چهل گفتار 5- خطبه متقین (همام)
خطبه متّقین یا (همّام)
موضوع:
توصیف ویژگی های فردی، اجتماعی و عبادی متقین
صفات اجتماعی
- نیک گفتاری، میانه روی، فروتنی، چشم پوشی از محرمات، گوش دادن به علم سودمند، حریص در طلب دانش، شکیبایی در سختی ها، بخشیدن کسی که به او ظلم کرده، دوری از سخن زشت، تباه نکردن چیزی که به او سپرده شده، فرو بردن خشم،در امان بودن مردم از بدی او و امیدواری مردم به کارهای نیک او
صفات فردی
- بدگمانی به خود، ترس از تمجید توسط دیگران، ایمان همراه با یقین، بردباری و امید به امور اخروی
صفات عبادی
- نماز شبانه همراه با تلاوت قرآن، دواجویی در قرآن، تاثیر قرآن بر جان آن ها، خشوع در عبادات و شکرگزاری در طول شبانه روز
متن و ترجمه خطبه متقین
خطبه متقین از خطبه های مشهور امام علی (ع) است که به درخواست یکی از شیعیان و یاران او به نام هَمّام ایراد شده است.
همام به امیرالمومنین (ع) گفت: «ای امیر مؤمنان، پرهیزگاران را برای من توصیف نمای چنانکه گویی به آنان مینگرم.»
امام در پاسخ او مکثی کرد و سپس فرمود: «ای همام از خدا بترس و نیکوکار باش که «همانا خداوند با کسانی است که پرهیزگارند و آنان که نیکو کردارند» (آیه 128 سوره نحل)
همّام راضی نشد امام را قسم داد و باز اصرار کرد.
امام (ع) خدا را ستود و بر او ثنا گفت و بر پیامبر (ص) و آل او درود فرستاد و سپس خطبه متقین را اینگونه ایراد فرمود:
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللّهَ ـ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى ـ خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیًّا عَنْ طَاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لاَِنَّهُ لاَ تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لاَ تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ.
اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، خداوند منزه و والا خلق را آفرید در حالى که از اطاعتشان بى نیاز و از معصیتشان ایمن بود، زیرا نه عصیان گنه کاران به او زیان مى رساند (و بر دامان کبریایى اش گردى مى نشاند)، و نه اطاعت مطیعان به او نفعى مى بخشد.
فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ.
پس از آفرینش آنان، روزى و معیشت شان را (با روش حکیمانه اى) در میان آنان تقسیم کرد، و هر یک را در جایگاه دنیوى اش جاى داد.
فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ:
(ولى) پرهیزکاران در این دنیا صاحب فضایلى هستند:
مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ، وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ.
گفتارشان راست، لباسشان میانه روى، و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است.
غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ.
چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند، و گوشهاى خود را وقف شنیدن علم و دانشى کرده اند که براى آنان سودمند است.
نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاَءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ.
حال آنان در بلا همچون حالشان در آسایش و رفاه است.
وَ لَوْلاَ الاَْجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْن، شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ.
و اگر سرآمد معیّنى که خداوند براى (زندگى) آنها مقرّر داشته نبود، یک چشم بر هم زدن، ارواحشان، از شوق پاداش الهى، و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمى گرفت.
عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ.
آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همین دلیل غیر او در چشمانشان کوچک است.
فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ.
آنها به کسانى مى مانند که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعم اند، و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند.
قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ، وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ، وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ.
قلبهاى آنها اندوهگین، و مردم از شرّشان در امان اند، اندامشان لاغر، و نیازهایشان اندک، و نفوس شان عفیف و پاک است.
صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً، أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً.
آنها براى مدتى کوتاهى در این جهان صبر و شکیبایى پیشه کردند، و به دنبال آن آسایشى طولانى نصیبشان شد.
تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ.
این تجارتى پر سود است که پروردگارشان براى آنها فراهم ساخته است
أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.
دنیا (با جلوه گریهایش) به سراغ آنها آمد ولى آنها فریبش را نخوردند و آن را نخواستند، دنیا مى رفت که آنها را اسیر خود سازد ولى آنان به بهاى جان، خویش را از اسارتش آزاد ساختند.
تَالِینَ لاَِجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً، أَمَّا اللَّیْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ، یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ، وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ.
اما شب هنگام بر پاى خود (به نماز) مى ایستند، و آیات قرآن را شمرده و با تدبر مى خوانند، به وسیله آن، جان خویش را محزون مى سازند، و داروى درد خود را از آن مى طلبند. هنگامى که به آیه اى مى رسند که در آن، تشویق است (تشویق به پاداشهاى بزرگ الهى در برابر ایمان و عمل صالح) با اشتیاق فراوان بر آن تکیه مى کنند
فَإِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَشْوِیقٌ، رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً، وَ ظَنُّوا أَنَّها نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ.
و چشم جانشان با علاقه بسیار در آن خیره مى شود، و گویى آن بشارت را در برابر چشم خود مى بینند.
وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَخْوِیفٌ، أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ،
و هنگامى که به آیه اى مى رسند که بیم و انذار در آن است (انذار در برابر گناهان)، گوشهاى دل خویش را براى شنیدن آن باز مى کنند، و گویى فریادها و ناله هاى زبانه هاى آتش دوزخ در درون گوششان طنین انداز است.
فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ، یَطْلُبُونَ إِلَى اللّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ.
آنها قامت خود را در پیشگاه خدا خم مى کنند (و به رکوع مى روند)، و پیشانى و کف دست ها و سر زانوها و نوک انگشتان پا را (به هنگام سجده) بر زمین مى گسترانند، و آزادى خویش را از پیشگاه خداوند متعال درخواست مى کنند.
وَ أَمَّا النَّهَارَ، فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ، قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ، یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى، وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض.
پرهیزگاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى با تقوا هستند، ترس و خوف (در برابر مسؤولیت هاى الهى) بدن هاى آنها را همچون چوبه هاى تیر، تراشیده و لاغر ساخته است، آن گونه که بینندگان (ناآگاه) آنها را بیمار مى پندارند، در حالى که هیچ بیمارى در وجودشان نیست.
وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا! وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ! لاَ یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ، وَ لاَ یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ، فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ.
و گوینده (بى خبر وغافل) مى گوید: افکارشان به هم ریخته و بیمار دل اند، در حالى که اندیشه اى بس بزرگ با فکر آنان آمیخته است، از اعمال اندک، خشنود نمى شوند، و اعمال فراوان خود را زیاد نمى شمارند، بلکه پیوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند و از اعمال خود نگرانند.
إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ، خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی منْ غَیْرِی، وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی، اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِما یَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْ لی مَا لاَ یَعْلَمُونَ.
هرگاه یکى از آنها را مدح و ستایش کنند، از آنچه درباره او گفته شده به هراس مى افتد، و مى گوید : من از دیگران نسبت به خود آگاه ترم، و پروردگارم به اعمال من از من آگاه تر است، بارالها! مرا به جهت نیکی هایى که به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما، و مرا برتر از آنچه آنها گمان مى کنند قرار ده، و گناهانى را که من دارم و آنها نمى دانند ببخش.
فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدِهِمْ، أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِین، وَ حَزْماً فِی لِین، وَ إِیماناً فِی یَقِین، وَ حِرْصاً فِی عِلْم، وَ عِلْماً فِی حِلْم، وَ قَصْداً فی غِنىً، وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَة،
از نشانه هاى هر یک از آنها این است، که او را در دین خود قوى مى بینى، و در عین قاطعیت، نرم خو است، داراى ایمانى مملوّ از یقین، و حرص در کسب دانش، و آگاهى در عین بردبارى، و میانه روى در حال غنا و ثروت، و خشوع در عبادت.
وَ تَجَمُّلاً فِی فَاقَة، وَ صَبْراً فِی شِدَّة، وَ طَلَباً فِی حَلاَل، وَ نَشَاطاً فِی هُدًى، وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع.
و آراستگى در عین تهیدستى، و شکیبایى در شدائد، و طلب روزى حلال، و نشاط در راه هدایت، و دورى از طمع است.
یَعْمَلُ الاَْعْمَالَ الصَّالِحَةَ، وَ هُوَ عَلَى وَجَل.
پیوسته عمل صالح انجام مى دهد، و با این حال ترسان است (که از او پذیرفته نشود).
یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ، وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْر.
روز را به پایان مى برند در حالى که همّ او سپاسگزارى و شکر (خداوند) است، و صبح مى کند در حالى که همه همّش یاد خداست.
یَبِیتُ حَذِراً، وَ یُصْبِحُ فَرِحاً، حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ.
شب را سپرى مى کند در حالى که ترسان است، و صبح بر مى خیزد در حالى که شادمان است، ترسان از غفلتهایى است که از آن برحذر داشته شده، و شادمان براى فضل و رحمتى است که به او رسیده (زیرا روز دیگرى از خدا عمر گرفته و درهاى سعى و تلاش را به روى او گشوده است).
إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیما تَکْرَهُ، لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ.
هرگاه نفس او در انجام وظایفى که از آن ناخشنود است سرکشى کند، او نیز نفس خود را از آنچه دوست دارد محروم مى سازد.
قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لاَ یَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لاَ یَبْقَى.
چشم روشنى او در چیزى است که زوال در آن راه ندارد، و زهد و بى اعتنایى اش نسبت به چیزى است که بقا و دوامى در آن نیست.
یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ.
علم را با حلم مى آمیزد و گفتار را با کردار.
تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ، قَلِیلاً زَلَلُهُ.
او (پرهیزکار) را مى بینى که آرزویش نزدیک، لغزشش کم.
خَاشِعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ.
قلبش خاشع، نفسش قانع.
مَنْزُوراً أَکْلُهُ، سَهْلاً أَمْرُهُ، حَرِیزاً دِینُهُ.
خوراکش اندک، امورش آسان، دینش محفوظ.
مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً غَیْظُهُ.
شهوت سرکشش مرده، و خشمش فرو خورده شده است.
اَلْخَیرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ.
(مردم) به خیر او امیدوار، و از شرّش در امان اند.
إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ، وَ إِنْ کانَ فی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ.
اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب مى شود، و اگر در میان ذاکران باشد در زمره غافلان نوشته نمى شود.
یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَه.
کسى را که به او ستم کرده (و پشیمان است) مى بخشد، و به آن کس که محرومش ساخته عطا مى کند، و به کسى که پیوندش را با وى قطع کرده است، مى پیوندد.
بَعِیداً فُحْشُهُ، لَیِّناً قَوْلُهُ.
سخن زشت و خشونت آمیز از او دور است، گفتارش نرم و ملایم.
غَائِباً مُنْکَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُهُ.
منکرات از او غایب، و معروف و کارهاى شایسته او حاضر.
مُقْبِلاً خَیْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ.
نیکى اش روى آورده، و شرّش پشت کرده است.
فِی الزَّلاَزِلِ وَ قُورٌ، وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ، وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ.
در برابر حوادث سخت استوار، و در حوادث ناگوار، شکیبا، و به هنگام فزونى نعمت شکرگزار است.
لاَ یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ، وَ لاَ یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ.
به کسى که با او دشمنى دارد ستم نمى کند، و به سبب دوستى با کسى مرتکب گناه نمى شود.
یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ.
و پیش از آن که شاهدى بر ضدّش اقامه شود اعتراف به حق مى کند.
لاَ یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لاَ یَنْسَى مَا ذُکِّرَ.
آنچه حفظش را به او سپرده اند تباه نمى سازد، و آنچه را به او تذکّر داده اند فراموش نمى کند.
وَ لاَ یُنَابِزُ بِالاَْلْقَابِ، وَ لاَ یُضَارُّ بِالْجَارِ، وَ لاَ یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ.
مردم را با نام هاى زشت نمى خواند، و به همسایگان زیان نمى رساند، مصیبت زده را شماتت نمى کند.
وَ لاَ یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ، وَ لاَ یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ.
در امور باطل وارد نمى شود، و از دائره حق بیرون نمى رود.
إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ.
هر گاه سکوت کند سکوتش وى را غمگین نمى سازد، و اگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمى شود.
وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ.
و هرگاه به او ستمى شود (حتى الامکان) صبر مى کند تا خدا انتقامش را بگیرد.
نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاء، وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَة.
نفس خود را به زحمت مى افکند، ولى مردم از دست او راحت اند.
أَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ، وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ.
خویشتن را براى آخرت به تعب مى اندازند، و مردم را از ناحیه خود آسوده مى سازد.
بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ، وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ، لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْر وَ عَظَمَة، وَ لاَ دُنُوُّهُ بِمَکْر وَ خَدِیعَة.
دورى اش از کسانى که دورى مى کند، به سبب زهد و حفظ پاکى است، و نزدیکى اش به کسانى که نزدیک مى شود، مهربانى و رحمت است، نه اینکه دورى اش از روى تکبّر و خودبزرگ بینى، و نزدیکى اش براى مکر و خدعه (و بهره گیرى مادى) باشد.
در پایان این خطبه در نهج البلاغه آمده است: هنگامى که سخن امیرمؤمنان به اینجا رسید، همام فریادى کشید و جان داد.
فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (ع): أَمَا وَ اللّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ.
در این هنگام امیرمؤمنان (ع) فرمود: به خدا سوگند من از این پیشامد بر او مى ترسیدم.
ثُمَّ قَالَ: هکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا.
سپس فرمود: این گونه اندرزهاى رسا به آنها که اهل موعظه اند، اثر مى گذارد.
در اینجا کسى به امام عرض کرد: پس چرا این مواعظ با شما چنین نمى کند؟
امام در پاسخ او فرمود:
وَیْحَکَ، إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لاَیَعْدُوهُ وَ سَبَباً لاَ یَتَجَاوَزُهُ. فَمَهْلاً ! لاَ تَعُدْ لِمِثْلِهَا، فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِکَ!
واى بر تو هر اجل و سرآمدى وقت معیّنى دارد که از آن نمى گذرد و سبب خاصّى دارد که از آن تجاوز نمى کند» سپس افزود: «آرام باش دیگر چنین سخنى مگو! این سخنى بود که شیطان بر زبان تو جارى ساخت».