاعدین درجة وأجرا عظیما»۱ فلا یجوز تقدّم الغیر علیه.
وثامنها: أنّه افتخر بتقدّمه فی الإسلام، وتقدّمه فی عبادة ربّه الحکیم العلاّم، واندراجه فی السابقین الذین شهد اللّه بأنّهم من المقرّبین.
ومن الثابت أنّه لا یفتخر بما لا فخر فیه، ولا یتوهّم هذا فیه إلاّ معانده ومنافیه، فیکون أفضل ممّن صرف أکثر عمره فی عبادة الأوثان. وأنکر وجود من ینتهی إلیه سلسلة عالم الإمکان، فلایجوز تقدّمه علیه.
وتاسعها: أنّه افتخر بوقوع ردّ الشمس له، وکونه من کراماته وعلامةً من علامات فضله وشرف مقاماته، إذ لا یفتخر مثله بما هو معدود من کرامات غیره، فیکون أعلى منزلة ممّن لم یُعلَم مثل ذا فی حقّه، فلا یجوز تقدّمه وتقدیمه علیه فیما هو شأن من شؤوناته.
وعاشرها: أنّه افتخر بخبر الطائر، وهو من المشهورات عندهم، وفیه. على بعض الروایات. أنّه قال له بعد حضوره: لقد تمنّیتک مرّتین، حتّى لو أبطأتَ علَیَّ سألت اللّه أن یأتی بک.
وفی بعضها أنّه جاء مرّتین و ردّه أنس لتوقّع أن یکون المطلوب من قومه، کما اعتذر فی الثالثة بعد عتاب النبیّ صلى الله علیه و آله له، وهو کما نقول یقتضی أحبّیّته للّه، فلا یکون تقدّم غیره علیه مرضیّا عند اللّه.


1.سورة النساء، الآیة ۹۵.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 66

وحادی عشرها: أنّه أشار بإعادة وقعة القتال، وذکر وقوعه فی حال کون النبیّ صلى الله علیه و آله فی شدّة إلى مواقع انهزام الصحابة لا فی محلّه، وفرارِهم عن المحاربة فی غیر وقته، وثباتِه وحیدا فی خدمة الرسول وإعانته؛ وذلک من المشهورات التی لا تقبل الإنکار.
ومراده بذلک الإیماء إلى أنّهم صاروا بهزیمتهم و تولّیهم عن الحرب من المغضوبین للّه، لقوله سبحانه: «ومن یُولّهم یومئذ دُبُره إلاّ متحرّفا لقتال أو متحیّزا إلى فئة فقد باء بغضب من اللّه »۱ فلا یکون لهم أهلیّة الخلافة، لقوله تعالى: «لا تتولّوا قوما غضب اللّه علیهم»۲.
وثانی عشرها: أنّه أشار بذکر فضله لیلة الفراش إلى ثبوت الخلافة له فی أوّل الأمر، حیث روی أنّه صلى الله علیه و آله إنّما خلّفه لوقایة نفسه ونیابته فی أداء ما کان علیه وعنده من الدیون والودائع، لقوله مرارا: «لا یودّی عنّی إلاّ أنا أو رجل منّی، وعلیّ منّی وأنا من علیّ» وخلافته على من کان یجب علیه حمایته من أهل بیته.
وأنّه علیه السلام تصدّى لکلّ ما فوّض إلیه فی نهایة المشقّة والإخلاص، وتحمّل من القوم غایة الأذیـّة حتّى توجّه إلیه صلى الله علیه و آله بمصاحبة الفاطمات خاضعا متضرّعا، وحتّى نزلت فیه وفیهنّ قبل لحوقه به قوله: «الذین یذکرون اللّه قیاما وقعودا وعلى جنوبهم»۳ الآیات، فلا یجوز عزله بعد ما لم یثبت عنه صلى الله علیه و آله خلعه.
وثالث عشرها: أنّه أشار باختصاصه بإعطاء الخمس إلى علوّ درجته من أخذ الصدقات المختصّة بغیره، و هی من أوساخ الناس بخلاف الخمس، بدلالة أنّ اللّه تعالى من آخذیه، کما تصرّح به الآیة، فیکون أشرف ممّن عداه، فلا یجوز أن یتقدّم علیه ما سواه.


1.سورة الأنفال، الآیة ۱۶.

2.سورة الممتحنة، الآیة ۱۳.

3.سورة آل عمران، الآیة ۱۹۱.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 67

ورابع عشرها: أنّه أخبر بزیادة حظّه التی لا یأتی بها سیّد النبیّین إلاّ لمن هو زائد فی الدین، فیکون هو فی أعظم درجات المتّقین، فلا یتقدّم علیه مَن سواه مِن المسلمین.
وخامس عشرها: أنّه أشار. بعد الإخبار بسدّ أبواب غیره وفتح بابه ومروره جنبا فیه. إلى علّة الحکم من اللّه بسدّ الأبواب وفتح بابه، وأنّها طهارته من الأرجاس بآیة من کتاب اللّه، فیکون معصوما، فلا یجوز تقدّم غیره علیه.
وسادس عشرها: أنّه ادّعى نزول إمامته من السماء، حیث ادّعى أنّ اللّه تمّم فضائله بآیة القربى، فلو لم تکن الإمامة له من اللّه، لم یکن اللّه متمّما لفضائله بها، فلا یجوز التقدّم لغیره؛ لقوله: «لا تقدّموا بین یدی اللّه و رسوله»۱.
وسابع عشرها: أنّه مع الإشارة إلى نهایة جوده، أشار إلى کمال حرصه فی استفادة أسرار الدین؛ إذ لا یناجی مثلُه إلاّ فیها رسولَ اللّه خاتم النبیّین.
وقد روى أحمد بإسناده عنه صلى الله علیه و آله، أنّه فی غزاة الطائف دعاه فانتجاه فأطال نجواه، حتّى کره قومُ من الصحابة ذلک وقالوا فیه ما قالوا، فبلغه صلى الله علیه و آله فجمعهم ثمّ قال: أمّا إنّی ما انتجیته ولکنّ اللّه انتجاه.
فلیت شعری کیف یرضى القوم بتأخّر خازن أسرار إله العالمین فی إمامة المسلمین.
وثامن عشرها وتاسع عشرها: أنّه بیّن بمباشرة تغمیضه وغسله وتکفینه ودفنه لرسول اللّه صلى الله علیه و آله، أنّه کان أولى الناس به و بالقیام بأُموره التی منها تأدیة ما کان علیه تبلیغه إلى الرعیّة.
ولعلّه قَصَدَ الدلالة على هذا المعنى بما قد نقل عنه مرارا، وأفاده من أنّه آخر عهدا به، إذ مِن المعلوم أنّ صاحبَ هذه الخصوصیّة مع ثبوت الأهلیّة وکمال


1.سورة الحجرات، الآیة ۱.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 68

الاستعداد أعرفُ بأُمور مَن یختصّ به من غیره، فلا یجوز التقدّم علیه فیما هو أولى وأعرف به من هدایة العباد إلى الرشاد؛ لأنّ اللّه تعالى یقول: «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولیاء بعض»۱ ویقول: «أفمن یهدی إلى الحقّ أحقّ أن یُتـّبع أمّن لا یهدّی إلاّ أن یُهدى، فما لکم کیف تحکمون»۲.
وقد صرّح علیه السلام بذلک فی بعض ما صحّحه الفریقان، حیث یقول: ولقد علم المستحفظون من آل محمّد صلى الله علیه و آله أنّی ما رددت على اللّه و لا على رسوله قطّ، ولقد واسیته فی المواطن التی تنکص فیه الأبطال وتتأخّر فیها الرجال. نجدة أکرمنی اللّه تعالى. ولقد قبض رسول اللّه صلى الله علیه و آله وإنّ رأسه لعلى صدری، ولقد فاضت نفسه فی کفّی فأمررته على وجهی، ولقد ولّیت غسله والملائکة أعوانی، فملأٌ یهبط وملأ یصعد، ومازالت هینمة منهم یصلّون علیه حتّى واریناه فی ضریحه، فمن ذا أحقّ به حیّا و میّتا؟ فانفذوا على بصائرکم ولتصدق نیّاتکم فی جهاد أعدائکم؛ فواللّه الذی لا إله إلاّ هو، إنّی لعلى جادّة الحقّ، وإنّهم لعلى مزلّة الباطل، أقول ما تسمعون، وأستغفر اللّه لی ولکم ۳.
ولا یخفى أنّه صریح فیما ادّعیناه، محقّق لما أثبتناه.
وعشرینها: أنّه ادّعى ما هو نصّ على خلافته و لم یکذّبه أحد، بل أقرّوا به و اعترفوا له من جهة تواتره.
ومن البیّن أنّ العمل بالنصّ واجب و مخالفته حرام موجب للنار، فیکون هو الخلیفة فی غیبته. کهارون من موسى. بنصّ القرآن.
وإذا لم یثبت منه عزله وخلعه بعد ما علم منه نصبه وتعیینه، وجب القول


1.سورة التوبة، الآیة ۷۱، جاء فی الأصل مکان هذه الآیة: والمؤمنون بعضهم أولى ببعض.

2.سورة یونس، الآیة ۳۵.

3.نهج البلاغة، ج ۲، ص ۱۷۲، وبحار الأنوار، ج ۳۴، ص ۳۲۰ مع اختلاف یسیر.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 69

باستمرار خلافته، فلا یجوز تقدّم غیره علیه.
ثمّ أنّ نصوصیّة هذا الأثر فی الخلافة ربّما یبیّن بطریق آخر، بیّنّاه فی الفوائد، وإنّما ترکناه هنا للاختصار ولِما عهدناه أوّلاً من الإغماض عن المشهورات إلاّ تبعا، فلا تغفل.
ثمّ إنّ الفضائل التی صرّح الإمام علیه السلام ببعضها وأشار إلى بعضها هنا ثابتة له بإجماع المنصفین من علماء المخالفین، ودلالةِ الآثار المستفیضة والمتواترة عن سیّد المرسلین، وکلُّ واحدة منها یوصل الضالّ المسترشد إلى الهدى کنار على عَلَم، وتُزیل ظُلمة الجهالة عن ساحة قلوب المستبصرین، کمشعلة مشعولة فی الظلم، و لکنّ «اللّه یهدی من یشاء إلى صراط مستقیم».

تحقیق وتمهید:

اعلم أنّ التمدّح بمحاسن الصفات، کما یجوز للّه سبحانه. حیث أنّ اتّصافه بها ثابت فی نفس الأمر وهو عالم بکونه متّصفا بها. یجوز لأرباب العصمة ولمن یتخلّق بأخلاقهم أیضا ممّن یتّصف بها ویعلم اتّصافه بها، بدلیلٍ یجوز له الاعتماد علیه ویحسن الإصغاء إلیه. ولیس ذلک بمنهیّ عنه فی حقّهم، کما یرشد إلیه تمام قوله: «فلا تزکّوا أنفسکم بل اللّه یزکّی من یشاء هو أعلم بمن اتّقى»۱.
حیث یشعر بأنّ مجوّز التزکیة هو العلم بحصول التقوى، فمن لا علم له به، لا یجوز له أن یزکّی نفسه.
ومن کان له علم. إمّا بإعلام اللّه له أو بدلیل یجوز أن یعتمد علیه. یجوز له ذلک، بل ربّما یقال: إنّ التمدّح بالکمالات کما یجب على اللّه لتعریف ذاته و توقّف معرفته الواجبة على تعریفه الذی هو لطف واجب علیه، ربما یجب على


1.سورة الضحى، الآیة ۱۱.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 70

من یتّصف بها وهو عالم باتّصافه.
إمّا لأنّه عالم بأنّ اللّه وفّقه لها وأنعم بها علیه، والتحدّث بالنعمة واجب، لقوله: «وأمّا بنعمة ربّک فحدّث»۱.
وإمّا لأنّه مطاع یجب اتّباعه من اللّه، ولا یحصل المتابعة الواجبة إلاّ بتمدّحه وذلک کتمدّح یوسف علیه السلام بقوله: «اجعلنی على خزائن الأرض إنّی حفیظ علیم»۲ حیث لم یتمدّح بهذا المدح العظیم إلاّ بعد علمه بقدرته على تنظیم اُمور الخلائق بإقدار اللّه تعالى، وبعد العلم بأنّ انتفاع الناس به و متابعتهم له و تمکینهم إیّاه فی الحقّ الذی جعله اللّه له متوقّف على تمدّحه، وبدونه یقع الناس فی الضلالة والتهلکة.
وکتمدّح بعض علمائنا بقوله: «قال الشیخ الصدوق الفقیه على أظهر الاحتمالین». فإنّه لم یقل ذلک إلاّ بعد ما علم أنّ إرشاده واسترشاد القوم به وعملهم بفتیاه وبکتابه الذی کتبه للعمل به أمرٌ واجبٌ یتوقّف على تعریفهم نفسه وإخبارهم عنها، بما هو ثابت لها فی الواقع من الفقاهة، وکونه شیخا فی الفتوى، وکونه صدوقا فی الأحکام بدعاء الإمام علیه السلام.
والحاصل، أنّ التمدّح بالکمال قد یکون من الکمال؛ إذا قصد به التحدّث بنعمة اللّه أو إقامة حکم من أحکام اللّه.
إذا تمهّد هذا نقول: إنّ ما صدر عن مولانا الأمیر علیه السلام فی هذه الواقعة وغیرها من التمدّحات. کتمدّح النبیّ صلى الله علیه و آله بقوله: «أنا سیّد ولد آدم» وکتمدّح الأئمّة بقولهم «نحن أسماء اللّه الحسنى» وغیر ذلک ممّا لا یقُدَر على عدّه وإحصائه، أداءٌ لما هو الواجب علیهم فی مقام التحدّث وفی مقام مطالبة الحقّ وبیان الأوّلیّة ومدافعة أصحاب اللجاج بنوع من الاحتجاج، وفی مقام الإرشاد والإعانة على ما هو وظیفة


1.سورة الضحى، الآیة ۱۱.

2.سورة یوسف، الآیة ۵۵.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 71

العباد من الاسترشاد.
ولیس من الافتخار بکمالاته من حیث هی کمالاته الصادرة عنه، حتّى یکون إعجابا ممنوعا عنه، بل هو افتخار بکمالاته من حیث أنّها نعمة وعطیّة موهبیة أو اکتسابیّة، بعد القطع بکونها ثابتة له بلطف اللّه وإعلامه للفوائد المذکورة.
وکیف یتخیّل أن یکون ذلک من الافتخار المذموم، وخطبه وکلماته مشحونة بلزوم التجاوز عن طریق المنافرة و وجوب وضع تیجان المفاخرة.
أم کیف یتصوّر أنّه یأمر بما لا یعمل به من الصواب وقد نزل من السماء فیه. على ما تواتر. أنّ عنده علم الکتاب، وبذلک یضمحلّ ما استشکله بعض، مِن أنّ کلماته علیه السلام. فی مواقع افتخاره. ممّا یدلّ على التیه والزهو والافتخار والمنّة، ولا وجه لشیء من ذلک، فإنّ التیه والزهو والافتخار ممّا نهی عنه فی الشریعة البیضاء.
والمنّة إمّا منّة على العباد، و لاینبغی أن یمنّ علیهم بما لم یأت به لأجلهم، و إمّا منّة على اللّه وهو سبحانه یقول: «بل اللّه یَمُنّ علیکم أن هداکم للإیمان»۱.
قال ابن أبی الحدید بعد نقل ما نقلناه من الإیراد: «وقد سبقه إلى ذلک قوم من الصحابة، فإنّه قیل لعمر: ولّ علیّا أمر الجیش، فقال: هو أتیهُ من ذلک. وقال زید بن ثابت: ما رأینا أزهى من علیّ وقد حمل معاویة کلامه علیه السلام على المنّة، فکتب فی جواب مفاخراته مثل ما ذکره هذا المورد»، انتهى ملخّصا.
أقول: إنّما نسب إلیه ذلک مَن نسبه إمّا لعناده وبغیه، وإمّا لقصور فهمه وانتفاء اتّصافه بالقوّة الممیّزة، فلایمیّز بین الکبر والاستطالة والافتخار و بین التعفّف و الرفع و التوقّی عن تحمّل الأوزار والزهد فی الزهرات الفانیة المختصّة بهذه الدار والتحدّث بنعمة اللّه الواجبة على عباده باللیل والنهار، فتأمّل، تعرف ذلک کالشمس فی رابعة النهار.


1.سورة الحجرات، الآیة ۱۷.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 72

ثمّ قال: ونحن نرید أن ننبّه بإیراد بعض ما ورد فیه من الأخبار على أنّ عظم منزلته عند الرسول صلى الله علیه و آله بلغ مبلغا قیل له: لو رقى إلى السماء وعرج فی الهواء وفخر على الملائکة والأنبیاء تعظّما وتبحّحا، لم یکن به ملوما، بل کان به جدیرا.
بل نقول: إنّه لو فخر بنفسه وبالغ فی تعدید مناقبه وفضائله بفصاحته التی آتاه اللّه واختصّه بها، وساعده على ذلک فصحاء العرب وغیرهم کافّة، لم یبلغوا إلى معشار ما نطق به الرسول الصادق الأمین، وهو مع ذلک لم یسلک قطّ مسلک التعظّم والتکبّر فی شیء من أقواله وأفعاله.
وکان ألطفَ البشر خُلقا، وأکرمهم طبعا، وأشدّهم تواضعا، وأکثرهم احتمالاً، وأحسنهم بشرا، وأطلقهم وجها؛ حتّى نسبه مَن نسبه إلى الدعابة و کثرة المزاح، وهما خُلقان منافیان للتکبّر والاستطالة.
وإنّما یَذکر أحیانا ما یذکر من هذا تنفُّسَ مهموم وشکوى مکروب، ولا یقصد به إذا ذکره إلاّ شکر النعمة وتنبیه الغافل على ما خصّه اللّه به من الفضیلة؛ فإنّ ذلک من باب الأمر بالمعروف وعلى اعتقاد الحقّ والصواب فی أمره، والنهی عن المنکر الذی هو تقدیم غیره علیه مع تقدّم فضله، وقد نهى اللّه سبحانه عن ذلک بقوله: «أفمن یهدی إلى الحقّ أحقّ أن یُتّبع أمّن لا یهدّی إلاّ أن یُهدى فما لکم کیف تحکمون»۱.
قال: ولست أعنی بذلک الأخبار العامّة الشایعة التی یحتجّ بها الإمامیّة على إمامته، کخبر الغدیر والمنزلة و قصّة البراءة و خبر المناجاة وقصّة خیبر وخبر الدار ونحو ذلک، بل نعنی بذلک الأخبار الخاصّة التی رواها فیه أئمّة الحدیث الذین لا یتّهمون، وجلّهم یقولون بتفضیل غیره علیه، فروایتهم فضائله توجب سکون النفس، ما لا یوجبه روایة غیرهم ۲.


1.سورة یونس، الآیة ۳۵.

2.اختصاص هذه الأخبار بهم غیر مسلم، لأنّ أصحابنا أیضا قد تعرّضوا لروایتها، اللّهمّ إلاّ أن یقال: إنّه أراد أنّ الإمامیّة لا یستدلّون بها على المطلوب والجمهور یستدلّون بها على فضیلته، فهی خاصّة بهم، وفیه بعدُ تأمّل، فتأمّل (منه).


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 73

ثمّ شرع فی ذکر الأحادیث التی من جملتها: الحدیث الخامس

الحدیث الخامس

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أبو نعیم الحافظ بإسناده عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: یا علیّ، إنّ اللّه قد زیّنک بزینة لم یزیّن العباد بزینة أحبّ منها، هی زینة الأبرار عند اللّه: الزهد فی الدنیا؛ جعلک لا تزرأ من الدنیا شیئا، ولا تزرأ الدنیا منک شیئا، و وهب لک حبّ المساکین، فجعلک ترضى بهم أتباعا ویرضون بک إماما ۱.
قال: و زاد فیه أحمد بن حنبل:
فطوبى لمن أحبّک و صدق فیک، و ویل لمن أبغضک و کذب فیک.

بیان:

لا یخفى أنّ مساق الکلام یدلّ على اختصاصه بهذه الفضیلة ومزیّته فیها. وقد اعترف به جماعة من المخالفین، منهم الشارح المعتزلیّ. فیکون أولى بالخلافة والرئاسة العامّة ممّن عداه من الصحابة العادمین لها أو الناقصین فیها. هذا مع أنّ فی التفریع تصریح بسببیّة کمال هذه الخصلة فیه لإمامته لقاطبة المساکین بأمر اللّه.
ولیس المراد بهم بشهادة العقل الصحیح الصریح إلاّ من أسکنه الإیمان وما فیه من العقائد عن الطغیان فی أمر اللّه، حتّى نظر إلیهم المترفون وأرباب البطر بالحقارة والمسکنة والمذلّة، کنظر نظرائهم من المشرکین إلى أتباع النبیّین الذین قالوا فیهم: «ما نراک اتّبعک إلاّ الذین هم أراذلنا بادی الرأی» وعدوّهم من السفلة الأشرار المستوجبین للنار، وسیطلبونهم فیها وهم فی الجنّة بقولهم: «ما لنا لا نرى رجالاً کنّا نعدّهم من الأشرار أ تّخذناهم سخریّا أم زاغت


1.حلیة الأولیاء، ج ۱، ص ۷۱؛ مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج ۹، ص ۱۲۱؛ کنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۲۶، ح ۳۳۰۵۳.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 74

عنهم الأبصار» 1.
وبالجملة لیس المراد بالمسکین هنا من ترکته الدنیا وهربت منه مع کونه مائلاً إلیها، حتّى سکن لعجزه وفقدان حیلته عن الطلب، بل المراد به مَن ترک الدنیا وطلّقها لعلمه بحقارتها وعدم بقائها وانتفاء وفائها، و رغبتِه إلى اللّه وإلى ما وعده للأبرار واعتمادِه علیه، حتّى سکن إلى رحمة اللّه والنظر إلى ما له عنده عن الفلق والاضطراب والتوجّه إلى ما لدیه، یشهد بذلک ملاحظة المقام والتأمّل فی ما یقتضیه سیاق کلام سیّد الأنام.
فإذا نقول: إنّ مَن عداه لا یکون إلاّ إماما لأرباب البغی والفساد، المنحرفین عن طریق الحقّ والرشاد، لانحصار الإمام فی الإمامین، بدلالة القرآن المنزل على الفریقین.
ثمّ إنّ بقیّة الخبر على روایة ابن حنبل صریحة فی المقصود أیضا، إذ لا مریة فی ادّعاء علیّ علیه السلام الخلافة بعد الرسول صلى الله علیه و آله من غیر فصل فی غیر موضع واحد، فیکون الویل. وهو أسفل واد من الجحیم. مقرّا لمن کذّبه فیه، فلا تغفل.

الحدیث السادس

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أبو نعیم بإسناده عن أنس عنه صلى الله علیه و آله، قال: إنّ ربّ العالمین عهد إلیّ فی علیّ أنّه رایة الهدى، ومنار الإیمان، وإمام أولیائی، ونور جمیع من أطاعنی. إنّ علیّا أمینی غدا یوم القیامة و صاحب رایتی، بیَدَی علیٍّ مفاتیح خزائن رحمة ربّی ۲.

بیان:

هذا الخبر رواه أبو نعیم بسند آخر عن بریدة الأسلمی عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله و فیه:

1.سورة ص، الآیة ۶۲ و ۶۳.

2.حلیة الأولیاء، ج ۱، ص ۶۶؛ بشارة المصطفى، ص ۲۰۰؛ المناقب للخوارزمی ص ۳۱۱.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 75

وهو الکلمة التی ألزمتها المتّقین، مَن أحبّه فقد أحبّنی و مَن أطاعه أطاعنی، فبشّره بذلک.
فقلت: قد بشّرته یا ربّ.
فقال: أنا عبداللّه وفی قبضته فإن یعذّبنی فبذنوبی لم یظلم شیئا، و إن تمّم لی ما وعدنی فهو أولى.
وقد دعوت له، فقلت له: اللهمّ اجعل قلبه نورا، واجعل رفیقه الإیمان بک.
قال: فقبلت ذلک غیر أنّی مختصّه بشیء من البلاءلم أختصّ به أحدا من أولیائی.
فقلت: یا ربّ، أخی و صاحبی.
قال: قد سبق فی علمی أنّه لمبتلى.
أقول: صریح هذا الخطاب یدلّ على أنّ الهدایة لایکون إلاّ لمن تبعه و اقتدى به واستضاء بنوره، فیکون قاطبة من یقتدی بغیره مقتفین لرایة الضلالة سالکین فی مسالک الظلمة والجهالة.
ویدلّ أیضا على أنّه إمام قاطبة الأولیاء، فیکون من عداه ممّن یدعی الإمامة أئمّةً للأعداء، فإنّ الإمامة منحصرة فی رجلین بنصّ کتاب الأبرار، إمام یدعو إلى الجنّة وإمام یدعو إلى النار.
ومعنى قوله: «ونور جمیع أولیائى» معنى قوله: «اللّه ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلى النور والذین کفروا أولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلى الظلمات أولئک أصحاب النار هم فیها خالدون»۱.
نقل ابن أبی الحدید عن بعض مشایخه المؤتمنین، أنّه سئل فقیل له: هل کانت فاطمة صادقة أو کاذبة؟
فأجاب بأنّها صادقة، وکیف یتصوّر کذبها وآیة التطهیر تطهّرها؟ !

1.سورة البقرة، الآیة ۲۵۷.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 76

فقیل له: فلِمَ مُنِعتْ ممّا ادّعته و طولبت بالشهود؟
فأجاب بأنّه: «لو صدّقها الیوم لجاءت غدا وطالبت منصب الخلافة، ولم تکن له معذرة». فتأمّل.
ثمّ إنّ الروایة على السند الأخیر، ربما تشیر إلى ما وقع فیه من البلیّة العظمى، وهی إنکار حقّه قریبا من زمان إثباته. قبل أن یدفن من أوصى به وفیُّه مرارا على الوجه المستنکر الذی لا یتخیّله عاقل إلاّ یستقبحه، مع صدوره من قوم ظاهرهم الإیمان وملازمة الزهد ومسلک الإحسان.
وأمّا إنکار معاویة المعلن بالفسوق و العصیان و ما یترتّب علیه من هتک حرمته و شهادته بسیف أهل العدوان، فلیس من البلاء الشدید الموعود الذی لم یختصّ به أحد من الأولیاء، کما لایخفى على الأذکیاء.
وظنّی أنّ هذه الدلالة بیّنة لا ینکرها إلاّ الضالّون، «وسیعلم الذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون»۱.

الحدیث السابع

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی مسنده والبیهقی فی صحیحه بإسنادهما عنه صلى الله علیه و آله، أنّه قال: من أراد أن ینظر إلى نوح فی عزمه، وإلى آدم فی علمه، وإلى إبراهیم، فی حلمه، وإلى موسى فی فطنته، وإلى عیسى فی زهده، فلینظر إلى علیّ علیه السلام.

بیان:

أقلّ ما یدلّ علیه هذا الخبر هو أنّه مختصّ بمساواة الأنبیاء العظام علیهم السلام فیما خصّوا به من الفضائل التی لا یصلح للإمامة والخلافة مَن قصر فیها، مع وجود الکامل، فلا یجوز تقدّم غیره علیه.


1.سورة الشعراء، الآیة ۲۲۷.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 77

وإنّما قلنا: إنّ هذا أقلّ ما یستفاد منه»؛ إذ یجوز أن نقول بدلالة سائر الآثار: إنّه أفضل من الکلّ فی الکلّ، إذ یصدق على من زاد علمه على زید أنّه یعلم ما یعلمه زید وهکذا، على أنّا نقول: أنّ الخبر بمجرّده یدلّ على فضله على کلّ واحد، فإنّ جامع الفضائل أفضل من المخصوص بفضیلة واحدة، فلا تغفل.

الحدیث الثامن

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی کتابیه بإسناده عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: من أحبّ أن یتمسّک بالقضیب الأحمر الذی غرسه اللّه فی جنّة عدن بیمینه، فلیتمسّک بولاء علیّ بن أبی طالب ۱.

بیان:

صریح هذا الکلام عند اُولى الأفهام، هو أنّ ولاء غیره لیس بهذه المثابة وأنّه مختصّ بهذه المنقبة.
ومن البیّن أنّه لو کان غیره خلیفة رسول اللّه صلى الله علیه و آله بعده بلا فصل، لکان أولى بهذه المرتبة.
لا یقال: یحتمل أن یکون ولاؤه من حیث الإیمان مثمرا لهذه الثمرة، فلا یدلّ على خلافته.
لأنّا نقول: فعلى هذا یستفاد من الخبر أنّ من عداه لیس بمؤمن، أو لیس بکامل فی الإیمان وبه یحصل المطلوب؛ إذ من الجهالة أن یقال: «یتقدّم عادم الإیمان أو ناقصه على من کمل فیه الإیمان»، فلا تکن من الجاهلین.

الحدیث التاسع

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی مسنده بإسناده عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: والذی نفسی بیده، لولا أن


1.فضائل الصحابة، ج ۲، ص ۶۶۴، ح ۱۱۳۲.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 78

تقول طوائف من اُمّتی فیک ما قالت النصارى فی ابن مریم، لقلت الیوم فیک مقالاً لا تمرّ بملأ من المسلمین إلاّ أخذوا التراب من تحت قدمیک للبرکة ۱.

بیان:

أی «لولا مخافة أن یکون للقائلین بذلک حجّة على ضلالتهم، لقلت فیک جهارا مقالاً من المتشابهات التی یمکن لهم التمسّک بها فی إثبات مطلوبهم»، فلا یدلّ الخبر على انتفاء القول فیه مثل ما قیل فی ابن مریم، ولا على انتفاء قول النبی صلى الله علیه و آله فیه. مطلقا. ما یمکن أن یتوهّم منه ذلک.
فلا ینافی ورود بعض الأخبار عنه فی حقّه لبعض الخواصّ الذین یزیدهم التأمّل فیه و التفکّر فی ما یصلون إلیه من مدلولاته إیمانا، وفیما یکلون تأویله إلى اللّه ورسوله ممّا لا یبلغون إلیه من مفهوماته تسلیما و إذعانا.
ثمّ إنّ من البیّن أنّ هذه المرتبة. وهی تَناهی مناقبه وفضائله وکثرة مفاخره ومحامده بحیث لو اطّلع علیها آحاد الناس لقالوا بربوبیّته. مرتبة خاصّة به لم یشارکه فیها أحد من خصمائه.
فلا یجوز أن یقدّم أحدٌ أحدا.... إلاّ لسفاهته و عداوته أو لجهالته بعلوّ شأنه.
تنبیه: قد نَسب الإقرار بثبوت هذه المرتبة إلى الشافعی جماعة من المخالفین، منهم المیبدی شارح «الهدایة» فی شرحه للأبیات المنسوبة إلى الأمیر علیه السلام، افتخارا بأنّه من الموالین، و استدلالاً بأنّ تقدیمه للثلاثة على علیّ علیه السلام لا ینافی تمسّکه بالولایة المأمور به عن اللّه و عن سیّد المرسلین.
ثمّ إنّهم استدلّوا على إقراره بما نسب إلیه من قوله:

لو أنّ المرتـضى أبدى محــلّه                                لخرّ الناس طرّا سجّدا له
کفى فی فـضل مولانا عـلیّ وقوع الشکّ فیه أنّه اللّه
ومات الشافعیّ ولیس یدری علیّ ربّـــه أم ربّـــه اللّه


أقول: قد عرفت مرارا. و سیأتی مفصّلاً. أنّ تقدیم الأعداء، بل وتقدیم من لیس له رتبة التقدیم، ینافی بالضرورة لتحقّق الولایة التی أمر بها النبیّ الکریم بأمر اللّه الملک العلیّ العظیم.
ثمّ إنّ الخبر المذکور رواه جماعة اُخرى من الجمهور، ومنهم المیبدی فی شرحه المسطور، وصریح روایتهم على ما هو فی کتبهم مذکور هکذا:
لولا أن أشفق أن تقول فیک طوائف من اُمّتی ما قالت النصارى للمسیح بن مریم، لقلت فیک قولاً لا تمرّ بملإ إلاّ أخذوا من تراب رجلیک ۲ ومن فضل طهورک یستشفون به، و لکن حسبک أن تکون منّی و أنا منک، وأنت منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لانبیّ بعدی، إنّک تبرّ قسمی، وإنّک تقاتل على سنّتی، وإنّک فی الآخرة على الحوض خلیفتی، وإنّک أوّل من یرد إلیّ الحوض، وإنّک أوّل من یُکسى معی، وإنّ شیعتک على منابر من نور مبیضّة وجوههم یکونون فی الجنّة جیرانی، وإنّ حربک حربی و سلمک سلمی، و إنّ سریرتک سریرتی و علانیتک علانیتی، انتهى.
وفیه من الأسرار ما لایخفى على الأذکیاء، و الفضلُ ما تشهد به الأعداء.

بس این نکته در حق نمایى او                                                          که کردند شک در خدایى او

1.مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج ۹، ص ۱۳۱.

2.نهج الحق، ص ۱۹۴؛ بحار الأنوار، ج ۲۱، ص ۷۹.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 79

الحدیث العاشر

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی کتابیه عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: أنا أوّل من یدعى به یوم القیامة، فأقوم عن یمین العرش فی ظلّه، ثمّ اُکسى حلّة، ثمّ یدعى بالنبیّین بعضهم على أثر بعض، فیقومون عن یمین العرش ویکسون حللاً، ثمّ یدعى بعلیّ بن أبی طالب


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 80

لقرابته منّی ومنزلته عندی، ویدفع إلیه لواء الحمد، آدم ومن دونه تحت ذلک اللواء، ثمّ یقال لعلیّ: سِر، فیسیر به حتّى یقف بینی وبین إبراهیم الخلیل، ثمّ یُکسى حلّة، وینادی منادٍ من العرش: نعم الأب أبوک إبراهیم، ونعم الأخ أخوک علیّ، أبشر یا علیّ؛ فإنّک تدعى إذا دعیتُ، وتکسى إذا کسیتُ، وتحیا إذا حییتُ ۱.

بیان:

ما قدّمناه من الخبر على روایة المیبدی و غیره، وسائرُ الأخبار الدالّة على تقدّمه على الأنبیاء و المرسلین، بل آخر هذه الروایة. کما تشهد به عقول العالمین. تشهد بوقوع نوع من التحریف فیها؛ لصراحة الکلّ فی أنّ دعوة النبیّ والوصیّ وإکسائهما قبل دعوة الأنبیاء وإکسائهم.
اللهمّ إلاّ أن یقال: إنّ الإتیان بثمّ فی قوله: «ثمّ یُدعى بعلیّ» وفیما بعده، لیس لإفادة الترتیب والتراخی الزمانیّ بین الدعوتین والإکسائین، فتأمّل.
وبعد اللتیا و التی، فلیت شعری أین الثلاثة المتقدّمین علیه فی الخلافة یومئذ، وهلاّ ذُکِرَ لهم فی هذه الروایة وأمثالها المسلّمة عند القوم منقبةٌ وفضیلة، فلعلّ القوم یدّعون أنّهم تقدّموا على رسول اللّه صلى الله علیه و آله، فدخلوا الجنّة... حرصا على تدارک ما یحتاج إلیه الرعیّة فی الجنّة، فاشتغلوا بذلک عن حضور عرصة القیامة.
والحاصل أنّهم لنهایة جدّهم فی تمهید اُمور الشرعیّة حرّموا أنفسهم عن حضور الموقف واکتساء الحلّة، کما حرّموا أنفسهم عن حضور تجهیز النبی صلى الله علیه و آله وحیازة ما فیه من الأجر لمسارعة إلى السقیفة لنصب الخلیفة، وکفى ما فی ذلک لهم من المنقبة، فافهم.


1.. مناقب أمیر المؤمنین علیه السلام، ج ۱، ص ۳۰۲؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۸۰؛ المناقب للخوارزمی، ص ۱۴۰؛ مع اختلاف یسیر.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 81

الحدیث الحادی عشر

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أبو نعیم فی الحلیة بإسناده عن أنس عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: یا أنس، أوّل من یدخل علیک من هذا الباب إمام المتّقین، وسیّد المسلمین، ویعسوب المؤمنین، وخاتم الوصیّین، وقائد الغرّ المحجّلین.
قال أنسُ: فقلت: اللهمّ اجعله رجلاً من الأنصار وکتمت دعوتی، فجاء علیّ علیه السلام.
فقال صلى الله علیه و آله: من جاء یا أنس؟
فقلت: علیّ علیه السلام.
فقام رسول اللّه صلى الله علیه و آله مستبشرا فاعتنقه، ثمّ جعل یمسح العرق من وجهه.
فقال: یا رسول اللّه، لقد رأیت الیوم تصنع شیئا ما صنعته بی قبل !
قال: وما یمنعنی وأنت تؤدّی عنّی، وتُسمعهم صوتی، وتبیّن لهم ما اختلفوا فیه بعدى ۱.

بیان:

لا یخفى تکرّر هذه الألقاب له علیه السلام فی روایاتهم، وفیها دلالة على المقصود؛ فإنّ الجمع المعرّف یقید العموم، لا سیّما فی المقام الخطابیّ، وعند عدم ما یدلّ على العهد، فیکون هو علیه السلام إماما لکلّ متّقی، وسیّدا لکلّ مسلمٍ، ویعسوبا لکلّ مؤمنٍ، وهکذا.
فیدخل الثلاثة المتقدّمون فیمن هو سیّدهم وإمامهم، على تقدیر ثبوت التقوى والإسلام والإیمان لهم، فکیف یجوز تقدّمهم علیه.
ثمّ إنّ آخِر الخبر لصراحته فی المطلوب، لا یحتاج إلى البیان، فلا نطیل الکتاب بالتعرّض لإیضاحه.
وسیجیء لنا الکلام فی وصایته و استلزامها لخلافته علیه السلام، فلا تکن من الغافلین.


1.حلیة الأولیاء، ج ۱، ص ۶۳.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 82

الحدیث الثانی عشر

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أبونعیم فی الحلیة بإسناده عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: من سرّه أن یحیى حیاتی ویموت مماتی ویسکن جنّة عدنٍ التی غرسها ربّی، فلیوال علیّا علیه السلام من بعدی، ولیوال ولیّه، ولیقتد بالأئمّة من بعده؛ فإنّهم عترتی، خُلقوا من طینتی، ورزقوا فهما وعلما، فویل للمکذّبین لهم من اُمّتی، القاطعین فیهم صلتی، لا أنالهم اللّه شفاعتی.

بیان:

قوله: «من بعدی» إمّا متعلّق بالمذکور، أی: «یجب القول بولایته بعدی على المؤمنین»؛ إذ لا معنى لتخصیص وجوب المحبة بما بعده، مع أنّه مستحقّ للمحبّة دائما. وإمّا متعلّق بالمحذوف، أی فلیوال علیّا المنصوب للخلافة بعدی.
لا یقال: یجوز أن یکون معنى الخبر: فلیواله موالاة بعد موالاتی، بقرینة: «ولیوال ولیّه».
لأنّا نقول: هذا مع بُعده، لدلالة الأخبار على أنّ طاعته ومحبّته ومودّته فی مرتبة طاعته ومودّته، ولدلالة بقیّة الخبر على أنّ المراد بموالاته اتّخاذه ولیّا یقتدى به فی أوامره ونواهیه، ولا یأبى عن ذلک قوله: «ولیوال ولیّه» إذ یجوز أن یکون المراد منه وجوب اتّخاذ من ینصبه للولایة ولیّا، فیکون قوله: «ولیقتد بالأئمّة» بعده تفسیرا له یصرّح بالمطلوب أیضا؛ إذ من یجب مودّته بعد مودّة الرسول من غیر فصل، یجب أن یکون مرتبته بعد مرتبته بلا فصل.
وعلى أیّ وجه، فالخبر نصّ صریح فی إمامته وخلافته بعد النبیّ صلى الله علیه و آله من غیر فصل، وفی إمامة الأئمّة المعروفین من بعده، وهو مطابق لما ثبت فی أخبارهم من انحصار الخلافة بعده فی أرباب العدد المیمون.
فقد روى مسلم والبخاری والثعلبی والحمیدی بطرق عدیدة عنه صلى الله علیه و آله، بعبارات


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 83

مختلفة نصّ بعضها ومآل الباقی، أنّه قال: سیکون بعدی اثنى عشر خلیفة، عدّتهم عدّة نقباء بنی إسرائیل ۱.
وروى أحمد فی مسنده عن مسروق، قال: کنّا جُلُوسا فی المسجد مع عبداللّه بن مسعود، فأتاه رجل فقال: یا بن مسعود، هل حدّثکم نبیّکم کم یکون من بعده خلیفة قال: نعم، و ما سألنی أحدٌ عنها قبلک، سمعته یقول: یکون من بعدی من الخلفاء عدّة نقباء بنی اسرائیل، إثنیعشر خلیفة ۲.
و رووا عنه صلى الله علیه و آله أیضا، أنّه قال: آمِنوا بلیلة القدر، فإنّها تکون لعلیّ و ولده الأحد عشر من بعدی ۳.
و روى صدر الأئمّة عندهم والسدی. وهو من قدماء مفسّریهم. والبغوی بإسنادهم إلى النبیّ صلى الله علیه و آله، ما یطابق هذه الأخبار، ومن المعلوم أنّ القول بإمامة هذا العدد مخصوص بالإمامیّة، فیکون مذهبهم حقّا، وتکون الفرقة الناجیة منحصرة فیهم.
هذا مع أنّ فی روایة موفّق بن أحمد المکّی، وهو من عظمائهم، عن أبی سلیمان، وهی روایة المعراج، التصریحَ بعددهم وأسمائهم أیضا، وفیها: لو أنّ عبدا من عبادی عبدنی حتّى ینقطع، ثمّ أتانی جاحدا لولایتهم، ما غفرت له ۴.
ومن البیّن أنّ جحود الولایة لا معنى له إلاّ جحود الخلافة، ولو کان المراد من الولایة معنى المحبّة، لکان الواجب أن یقال: «ثمّ أتانی مبغضا» ولو کان ذلک لکان کافیا فی الدلالة أیضا، فتأمّل تعرف حقیقة الحال.
وفی روایة اُخرى عن البغویّ، عن ابن عمر، عنه صلى الله علیه و آله، التصریح بأسمائهم


1.مستدرک الحاکم، ج ۴، ص ۵۰۱، مع اختلاف یسیر.

2.مسند احمد، ج ۱، ص ۳۹۸.

3.الکافی، ج ۱، ص ۵۳۳؛ الخصال، ص ۴۸۰.

4.بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۲۸۱؛ کمال الدین وتمام النعمة، ص ۲۵۲.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 84

والألقاب المشهورة لهم، وهی مذکورة. مع ما اطلّعنا علیه فی هذا الباب. فی کتابنا الکبیر المسمّى بالدرّة النجفیّة. من أراد مزید الاطّلاع على تفاصیل الأدلّة والقول فیها والردّ على من خالفها، فلیراجعه؛ فإنّه کنز لا یصدر من یراجعه إلاّ غنیّا إن شاء اللّه.

الحدیث الثالث عشر

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى الحافظ أبو نعیم فی الحلیة بإسناده عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: ادعوا لی سیّد العرب علیّا، فقالت عائشة: ألستَ سیّد العرب؟ !، قال: أنا سیّد ولد آدم، وعلیّ سیّد العرب، فلمّا جاء أرسل إلى الأنصار فأتوه، فقال لهم: یامعشر الأنصار، ألا أدلّکم على ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا أبدا؟ قالوا: نعم یا رسول اللّه ۱.
قال: هذا علیّ، فأحبّوه بحبّی وأکرموه بکرامتی، فإنّ جبرئیل أمرنی بالذی قلت لکم عن اللّه عزّ وجلّ.

بیان:

الآثار الدالّة على فضله على البریّة أجمعین. من الأنبیاء والمرسلین. یدلّ على أنّه سیّد ولد آدم، کأخیه المبعوث رحمةً للعالمین.
فهذا الخبر على تقدیر عدم وقوع التحریف فیه، إمّا وارد على سبیل المداراة مع عائشة وأمثالها، وإمّا محمول على أنّ المراد بالعرب جمیع الأبرار من الأنبیاء الکبار والمتّقین الأخیار، بناءً على ما روی: أنّهم یبعثون یوم القیامة على لغة العرب دون غیرها من اللغات المخصوصة بأهل النار.
فیکون هو سیّدهم ومطاعهم و أمیرهم فی الدنیا والآخرة؛ بدلیل ما نقل عن الرسول المختار: علیّ خیر البشر، مَن أبى فقد کفر.


1.حلیة الأولیاء، ج ۱، ص ۶۳.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 85

وحینئذ نقول: إنّما حکم صلى الله علیه و آله بکون علیّ سیّدا للأبرار مع أنّه سیّد الکلّ؛ إیماءً إلى أنّهم ینتفعون به دون غیرهم ممّن قدّم أو تقدّم علیه، على وتیرة قوله: «هدىً للمتّقین».
وإنّما لم یحکم بکونه سیّدا للأبرار کما حکم له لوجهین: أحدهما دفع توهّم اتّحاد الأبرارین والإیماء إلى عموم سیادته بالنسبة إلیه، لکونه من اُمّته، وکونُه من الأبرار بیّن لا یحتاج إلى بیان.
وثانیهما للإشارة إلى شرف من یطیعه و یقول بسیادته وکونِه من أهل الجنّة یقینا، بعیدا عن النار قطعا، دون من یقرّ بنبوّته وسیادته مطلقا؛ فإنّ فیهم من ینکر الولایة وهو خالد فی النار.
وبالجملة، فالخبر نصّ صریح فی إمامته وخلافته بعد النبیّ صلى الله علیه و آله من غیر فصل.
أمّا أوّلا، فلأنّ تقدیم غیره لا یجامع سیادته للکلّ.
وأمّا ثانیا، فلأنّ من یصون التمسّک به عن الضلال معصوم لامحالة، فیجب تقدیمه.
وأمّا ثالثا، فلأنّ الخبر وارد فی مساق الأمر، فیکون التمسّک به دائما واجبا، فلا یجوز التمسّک بغیره و تقدّمه علیه.
وأمّا رابعا، فلأنّ من یجب حبّه وإکرامه على طریقة حبّ النبیّ وإکرامه، لا یجوز التقدّم والتقدیم علیه.
وحمل قوله: «فأحبّوه بحبّی» الخ، على أنّ المراد إیجاب محبّته بسبب حبّ النبیّ صلى الله علیه و آله إیّاه وإیجاب إکرامه بسبب إکرامه له، مع أنّه کاف فی المطلوب، یأبى عنه التفریع بالفاء، کما لایخفى على الذوق السلیم.
وقوله: «فإنّ جبرئیل» الخ، یدلّ على أنّ عصمته و لزوم مودّته واتّباعه من الأمور المنزلة على النبیّ صلى الله علیه و آله، لا من الأمور الثابتة له بسبب میله إلیه وحبّه له


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 86

بمقتضى مجرّد القرابة؛ کیف؟ وقد نزل فیه أنّه لا ینطق عن الهوى، فلا یتوهّم ذلک فیه إلاّ من هو متّصف بالضلالة والعمى، فافهم.

تنبیه:

یمکن أن یستدلّ بهذا الخبر على حقّیة مذهب الإمامیّة؛ فإنّ التمسّک به علیه السلام لا یتمّ إلاّ بالتمسّک بولده الحافظین للشریعة بعده، المنصوص علیهم بعد نصّ الرسول بنصوصه المشهورة الّتی تقدّم بعضها ونصِّ کلّ سابق على لاحقه، إذ ترک التمسّک بهم یستلزم مخالفته وترک وصیّته فیهم.
هذا، مع أنّ التمسّک به فقط لا یوجب التحفّظ عن الضلال بالضرورة، وإنّما یوجبه التمسّک به وبهم؛ لأنّه فی قوّة التمسّک به.
ویدلّ أیضا على ذلک ما روی متواترا عندهم من قوله صلى الله علیه و آله: إنّی تارک فیکم الثقلین، ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا أبدا: کتاب اللّه وعترتی أهل بیتی. ألا وإنّهما لن یفترقا حتّى یردا علیَّ الحوض ۱.
فإنّه صریح فی أنّ فی کلّ زمان إلى یوم القیامة یکون عالم إلهیّ من العترة الطاهرة سببا لهدایة العباد والزهّاد من الرعیة إلى الرشاد.
وأنّه لا یَتمسّک به أحد إلاّ یکون مأموما من الضلالة والانحراف عن طریق السداد.
وأنّه یجب على کلّ أحد أن یلازمه ولا یفارقه؛ حیث إنّ مفارقته تستلزم مفارقة الحبل الممدود بین اللّه وبین عباده، وهو الثقل الأکبر، یعنی کتاب اللّه العزیز الذی لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه؛ وقد قال اللّه تعالى: «واعتصموا بحبل اللّه جمیعا ولا تفرّقوا»۲ وإنّ مَن فارقه قد هجر السبب المتّصل


1.وسایل الشیعة: ج ۱۸، ص ۱۹؛ مناقب أمیر المؤمنین، ج ۲، ص ۱۳۵.

2.سورة آل عمران، الآیة ۱۰۳.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 87

بینه وبین القادر القهّار، واستحقّ لقهره ألیم العقاب وعذاب النار، کما أشار إلیه إمام الأبرار فیما قدّمناه من خطبته المشهورة بین المهاجرین والأنصار.
ولا یخفى أنّ القول به من خواصّ الفرقة الإمامیّة، فلا تکون الناجیة غیرهم، ولا یصلح للإمامة إلاّ أئمّتهم.
لا یقال: وجوب التمسّک بالعترة وبعلیّ علیه السلام لا یدلّ على وجوب التمسّک بالمعدودین المعلومین منهم، إنّما یدلّ على ذلک النصوص الخاصّة المصرّحة بأسمائهم ووجوب التمسّک بهم، ولیس الکلام فیها.
لأنّا نقول: إذا ثبت وجوب التمسّک به وبالعترة، وعلم بالضرورة بل وبالبرهان العقلی والدلیل النقلی أنّ سبب الحاجة إلیه وإلیهم هو أنّ القرآن. مع اشتماله على الأحکام الغیر المتناهیة، ونزولِه لرفع الاختلاف فی الدین، والعمل بما هو الحقّ النازل إلى الرسول الأمین. قاصر بنفسه عن إفادة المقصود؛ لاحتوائه على المحکمات والمتشابهات والعمومات والإطلاقات المخصوصات والمقیّدات والناسخات والمنسوخات وغیر ذلک، ممّا لا علم به إلاّ لمهبط الوحی وأهل بیته المعصومین بآیة التطهیر، العارفین بما نزل فی بیت الرسالة، المقصودین بالعترة الطاهرة.
وأنّه لا یجوز استخراج الأحکام المذکورة منه بالرأی والاستحسان والقیاس وغیر ذلک من الطرق المنهیّ عنها فی آثار الفریقین.
وأنّه بذلک یجب التمسّک فی استنباط المسائل الدینیّة والأحکام الشرعیّة به وبهم؛ فإنّهم یرشدون إلى ما یطابق الحقّ وما ینافیه، بناء على أنّ أهل البیت أدرى بما فیه.
وعُلِمَ أیضا أنّ الحاجة إلیهم لا تنقضی بانقضاء برهة من الزمان؛ لعدم تناهی سوانح الأحکام وسنوحها فی کلّ عصر وأوان، وبقاء التکلیف إلى آخر الزمان ،


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 88

ج و ج علم وجوب وجود العترة واستمرار بقائهم فی کلّ عصر إلى یوم القیامة، وعدم جواز خلوّ وقت من الأوقات من وجودهم؛ إذ لا معنى لإیجاب التمسّک بالعترة ووجوبه من الحکیم العلیم دائما، مع عدم واحد ممّن یجوز التمسّک به منهم فی عصر من الأعصار.
وهذا هو أصل مذهب الإمامیّة الذی یدلّ علیه حدیث التمسّک.
وأمّا أنّ الأئمّة الحافظین للشریعة عدّتهم منحصرة فی العدد المعلوم، وأنّ أرباب العدد منحصرون فیمن یقولون به، فإنّما یعلم بعد ملاحظة ما تقدّم. وغیره من الأخبار. ومراجعة ما یشتمل علیه کتب السیر والآثار، من أنّ الصلحاء المعلومین الممتازین من العترة الطاهرة. الذین قد نصّ کلّ سابق على لاحقه وأوصى کلّ ماض إلى من بقی إلى انتهاء زمانه، مع أهلیّة کلّ منهم للریاسة العامّة والإمامة الخاصّة إلى آخر زمان أب الحجة. أحد عشر.
وإ نّه ارتحل من الدنیا وقد اختلف فی بقاء خلفٍ له بعد الوفاق على عدم صالح من أهل البیت یقوم فی مقامه، بملاحظة النصّ المذکور ودلالته على وجوب وجود الحجة دائما، فیکون قول من یقول بوجوده وغیبته خوفا من الأعداء وانتظارا لحصول ما جرى علیه القضاء، حقّا.
لاسیّما بعد ملاحظة ما ورد عندنا متواترا من النصوص المصرّحة بوجوده وبقائه وغیبته إلى قیام الساعة، والتأمّلِ فیما تواتر عندهم من أنّ من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیّة.
بل نقول: إنّ هذا الخبر بعینه کافٍ فی ثبوت ما هم علیه؛ فإنّ الإمام الذی لابدّ من معرفته ویکون الجاهل به عند موتهِ موتَه على طریق الجاهلیّة، لا یمکن أن یکون من... السابقین ولا أن یکون من الجبابرة اللاحقین، فتنحصر الإمامة فی الفئة المعلومین، لانحصار الأهلیّة فیهم بالإجماع.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 89

ویکون قائمهم موجودا لإمتناع إیجاب معرفة من لم یوجد، ویکون هو ثانی عشرهم، للعلم بانتقال أحد عشر منهم.
ولا یخفى أنّ ما ورد عندنا وعندهم من أنّ ثانیعشرهم قائمهم، یدلّ على بقائه إلى قیام الساعة، وعدمِ قیام غیره فی مقامه أیضا، فلا یکون عدد الأئمّة زائدا على ما یقولونه، کما لا یکون ناقصا عمّا یعتقدونه.
فإن قلت: القول بوجود الحجّة ولزوم وجوده ینافی القول بغیبته، إذ لا فائدة تترتّب على وجود غائب لا یرى أبدا.
قلنا: لا تنافی بین الأمرین، إذ لیس غیبته من اللّه بل من الرعیّة، فیجب علیهم تمکینه فی أمره، کما وجب على اللّه إیجاده ونصبه، وقد فعل ما وجب علیه ولو کره الکافرون.
على أنّا نقول: إنّ ترتّب الفائدة لا یتوقّف على الحضور؛ فإنّ الشمس ینتفع منها بغیر حجابٍ ولو کانت محتجبة تحت السحاب، کما نقل عن الأئمّة الأطیاب.
وبقیّة تفصیل هذا المطلب على ما ینبغی و یلیق، مذکورة فی کتابنا الکبیر، من أراده یراجع إلیه إن شاء اللّه تعالى.

الحدیث الرابع عشر

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى البخاری ومسلم بإسنادهما عن صفیّة بنت شیبة، قالت: قالت عائشة: خرج النبیّ صلى الله علیه و آله غداة و علیه مِرط مرجّل من شعر أسود، فجاء الحسن بن علی فأدخله، ثمّ جاء الحسین فدخل معه، ثمّ جاءت فاطمة فأدخلها، ثمّ جاء علیّ فأدخله، ثمّ قال: «إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهّرکم تطهیرا»۱. ۲


1.سورة الأحزاب، الآیة ۳۳.

2.. مستدرک الحاکم، ج ۳، ص ۱۴۷.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 90

بیان:

هذه الروایة من المتواترات عندهم فی المعنى؛ إذ لیس لهم کتاب یعوّن علیه إلاّ وهی فیه بعینها أو بعبارة قریبة منها بطرق عدیدة.
ولا یخفى دلالتها ودلالة ما فیها على عصمة علیّ وأهل بیته، کما لا یخفى دلالته على عصمة النبیّ صلى الله علیه و آله، فیکون هو ومن نصّ علیه أولى بالتقدّم، فتقدّم غیره علیه باطل، وقد بسطنا الکلام فی هذا المقام فی کتابنا الکبیر، واللّه المستعان.

الحدیث الخامس عشر

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى جماعة من علماء المذاهب الأربعة عن علیّ علیه السلام، أنّه قال: أنا من رسول اللّه صلى الله علیه و آله کالعضد من المنکب وکالذراع من العضد، وکالکفّ من الذراع؛ ربّانی صغیرا، وآخانی کبیرا، ولقد علمت أنّی کان لی منه مجلس سرّ لا یطّلع علیه غیری، وأنّه أوصى إلیّ دون أصحابه وأهل بیته، ولأقولنّ ما لم أقله لأحد قبل هذا الیوم: سألته مرّة أن یدعو لی بالمغفرة. فقال: أفعل، ثمّ قام فصلّى، فلمّا رفع یده فی الدعاء استمعت إلیه، فإذا هو قائل: اللهمّ بحقّ علیّ عبدک اغفر لعلیّ، فقلت: یا رسول اللّه، ما هذا؟ ! فقال: أوَ أحد أکرم منک علیه فاستشفع به إلیه ؟

بیان:

سیأتیک الکلام فی الوصیّة وأنّها تستلزم الخلافة، فانتظره.
وأمّا بقیّة الخبر، فلاریب فی اشتمالها على الأسرار الغریبة والمراتب العجیبة، ودلالتها على المطلوب وزیادة، فلاتغفل.
فإن قلت: إذا کان مرتبة علیّ علیه السلام عند اللّه هذه، وکان هو بدلالة الآیات البیّنات معصوما، فما وجه استغفار النبیّ له؟ وأیّ ذنب یتصوّر له حتّى یحتاج إلى طلب المغفرة ؟


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 91

قلنا: بعد الإغماض عن الجواب المشهور المبنی على أنّ حسنات الأبرار سیّئات المقرّبین: إنّ اللّه تعالى قلّد أولیاءه اُمورَ أتباعهم، وأراد منهم صلاح أمرهم، ومقتضى ذلک أن یعاتبهم على ما صدر أو یصدر منهم، على ما هو دأب السلاطین و معاملة الملوک مع اُمرائهم، فلذلک یبادرون إلى الاستغفار، ویلحّون فی طلب المغفرة عن العزیز الجبّار.
وقد ورد فی تفسیر قوله تعالى: «لیغفر لک اللّه ما تقدّم من ذنبک وما تأخّر»۱، إنّ اللّه تعالى حمّل نبیّه ذنوب اُمّته، فمنّ علیه بمغفرتهم والتجاوز عنهم، وإنّ الأئمّة تقلّدوا معاصی شیعتهم ترحّما، فتعرضوا للإنابة والتضرّع والتوبة لهم تفضّلاً.
و لا یخفى أنّ هذا وجه وجیه لتوجیه ما ورد عنهم من الاعتراف بالخطایا والذنوب الکبار فی الأدعیة المشتملة على التوبة والتضرّع والاستغفار، بعد قیام الحجّة العقلیّة والنقلیّة على لزوم عصمة الأنبیاء والأئمّة الأطهار، فتأمـّل.

الحدیث السادس عشر

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی کتابیه وأکثر المحدّثین فى کتبهم: أنّ رسول اللّه صلى الله علیه و آله بعث خالد بن الولید فی سریّة، وبعث علیّا علیه السلام فی سریّة اُخرى، وکلاهما إلى الیمن، وقال: إن جمعتما فعلیّ على الناس، وإن افترقتما فکلّ واحد منکما على جنده، فاجتمعا وأغارا وأسرا نساء وأخذا أموالاً وقتلا ناسا، وأخذ علیّ علیه السلام جاریة فاختصّها لنفسه، فقال خالد لأربعة منهم بریدة الأسلمی: استبقوا إلى رسول اللّه صلى الله علیه و آله فاذکروا له کذا وکذا، من اُمور عدّدها على علیّ علیه السلام، فسبقوا إلیه فجاء واحد من جانبه وقال: إنّ علیّا علیه السلام فعل کذا ! فأعرض عنه، فجاء الآخر من الجانب الآخر فقال: إنّ علیّا فعل


1.سورة الفتح، الآیة ۲.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 92

کذا ! فأعرض عنه،فجاء البریدة فقال: یارسول اللّه، إنّ علیّا علیه السلام فعل کذا وأخذ جاریة لنفسه ! فغضب ج صلى الله علیه و آله ج حتّى احمرّ وجهه وقال: دعوا لی علیّا یکرّرها، إنّ علیّا منّی وأنا من علیّ، وإنّ حظّه فی الخمس أکثر ممّا أخذ، وهو ولیّ کلّ مؤمن من بعدی.

بیان:

هذا الخبر یدلّ على المطلوب من وجهین، و یصرِّح به بعد الإنصاف ورفع العصبیّة من البین، بل نقول: إنّ معنى قوله: «من بعدی» من بعد ولایتی، فیدلّ الخبر على إمامته وولایته فی زمان وجود مزیّن مَسند الرسالة، کدلالة آیة الزکاة وحدیث المنزلة وغیرهما على ذلک؛ غایة الأمر، أن یکون إماما صامتا فی عصره صلوات اللّه علیه، فلا تغفل.

الحدیث السابع عشر

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی کتاب الفضائل: أنّه لمّا کان لیلة البدر، قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: من یسقی لنا ماء؟ فأحجم الناس، فقام علیّ واحتضن قربة، ثمّ أتى بئرا بعیدة القعر مظلمة، فانحدر فیها، فأوحى اللّه إلى جبرئیل ومیکائیل وإسرافیل أن: «تأهبّوا لنصر محمّد وأخیه وحزبه». فهبطوا من السماء لهم لفظ یذعر من یسمعه، فلمّا جاءوا البئر سلّموا علیه من عند آخرهم إکراما وإجلالاً له ۱، فقال له النبی صلى الله علیه و آله: یا علیّ، لتؤتینّ یوم القیامة بناقة من نوق الجنّة وترکبها، ورُکْبتک مع رکبتی، وفخذک مع فخذی، حتّى تدخل الجنّة.

الحدیث الثامن عشر


1.کنز العمال، ج ۱۰، ص ۴۲۱؛ مناقب أمیر المؤمنین، ج ۲، ص ۲۹؛ المناقب للخوارزمی، ص ۳۰۸.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 93

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی کتاب الفضائل: أنّ النبیّ صلى الله علیه و آله خطب یوم الجمعة فقال: أ یّها الناس، قدّموا قریشا ولا تَقَدّموها، وتَعَلّموا منها ولا تُعَلّموها، قوّة رجل من قریش تعدل قوّة رجلین من غیرهم، أ یّها الناس، أوصیکم بحبّ ذی قرباها أخی وابن عمّی علیّ بن أبی طالب، لا یحبّه إلاّ مؤمن، ولا یبغضه إلاّ منافق، من أحبّه فقد أحبّنی، ومن أبغضه فقد أبغضنی، ومن أبغضنی عذّبه اللّه فی النار ۱.

بیان:

إیلاء الوصیّة فی حقّه بعد توصیفه بالاُخوّة والقرابة القریبة لبیان فضل قریش، ینادی بأعلى صوت بأنّه أفضل ممّن صحّ انتسابه إلیهم، وهم ممّن یجب تقدیمهم وتقدّمهم على من عداهم، فلایجوز تقدّم غیره علیه وإن ثبت أنّه منهم.
هذا، مع أنّ فی الکلام تصریح بالمقصود من ذی القربى فی قوله: «وآت ذا القربى حقّه»۲، ودلالة على أنّ المراد بإیتاء حقّه تقدیمه و التعلّم منه.
یصرّح بما ذکرناه جمیعا سیاق قوله سبحانه: «أم یحسدون الناس على ما آتاهم اللّه من فضله فقد آتینا آل إبراهیم الکتاب والحکمة وآتیناهم ملکا عظیما»۳ فإنّ المعنى. على ما یشهد به العقل الصریح ویدلّ علیه الخبر الصحیح. هو أنّهم إنّما یحسدون على الناس الکُمَّل، وهم علیّ والأئمّة من ولده، ویؤخّرونهم عن مرتبتهم الخاصّة بهم، بسبب ما آتیناهم من الکتاب والحکمة والملک العظیم الذی لا زوال له.
وإنّما عبّر عنهم بآل إبراهیم بعد التعبیر عنهم بالناس، للدلالة على استحقاقهم الإعطاء، لشرف أصلهم ونسبهم بعد الدلالة على استحقاقهم بشرف حسبهم ،


1.کنز العمال، ج ۱۴، ص ۸۱؛ العمدة، ص ۲۷۱، بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۸۴.

2.سورة الإسراء، الآیة ۲۶۰.

3.سورة النساء، الآیة ۵۴.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 94

فتأمّل فیه تهتدی إلى رموز الخطاب، واللّه المعین الهادی إلى صوب الصواب.

الحدیث التاسع عشر

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی کتابیه و صاحب الفردوس فی فردوسه بإسنادهما عنه صلى الله علیه و آله، أنّه قال: کنت أنا وعلیّ من نور واحد بین یدی اللّه عزّ وجلّ، قبل أن یخلق آدم بأربعة عشر ألف عام، فلمّا خلق اللّه آدم، قسم ذلک النور فیه وجعله جزئین، فجزء أنا وجزء علیّ.
وفی روایة الفردوس: حتّى صرنا فی عبدالمطّلب، فکان لی النبوّة ولعلیّ الوصایة ۱.

بیان:

لا یخفى صراحة الخبر على الروایتین فی المقصود؛ أمّا على روایة الفردوس فللتصریح بالوصایة، وسیجیء الکلام فیها، وأمّا على روایة أحمد، فللأفضلیّة المقتضیة لامتناع تقدّم الغیر، لقبح تقدیم المفضول على الفاضل.

الحدیث العشرون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی کتاب الفضائل عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: الصدّیقون ثلاثة: حبیب النجّار الذی جاء من أقصى المدینة یسعى، ومؤمن آل فرعون الذی کان یکتم إیمانه، وعلیّ بن أبی طالب، وهو أفضلهم ۲.

بیان:

روى هذه الروایة جماعة، وقد ورد فی بعضها أنّه الصدّیق الأکبر والفاروق الأعظم، ومن کلماته المشهورة منه علیه السلام: أنا الصدّیق الأکبر والفاروق الأعظم، لا


1.فضائل الصحابة، ج ۲، ص ۶۶۲، ح ۱۱۳۰؛ فردوس الأخبار، ج ۳، ص ۳۳۲، ح ۴۸۸۴.

2.فضائل الصحابة، ج ۲، ص ۶۲۷، ح ۱۰۷۲ و ص ۶۵۵، ح ۱۱۱۷، مع اختلاف یسیر.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 95

یدّعی ذلک أحد غیری إلاّ إذا کان کاذبا ۱.

الحدیث الحادی والعشرون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی الفضائل بإسناده عن النبی صلى الله علیه و آله أنّه قال: اُعطیتُ فی علیّ خمسا هنّ أحبّ إلیّ من الدنیا وما فیها:
أمّا الواحدة: فهو أنّه کابّ بین یدی اللّه عزّوجلّ حتّى یفرغ من حساب الخلائق.
وأمّا الثانیة: فلواء الحمد بیده، آدم ومن ولده تحته.
وأمّا الثالثة: فواقف على عقر حوضی، یسقی مَن عرف من اُمّتی.
وأمّا الرابعة: فساتر عورتی، ومسلّمی إلى ربّی.
وأمّا الخامسة: فإنّی لست أخشى أن یعود کافرا بعد إیمان،ولا زانیا بعد إحصان ۲.

بیان:

انظر إلى فرط محبّة الرسول ونهایة لطف اللّه بالنسبة إلیه ! حیث إ نّه یُغفر لمن یُغفر ببرکة ماء وجهه، ویُسقى من یُسقى بعد معرفته له واعترافه بإمامته، وأنّه یجعل خیار بنی آدم وکرامهم یستظلّون بظلّ لوائه الذی أعطی لإستغراقه فی حمد ربّه، فکأنّه بما وَهب له ظلّ اللّه حین لا ظلّ إلاّ ظلّ کرامته، وأنّه جعله الأمین على تأدیة ما یجب لرسوله وآخِرَ الناس عهدا بسیّد أنبیائه، وجعله معصوما بتوفیقه وعنایته حتّى لا یُخاف علیه من الکفر ولا من الفسوق التی یعرض بواسطة الزنا بعجوزة الدنیا بعد الزهد فیها، فهل یستأهل للإمامة غیره أم هل یؤخّر عن الخلافة مثله؟ هیهات هیهات ! لیس هذا من الإیمان ولا من العمل بسنّة رسول اللّه إلى الإنس والجانّ. أعاذنا اللّه من الزیغ والانحراف، وعصمنا من سلوک مسلک


1.بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۲۶۰، مع اختلاف یسیر.

2.فضائل الصحابة، ج ۲، ص ۶۶۱، ح ۱۱۲۷؛ غایة المرام، ج ۱، ص ۴۹۶.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 96

الاعتساف، إنّه على ما یشاء قدیر.

الحدیث الثانی والعشرون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى الفقیه الشافعی أبوالحسن ابن المغازلی فی مناقبه بإسناده عنه صلى الله علیه و آله، أنّه قال: من ناصب علیّا فی الخلافة بعدی فهو کافر، وقد حارب اللّه و رسوله، ومن شک فی علیّ فهو کافر ۱.

الحدیث الثالث والعشرون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى الفقیه. أیضا. بإسناده إلى عبداللّه بن مسعود عنه صلى الله علیه و آله، قال: أنا دعوة أبی إبراهیم.
قال ابن مسعود: قلتُ: یارسول اللّه، کیف صرت دعوة أبیک إبراهیم علیه السلام.
قال: أوحى اللّه إلى إبراهیم: «إنّی جاعلک للناس إماما»، فاستخفّ إبراهیمَ الفرح، فقال: یا ربّ «ومِن ذرّیتی» أئمّة مثلی، فأوحى اللّه: یا إبراهیم، إنّی لا اُعطیک عهدا لا أفی به، قال: یا ربّ، ما العهد الذی لا تفی به، قال: لا أعطیک لظالمٍ من ذرّیتک عهدا، قال إبراهیم عندها: واجنبنی وبنیّ أن نعبد الأصنام، ربّ إنّهنّ أضللن کثیرا من الناس.
قال النبی صلى الله علیه و آله: وانتهت دعوة أبی إلیّ وإلى علیّ، لم یسجد أحدنا لصنم، فاتّخذنی نبیّا وعلیّا وصیّا ۲.

بیان:

فیه دلالة على أنّ المراد بالوصایة المفوّضة إلى علیّ علیه السلام الإمامة؛ لأنّها هی الدعوة المستجابة لأبیه إبراهیم علیه السلام، وسنعود إلى القول فیها واستلزامها للإمامة


1.المناقب لابن المغازلی، ص ۹۳، ح ۶۸.

2.المناقب لابن المغازلی، ص ۲۳۹، ح ۳۲۲، مع اختلاف یسیر.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 97

على جمیع التقادیر.
ثمّ نقول: إنّ الخبر. کما هو نصّ فی ثبوت الإمامة له علیه السلام. صریح فی بطلان خلافة المتقدّمین علیه؛ لأنّ اللّه سبحانه قد أجاب خلیله. وهو أصدق القائلین. بأنّه: «لا ینال عهدی الظالمین».
ومن المعلوم أنّ هذا الخطاب یبطل إمامة کلّ ظالم صدر منه الظلم أو یصدر منه، کما صرّح به القاضی، فکیف یجوز لهم التقدّم علیه مع انغمارهم فی أکثر عمرهم فی عبادة الأصنام واللعب بالأزلام، فتأمّل فیه؛ فإنّه ممّا لا یهتدی إلیه إلاّ ذووا الأفهام.

الحدیث الرابع والعشرون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أبو نعیم فی الحلیة بإسناده عنه صلى الله علیه و آله، أنّه قال: أخصمک یا علیّ بالنبوّة، فلا نبوّة بعدی، وتخصم الناس بسبع لا یجاحد فیها أحد من قریش: أنت أوّلهم إیمانا باللّه، و أوفاهم بعهد اللّه، وأقومهم بأمر اللّه، وأقسمهم بالسویّة، وأعدلهم فی الرعیّة، وأبصرهم بالقضیّة، وأعظمهم عند اللّه مزیّة ۱.

بیان:

لا یخفى صراحته فی المقصود، لا سیّما بعد ملاحظة ما سیأتی وما تقدّم فی البیانات، فلا نطیل بإعادة الکلام فیه.

الحدیث الخامس والعشرون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى الثعلبی فی تفسیره، أنّه لمّا نزلت سورة الفتح یوم حنین، قال النبیّ صلى الله علیه و آله: قد جاء وعد اللّه ولیس أحد أحقّ منک بمقامی، لقدمک فی الإسلام وقربک منّی


1.حلیة الأولیاء، ج ۱، ص ۶۵.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 98

وعندک سیّدة نساء العالمین، وقبل ذلک ما کان من بلاء أبی طالب رحمه اللّه عندی حین نزل القرآن، فأنا حریص على أن أراعی ذلک لولده ! ۱

بیان:

فیه. بعد التصریح بأحقیّته للقیام فی مقام سیّد الأنام؛ من جهة الفضائل الخارجیّة والداخلیّة التی هی التقدّم فی الإسلام، الدالّ على کمال معرفة اللّه ومعرفة رسوله علیه السلام. الدلالة على شرف نسبه و نظافة أصله عن خبث الکفر؛ فإنّ النبیّ صلى الله علیه و آله أجلّ مرتبة وأعلى شأنا من أن یترحّم على کافر أو یرید رعایته ویمیل إلى محبّته. لاسیّما بعد وفاته. وعلیّا علیه السلام أرفع مکانا من أن یتخیّل فی شأنه المیل إلى ذلک أیضا، کیف وهو من أجلّ المؤمنین؟ واللّه سبحانه یقول: «لا تجد قوما یؤمنون باللّه والیوم الآخر یوادّون مَن حادّ اللّه ورسوله ولو کانوا آباءهم»۲ الآیة.
بل وفیه الدلالة على کمال حقّه فی الإسلام وعلى أهله، یرشد إلى ذلک أیضا ما روی أنّ جبرئیل جاء بعد وفاته وقال: «الآن لابدّ من مهاجرتک فلم یبق فی مکّة ناصر لک»، وقد بسطنا القول فی ذلک فی کتابنا الکبیر بما لا مزید علیه.

الحدیث السادس والعشرون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی مسنده، أنّ فاطمة قالت لأبیها: إنّک زوّجتنی فقیرا لا مال له !
فقال: زوّجتک أقدمهم سلما، وأعظمهم حلما، وأکثرهم علما. ألا تعلمین أنّ اللّه اطّلع اطّلاعة إلى الأرض فاختار منها أباک، ثمّ اطّلع اطلاعة إلیها فاختار منها بعلک؟ !


1.مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج ۱، ص ۱۸۰، بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۸۶، مع اختلاف یسیر.

2.سورة المجادلة، الآیة ۲۲.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 99

بیان:

الخبر أوّلا کغیره من الأخبار یدلّ على أفضلیّته من جمیع الأخیار، فلایجوز لعاقل أن یقدّم علیه قوما من...
وثانیا نقول: إنّه یدلّ على أعلمیّته حتّى فی علم الشجاعة، على وفق ما اقتضته الأخبار المتواترة والآثار المنقولة المتظافرة، ویدلّ علیه إجماع العلماء و المؤرّخین فی جمیع الأعصار و الأمصار، فلا یجوز أن یقدّم علیه طائفة من...
قال القاضى. وهو من أشدّ المتعصّبین فی مسألة الإمامة. عند کلامه فی تفسیر قوله تعالى: «إنّ اللّه اصطفاه علیکم وزاده بسطة فی العلم والجسم»۱ ما محصّله: «إنّ مناط إرجاع الخلافة العلم والشجاعة، فلا یؤثّر اللّه أحدا بها بعد کمال غیره فیهما»، فکأنّه غفل عن نقصان خلفائه فی الأمرین أو ذهل عن الإجماع المنعقد على کمالهما فی الأئمّة المصطفین، «یریدون لیطفئوا نور اللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون».

الحدیث السابع والعشرون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى الثعلبی فی تفسیره وأبو نعیم فی «الحلیة» بإسنادهما، أنّ النبیّ صلى الله علیه و آله لمّا صلّى بالأنبیاء لیلة الإسراء، بعث اللّه إلیه ملکا فقال: سل الرسل: على ما اُرسلتم؟ فقالوا: على ولایتک و ولایة علیّ بن أبی طالب ۲.

بیان:

لا یخفى أنّ الخبر یدلّ على أنّ ولایته وإمامته. کإمامة النبیّ ورسالته. کانت من


1.سورة البقرة، الآیة ۲۴۷.

2.حلیة الأولیاء، ج ۲، ص ۳۲.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 100

المیثاق المأخوذ من النبیّین، وأنّ قاطبة الرسل و کافّة الاُمم کانت نجاتهم وسعادتهم بکونهم من أشیاع أمیرالمؤمنین.

الحدیث الثامن والعشرون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى صاحب المناقب بإسناده عنه صلى الله علیه و آله، أنّه قال: إذا کان یوم القیامة، ضُرب لی قبّة من ذهب حمراء، وضرب لإبراهیم قبّة حمراء من ذهب، وضرب لعلیّ فیما بینهما قبّة من ذهب حمراء، فما ظنّک بحبیب بین خلیلین ۱.

الحدیث التاسع والعشرون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أحمد فی مسنده عن ابن عباس، عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله، أنّه قال: النظر إلى وجهک عبادة، أنت سیّد فی الدنیا وسیّد فی الآخرة، من أحبّک أحبّنی، وحبیبک حبیب اللّه وحبیبی، وعدوّک عدوّ اللّه وعدوّی، الویل لمن أبغضک ۲.

بیان:

لا یخفى صراحته فی المطلوب، ودلالته على أنّ المؤخّرین له من أعدائه، فلا یجوز لهم إدراج أنفسهم فی أحبّائه، فتأمّل تعرف.

الحدیث الثلاثون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى ابن المغازلی الشافعی فی المناقب، قال: أتى عمرَ رجلان فسألاه عن طلاق العبد، فانتهى إلى حلقة فیها رجل أصلع، فقال: یا أصلع، کم طلاق العبد؟ فقال بإصبعه هکذا، وحوّل السبابة والتی تلیها فالتفت إلیهما وقال: اثنتان، فقال أحدهما: سبحان اللّه، جئناک وأنت أمیرالمؤمنین، فسألناک فجئت إلى رجل ! واللّه


1.المناقب لابن المغازلی، ص ۲۰۴، ح ۲۶۵، مع اختلافٍ یسیر.

2.مستدرک الحاکم، ج ۳، ص ۱۲۸.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 101

ما حکمک؟ قال: ویلک، تدری من هذا؟ قال: علیّ بن أبی طالب ! وقد سمعت رسول اللّه صلى الله علیه و آله یقول: لو أنّ السموات والأرض وضعتا فی کفّة وإیمانُ علیّ فی کفّة، لرجح إیمان علیّ علیه السلام.

بیان:

یفهم من کلام الرجل أنّه کان عارفا بقبح تقدّم المفضول و احتیاجه إلى من لایعتنى به لتناهی فضله، کما هو بیّن، لا خفاء فیه... والحمد للّه الملک العلیّ المنّان.
ثمّ أقول:انتهى ما أورده ابن أبیالحدید من الأخبار فی مقام بیان اندفاع الإشکال وغیره بحذف المکرّرات مع تقدیم وتأخیر اقتضاه الحال. وإنّما نسب ما ذکره من الآثار إلى من سبق اسمه من الرجال مع أنّا قد وجدنا أکثرها فی غیر کتب هذه الجماعة أیضا قصدا للاختصار واکتفاءً بما فیه الغنیة فی أداء المقصود، فلا تغفل.
تنبیه: إیّاک وأن تزعم فی الشارح المذکور أنّه من الشیعة القائلین بإمامة الأئمّة الکرام، المقدِّمین للعترة الطاهرة على من عداهم من الأنام؛ فإنّ ذلک من بعض الظنّ الذی یترتّب علیه الإثم یوم القیام، بل یجب أن یعلم أنّه ممّن: «یُعجبک قوله فی الحیاة الدنیا ویشهد اللّه على ما فی قلبه وهو ألدّ الخصام»۱.
حیث إ نّه بعد ما یعترف بما تقدّم من الأخبار العامّة الواردة عنه صلى الله علیه و آله فی غیر موضع واحد، وأکثرها کما عرفت نصّ صریح فی خلافته علیه السلام ویقرّ أیضا بالأخبار الخاصّة الواردة عنه فی مواضع مخصوصة. وکلّها نصوص جلیّة دالّة على تعیّن الخلافة والإمامة بعده له علیه السلام. وبعد ما یعترف بأنّ الإمامة من الاُمور المتعلّقة بالدین وأنّ تعیین الإمام واجب لإصلاح اُمور المسلمین. کما یدلّ علیه کلام أوّل


1.إنّما عکسنا فی التوصیف للإیماء إلى أنّ ما وصفه بالعموم. بمعنى الشیوع والاشتهار بین الفریقین. موصوف بالخصوص أیضا؛ لوروده فی موضع مخصوص، وأنّ ما وصفه بالخصوص. بمعنى اختصاص نقله وروایته أو الاستدلال به بالجمهور. موصوف بالعموم أیضا؛ حیث إنّه ورد فی کلّ موضع أو فی الأکثر، فتدبّر، (منه).


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 102

الخلفاء... فی خطبة خطبها للشماتة على عباد اللّه المخلصین، على ما یشعر به خطابه... «أمّا بعد، فمن کان یعبد محمّدا فإنّ محمّدا قد مات، ومن کان یعبد ربّ محمّد فإنّه حیّ لا یموت، لابدّ لهذا الأمر ممّن یقوم به» إلى آخر کلامه. یقول بأنّ النصّ و الوصیّة بالخلافة له علیه السلام غیر موجود، نعم هو مستحقّ للخلافة لمکان الأفضلیّة، ولکن قدّم غیره علیه لمکان المصلحة فی تأخّره وتقدّم ذلک، ولا منقصة فیه. یصرّح بما ذکرنا مقالاته فی شرحه المذکور فی غیر موضع.
فقال عند شرح قوله علیه السلام: «قمت بالأمر حین فشلوا ونطقت حین تتعتعوا» إلى قوله علیه السلام: «فنظرت فی أمری فإذا طاعتی قد سبقت بیعتی» ۱.
فإن قلت: هذا تصریح بمذهب الإمامیّة من أنّ تقدّم غیره علیه کفر منهم وطغیان وعصیان للّه ولرسوله؛ لأنّه صرّح بأنّ البیعة أخذ منه بعد سبق وجوب طاعته علیهم، وهو صادق فیما یقول، ومن البیّن أنّ أخذ البیعة منه مع سبق وجوب طاعته عدوان وظلم.
قلنا: لیس الأمر کذلک، بل هو تصریح بمذهب أصحابنا من البغدادیّین، لأنّهم یقولون: إنّه الأفضل والأحقّ بالإمامة، وإنّه لولا ما یعلمه اللّه ورسوله من أنّ الأصلح للمکلّفین تقدیم المفضول علیه، لکان من تقدّم علیه هالکا، فرسول اللّه صلى الله علیه و آله أخبره أنّ الإمامة حقّه وأنّه أولى بها من الناس أجمعین، وأعلمه أنّ فی تقدّم غیره وصبره على التأخّر عنها مصلحة للدین راجعة إلى المکلّفین، وأنّه یجب علیه أن یُمسِکَ عن طلبها ویغضی عنها لمن هو دون مرتبته، فامتثل ما أمر به الرسول صلى الله علیه و آله ولم یخرجه تقدّم من تقدّم علیه من کونه الأفضل والأولى، وقد صرّح شیخنا أبو القاسم البلخی بهذا، وصرّح تلامذته وقالوا: لو نازع عقیب وفاة رسول اللّه وسلّ سیفه لحکمنا بهلاک کلّ من خالفه و تقدّم علیه، وحکمنا بهلاک من


1.الکافی، ج ۱، ص ۴۵۵؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۹۳.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 103

نازعه حین أظهر نفسه. ولکونه مالک الأمر وصاحب الخلافة، إذا طلبها وجب علینا القول بتفسیق من نازعه فیها، وإذا أمسک عنها وجب علینا القول بعدالة من أغضى له عینها، وحُکمُه فی ذلک حکم الرسول؛ لأنّه قد ثبت عنه فی الآثار الصحیحة أنّه قال: «علیّ مع الحقّ والحقّ معه؛ یدور حیث ما دار»، وقال غیر مرّة: «حربک حربی وسلمک سلمی»، و هذا المذهب عندی هو أعدل المذاهب وبه أقول. انتهى.
وأنا أقول: انظر فی شأن هذا المتعسّف الغریق فی لجّة الضلال، کیف ینکر وجود النصّ فی حقّه، بعد ما نقلنا عنه من الآثار، وبعد ما ملأ الکراریس من کتابه ممّا ورد فی شأنه من سیّد الأبرار، وکیف یجحد صدور المنازعة والمخاصمة منه، وهو ینقل حدیث إحضار النار لإحراق باب الدار، مع أنّ فیه الحسنین واُمّهما وأباهما وغیرهم من الأخیار.
ثمّ ینقل امتداد المخاصمات التی صدرت منه ومن فاطمة وابنیها وطائفة من الکبار، بعد ما آل الأمر إلیه و صار ما صار، إلى مدّة مدیدة مضت من البیعة...
ثمّ تعجّبْ من غریب أمره وحاله، وتأمّل فی شناعة مقاله حیث إنّه یقول عند شرحه لقوله علیه السلام فی جواب مَن قال: إنّک یا بن أبى طالب لحریص على هذا الأمر: «بل واللّه أنتم أحرص و إنّی لأخصّ وأقرب، وإنّما طلبت حقّا لی، وأنتم تحولون بینی وبینه»:
واعلم أنّه قد تواترت الأخبار عنه علیه السلام بنحو من هذا القول، نحو:
قوله: ما زلت مظلوما منذ قبض رسول اللّه صلى الله علیه و آله.
و قوله: اللهمّ أذلّ قریشا؛ فإنّها منعتنی حقّی و غصبتنی أمری.
وقوله: وخزت قریشا منّی الخوازی، فإنّهم منعتنی حقّی و غصبتنی أمری.
وقوله: فخزت قریشا عنّی الخوازی؛ فإنّهم ظلمونی حقّی واغتصبونی سلطان


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 104

ابن اُمّی.
وقوله: وقد سمع صارخا ینادی: أنا مظلوم: «هلمّ فلنصرخ معا، فإنّی ما زلتُ مظلوما.
وقوله: وإنّه لیعلم أنّ محلّی منها محلّ القطب من الرحى.
وقوله: أرى تراثی نهبا.
وقوله: أصغیا بإنائنا، وحملا الناس على رقابنا.
وقوله: إنّ لنا حقّا إن نعطه نأخذه، وإن نمنعه نرکب أعجاز الإبل، وإن طال السُّرى.
وقوله: ما زلتُ مستأثرا علَیَّ مدفوعا عمّا أستحقّه وأستوجبه.
ثمّ یعتذر عن ذلک کلّه و یقول: و أصحابنا یحملون ذلک کلّه على ادّعائه الأمر بالأفضلیّة، وهو الحقّ والصواب؛ فإنّ حمله على الاستحقاق بالنصّ تکفیر وتفسیق لوجوه المهاجرین والأنصار، ولکنّ الإمامیّة والزیدیّة حملوا هذه الأقوال على ظواهرها وارتکبوا بها مرکبا صعبا، ولعمری إنّ هذه ألفاظ موهمة مغلبة على الظنّ ما یقوله القوم، لکن تفحّص الأحوال یبطل ذلک الظنّ ویدرأ ذلک الوهم، فوجب أن یجری مجرى المتشابهات الموهمة ما لا یجوز على الباری، فإنّها لا یعمل بها ولا یعوَّل على ظواهرها؛ لأنّا لمّا تصفّحنا أدلّة العقول، اقتضت العدول عن ظاهر اللفظ، و أن یحمل على التأویلات المذکورة فی الکتب.
ثمّ إنّه یقول بعد توجیه قوله: «حتّى إذا قبض اللّه رسوله رجع قومٌ على الأعقاب» بوجه بعید سبقت الإشارة إلیه.
«واعلم أنّا نحمل کلام أمیرالمؤمنین علیه السلام على ما یقتضیه سودده الجلیل ومنصبه العظیم ودینه القویم، من الإغضاء عمّا سلف ممّن سلف؛ فقد کان صاحبهم بالمعروف برهة من الدهر، فإمّا أن یکون ما کانوا فیه حقّهم أو حقّه، فترکه لهم


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 105

رفعا لنفسه عن المنازعة أو لما رآه من المصلحة.
وعلى کلّ تقدیر، فالواجب علینا أن نطبّق بین آخر أفعاله وأقواله بالنسبة إلیهم وبین أوّلها، فإنّ بُعد تأویل ما نأوّله من کلامه، فلیس بأبعد من تأویل أهل التوحید والعدل الآیات المتشابهة فی القرآن، ولم یُمنع بَعدها من الحوض فی تأویلها، محافظةً على الاُصول المقرّرة، فکذلک ههنا».
ثمّ إنّه یقول عند قوله علیه السلام: «وفیهم الوصیّة والوراثة»:
«أمّا الوصیّة ۱ فلا ریب عندنا أنّ علیّا علیه السلام کان وصیّ رسول اللّه، وإن خالف فی ذلک من هو عندنا منسوب إلى العناد، ولسنا نعنی بالوصیّة النصّ والخلافة، ولکن اُمور اُخرى.
وأمّا الوراثة فالإمامیّة یحملونها على میراث المال و الخلافة، و نحن نحملها على وراثة العلم.
وأمّا قوله: «الآن رجع الحقّ إلى أهله» فنحن نوءّله على غیر ما تذکره الإمامیّة ونقول: إنّه کان أولى بالحقّ وأحقّ بالأمر لا على وجه النصّ، بل على وجه الأفضلیّة؛ فإنّه أفضل البشر بعد رسول اللّه صلى الله علیه و آله وأحقّ بالخلافة من جمیع المسلمین، لکنّه ترک حقّه لما علمه من المصلحة، وما تفرّس فیه هو والمسلمون من اضطراب الإسلام وانتشار الکلمة لحسد العرب»، انتهى بعض مقالاته الدالّة على سوء حاله.
ونحن نقول بحول اللّه وقوّته: إنّ جمیع ما أورده، انحرافٌ عن طریق الإنصاف، وتمسّک بحبل الجهالة الناشیة من الاعتساف، لأنّا نقول بعد الإغماض عن النصوص الباهرة المتقدّمة وغیرها ممّا لاتحصى: ألیس ادّعاؤه الأمر


1.لا یخفى أنّ الأحادیث الصریحة فی کونه علیه السلام وصیّا، کثیرة مغنیة عن الاحتجاج بهذه الخطبة على وصایته، فکأنّه بنى على أحد احتمالی العبارة وأغمض عن الآخر، وهو أنّ النبیّ صلى الله علیه و آله وصّى فی حقهم وفی رعایتهم وفی التمسّک بهم، بناء على أنّ المقصود تحقیق المسألة وبیان أنّها من المسلّمات، لا بیان أنّ الحدیث حجّة ودلیل علیها، فلا تغفل، (منه).


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 106

بالأفضلیّة والأحقیّة. على هذا الوجه المشتمل على المنازعات والمخاصمات والتشنیعات البلیغة. منازعةً مع من قدّم أو تقدّم علیه بدونها ومخاصمةً مع من تصرّف فی الأمر مع عدمها؛ مع أنّکم تحکمون بکفر من خاصم معه النبیّ صلى الله علیه و آله بهذا النوع من الخصومة، وبأیّ سبب یفرّقون بینه وبین النبیّ صلى الله علیه و آله بعد الحکم بأنّ حکمهما واحدٌ وبأنّه ج علیه السلام ج مع الحقّ والحقّ معه؟!
ثمّ مِن أین علمتم إمساکه عن المنازعة وطلب الحقّ، وکلماتُه المشهورة المتواترة مشحونة بهما، بحیث لا یمکن لجاهل فضلاً عن عالم إنکار وقوعهما.
وهل المنازعة منحصرة فی سلّ السیوف، وما یقع باللسان لایعدّ منها مع أنّ:

جراحات السنان لها التئام                                                 و لا یلتئم ما جرح اللسان                   


ثمّ إنّ حکمه إذا کان حکم النبیّ صلى الله علیه و آله، فلِمَ تقولون: إنّ نصّ النبیّ صلى الله علیه و آله لو کان، کان موجبا لتکفیرهم وتفسیقهم، ومع ذلک لا تکفّرونهم ولا تفسّقونهم ۱، مع أنّ النصوص الواردة منه المصرّحة بأنّ الخلافة له دونهم، و أنّهم غاصبون لحقّه ظالمون علیه کثیرةٌ متواترةٌ.
ثمّ إنّ اعتذارکم عن ارتکاب التأویلات الرکیکة الباردة الغیر النافعة، کما عرفت بوجاهة الصحابة. مع أنّه غیر معقول؛ إذ من الخطإ أن یقال بأنّ مثله علیه السلام مع ارتفاع شأنه وعلوّ مکانه وغایة بلاغته یأتی باللغز والمعمّى وبالألفاظ الموهمة بل المغلبة على الظنّ خلاف ما قصد بها. فاسدٌ أیضا؛ إذ لا طریق إلى العلم بوجاهة الصحابة وکونهم مستأهلین للحمایة إلاّ بعض ما شبهتموه على الأوهام الذی سنذکره فی


1.قال ابن أبی الحدید. فی شرح قوله علیه السلام: «یهلک فیّ رجلان، محبّ مفرط وباهت مفتر» وقوله: «یهلک فیّ اثنان، محبّ غال ومبغض قال: إنّ الأفاضل من المهاجرین و الأنصار الذین ولّوا الإمامة قبله، فلو أنکر إمامتهم وسخط فعلهم فضلاً أن یشهر علیهم السیف أو یدعو إلى نفسه، لقلنا إنّهم من الهالکین، کما لو غضب علیهم رسول اللّه صلى الله علیه و آله لِما ثبت من تساویهما. انتهى؛ وفیه تصریح بأنّ منازعته معهم باللسان کافیة فی.... ولا حاجة إلى المعارضة بالسیف، فافهم، (منه).


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 107

الخاتمة.
ونرد علیه: وأیّ وجاهة بقیت لهم، بعد هتک حرمة الرسول و أهل بیته الذین أمر اللّه بمودّتهم و أوجب التمسّک بهم، فهل وجب حمایتهم لکونهم من أتباع اُسامة وکونه أمیرا علیهم، أو لتخلّفهم عن جیشه، بعد قوله صلى الله علیه و آله: «لعن اللّه من تخلّف عن جیش اُسامة !» أو ثبتت لهم بمخالفة کبار الصحابة ومواجتهم لهم بالأقوال الشنیعة المنقولة بعد واقعة السقیفة؟ أم لزمت بتأخّر علیّ عن البیعة إلى مدّة مدیدة مع قوله. على ما رواه هذا... عنه. «لن یسرع أحد قبلی إلى دعوة حقّ وصلة رحم وعائدة کرم» الحدیث؟
أم وجبت بنسبتهم الهذیان ۱ إلى النبی صلى الله علیه و آله والقیام بالمنازعة بین یدیه فی حال وفاته، مع أنّ اللّه تعالى یمدحه بآیة: «وما ینطق عن الهوى»۲ ویأمر بترک رفع الصوت عنده؟
أم وجبت بغصبهم حقّ فاطمة وتکذیبها ومنعها عن إرثها الثابت لها ۳ بمحکم


1.من العجیب أنّ ابن حجر العسقلانی فی شرح صحیح البخاری، نقل عن النواوی: أنّ العلماء اتفقوا على أنّ قول عمر «إن الرجل لیهذی أو لیهجر، حسبنا کتاب اللّه » إنّما کان عن قوّة فهمه ودقیق نظره؛ لأنّه خشی أن یکتب اُمورا یعجز الاُمّة عنها، فیستحقّوا العقوبة بکونها منصوصة، فمنعه وأراد أن لا ینسدّ باب الاجتهاد. انتهى ملخّصا، فتأمّل فیه؛ فإنّه یرشدک إلى عماهم عن الحقّ، حتّى جوّزوا الاجتهاد فی حضور النبی صلى الله علیه و آله، وهو مخالف للکتاب والسنة والإجماع، وجوّزوا بل حکموا بأعطفیّة عمر ممّن «بُعث رحمة للعالمین» على الاُمّة، وحکموا بأنّ رأی عمر أصوب من رأی من لا ینطق عن الهوى، ولم یشعروا بأنّ مخالفة النبیّ صلى الله علیه و آله إذا کان بعد مماته سببا للعقوبة تکون فی حیاته أولى بالسببیّة، فکأنّه قال: إنّ عمر رضی بمخالفة النبیّ صلى الله علیه و آله فی حال حیاته بأن یعاقَب بالنار لئلا یستحقّ غیره العقوبة، فتأمّل، (منه).

2.سورة النجم، الآیة ۳.

3.إشارة بالوصف إلى بطلان الخبر الذی تمسّک به فی منعها بمخالفته للقرآن، فإنّ کلّ ما یخالفه باطل بالضرورة. لا یقال: لا مخالفة بین الخاصّ والعامّ؛ إذ یجوز العمل بهما بتخصیص العامّ به؛ لأنّا نقول أوّلاً: إنّ أحد آیتی المیراث وهو قوله: «للرجال نصیب ممّا ترک الوالدان والأقربون» الآیة، وإن کان عامّا ظاهرا فی دخول النبی صلى الله علیه و آله وأولاده قابلاً للتخصیص، إلاّ أنّه لا یقبل التخصیص إلاّ بقویّ یقاومه وهو منتف فیما نحن فیه؛ فإنّ المنقول لا ناقل له إلاّ المدّعی أو هو وأعوانه الذین لا علم بعدالتهم لو سلم عدم کونهم متهمین فی شهادتهم بسماع الخبر. ومن المعلوم أنّه لو کان العترة الطاهرة أولى بالامتثال بمدلوله. وفُرِضَ جهل باب مدینة العلم وأهل بیت الرسالة الذین هم أدرى بما فیه مع امتناعه من أهل الإیمان. یستلزم نسبة التقصیر إلى المبلّغ فی إنذار عشیرته الأقربین. والآیة الاُخرى وهی قوله: «یوصیکم اللّه فی أولادکم» الآیة، نصّ فی دخوله صلى الله علیه و آله، ظاهرة فی کون من عداه مرادا، لأنّ المخاطب مشافهة فیها هو النبیّ صلى الله علیه و آله قطعا، ومن عداه فإنّما یدخل بمعونة الآیة الاُخرى والنصّ ورعایة حقیقة الجمعیّة بملاحظة قاعدة التغلیب، فیکون معناها: «إنّ حکم المیراث فی ولدک وولد اُمّتک کذا»، فحینئذٍ کلّ ما یدلّ على خروجه صلى الله علیه و آله من الحکم مخالف لها مردود لا یمکن صدوره من الحکیم تعالى. وثانیا: إنّ المراد بمخالفته للقرآن مخالفته لما یدلّ على انتقال المیراث من الأنبیاء إلى أولادهم وهو قوله: «وورث سلیمان داود» إذ لا یخفى أنّ المیراث حقیقة فی المال وما فی حکمه الذی یبقى من المورّث، وینقسم بین الورثة، فیجب حمله علیها لا على العلم والخلافة مجازا. أمّا أوّلاً، فلعدم القرینة؛ فإنّ المنقول لا یصلح قرینة لما عرفت، وترک ذکر من عدا سلیمان لا یمنع من إرادة الحقیقة؛ إذ یجوز أن یکون تخصیصه بالذکر لئلا یتوهّم أنّه لم یشارکهم فی الأموال لاختصاصه بمرتبة الخلافة واستغنائه بفضیلة العلم والحکمة وعلوّ الشأن، ولیعلمَ أنّ الفوز بمرتبة القرب الإلهی لا ینافی التصرّف فی الحقوق الدنیویّة التی أمر اللّه بالتصرّف فیها، ولیعلم أنّه لیس من الرکون المنهیّ عنه الذی ینافی رتبة النبوّة وینبئ عن دنانة المنزلة. وأمّا ثانیا، فلأنّ صریح قوله تعالى: «ففهّمناها سلیمان» الآیة، یدلّ على أنّه قد أوتی الحکمة والنبوّة فی زمان أبیه لا بعده وراثة عنه. وثالثا: إنّ المراد مخالفته لما یدلّ من القرآن على جواز انتقال المیراث من الأنبیاء إلى أولادهم وهو قوله: «فهب لی من لدنک ولیّا یرثنی» الآیة؛ إذ لو لم یجز لم یطلب، ولو سلم جواز جهله لم یجز تقریره علیه، والحملُ على وراثة العلم والخلافة باطل هنا قطعا؛ إذ لا یجوز لنبیّ اللّه أن یحسد الناس خصوصا بنی أعمامه على ما آتاهم اللّه من فضله، فکیف یجوز أن یقول إنّی خفت من أبناء عمّی أن یتصرّفوا فی الخلافة ویفوزوا بالعلم والولایة، والقول بأنّه خاف من تصرّفهم فی الأمر غصبا ومن إضلالهم الاُمّة عن الهدى باطلٌ؛ إذ الخوف من هذه الجهة لا یستلزم طلب الولد على هذا الوجه من المبالغة، بل کان یکفی أن یطلب نصب من یرشد إلى الهدى بعده ویقیم دین اللّه ویحامیه، مع أنّه لا ضرورة فی الطلب؛ لأنّ الأرض للّه یورثها من یشاء من عباده، وهو لا یعطل عباده ولا یخلی الأرض من حجّة أبدا، فیجب أن یکون مراده: إنّی أخاف من أبناء عمّی أن یتصرّفوا فی مالی فیصرفوه فی المعصیة، وأکون لهم فی ذلک کالمعاون. وأیضا الولیّ الذی یرث العلم والخلافة مرضیّ فلا ینبغی له أن یقول بعد وصفه بما وصفه: «واجعله ربّ رضیّا». سلمنا أنّ الحمل علیه جائز، لکن نقول: لا ریب فی عدم جوازه إلاّ بالقرینة المانعة عن الحقیقة؛ لأنّه مجاز کما عرفت ولا قرینة هنا لما عرفت، فتأمّل، (منه).


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 108

کتاب اللّه، مع أنّ آیة التطهیر وغیرها تطهّرها عن القول الباطل؟
أو لزمت بوضع الخبر المانع عن الإرث الذی لو کان، کان علیّ وأهل بیته أعلم به وأحقّ بالعمل بمضمونه.
أو وجبت لردّ شهادة علیّ الذی هو مع الحقّ والحقّ معه ؟


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 109

أو بردّ شهادة سیّدی شباب أهل الجنّة بنصّ الرسول المختار؟
أو بردّ شهادة اُمّ أیمن التی شهدت بصدقها کلام سیّد الأبرار؟
أو بإحراق بیت النبوّة؟
أو بإسقاط جنین بنت مَن ختم به الرسالة؟
أو بخرق کتاب فاطمة وإیذائها حتّى ماتت مغضبة علیهم؛ یدلّ على ذلک ما رواه البخاری و مسلم فی غیر موضع من کتابیهما بعبارات مختلفة حاصلها أنّها علیهاالسلام هجرتهم مدّة حیاتها ولم تکلّمهم حتّى ماتت. والنبیّ صلى الله علیه و آله یقول: من آذاها فقد آذانی.
أو بقولهم لعلیّ حین أمروه بالبیعة فقال ۱ لهم: «إن لم تبایع نضرب عنقک أو نضرب الذی فیه عیناک، وإذا نقتلک ! » حتّى رفع رأسه وقال: «اللهمّ اشهد»، وتوجّه إلى قبر النبیّ صلى الله علیه و آله باکیا وقال: یابن اُمّ، «إنّ القوم استضعفونی وکادوا یقتلوننی» کما رواه عن أکابر علمائهم.
أو بمحاربة علیّ وسلّ السیف علیه؟ أو بأمرهم بضرب عنقه بعد التسلیم ثمّ التکلّم فی الصلاة قبله للمنع عنه خوفا عن الفتنة؟ أو بضرب عمّار؟ أو بإخراج أبی ذرّ؟ أو بترک إجراء الحدّ على خالد بن الولید بعد ثبوته علیه مع أنّ اللّه أوجب إقامته على الإمام؟ أو بتحریم ما حلّله اللّه؟ أو بتحلیل ما حرّمه؟ أو لغیر ذلک من... التی لا یمکن إحصاؤها؟
ثمّ، إنّ القول: ب«أنّا نحمل کلام أمیرالمؤمنین على ما یقتضیه سُودَدُهُ الجمیل» إلى آخره، معدود من التملّقات التی یتعرّض لها من وجب قتله أو ضربه بما صدر منه من القبیح، للتخلّص عن العقوبة، فإنّه یقول: أمّا أنا فقد فعلت ما یوجب العقوبة، وأمّا أنت فلرفعة شأنک وعظم مکانک، فلا ینبغی لک أن تعاقبنی، بل


1.کذا فی النسخة.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 110

ینبغی لک أن تراعینی لطول صحبتی ولا تواجهنی بما فعلته، بل تُمسِک عنّی آخِرا کما أمسکت عنّی أوّلاً !
ونحن نقول: إنّ مثل هذا الکلام إذا لم یکن على وجه الخدعة، فإنّما تنفع إذا لم تکن العقوبة ممّا یمتنع ترکها.
وأمّا فیما نحن فیه فلا نفع له أصلاً، إذ نقول أوّلاً: إنّه صدر خدعة، وأمیرالمؤمنین لا ینخدع بمثله. ونقول ثانیا: إنّ أمیرالمؤمنین یعلم أنّ ولایته رکن من الإیمان، والتبریّ من أعدائه من تمام الولایة، وهو منصوب من اللّه لتبلیغ ما یجب تبلیغه، فلا یجوز له أن یسکت عمّا قاله بهذه المزخرفات، فإنّ سکوته یوجب ضلالَ لعباد.
وأمّا إمساکه أوّلاً: فإن کان المراد فی زمان الرسول؛ فإنّما کان لعدم صدور شیء منهم بَعْدُ، وإن کان المراد فی زمانه: فمن المعلوم أنّه لم یمسک، بل تکلّم على حسب قدرته إلى زمان وفاته. وحینئذ نقول: یجب علینا أن لا نطبّق بین فعله وقوله فی زمان الرسول، وفعلِه وقوله بعده؛ لحصول الفرق وظهور النفاق والعداوة، فلا ینفعنا هذه المزخرفات، کما لم یکن تنفع فیه لو کان حاضرا، فتأمّل.
ثمّ إنّ القول بأنّ تأویل کلماته. کتأویل المتشابهات الموهِمة ما لا یجوز على الباری. فی نهایة الوقاحة والشناعة.
أمّا أوّلاً، فلأنّ تمثیل ما ورد فی الثلاثة بما ورد فی إله العالمین غیر معقول من أهل الإسلام.
وأمّا ثانیا، فلأنّ ما ورد فیه تعالى،إنّما یأوّل لامتناع إبقائه على الظاهر عقلاً ونقلاً، ومن المعلوم أنّه لا امتناع فی إبقاء ما ورد فیهم على الظاهر، بل نقول: إنّ لإبقائه على الظاهر أدلّة کثیرة لایخفى على المتفحّصین من أرباب الإنصاف، فتأمّل.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 111

ثمّ إنّ نسبة حمل الوراثة على وراثة المال إلى الإمامیّة افتراءٌ علیهم؛ فإنّ المعروف من مذهبهم أنّ المیراث إنّما هو للولد عند وجوده لا لغیره. وقولهم بأنّ سلاح النبیّ صلى الله علیه و آله وبعض ما یختصّ به ممّا یتعلّق بالخلیفة بعده. وأنّ وجدانه علامة إمامة من یوجد عنده. لیس من جهة الإرث، بل من جهة الوصیّة.
وأمّا نسبة حملها على وراثة الخلافة فهی حقّ لازم لتأویلکم من حیث لا تشعرون به؛ فإنّ وارث العلم الذی ورد فیه أنّه باب مدینة العلم، وهو یقول على منبره: «سلونی قبل أن تفقدونی»، ویقول: «سلونی عمّا دون العرش»، ویقول: «بل اندمجتُ على مکنون علم لو بُحتُ به لاضطربتم اضطراب الأرشیّة فی الطوى البعیدة» أولى بالخلافة ممّن یقول: «أقیلونی»، ومن یقول: «کلّ الناس أفقه من عمر»، ومن یقول: «لولا علیّ لهلک عمر».
ثمّ إنّ حدیث المصلحة ممّا لاصلاح لهم فی التعرّض له؛ لأنّا نقول بعد ثبوت صدور المنازعة والمخاصمة عنه علیه السلام: لا یجوز القول بأنّ التقدیم والتقدّم کان لمصلحة إلاّ أن یقال: «إنّه کان جاهلا بها»، وذلک باطل.
أمّا أوّلاً، فلأنّ من الممتنع أن یقال: «إنّ غیره یعلم ما لایعلمه»، مع ما ثبت أنّه کان مخزن أسرار النبوّة.
وأمّا ثانیا،فلإقرارهم بأنّه صلى الله علیه و آله أعلمه بالمصلحة، وحینئذ نقول: کیف یتصوّر من أزهد الزهّاد الحریص على متابعة النبیّ صلى الله علیه و آله ورعایة الدین ومصلحة العباد أن یخالفه، ولا یصبر على تأخّره، ویُظهر غیظه على المقدّمین والمتقدّمین الذین لم یرتکبوا إلاّ ما فیه صلاح الدین، ولا یمنعه ورعه العظیم عن مطالبة حقّ له فی غیر محلّه؟ !
ثمّ أنّ القول بأنّه صلى الله علیه و آله أعلَمَ الاُمّةَ جمیعا بأنّ مصلحة الدین الراجعة إلى المکلّفین فی تقدّم غیره، مع أنّه باطل لفقد الدلیل الدالّ علیه. إذ لو کان لَتَواتر نقلُه لعموم البلوى، و لونقل لارتفع الخلاف من البین. ینافی القول بأنّه إلى زمان الارتحال


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 112

کان یؤکّد الأمر له، حتّى قال: «ائتونی بدواة وقرطاس أکتب لکم ما یعصمکم من الضلالة»، وأراد أن یصرّح باسمه فی الکتاب ۱، لأنّه یبقى وقد یُنسى الخطاب، کما صرّح به هذا الشارح. وروی عن الثانی أنّه قال: فهمت إرادته فمنعته، وهو اطّلع على أنّی فهمت القصد فسکت!
والقول بأنّه أعلمَه أو أعلَمَ قوما بأعیانهم بذلک سرّا ووصّاه بالصبر خفیة؛ إشفاقا على الدین ممّا تأبى عنه عقول العالمین، لما مرّ، ولأنّا نقول حینئذٍ: إنّه لِمَ أعْلَمَ بتقدّمه وفضله جهارا بحیث اطّلع علیه قاطبة الرعیّة وأعلمه أو أعلمه وأعلم قوما غیره بکون المصلحة فی تأخّره، ولم یشفق على فساد عقائد المؤمنین وانحرافهم عن الثلاثة المنتحلین؟ فلعلّه علیه السلام علم أنّ الانحراف عنهم والتبرّی منهم لیس من الضلال فی الدین، إن اعترفوا به، و لایعترفون بالحقّ أبد الآبدین.
فتعیّن انتفاء صدور الإعلام بها عن سیّد الأنام، والحمد للّه الحکیم العلاّم.
ثمّ إنّ العاقل کیف یتصوّر أن یأمر اللّه بتقدیم علیّ ویأمر بذلک نبیّه إلى وقت وفاته ویرید نبیُّه کتابة الوصیّة توکیدا لما قدّمه من الأدلّة الباهرة على إمامته، ویقدّم أو یتقدّم طائفة علیه فی آن وفات النبیّ صلى الله علیه و آله من غیر مهلة للمصلحة.
وأیّ مصلحة یمکن أن یقال: إنّها کانت مجهولة للّه ولرسوله وصارت معلومة


1.ممّا یدلّ على أنّ هذا هو المراد، هو أنّ الثابت بالخبر المتواتر کون التمسّک بالعترة سببا لانتفاء الضلال، فیجب أن یکون المقصود التنصیص على وجوب متابعتهم والتصریح بلزوم تقدیم رتبتهم ومقدّمهم على وجه لا یقبل التبدیل والتحریف، فتأمّل فیه؛ فإنّه ینفعک مع الإنصاف. ثمّ من العجیب أنّ بعضهم تغافل أو غفل عن الروایة المنقولة عن الثانی، وهی مذکورة فی تاریخ بغداد، فقال: أراد أن یذکر اسم أبی بکر، لأنّه قد کان یعلم خلافته. أقول: لیت شعری من أین علم أنّه أراد هذا؟ ! ولعلّه استفاده من عزله عن تبلیغ البراءة، أم من تأخیره عن صلاة الجماعة، أم من جعل اُسامة أمیرا علیه، أم من فراره بالرایة حین ولاّه. وما قیل من «أنّه صلى الله علیه و آله أسرّ إلى حفصة أنّ أبا بکر وأباک یلیان أمر الاُمّة؛ فهذا دلیل على تعیّن المراد» فمردود، بأنّ الإسرار. کغیره من الأسرار. دلیل على أنّه لم یرد ذلک، وعلى أنّ المراد بالإخبار الإعلام بأنّهم یتجاوزون عن أمره وأمر اللّه ظلما وعدوانا. ثمّ إنّ عمر لو علم أنّ مراده ذلک وهو أعرف بمراده من هذا القائل، لسارع إلى فعله لا إلى منعه، فتأمّل، (منه).


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 113

لقوم معیّن فی لحظة واحدة، أو کانت معلومة لهما وأهملا بیانها مع نهایة الحاجة إلى العلم بها، وترتُّبِ المفاسد الدینیّة على الجهل بها؟
قال بعض الأعلام عند مروره على ما کتبه هذا الشارح فی هذا المقام: ما ذکره هذا الزایع عن الصواب غیر موجّه، لأنّه إذا سبق وجوب طاعته ببیعة یوم الغدیر أو ببیعة یوم قال لهم: سلّموا بإمرة المؤمنین على الأمیر، أو بغیرها، کیف یجوز أخذ البیعة منه؟ ولو کان الأمر کما زعم من أنّ بیعته کانت مصلحة للدین، لَسبق الکلّ فی بیعة أبى بکر، ولمّا کان یتخلّف عنه طرفة عین، ولمّا کان الأمر یبلغ إلى الأمر بإحراق البیت والتهدید والوعید، ولمّا کان یتظلّم مرارا على رؤوس الأشهاد؛ لأنّه کان أزهد الزهّاد وأشدّ حبّا لمصلحة الدین.
نقول: إنّ هذا الشارح فی شرحه روى عن قاطبة المحدّثین عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: «یاعلیّ، إنّ اللّه کتب علیک جهاد المفتونین، کما کتب علَیَّ جهاد المشرکین.
قال: فقلت: یا رسول اللّه، ما هذه الفتنة التی کُتب علَیَّ فیها الجهاد؟
قال: قوم یشهدون أن لا إله إلاّ اللّه وأنّی رسول اللّه، وهم مخالفون للسنّة !
فقلت: یا رسول اللّه، فعلى مَ اُقاتلهم وهم یشهدون کما أشهد؟
قال: على الإحداث فی الدین ومخالفة الأمر.
فقلت: یارسول اللّه، إنّک وعدتنی الشهادة فاسأل اللّه أن یعجّلها لی بین یدیک !
قال: فمَن یقاتل الناکثین والقاسطین والمارقین؟ ! أما إنّی وعدتک الشهادة، وستشهد بضرب على هذه، فتخضب هذه، فکیف صبرک إذا؟
فقلت: یا رسول اللّه، لیس ذا موطن صبر، هذا موطن شکر !
قال: أجل، أصبت، فأعدّ للخصومة، فإنّک مخاصم.
فقلت: یا رسول اللّه، لو بیّنت لی قلیلاً.
فقال: إنّ اُمّتی ستفتتن بعدی، فتأوّل القرآن، وتعمل بالرأی، وتستحلّ الخمر


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 114

بالنبیذ والسحتَ بالهدیة والربا بالبیع، وتحرّف الکتاب عن مواضعه، وتغلب کلمة الضلال، فکن جلیس بیتک حتّى تقلدها، فإذا قلّدتها جاشت علیک الصدور، وقلّبت لک الاُمور، فقاتل حینئذٍ على تأویل القرآن کما قاتلتُ على تنزیله، فلیست حالهم الثانیة بدون حالهم الاُولى»، انتهى ما فیه الحاجة.
وفیه دلالة واضحة على ارتداد المقدّمین والمتقدّمین علیه وافتتانهم بزهرة الحیاة الدنیا بعده من غیر فصل، وعلى أنّ تقدّمهم وتقدیمهم لیس بمقرون لصلاح الدین ولالصلاح المسلمین، بل هو مقرون بفساد أمر الشریعة واختلال نظام العالمین، غایة الأمر هی اقتران سکونه بعد مبادرتهم إلى غصب حقّه بأمره؛ لمصلحة هی إمّا حفظ نفسه وشیعته عن الهلاک لکثرة المنافقین وقلّة الأعوان من المؤمنین، أو ظهور ما کان فی أصلاب الأشقیاء من أشیاعه المتّقین، أو قصد کمال ظهور نوره بتصرّف أضداده من الکافرین، أو إرادة انتشار محامده وما ورد فی فضله، بعد سکون تلاطم الأعراض على ألسنة الجاحدین، فیکون فیما صدر منه من الصبر واُمر به مع نهایة بطشه وقدرته رحمةٌ خاصّة للخواص المهتدین، لا فضیلة للمتقدّمین، حتّى یکون وسیلة لإکرامهم فی شریعة خاتم النبیّین.
لا یقال: ما نقلته من الحدیث یرشد إلى وجوب الجهاد مع المفتونین، فلِمَ قعد علیه السلام عنه.
لأنّا نقول: إنّ البیان الأخیر بیّن وقت الجهاد کما بیّن زمان الافتتان، فالافتتان بعده بلا فصل بدلیل قوله: «اُمّتی ستفتتن بعدی فکن جلیس بیتک» والجهاد بعد تقلید الأمر بدلیل «فإذا قلدتها» الخ.
على أنّا نقول: إنّ الجهاد الواجب أوّلا أعمّ من المقاتلة بالسیف التی أمر بها أخیرا، وقد فعله وبذل جهده فیه على حسب ما رآه من المصلحة، حتّى قلّد الخلافة وضاق علیه الأمر، فأتى بما اُمر به ورأى فیه الصلاح، فتأمّل تعرف.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 115

ثمّ نقول: إنّ الحقّ هو أنّ الکراهة لم تکن إلاّ منهم وأنّ المصلحة المرعیّة لم یکن إلاّ صلاحهم. یدلّ على ذلک أنّ کبار المدینة وأشرافها کأبى ذر وسلمان ونظائرهما وقاطبة بنی هاشم وطائفة من الأنصار کانوا موافقین له علیه السلام، قائلین بتقدّمه على الکلّ، متأخّرین عن بیعة من عداه، مخاصمین له إلى مدّة متمادیة، کما یشهد به کتب الأخبار وما تحویه دفاتر أهل السیر والآثار، على ما فصّلناه فی الکتاب الکبیر فی بیان بطلان الإجماع.
والجهّال من الأنصار وغیرهم من المستضعفین الذین هم أتباع کلّ ناعق، لم یُنقل عن أحد منهم أنّه امتنع عن إمامة إمام الهدى ولا أنّه کره ذلک وأبى، بل قد ثبت أنّهم إنّما دخلوا فی بیعة الأوّل کرها أو طوعا بجهالة وغفلة. یرشد إلى ذلک وإلى نهایة حمقهم الباعث لهم على عدولهم عنه علیه السلام اعتذارهم عنه علیه السلام بعد ظهور الأحقیّة، وذکره لبعض ما ورد فیه بأنّا لو سمعنا ذلک منک قبل البیعة لم نکن نبایع أبابکر، وإنّما بایعناه لغفلتنا عمّا ذکرته ولزعمنا أنّک تارک لهذا الأمر بعد الرسول صلى الله علیه و آله، وأمّا بعد البیعة فلا یجوز لنا نقضها والعدول عنها، نقل ذلک هذا الشارح فی مواضع من کتابه.
وأمّا أهل البادیة وسائر البلدان، فمن المعلوم أنّهم فی کلّ عصر وزمان ینقادون لوصیّة صاحب الدولة ولا یعملون بغیرها، وأنّهم إنّما تبعوا الثلاثة لظنّهم أنّ الوصیّة بالخلافة إنّما صدرت فیهم، ولذا لم یتّبعهم مَن عَلم بصدور الوصیّة فی حقّه علیه السلام، کمالک بن نویرة؛ فإنّه لعلمه بالوصیّة أبى من تسلیم الزکاة إلى غیر من أوصی إلیه، حتّى اتُّهم بالارتداد، وقُتل خدعة، ونکح امرأته، وأجبر قومه على الطاعة، مع قوله بشهادة أن لا إله إلاّ اللّه، محمّد رسول اللّه.
نقل کلّ ذلک هذا الشارح، ومع هذا تسمعه یقول فی توجیه الآثار ما یقول !
وأمّا حدیث الوصیّة، فبعد الإقرار بثبوتها فلا ینبغی إنکار تعلّقها بالخلافة؛ لأنّا نقول: إنّ سنّة اللّه جرت من قبلُ بأن یکون الأوصیاء هم الخلفاء، وکذا وصیّ


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 116

نبیّنا صلى الله علیه و آله، لقوله: «فلن تجد لسنّة اللّه تبدیلاً»۱ ولقوله: «فبهداهم اقتده»۲ وقوله: «ستکون فی هذه الاُمّة ما کان فی بنی إسرائیل، خذو النعل بالنعل».
وأیضا کیف یجوّز عاقل أن یترک خاتم الأنبیاء الوصیّة بالأهمّ. وهو الخلافة. مع علمه بعدم العود وعدم مجیء نبیّ بعده، مع کمال احتیاج الاُمّة إلى الخلیفة، ویوصی بغیر الأهمّ؟
وأیضا أمر الخلافة ممّا لا ریب فی وجوبه وفی اندراجه فی الدین ومدخلیّته فی ملّة خاتم النبیّین، فیکون لا محالة ممّا أنزله اللّه على العباد بوسیلة من بعثه للإرشاد إلى الواجبات والمندوبات، لقوله: «الیوم أکملت لکم دینکم»۳ وکیف لاینزله والإخبار به نعمة منه سبحانه علیهم، وبدونه یقع النقص فی نعمائه، وهو یقول: «وأتممت علیکم نعمتی» فلو لم یکن النبیّ صلى الله علیه و آله موصیا به لکان مقصّرا فی تبلیغ رسالته، بل یقول: لو لم یکن صلى الله علیه و آله مجهرا ببیانه لکان مقصّرا فی تبلیغ ما أمر بتبلیغه، فیکون ما ادّعینا نصوصیّته فی المطلوب نصّا لعدم ما هو أظهر دلالة منه.
وتَوَهُّمُ أنّ النصّ هو أن یقول: «یا قوم، علیّ خلیفتی علیکم بعد وفاتی بغیر فصل بحیث لا یجوز لکم تأخیره ولا تبدیله ولا التأخّر عنه لحظة ولا التعلّم من غیره ولا مخالفته فیما یأمر به»، إلى غیر ذلک من العبارات المؤکّدة، وأنّه لم یقع لا من اللّه ولا من رسوله، فاسدٌ؛ لأنّ أکثر ما تقدّم وکثیرا ممّا لم یذکر مفید لهذا المعنى فی نظر العقلاء، والمخاطَب للّه ولرسوله لایکون من سواهم، فتأمّل.
قیل: والعجب أنّ علیّا علیه السلام على مذهبهم لایمکن أن یکون وصیّا على متروکات النبیّ صلى الله علیه و آله؛ لأنّهم یعتقدون أنّ ما ترکه النبیّ صلى الله علیه و آله صدقة والمتولّی علیها هو الخلیفة ! فما أدری إنّه علیه السلام فیمَ کان وصیّته التی کان یباهی بها، وشعراء الصحابة والتابعین


1.سورة الفاطر، الآیة ۴۳.

2.سورة الأنعام، الآیة ۹۰.

3.سورة المائدة، الآیة ۳.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 117

کانوا یعدّونها من فضائله فی نظمهم ونثرهم؟ ! انتهى، فتأمّل.
تنبیه آخر: لا ینبغی لک أن تستبعد من علماء الجمهور تعرّضهم لما ورد فیه من الآثار.
أمّا أوّلاً، فلأنّ من فضل اللّه على من یشاء من عباده نشر مناقبه على لسان أحبّائه وأعدائه. ولو کان على وجه الإلجاء. لا سیّما إذا کان فی انتشار محامده له غرض لا یتمّ إلاّ به، فإنّه عند ذلک یجب علیه صرف قلوبهم إلى بیان مناقبه ونشر ما هو علیه؛ لإکمال غرضه، مع ما هم فیه وعلیه من المعاندة والمخالفة، وفیه دلیل على نهایة الکمال وغایة الجلال.
وأمّا ثانیا، فلأنّ فضائله المأثورة بلغت فی الکثرة والانتشار مبلغا لم یمکنهم إخفاؤها بحیث لا یطّلع علیها أحد، وما قدروا على إخفائه، فقد أخفوه على قدر ما أطاقوه.
وأمّا ثالثا، فلأنّ کلّ من تصدّى للروایة لم یکن ممّن یفهم دقائق الکلام ودلالته على المرام، حتّى یفهم منافاة ما یرویه لمذهبه الذی یزعم أنّه حقّ ویدّعیه، فیجوز أن یعمل بقوله: «رحم اللّه امرءا سمع مقالتی فوعاها فأدّاها کما سمعها؛ فرُبّ حامل فقهٍ إلى من هو أفقه منه» وأن یروی ما ذکر من الروایات لقصور فهمه، معتقدا أنّ ما یرویه یدلّ على فضیلته لا على فضله أو انحصار الحقّ فیه، واعتقادُ ثبوت الفضیلة لأحد لا ینافی تجوّز فضل غیره وتقدّمه علیه.
وأمّا رابعا، فلأنّ کلّ مَن یُعلم من الأخبار فضله، لایجب أن یعرف قبح تقدیم المفضول؛ لتوقّف فهم ذلک على کمال العقل، فیجوز أن یروی هذا الأخبار مع قوله بتقدّم الغیر، لاعتقاده جواز تقدّم المفضول.
وأمّا خامسا، فلأنّ کلّ مَن یَعرف من الآثار مزیّته فی الفضائل ویعتقد مع ذلک قبح تقدیم المفضول، لا یجب أن یقول بتقدّم الغیر علیه بلا مرجّح؛ إذ یجوز أن


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 118

یعتقد أنّه تقدّم علیه لمصلحة دینیّة وإن کانت منتفیة فی نفس الأمر.
وأمّا سادسا، فلأنّ کلّ من یعرف من الآثار مزیّته فی الکمالات، لایجب أن یعتقد أنّه أفضل، ألا ترى إلى مکابرة قوم منهم شارح الجدید للتجرید؛ فإنّه بعد تسلیم أنّه أکمل فی صفات الکمال وسمات الجمال، یقول: إنّ هذا لا ینافی أفضلیّة غیره بمعنى کثرة الثواب، فیجوز أن یروی هذه الروایات، ویعتقد أنّه علیه السلام کامل فی جمیع الصفات، ویعتقد مع ذلک أنّ غیره أفضل منه عند اللّه، ولا یمنع من روایته بهذا الاعتقاد بطلان معتقده فی نفس الأمر، فلا تغفل.

الحدیث الحادی والثلاثون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى ابن مردویه فی مناقبه عن أنس، قال: بینا أنا عند النبیّ صلى الله علیه و آله إذ قال: یطلع الآن، فقلت: فداک أبی واُمّی، من ذا؟ قال: سیّد المسلمین وأمیرالمؤمنین وخیر الوصیّین وأولى الناس بالنبیّین. قال: فطلع علیّ علیه السلام، ثمّ قال صلى الله علیه و آله له: أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى۱؟

بیان:

المقصود. بالأصالة. من الخبر، قوله صلى الله علیه و آله: «وأولى الناس بالنبیّین» فإنّه نصّ صریح فی أنّ من عداه لا یلیق لخلافة الأنبیاء، وأنّه مخصوص بهذه المنزلة الرفیعة، فلا یجوز تقدّم غیره علیه.
وإنّما قلنا: إنّ هذا هو المقصود؛ لأنّ الکلام فی سیادته للمتّقین والمسلمین و وصایته لخاتم النبیّین قد مضى، وحدیث المنزلة من المشهورات التی لا غرض فی البحث عنها فی هذا الکتاب، مع أنّا قد تعرّضنا له تبعا لتعرّضه فی حدیث یوم الشورى وحکایةِ کونه أمیرالمؤمنین مع کونها من المشهورات التی لا نقصدها


1.العمدة، ص ۱۲۷.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 119

بالذات.
نقول: إنّها من المتواترات التی لا یمکن لأحد إنکارها، ولا إنکار دلالتها على ثبوت الوصف له فی حیاته، کما یشعر به روایة السعودی وعبّاد الأسلمی عن بریدة عنه صلى الله علیه و آله، أنّه أمر الأوّلَین بالسلام على علیّ بإمرة المؤمنین، فقالا: وأنت حیّ؟ قال: وأنا حیّ.
وروایة ابن مردویه بإسناده عن سالم، قال: کنت مع علیّ علیه السلام فی أرض له وهو یحرثها، حتّى جاء أبوبکر وعمر، فقالا: السلام علیک یا أمیرالمؤمنین.
فقیل: کنتم تقولون فی حیاة رسول اللّه ذلک، فقال عمر: هو أمَرَنا.
وروایة ابن مردویه عن عبداللّه بن عباس، قال: دخل علیّ یوما فجلس بین رسول اللّه وعائشة، فقالت: ما لَکَ مجلس غیر فخذی؟ فضرب رسول اللّه على ظهرها، فقال: لا تؤذینی فی أخی؛ فإنّه سیّد المسلمین وأمیرالمؤمنین وقائد الغرّ المحجّلین، یقعد على الصراط، فیدخل أولیاءه الجنّة ویدخل أعداءه النار.
وغیر ذلک من الأخبار الصحیحة التی لایمکن جمعها، لاسیّما فی أمثال هذه المختصرات.
تنبیهان: أحدهما: قال الزعفرانیّ فی شرح المصابیح: إنّ أوّل من سمّی بأمیرالمؤمنین عمر، وذلک أنّ لبید بن ربیعة وعدیّ بن حاتم لمّا قدما المدینة أتیا المسجد فوجدا فیه عمرو بن العاص، فقالا: استأذن لنا على أمیرالمؤمنین، فقال: واللّه أصبتما؛ لأنّه أمیر ونحن المؤمنون ! فدخل عمرو وقال: السلام علیک یا أمیرالمؤمنین، فقال عمر: ما هذا؟ ! فقال: «أنت الأمیر ونحن المؤمنون»، فاستحسنه.
وفی شرح البخاری: «أوّل من سمّی بأمیرالمؤمنین عمر» ولم یذکر القصّة.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 120

الثانی: ما ورد فی بعض الأخبار عن مولانا الصادق علیه السلام، أنّ بریدة کان غائبا بالشام، فقدم بعد مبایعة أبی بکر، فقال: یا أبابکر، هل نسیت تسلیمنا على علیّ علیه السلام بإمرة المؤمنین؟! فقال: یا بریدة، أنت غبت وشهدنا، وإنّ اللّه یحدث الأمر بعد الأمر، ولم یکن اللّه لیجمع لأهل هذا البیت النبوّة والخلافة.
أقول: تأمّلْ أ یّها اللبیب فی جوابه، وتفکّر فی اُسلوب خطابه، وتعجّب من... أصحابه، هلاّ سألوه عن الأمر الحادث: «هل حدث فی زمانه ؟» ولا یمکنه أن یقول: «نعم»، لعدم الدلیل، ولِما ثبت أنّه عند الموت. أیضا. کان یرید کتابة اسمه، وعمر منعه على الوجه المستنکر، حتّى مات صلى الله علیه و آله مغضبا علیه: «أو حدث بعده ؟» ولا یمکنه أن یقول: «نعم»، لانقطاع الوحی بعده، وانتفاء النسخ بعد زمانه.
وهلاّ سألوه عن وجه التلقیب فی زمانه: «هل کان على الغفلة؟» ولا یمکنهم أن یقولوا: «نعم» إذ لا غفلة للّه ولرسوله «أو کان قصدا ؟» فکیف جُمع الأمران فی أهل البیت أوّلاً وفُرّق بینهما أخیرا؟
ولیس لهم بَعد ذا إلاّ أن یقولوا: إنّما لقّب بهذا أوّلاً لیطمئنّ قلبه ویبذل جهده فی إعلاء کلمة الحقّ، ثمّ لمّا انقضى الغرض وآل الأمر إلى وفاته واُرجع الإمارة إلى غیره عزل. وفی هذا نسبة الاستهزاء الذی هو عمل الجاهلین إلى اللّه ورسوله !
وهلاّ سألوه عن جهة اجتماع الأمرین فی أهل بیت داود وعدم اجتماعهما فی أهل بیت خاتم الأنبیاء، فلیس له إلاّ القول بأنّ لداود وأهل بیته فضل على خاتم الرسل وأهل بیته، ولا یقولُ بذلک إلاّ شقیّ معاند، فتأمّل.

الحدیث الثانی والثلاثون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى أبو المکارم فی الأربعین والراغب فی مفرداته وغیرهما فی غیرهما، عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال: حقّ علیّ على هذه الاُمّة کحقّ الوالد على الولد۱.


1.المناقب لابن المغازلی، ص ۹۴، ح ۷۰.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 121

بیان:

لا یخفى دلالته على وجوب اتّباعه وکونه مقدّما على الکلّ، وأنّ کلّ مَن قدّم أو تقدّم علیه معدود من أرباب العقوق.
تنبیه: لا یخفى أنّ أوّل خلفائهم. کما ثبت عندهم. کتب إلى أبیه: «إنّ الناس بایعونی وقدّمونی للخلافة لکبر سنّی»، فکتب إلیه: «إن کان الخلافة بالفضل والقرابة، فعلیّ أولى منک، وإن کان للکبر فأنا أولى منک، فلِمَ تقدّمت علَیَّ؟ اترک الحقّ لأهله. فإنّ اللّه لبالمرصاد». انتهى ملخّصا، ولا یخفى ما فیه من الملاحة!

الحدیث الثالث والثلاثون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى ابن مردویه بإسناده عن عقبة بن عامر، قال: أتیت النبیّ صلى الله علیه و آله ظهیرة فقال لى: ما جاء بک یا جهنیّ فی هذا الوقت؟ قال: قلت: أمر عرض لی، فقال صلى الله علیه و آله: وما ذاک یاجهنیّ؟ قال: قلت: یا رسول اللّه، ما تقول فی هذا القوم؟ منهم من یقول: «خیر هذه الاُمّة من بعدک أبو بکر»، ومنهم من یقول: «عمر»، فإن حدث بک حدثٌ فمن الذی یجب علینا اتّباعه؟ فقال: اتّبعوا من اختاره اللّه من بعدی، واشتَقَّ له اسما من أسمائه، ومن زوّجه ابنتی من عنده، ومن وکّل به الملائکة یقاتلون معه عدوّه ! قلت: ومن هو یا رسول اللّه؟ قال: علیّ بن أبى طالب علیه السلام ۱.

بیان:

لا یخفى أنّ الخبر بعد صراحته فی المقصود یدلّ على أنّ الجهنیّ کان معتقده لزوم اتّباع من هو خیر و وجوبَ تقدیم من هو أفضل، والنبیّ صلى الله علیه و آله قرّره على هذا الاعتقاد، ولم یمنعه من ذلک، بل قال له ما یؤکّد هذا المعنى، کما یظهر بالتأمّل.
ثمّ إنّ کون الاسم من اللّه، من الاُمور التی لایجوز لهم التوقّف فیه أصلاً، لتعدّد


1.کامل بهایى، ج ۱، ص ۲۱۹.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 122

روایاته التی من جملتها ما رواه صاحب کتاب بشائر المصطفى عن یزید بن قعبة، قال: کنت جالسا مع العبّاس وفریقٍ من بنی عبدالعزّى بإزاء بیت اللّه الحرام، إذ أقبلت فاطمة بنت أسد، وکانت حاملاً لتسعة أشهر وقد أخذها الطلق، فقالت: یا ربّ، إنّی مؤمنة بک وبما جاء من عندک من رسل وکُتُب، وإنّی مصدّقة بکلام جدّی الخلیل وأنّه بنى البیت العتیق، فبحقّ الذی بنى هذا البیت، والمولود الذی فی بطنی، إلاّ ما یسّرت عَلَیَّ ولادتی.
قال الراوی: فرأیت البیت انشقّ عن ظهره ودخلت فیه فاطمة وعاد البیت إلى حاله، فرُمنا أن ینفتح قفل الباب لنا، فلم ینفتح، فعلمنا أنّ ذلک من أمر اللّه، ثمّ خرجت فی الیوم الرابع وعلى یدها أمیرالمؤمنین، ثمّ قالت: إنّی فُضّلت على من تقدّمنی من النساء؛ لأنّ آسیة عبدت اللّه سرّا فی موضع لا یحبّ اللّه أن یعبد فیه إلاّ اضطرارا، وأنّ مریم هزّت النخلة الیابسة بیدها حتّى أکلت منها رطبا جنیّا، وإنّی دخلت بیت اللّه وأکلت من ثمار الجنّة، فلمّا أردت أن أخرج، هتف بی هاتف: یا فاطمة، سمّیه علیّا، فهو علیّ، واللّه العلیّ الأعلى یقول: شققتُ اسمه من اسمی، وأدّبته بأدبی، وأوقفته على غامض علمی، وهو الذی یکسر الأصنام فی بیتی، ویؤذّن فوق ظهر بیتی، ویقدّسنی ویمجّدنی، فطوبى لمن أحبّه وأطاعه، و ویل لمن أبغضه وعصاه.
قالت: فولدت علیّا ولرسول اللّه صلى الله علیه و آله ثلاثون سنة، فأحبّه رسول اللّه حبّا شدیدا وقال:«اجعلی مهده بقرب فراشی»، وکان یلیأکثر تربیته،وکان یطهّره فیوقت غسله، ویُوجره اللبن عند شربه، ویحرّک مهده عند نومه، ویناغیه فی یقظته، ویحمله على صدره ورقبته، ویقول: «هذا أخی و ولیّی وناصری وصفیّی وذخری وکهفی وصهری وزوج کریمتی وأمینی على وصیّتی وخلیفتی». إنتهى ما فیه الحاجة.
وفیه. بَعد الدلالة على ما ذکر. دلیل على طهارة أصله ونجابته، فجدیر أن یقال فیه:
فی المهد ینطق عن سعادة جدّه اثر النجابة ساطع البرهان
وقد اعترف بأکثر ما یحویه لسان علماء الجمهور، ولکن نقول: إنّه «لا تعمى الأبصار ولکن تعمى القلوب التی فی الصدور»۱.


1.سوره الحج، الآیة ۴۶.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 123

الحدیث الرابع والثلاثون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى الخوارزمی فی مناقبه عن ابن مسعود، عنه صلى الله علیه و آله، أنّه قال: لمّا خلق اللّه آدم ونفخ فیه من روحه، أوحى إلیه، عبدی، وعزّتی وجلالی، لولا عبدان اُرید أن أخلقهما فی دار الدنیا ما خلقتک ! قال: إلهی فیکونان منّی؟ قال: نعم. قال: یا آدم، ارفع رأسک وانظر، فرفع رأسه فإذا مکتوب على العرش: لا إله إلاّ اللّه، محمّد نبیّ الرحمة وعلیّ مقیم الحجّة، من عرف حقّ علیّ زکى وطاب، ومن أنکر حقّه لعن وخاب، أقسمتُ بعزّتی وجلالی أن اُدخل النار مَن عصاه وإن أطاعنی، واُدخل الجنّة من أطاعه وإن عصانی.

بیان:

دلالة هذا الخبر على شرفه وفضله على العالمین، و وجوب اتّباعه على البریّة أجمعین بیّنةٌ لا یحتاج إلى الإطالة.

الحدیث الخامس والثلاثون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى الدیلمی فی فردوسه بإسناده عنه صلى الله علیه و آله أنّه قال:یا علیّ، أنت بمنزلة الکعبة تُؤتى ولا تأتی، فإن أتاک هؤلاء فسلّموا لک الأمر فاقبله منهم، وإن لم یأتوک فلا تأتهم ۱.


1.فردوس الأخبار، ج ۵، ص ۴۰۶، ح ۸۳۰۹؛ المناقب، ج ۳، ص ۲۴۲.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 124

بیان:

یدلّ الخبر على وجوب الإتیان إلیه ولزوم الطواف حوله للانتفاع به، کوجوب الإتیان إلى مکّة ولزوم الطواف حولها، فمن تسامح فی ذلک وترک الإتیان إلیه، أو قدّم الإتیان إلى غیره، یکون فاسقا أو کافرا، فلا تغفل.
وقوله: «فلا تأتهم» أی لا تطعهم ولا تک راضیا بفعالهم متوقّعا لمنافعهم؛ إذ لا منفعة لهم ولا فائدة یستفاد منهم، فلا ینافی ذلک ما نقل أنّه علیه السلام أتاهم مرارا لطلب حقّه وإتمام الحجّة علیهم؛ فإنّ ذلک من باب الأمر بالمعروف، والنبیّ صلى الله علیه و آله لا ینهى عنه، فلا تغفل.

الحدیث السادس والثلاثون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى الثعلبی عن ابن عبّاس أنّه لمّا نزلت: «إنّما أنت منذر ولکلّ قوم هاد»۱ وضع النبیّ صلى الله علیه و آله یده على صدره وقال: «أنا المنذر» وأومى بیده إلى منکب علیّ وقال: «أنت الهادی»، یهتدی بک المهتدون بعدی ۲.

الحدیث السابع والثلاثون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى ابن مردویه فی مناقبه عن رافع، أنّه دخل على اُمّ سلمة زوج النبیّ صلى الله علیه و آله فأخبرها بیوم الجمل، فقالت: إلى أین طار قلبک إذ طارت القلوب مطائرها، قال: کنت یا اُمّ المؤمنین مع علیّ علیه السلام، قالت: أحسنت وأصبت. أما إنّی سمعت رسول اللّه صلى الله علیه و آله یقول: یرد علیّ على الحوض وأشیاعه، والحقّ معهم لا یفارقونه ۳.

بیان:

هذا الحدیث مذکور فی کتبهم وروایاتهم بعبارات مختلفة وألفاظ متقاربة


1.سورة الرعد، الآیة ۷.

2.کشف الغمة، ج ۱، ص ۳۱۲.

3.کشف الغمّة، ج ۱، ص ۱۴۶؛ کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین، ص ۲۳۵.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 125

متفاوتة، وقد اعترف رواة الأخبار جمیعا بأنّه قال ذلک فی مواضع متعدّدة و وقائع کثیرة، فهو متواتر فی المعنى لو لم یکن متواترا فی لفظه، وهو حجّة بالغة علیهم؛ لأنّ الإنسان مأمور باتّباع الحقّ، فإذا کان معه بحیث لا یفارقه ولم یزل ولا یزال یدور معه،وجب اتّباعه والائتمام به دون من لم یعلم کونه مع الحقّ أو علم ضلاله.
وقد بیّنّا مرارا وحقّقنا بما لا مزید علیه فی الفوائد المرتضویّة أنّه تخلّف عن البیعة، ولم یرض بإمامة الأوّل، وکان کارها لما صدر منه، حتّى انتهى الأمر إلى الإکراه، وأحضَرَ عمر النار لیحرق الدار وفیها علیّ وسائر أهل البیت وجماعة من بنی هاشم، ومع ذلک لم یأت بالبیعة إلى ستّة أشهر، وبعد ذلک لم یبایع على سبیل الرضا، ولم یرض بخلافة الخلیفتین، وما أمضى ولم یسکت بالمرّة أیضا، کما تشهد به مکالماته مع عثمان ومکاتباته إلى معاویة ومخاطباته مع الاُمّة فی خطبه وسائر کلماته إلى زمان وفاته.
نعم قد سکن بعض ما کان منه بتطاول المدّة وتبلیغ ما یجب تبلیغه إلى من یجب التبلیغ إلیه؛ صبرا على ما قضى، وتحمّلاً لما مضى، وحمایةً لنفسه وأهل بیته وأشیاعه، فیجب متابعته فی ذلک والتبرّی ممّن خالفه مع رعایة التقیّة؛ إذ لو کان خلافة من خالفه حقّا لکان هو على الباطل وذلک باطل بالإجماع والأخبار المفیدة لحقّیّته قطعا.

الحدیث الثامن والثلاثون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى الخطیب الخوارزمی بسنده إلى سلمان الفارسی، عنه صلى الله علیه و آله، أنّه قال لعلیّ: تختّم تکن من المقرّبین. قال: یا رسول اللّه، وما المقرّبون؟ قال: جبرئیل ومیکائیل وإسرافیل. قال: فبم أتختّم؟ قال: بالعقیق الأحمر؛ فإنّه أوّل حجر أقرّ للّه بالوحدانیّة، ولی بالنبوّة، ولک بالوصیّة، ولولدک بالإمامة، ولمحبّیک بالجنّة،
ولشیعتک بالفردوس ۱.


1.المناقب لابن المغازلی، ص ۲۴۲، ح ۳۲۶.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 126

بیان:

یدلّ هذا الخبر على مساواة الأقاریر الأخیرة للإقرار الأوّل، کما یدلّ على تمام المطلوب من غیر ریب؛ إذ الوصیّة هنا قطعا وصیّة بالخلافة والإمامة، وإنّما عبّر عنهما بها للدلالة على عدم الواسطة بینه وبینه رأسا، بخلاف الأئمّة الباقین؛ فإنّهم أئمّة وأوصیاء له بالواسطة. ویدلّ أیضا على الفرق بین الشیعة والمحبّ، وعلى فضل الأوّل على الثانی، کما بیّنه، وقد یستعملُ الشیعة فیما هو أعمّ، کما فی الحدیث التاسع والثلاثونج.

الحدیث التاسع والثلاثون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى ابن المغازلی الشافعی بإسناده عن علیّ علیه السلام، قال: حدّثنی رسول اللّه صلى الله علیه و آله فقال: أتانی جبرئیل آنفا فقال: تختّموا بالعقیق، فإنّه أوّل حجر شهد للّه بالوحدانیّة، ولی بالنبوّة، ولعلیّ بالوصیّة، ولولده بالإمامة، ولشیعته بالجنّة.

بیان:

لابدّ فیه من تعمیم الشیعة، لأنّ المحبّین أیضا من أهل الجنّة بلا ریب، وإن کانت الشیعة بالمعنى الأخصّ أخصّ وأفضل، وهم المقصودون فی الحدیث الأربعون.

الحدیث الأربعون

http://bayanbox.ir/view/2816279023922942021/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA101.pngروى ابن المغازلی. أیضا. عن أنس عنه صلى الله علیه و آله، قال: یدخل الجنّة من اُمّتی سبعون ألفا لا حساب علیهم، ثمّ التفت إلى علیّ علیه السلام فقال: هم من شیعتک.

بیان:

کلمة التبعیض یرشد إلى ما قلناه من جواز استعمال الشیعة فی الأعمّ وأنّ الأخصّ طائفة منهم، کما أنّ المحبّین فرقة منهم، وقد أشار النبیّ صلى الله علیه و آله إلى فضلهم


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 127

. أیضا. بقوله: یا علیّ، إنّ شیعتک یخرجون من قبورهم یوم القیامة على أمانهم من العیوب والذنوب، و وجوههم کالقمر لیلة البدر، وقد خرجَتْ منهم الشدائد، وسهلتْ علیهم الموارد، واُعطوا الأمان والأمن، فارتفعت عنهم الأحزان، یخاف الناس ولا یخافون، ویحزن الناس ولا یحزنون، شراک نعالهم یتلألأ فی عرصة القیامة، وهم على نوق بیضٍ لها أجنحة قد ذلّلت من غیر مهانة، أعناقها من ذهب أحمر ألین من الحریر، لکرامتهم على اللّه عزّ وجلّ.
وحینئذٍ، فما روی عن الرضا علیه السلام، ومحصّله: «إنّ المتمسّکین بالتشیّع، المظهرین له، الموسومین بالشیعة من الإمامیّة، لیسوا بأجمعهم عند اللّه ولا عند رسوله وأهل بیته من شیعة علیّ علیه السلام، وإنّما شیعته نظائر أبی ذر وسلمان وأصحابهما، وإنّ مَن عداهم من المجترئین على المعاصی، فهم أحبّاؤه المعترفین بتقدّمه، ولهم عند اللّه منزلة عظیمة». بیانٌ للشیعة بالمعنى الأخصّ، وهم الکاملون فی التشیّع المتابعون له فی الأفعال والأقوال، وإیماءٌ إلى أنّ المحبّین لا ینبغی لهم. وإن کثر فضائلهم. أن یتسمّوا بهذا الاسم؛ تشریفا له وتواضعا منهم وحذرا عمّا یستلزمه التسمّی به من التزکیة المنهیّ عنها.
وأمّا التسمّی بالمحبّة فلا بأس به وإن کان من التزکیة أیضا، بدلالة ما ورد فی المحبّین، وما روی فی وفور لطف اللّه بالنسبة إلیهم، وما روی من أنّ المحبّة لا تضرّ معها معصیة؛ لأنّ أصل المحبّة من الوجدانیّات التی یمکن الاطلاع علیها والعلم بها یقینا، فمَن علمها فی نفسه یجوز أن یفتخر بها، ولا یجوز أن یدّعی رسوخها، بل یجب أن یکون دائما متحذّرا عن الانخلاع عنها والموت على ما ینافیها ویزیل حکمها، ملتمسا من اللّه سبحانه أن یبقیه علیها ولا یزیغ قلبه بعد
هدایته إلیها. تعرف ذلک کلّه ممّا حقّقناه فیما سلف، فلا نطیل الکلام بالإعادة، فتأمّل تعرف.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 128

تنبیه: قال بعض المتعصّبین من أهل الخلاف، الملازمین لمسلک الانحراف: «اعلم أنّ أصحابنا قد لقّبوا أنفسهم بأهل السنّة والجماعة لملازمتهم سنّة نبیّهم صلى الله علیه و آله فی جمیع الأوقات، ومواظبتهم على القیام بالجمعة والجماعات، وهو یقول صلى الله علیه و آله: المقیم على سنّتی معی فی حظیرة القدس وأمّا الروافض فقد لقّبوا أنفسهم بالشیعة، وهو اسم مستحدث کحدوث مذهبهم، لا أثر له فی الآثار، ولا وجه له فیما ورد من الأخبار».
ونحن نقول بعد الإغماض عن أنّهم وللّه الحمد، لا جمعة لهم ولا جماعة. لانتفاء شروطهما المستفادة عن الأئمّة الأطهار، واکتفائهم فیهما بإمامة الفسّاق والفجّار، مع أنّ اللائق بها مَن یتخلّق بأخلاق سیّد الأبرار، ومَن یشبه بمحامد صفاته بسادة الکبار، الذین هم اُمناء القادر المختار. وعن أنّهم ملازمین لترک سنن النبیّ الأمین، کما یشعر بذلک ترک تختّمهم بالیمین، وإسقاطهم البسملة والجهر بها، وتبعیض السورة والاقتصار على أقلّ آیاتها، وترک متعة النساء ومتعة الحجّ والإصرار على حرمتهما، وغیر ذلک ممّا یرشد إلیه الفحص عن الآثار وطولُ ملازمة کتب الأخبار:
أمّا مذهب الإمامیّة، فقد ثبت بالأخبار المتواترة أنّه ممّا دعى إلیه سیّد الأنام بأمر اللّه العلیّ العلاّم، وأنّه ممّا کان علیه کبار هذه الاُمّة، کأبی ذرّ وسلمان وعمّار وغیرهم من الفضلاء الأبرار، نصّ على ذلک جماعة من علماء الجمهور، منهم أحمد بن حنبل على ما نقل عنه شارح النهج فی بعض ما نقل عنه من الآثار.
وأمّا اسمهم، فقد شرّفهم اللّه به فی کتابه الکریم، حیث قال: «وإنّ من شیعته
لإبراهیم»۱ وقد مضى عنهم ما دلّ على أنّ إبراهیم وغیره من الأنبیاء بعثوا على ولایته، فلا محالة یکونون من موالیه وأتباعه وأشیاعه.


1.سورة الصافات، الآیة ۸۳.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 129

ثمّ إنّ النبیّ الأمین قد شرّفهم بهذا الاسم المیمون، ویبشّرهم بأنّ من مضى من الدنیا علیه من الأهوال مأمون، ولعمری إنّ المتفحّص عن الآثار والباحث عن متون الأخبار، لا یخفى علیه أنّ هذا الاسم کأصل مذهبهم من المتواترات عن النبیّ صلى الله علیه و آله، حتّى أنّ ابن أبى الحدید، بعد الاطّلاع على فضل الشیعة وکثرة ذکره فی الأخبار فی مقام المدح والثناء، حسد على صاحبه، وطمع فیه حسدا على الإمامیّة، ولم یرض بکونهم موسومین بهذا الاسم، فتعرّض لغصبه عنهم، فغصب عنهم ما خصّهم اللّه به وقال: «والحقّ أنّ المقصود من الشیعة فی الأخبار المتضافرة طائفةٌ من أهل السنّة، وهم المعروفون بالاعتزال؛ فإنّ محبّتهم لآل الرسول بیّنة، ومتابعتهم لهم فیما ثبت عنهم واضحة». انتهى جملة کلامة.
وفیه أنّ انتحال الاسم والصفة وبذل الجهد فی إثبات اسم الشیعة وصفة المحبّة لا یکون بمجرّد القول، بل یحتاج إلى العمل، فمن یؤخّر علیّا عن رتبته الثابتة له، کیف یجوز له أن یدّعی المحبّة حتّى یمکنه ادّعاء التشیّع، ومرتبة الثانی. کما عرفت. أعلى من مرتبة الأوّل.
ولعمری ما ودّک من تولّى ضدّک، ولا أحبّک من صوّب غاصبک، ولا أکرمک مکرم من هضمک، ولا عظّمک معظّم من ظلمک، ولا أطاع اللّه فیک مفضّل أعادیک، ولا اهتدى إلیک مضلّل موالیک، النهار فاضح والمنار واضح. ولنعم ما قیل:

تودّ عدوّی ثمّ تزعم أنّنی صدیقک إنّ الرأی منک لعازب
ذکر ذلک محی الدین فی فتوحاته، ولا یمکن القدح فیه لوروده على قواعد
العقل والدین، وانطباقه على ما یستفاد من خطاب سیّد المرسلین؛ حیث إنّک لا تجد خبرا فیه تصریح أو إیماء منه صلى الله علیه و آله إلى خلافته وإمامته و ولایته إلاّ وتجد فیه قوله: «من أحبّه أحبّنی ومن أبغضه أبغضنى» وهذا. کما أشرنا إلیه سابقا. کالتصریح بأنّ مقدّمه من المحبّین ومؤخّره. کالمتقدّم علیه. من المبغضین، والحمد للّه ربّ العالمین.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 130

خاتمة:

اعلم أنّ أدلّتنا الفرقة المحقّة الناجیة. عصمنا اللّه من الزیغ والزلل بمنّه وجوده. بحمد اللّه على أنّه من طرق الخصم بالغة إلى حدّ لا یمکن بسهولة عدّها ولا إحصاؤها، ولا یجوز لعاقل منصف إنکارها ولا ردّها؛ لخلوّها من التهمة، وصدورها عن قوم یقولون بتأخیره علیه السلام فی أ یّام تسلّط المقدّمین ومیل قلوبهم إلى کتمان فضائل أهل بیت العصمة، وإظهار فضائل المنتحلین للخلافة الغاصبین لها.
ولکنّ المنتسبین إلى السنّة والجماعة لانغمارهم فی التقلید والشبهات الناشئة منه، وظنّ تحقّق الإجماع على خلافة الثلاثة، بعد ظنّ حجّیته مطلقا، وحبّ متابعة الآباء والاُمّهات والأسلاف، وحبّ اتّباع الملوک والمناصب المشروطة باتّباع الخلفاء الثلاثة، وحبّ التوسعة وکراهة التضیّق اللازم لمذهب الشیعة، لظهور أنّ أکثر المحرّمات الثابتة عند أهل البیت محلّلة عند الفقهاء الأربعة، عموا عن الحقّ وصمّوا عن استماعه والإصغاء إلیه، حتّى أنّ جماعة من علمائهم، منهم الآبی، تعرّضوا لردّ مذهب الإمامیّة، بعد عجزهم عن القدح فی أفضلیّة الأمیر علیه السلام، المستفادة من الآثار المتواترة عن البشیر النذیر، وقالوا: إنّ الإمامیّة یشترطون فی الخلافة اُمورا یدلّ الدلیل على خلافها،فإنّهم یشترطون العصمة فیها وهی لیست بشرط للإجماع على خلافة المشائخ ولا عصمة فیهم، ویشترطون الأعلمیّة وهی غیر لازمة، لأنّهم فی أکثر المسائل کانوا یراجعون إلى علیّ علیه السلام وإلى غیره أیضا بالإجماع، ویشترطون
النصّ وهو منتقض أیضا بخلافة الثلاثة، فإنّها إنّما انعقدت بالإجماع أو الاختیار.
وطائفة اُخرى منهم اقتدوا بأسلافهم فی التعرّض لهذه النقوض والردود المردودة، ولم ینتبهوا لشناعتها، ثمّ تصدّوا لتحریف الکلمات، وتأویل الآیات الواضحات، والنصوص الباهرات، بعد عجزهم عن الطعن فیها على وجه رکیک


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 131

تنفر عنه طباع أهل الذوق والمعرفة، لما روی عنه صلى الله علیه و آله: «حبّک للشیء یعمی ویصمّ»، فقالوا: لمّا کان علی علیه السلام خلیفة لرسول اللّه صلى الله علیه و آله فی المرتبة الرابعة فی علم اللّه وعلم رسوله، أمکن تنزیل ما ورد فیه من النصوص القابلة للتأویل على أنّها بیان لکونه إماما بعد الثلاثة، واستدلّوا على صحّة هذا التأویل بأنّه لو لم یکن المراد ما ذکر لم ینعقد الإجماع على خلافة غیره، ولم یقعد علیّ علیه السلام عن مطالبة حقّه مع نهایة شجاعته، ولم یتقدّم علیه من أعان الرسول فی إعلاء کلمته، ولم یقدّم غیره علیه مَن بالغ فی تربیّة الإسلام، وبذل جهده فی تقویة سیّد الأنام.
ونحن نقول بعون اللّه وحسن توفیقه:
أمّا نقوضهم، فسخافتها أبین من أن یحتاج إلى بیان.
وأمّا تأویلهم،فمع أنّه فی نهایة البعد عن الأفهام، وأنّ حمل الأخبار علیه یوجب أن یقال بصحّة التعمیة والإلغاز عن سیّد العالمین فی مقام بیان الحقّ المحتاج إلیه الخلق کلّهم أجمعین،مدفوعٌ بأنّه یلزم على هذا أن یکون تظلّمات الأمیر وشکایاته عن تقدیم الثلاثة وتقدّمهم. وهی أکثر من أن تحصى. واقعة فی غیر موقعها.
ولا یقول بذلک عاقل منصف راسخ فی الدین، لاسیّما بعد ما سمع حدیث «الحقّ معه وهو مع الحقّ» عن سیّد المرسلین، وبروایات عدیدة، منها: ما رواه ابن مردویه فی مناقبه عن عائشة أنّ النبیّ صلى الله علیه و آله قال عند موته: «ادعوا لی حبیبى»، فدعوت أبابکر، فنظر رسول اللّه صلى الله علیه و آله ثمّ وضع رأسه، ثمّ قال: «ادعوا لی حبیبی»، فقلت: «ویلکم ادعوا له علیّا، فو اللّه ما یرید غیره!»، فلمّا رأه فرّج الثوب الذی کان علیه، ثمّ أدخله فیه، فلم یزل یحتضنه حتّى قبض ویده علیه.
وهو مطابق لما رواه جماعة اُخرى من علمائهم، منهم الطبری فی کتاب الدلالة، والدارقطنی فی صحیحه، والسمعانی فی فضائله، وموفّق بن أحمد خطیب خوارزم فی مناقبه، عن عبداللّه بن عباس، وعن أبى سعید الخدری، وعن عبداللّه بن حارث، وعن عائشة، إذ نقول کیف یجوّز العاقل أن یترک النبیّ صلى الله علیه و آله فی


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 132

وقت رحلته من الدنیا الخلیفة الأوّل ویعرض عنه، ویدعو إلیه الخلیفة الرابع ویحتضنه حتّى یقبض علیه.
وأمّا حدیث إجماعهم، فبَعد الإغماض عمّا یرد على حجیّته نقول: إنّه. بحمد اللّه وله المنّة علینا. کما عرفت مرارا لم ینعقد ۱ فی عصر من الأعصار، ولذا عدل محقّقوهم عن التمسّک به وقالوا بحجّیّة الاختیار، وقد قال اللّه لنبیّه المختار: «لیس لک من الأمر شیء»۲ وقال: «إنّ الأمر کلّه للّه »۳ وقال: «لا تقدّموا بین یدی اللّه ورسوله»۴ وقال: «وربّک یخلق ما یشاء ویختار ما کان لهم الخیرة»۵« ج وما کان لمؤمن ولا مؤمنة إذا قضى اللّه ورسوله أمرا أن یکون لهم الخیرةج من أمرهم»۶ وقال: «اللّه یزکّی من یشاء»۷ وقال: «أهم یقسمون رحمة ربّک»۸ وقال: «نرفع
درجات من نشاء»۹ إلى غیر ذلک من الآیات المصرّحة بأنّ الخیرة فی الأمر کلّه للّه.
فیکون اختیار تعیّن الإمام بیده، سواء قلنا بأنّه من الاُمور الدینیّة، کما اعترف به أکثرهم، أو قلنا بأنّه من الاُمور الدنیویّة، کما ذهب إلیه شرذمة منهم.


1.ممّا یدلّ على عدمه ما رواه البخاری ومسلم بإسنادهما عن عمر، أنّه قال للعبّاس وعلیّ علیه السلام: «فلمّا توفّی رسول اللّه جئتَ أنت تطلب میراثک من ابن عمّک، ویطلب هذا میراث امرئته من أبیها» وقال أبو بکر: قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث»، فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائبا، واللّه یعلم إ نّه لصادق بارّ تابع للحقّ، ثمّ توفّی أبو بکر، فقلت: أنا ولیّ رسول اللّه وولیّ أبی بکر فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائبا، واللّه یعلم إنّی لصادق بارّ تابع للحقّ، الحدیث. وهو مذکور فی البخاری فی باب غزوة خیبر وباب الخمس وکتاب الفرائض، وفیه مع الدلالة على المطلوب، دلالة على... فی الحلفین؛ حیث إنّ الذی یدور الحقّ معه حیثما دار، لا یقول إلاّ حقا، بل دلالة على.... حیث أساء الأدب فی التعبیر عمّن بالغ اللّه فی تعظیمه عند التعبیر عنه وعمّن بالغ رسول اللّه صلى الله علیه و آله فی تکریمه وتعظیمه، فلا تکن من الغافلین، (منه).

2.سورة آل عمران، الآیة ۱۲۸.

3.سورة آل عمران، الآیة ۱۵۴.

4.سورة الحجرات، الآیة ۱.

5.سورة القصص، الآیة ۶۸.

6.سورة الأحزاب، الآیة ۳۶.

7.سورة النساء، الآیة ۴۹.

8.سورة الزخرف، الآیة ۳۲.

9.سورة الأنعام، الآیة ۸۳.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 133

وکیف یفوّض اللّه فیه الأمر إلى غیره وهو الذی ما أهمل فی شیء من الأمور الدنیویّة والاُخرویّة، بل بیّن صغیرها وکبیرها؟ وکیف یهمل فی بیان محلّ الإمامة وهو واجب علیه لانتظام الشریعة وإتمام الغرض المقصود من البعثة، والتقصیر فی تأدیة الواجب مع القدرة علیها غیر ملائم للحکمة، بل دلیل على السفه؟ ! تعالى اللّه عمّا یقول الظالمون علوّا کبیرا.
وقد سئل عن بعض أئمّتنا. صلوات اللّه علیهم. جهة بطلان الاختیار من الاُمّة فی أمر الإمامة فقال: «لأنّا نظرنا فی القرآن فرأینا أنّ اللّه یخبر عن کلیمه المختار أنّه اختار سبعین رجلاً للمیقات، فظهر خیانتهم وفسادهم فی الدین، حتّى أهلکهم اللّه جمیعا» ۱.
فإذا کان خیرة الکلیم وهو معصوم باطلاً، فکیف بخیرة غیره؟ وهو کلام رزین متین لایأبى عنه إلاّ من انحرف عن الدین.
وأمّا تمسّکهم بقعوده عن مطالبة حقّه، فهو لم یقعد عن ذلک اختیارا، بل إنّما قعد بعد ما طالب حقّه مرارا، حتّى خاف من القتل والمهانة، وبعد ما بالغ مَن معه فی مطالبة حقّه، وحضروا یوم الجمعة فی المسجد وهو على المنبر، فأخبروه بما سمعوا من النبیّ صلى الله علیه و آله فی حقّه وأفحموه حتّى عجز عن الجواب، فقام إلیه عمر وقال: «انزل یا لکع؛ إذا کنتَ لا تقوم بحجّة فلِمَ أقمتَ نفسک فی هذا المقام؟ واللّه لقد
هممت أن أخلعها منک وأجعلها فی سالم مولى حذیفة ! »، ثمّ أخذ بیده وانطلق إلى منزله، وبقوا ثلاثة أ یّام لایدخلون المسجد، فلمّا کان الثالث جاءهم خالد وسالم ومعاذ ومعهم ألفان، فخرجوا شاهرین سیوفهم، یقدمهم عمر وهو یهدّد علیّا، وأصحابه بالسیف وهم یعارضونه بسیف اللسان، فعند ذلک قام سلمان وقال: اللّه أکبر، لقد سمعت رسول اللّه صلى الله علیه و آله یقول: بینما أخی وابن عمّی جالس فی المسجد فی نفر من أصحابه إذ ثیب علیه... یریدون قتله وقتل من معه، فلستُ أشکّ إلاّ أنّکم هم


1.بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۶۸، حدیث ۳ و ج ۵۲، ص ۸۵، حدیث ۱.


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 134

، فهمّ به عمر، فوثب علیّ علیه السلام وأخذ بمجامع ثوبه، ثمّ جلد به الأرض وقال: واللّه یابن صهّاک، لولا کتاب من اللّه سبق وعهد من رسول اللّه تقدّم لأریتک أ یّنا أقلّ جندا وأضعف ناصرا ! ثمّ التفت إلى أصحابه فقال: انصرفوا، فواللّه ما دخلت هذا المسجد إلاّ کما دخله أخوای موسى وهارون، إذ قال له أصحابه: «اذهب أنت وربّک فقاتلا إنّا ههنا قاعدون»، واللّه لا أدخلنّ إلاّ لزیارة رسول اللّه صلى الله علیه و آله أو لقضیّة أقضیها، فإنّه لا یجوز لحجّة أقامها رسول اللّه صلى الله علیه و آله أن یترک الناس فی حیرة ۱.
ویدلّ على ذلک أیضا، بعض ما مرّ وکثیر ممّا فصّلناه فی کتابنا الکبیر، غایة الأمر إنّه تقاعد عن المقاتلة بالسیف بأمر النبیّ صلى الله علیه و آله وللمصالح المتقدّمة ولعجزه عن المقاتلة؛ لقلّة الأعوان ورعایة المصلحة.
ولیس عجزه ۲ أعجب من عجز النبیّ صلى الله علیه و آله حین انهزم إلى الغار لیأمن عن غیلة الفجّار.
ولا بأعجب من عجزه حین نزل علیه سورة الجحد.
ولا بأعجب من عجز الأنبیاء الماضین، کما هو فی الأخبار مذکور وفی السیر مسطور، فلا تغفل.
وأمّا تقدیم الصحابة وتقدّمهم علیه. مع أنّهم من أهل الإیمان الممدوحین بآیة الرضوان. فلیس الکلام إلاّ فیه؛ إذ من المعلوم البیّن فی الکتاب المجید وفی أخبار من هو فی خصائص الرسالة وحید، وجودُ طوائفٍ


1.بحار الأنوار، ج ۲۸، ص ۲۰۱.

2.بل نقول: إنّ تأخیره لطلب الحقّ الذی هو قیام الکلّ بطاعته، لیس بأعجب من تأخیر اللّه سبحانه طلب حقّه عن فرعون وأشباهه من المتمرّدین عن طاعته وعبادته مدّة متمادیة، فلا یدلّ ذلک على عجزه، کما لا یدلّ على حقّیة من تصرّف فی حقّه، فلا تغفل، (منه).


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 135

من المنافقین فی عصره صلى الله علیه و آله وفی معسکره یوم نزول الآیة، فهی لا تشملهم قطعا وتشمل علیّا وأتباعه المعروفین، کأبیذر وسلمان ونظائرهما یقینا، فعلى مَن یدّعی شمولَها للخلفاء وخروجَهم من المنافقین البیانُ، ولنا المنع ۱ على ما یزعمونه من الدلیل والبرهان، على أنّا نقول: آثارهم المشهورة و وقائعهم المسطورة من غصب حقّ فاطمة، وخرق کتابها، والأمر بإحضار علیّ علیه السلام بأعنف عنف، وإحضار النار لإحراق الدار وفیها بنت الرسول المختار، وإیذاء الحسنین، وغیر ذلک من الفضائح المسلّمة التی یدّعون أنّها مغتفرة لهم، یدلّ على سوء حالهم وکونهم من الکاتمین لعداوة أهل بیت الرسالة إلى زمان، أو على ارتدادهم بعد غیبة النبیّ صلى الله علیه و آله، وقد ورد أنّه سیکون فی هذه الاُمّة ما کان فیهم حذو النعل بالنعل، رواه غیر واحد من علمائهم فلا وجه للسماجة فی تعمیم الآیة على وجه یشملهم، ولا فی إثبات الوجاهة لهم.
ثمّ إنّهم ربّما یتمسّکون بتقدّم أبی بکر للصلاة فیجب تقدیمه للإمامة، مع أنّ الثابت عند أکثر علمائهم أنّ التقدّم إنّما وقع بأمر بنته، ولذا خرج النبیّ صلى الله علیه و آله متّکئا على علیّ وعبّاس، وأخّره وصلّى مع القوم لنهایة ضعفه جالسا.
والثابت عند البعض الآخر أنّ النبیّ صلى الله علیه و آله أمر بتقدّمه، ولکن عزله وتقدّم للصلاة بعد خروجه صلى الله علیه و آله.
ونحن نقول: إنّ فیما صدر منه صلى الله علیه و آله دلالة وتنبیه جدید على عدم أهلیّته لإمامة الجماعة، فضلاً عن الإمامة العامّة، بعد التنبیه على أنّه لیس بأهل لتبلیغ سورة من القرآن إلى أهل مکّة، فضلاً عن أن یبلّغ معانی القرآن المشتملة على ما لا یتناهی من الأحکام إلى جمیع الاُمّة وقاطبة أفراد الأنام، وبعد الدلالة على أهلیّة علیّ علیه السلام لذلک، ولما هو أعمّ منه بقوله: «إنّ اللّه تعالى یقول: لا یؤدّی عنک إلاّ أنت أو من هو منک، وعلیّ منّی وأنا من علیّ، ولایؤدّی عنّی إلاّ هو» وذلک کلّه من المتواترات.
ونحن نقول: لو سلّم أنّه قدّمه ولم یعزله، بل اقتدى به، کما قال به شرذمة من


1.أی لا نکتفی بالمنع، بل نستدلّ بما علم من آثارهم على خروجهم من الآیة، ثمّ ننزل عن ذلک ونسلّم دخولهم فیها ونقول: إنّ الرضا مشروط بسلامة الخاتمة؛ هذا، مع أنّ تحقّق الرضا من جهة البیعة لا یستلزم الرضا من جمیع الوجوه، والوصف بالإیمان لایستلزم تحققه واقعا، لقوله تعالى: «یا أ یّها الذین آمَنوا آمِنوا» فتأمّل، (منه).


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 136

أهل الجدال، لا یدلّ ذلک على أهلیّته لإمامة العامّة، لأنّ الصلاة عندکم تجوز خلف کلّ برّ وفاجر، ولا یصلح للإمامة العامّة إلاّ من هو متّصف بالعدالة إجماعا، أو من هو متّصف بالعصمة بدلالة الأدلّة العقلیّة والنقلیّة وإجماع الإمامیّة، المقترن بتصدیق أصحاب آیة التطهیر، کما فصّلناه فی الفوائد المرتضویّة.
ثمّ إنّ جماعةً منهم قد تمسّکوا ببعض الأخبار التی ینقلونها فیهم،وهی بحمداللّه لم تبلغ حدّ الکثرة والقوّة، حتّى یمکن القول بأنّها معارضة لما نقل فی علیّ علیه السلام، بل لم تبلغ مرتبة یمکن أن یمیل إلیها منصف، لاقتران متونها بقرائن الکذب والوضع، ومعارضتها بما یضادّها ویناقضها، ومع ذلک کلّه نقول: إنّها مخصوصة بهم غیر واردة عندنا ولا عند جمیع من ینتسب إلى السنّة والجماعة، ونحن لا نعتمد علیها بوجه من الوجوه، وکیف یجوز الاعتماد علیها وعلى ما ینبئ عن وجود منقصة فی أهل بیت العصمة لعاقل، ورواتها غالبا ۱. کما فصّلناه فی کتابنا الکبیر. من


1.بل دائما، فإنّهم إنّما یروون ما یروون من ذلک، من الذین مالوا إلى الدنیا وزخارفها، ودخلوا فی دولة بنی اُمیّة وولایتهم، و رووا لهم ما أحبّوا، حتّى وصلوا إلى جوائزهم؛ فمنهم من سبّ علیّا وحاربه، ومنهم من اعتزل عن بیعته ورغب إلى محاربته، ومنهم من جدل الحسین علیه السلام أحد الثقلین، ومنهم من حاربه وشهد قتاله، فهم إمّا کفرة أو ظلمة. قال ابن البیّع فی معرفة اُصول الحدیث: احتجّ البخاری بأکثر من مائة رجل من المجهولین، وقد صحّ عند العلماء أنّه روى عن ألف ومأتی رجل من الخوارج، قال: وحبسه قاضی بخاره لمّا قال له: لِمَ رویت عن الخوارج؟ فقال: لأنّهم لا یکذِبون؛ وقد أجاب بهذا ابن حنبل لمّا قال له: لِمَ سمّیت کتابک صحیحا وأکثرُ رواته من الخوارج؟ أقول: ومن العجیب أنّ رواتهم على زعمهم کفرة أو فسقة؛ لأنّهم بین من حارب عثمان وقتله أو خذله ! وأعجب من هذا جمعهم بین إمامته وحسن الثناء على قاتلیه والروایة منهم، وجمعهم بین إمامة علیّ علیه السلام وبین حبّ من سبّه وحاربه والروایة عنهم والوثوق بهم! قال عبداللّه الهروی فی کتاب الاعتقاد: الصحابة کلّهم عدول ونساؤهم، فمن تکلّم فیهم بتهمة أو تکذیب، فقد توثب على الإسلام. وقال الغزالی فی الأصل التاسع من الإحیاء: اعتقاد أهل السنّة بتزکیة جمیع الصحابة، وحینئذٍ نقول: بعدا لقوم زکّوا من أخبر اللّه تعالى نبیّه بنفاقه وسوء حاله، وأخبر نبیّه صلى الله علیه و آله بشقاوته وکفره؛ وقد روی عندهم أنّ المنافقین کانوا کثیرین فی عهده صلى الله علیه و آله وبعده، وأنّ النبیّ صلى الله علیه و آله قال: «إنّ حذیفة یعرفهم» وإنّ عمر کان یحلفه ویسأله عن حاله ویقول له: أنشدک باللّه، هل تعرفنی منهم؟ وکان یجیبه بأنّک أعرف بذلک منّی، فتأمّل تعرف حقیقة حالهم وکیفیّة أمر رؤسائهم، ولا تکن من الغافلین! لا یقال: «إنّهم زکّوا الصحابة لعدم علمهم بأعیان المنافقین»؛ لأنّا نقول: إنّ البصیر الناظر فی الأخبار یعلم یقینا أنّهم کانوا یعرفونهم بأعیانهم؛ کیف لا وقد ثبت عندهم بالحدیث المتواتر أنّ علامة المنافق بغض علیّ علیه السلام والانحراف عنه، وهم کانوا یعرفون بغض عائشة وأنس وأبی هریرة و المغیرة وأمثالهم، ومع ذلک کانوا یزکّونهم ویروون عنهم ویثقون بهم، فلا تغفل، (منه).


الاربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین(ع) - صفحه 137

الخوارج والمنحرفین عن الولایة، الحاضرین فی معرکة قتال الحسین علیه السلام.
یرشد إلى ذلک الفحصُ عن آثارهم والتتبّع لما سطروه من مؤلّفاتهم.
وقد ثبت أنّ معاویة وأشباهه فی أیّام سلطنتهم، قد بذلوا الخلاع والعطایا والجوائز الجزیلة والمواهب الجسیمة لناقلی فضائل الثلاثة وواضعی الآثار فی مناقبهم وما یزری بشأن أهل بیت النبوّة ویهدی إلى نقصان مرتبة علیّ علیه السلام، على ما نقل ابن أبی الحدید وغیره من علمائهم.
فلا یبقى ۱ بعد ذلک لأحد من العقلاء اعتمادٌ على روایاتهم الواردة فی هذا الباب، ولذا لم یتعرّض أکابرهم ومحقّقوهم لإیرادها والاستدلال بها، بل صرّح
جماعةٌ. منهم صاحب المغنی وشیخه، مع نهایة تصلّبه فی مذهبه الذی أخذه من آبائه وأسلافه. بأنّ الحقّ أنّ هذه الآثار المنقولة فی فضائل الصحابة موضوعة فی مقابل بعض ما وضعه جهّال الشیعة فی حقّ علیّ علیه السلام، وقالوا: «الحقّ أنّ النبیّ صلى الله علیه و آله لم یوص لأحد بالخلافة»، وفیه بَعد ما عرفت فی أمر الوصایة، أنّ کون أخبارکم من الموضوعات قد ثبت بإقرارکم ولم یثبت ولن یثبت أبدا أنّ ما عندنا من الموضوعات، لاسیّما بعد ملاحظة ما عندکم من الأخبار العاریة عن قرائن الوضع ودلائل الجعل، بل المقترنة بدلائل الصحّة؛ فإنّها قد صدرت ممّن یتّصف بالعداوة والاعتساف لا ممّن یتّهم بالولایة والمودّة ،کما لا یخفى على ذوی الانصاف.

فهرست


1.لا سیّما إذا کان من جملتهم مَن یجوّز وضع الحدیث لمصلحة أو لترویج المذهب، کأبی حنیفة، وقد نقل الشریف فی حاشیة الکشّاف أنّ الأحادیث المرویّة فی خواصّ السور عن اُبیّ کلُّها موضوعة، قال: وقد اعترض على واضعها، وقیل له: أما سمعت قول النبی صلى الله علیه و آله: من کذب علَیَّ متعمّدا فلیتبوّأ مقعده من النار» فأجاب بأنّی کذبت له لا علیه، فتأمّل، (منه).

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی