چهل فصل (منشور شیعه)
چهل فصل - «منشور شیعه»
در آداب معاشَرَت، مُحاوَرَه و مُکاتَبَه (یا: فرهنگ گفتگو، مُعاشَرَت و نامه نگاری)
(از خزائن نراقی و رسالة العِشرَة شیخ بهائی و کتب علاّمه مجلسی)
* توجّه:
عبارات داخل دو قلاب یا کروشه [ ] از رسالهی العِشرَة شیخ بهایی اضافه شدهاند؛ ولی عبارات یا اضافاتی که بین الهلالَیْن یا میان دو پرانتز ( ) آمده، از خود ما میباشند. [سید احمد سجادی]
[آداب محاوره از کتاب الخزائن ملا احمد نراقی ]
* ملا احمد نراقی (فقیه عهد فتحعلیشاه قاجار) در کتاب الخزائن ( = گنجینهها) مینویسد:
«آداب محاوره (گفتگو و معاشرت) از جمله لوازمست مَر کسانی را که با مردم معاشرت مینمایند و آن بسیارست؛ از آن جمله:
1 - چون به مجلسی حاضر شود به دو زانوی ادب نشیند و از زانو به زانو نگردد [و مکرّر نشست و برخاست نکند]، چه، آن دَلالت برعدم ثَبات و قِلَّت مُبالات (بیملاحظه بودن) کند؛
2 - اگر کسی با او سخن گوید به غیر او مُلتفِت نشود [و گوش دهد و سخن او را قطع نکند]؛
3 - اگر کسی او را به فضیلتی (یا امتیازی) تحسین کند و بر فقدان ( آن فضل و امتیاز) بر خود تأسّف نماید، به آن نازش و افتخار نکند؛ بلکه به وجهی عذر آن (فقدان و محرومیّت را برای آن شخص) خواهد که بر خاطر آن شخص، فوت آن آسان شود (و بیش از این حسرت نخورد)؛
4 - در محاورات، به ألفاظی که سامع (شنونده) بر آنها تَطَیُّر (بد اندیشی) نماید احتراز کند (و الفاظ زشت و سبک به کار نبرد)؛
5 و 6 - از نقل چیزی که صِدق (راستی) آن معلوم نباشد و همچنین از اراجیف (سخنان مُهمَل و بیفائده و وقت گیر) احتراز نماید؛ [و بلکه بپرهیزد از آنکه مُستمِع (شنوندهی) سخنان لغو باشد؛ چه آنکه حضرت رسالت پناه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمودهاند:
«مَنْ أَصْغَیٰ إِلَی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ؛ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ عَنْ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیس؛
یعنی اینکه: هر آنکه گوش سپارد به سُخنوَری، گویی او را عبادت و پرستش کرده؛ پس اگر او سخن خدایی و موافق شرع و دین گوید، مستمع نیز خدا را عبادت کرده و اگر او سخن شیطانی و خِلاف شرع گوید، مستمع نیز شیطان را بندگی و عبادت میکند - که به او گوش میدهد و مشغول اوست!» * ]
(* عُیُونُ أخبارِالرِّضا - عَلَیهِ السّلامُ، شیخ صد و ق، ج1، ص 304، باب 28، حدیث 63).
(سعدی:
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد).
7 و 8 - از کذب (دروغ) و لاف و گزاف - خصوصْ نزد بزرگان - و از راستی که دروغ نماید (حذر کند)؛ [و بداند که لاف زن، چه درباره خود و چه درباره عِیال یا خاندان و عشیره خود، اغلب نزد مردمان، دروغگو شناخته شود و منفور ایشانست قلباً، هر چند به ظاهر با او دوستی و مُراوَدَة (آمد و رفت) کنند و دروغگو، چون یک بار دروغش فاش شد، دیگر هر چند راست گوید، کس از او باور ندارد! ]؛
(شیخ بهایی:
… تو مپنداری که با لاف و دروغ هرگز افتد نان تزویرت به دوغ!!
خردهبینانند در عالَم بسی! واقفند از کار و بار هر کسی!
زیرکانند از یَسار و از یمین وز پی رد و قبول، اندر کمین! …).
9 - و از کَثرَت مِزاح (شوخی) و هَزل (خنده پردازی) دوری کند [و از خندیدن و تبسم در حضور دیگران، در جایی که امکان رنجیدن دیگری یا حمل بر تمسخر باشد، اجتناب ورزد؛ بلکه در هر حال از تبسم و خندهای که سببش بر مخاطب مجهولست دوری باید گزید؛ بسا که ظنین (بدگمان) گشته و بر آدمی خشم و کینه گیرد].
(ورّام بن ابی فِراس – فوت: 605 ق – در «تنبیه الخواطر» یا «مجموعه ورّام» گوید:
بدان که آنچه نهی شده است همانا زیاده روی و مُداوَمَت بر شوخیست … که باعث زیاد خندیدن است و خنده زیاد دل را میمیراند و تخم کینه در دل میافشاند و شکوه و وَقار را از بین میبرد؛ امّا اگر (شوخی) از این امور بر کنار باشد، نکوهیده نیست، همان طوری که از پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم نقل کردهاند که فرمود:
«من شوخی میکنم ولی در شوخیم جز سخن حق نمیگویم»؛
آری ( فقط) کسی همچون پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم میتواند شوخی کند و جز حق نگوید؛ امّا دیگران وقتی که باب شوخی باز کنند، هدفشان خندیدن و خنداندن دیگرانست به هر وسیله که ممکن باشد!
رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
«گاهی شخصی سخنی گوید، تا همنشینان خود را بخنداند، که در نتیجه خود را به پستی میکشاند!».
از طرفی، خندیدن، دلیل بر غَفلَت از آخِرَت است …
یکی از بزرگان گوید:
«پسرم با شخص بزرگ شوخی نکن، که کینه تو را بر دل میگیرد و با آدم پست نیز شوخی نکن، که نسبت به تو جرأت پیدا میکند … »
مجموعه وَرّام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه «تنبیه الخواطر»، وَرّام بن أبی فِراس، چاپ آستان قدس رضوی ع: 1369 ش، ص 216).
(شعر:
ز شوخی بپرهیز ای با خِرَد! که شوخی تورا آبرو میبرَد!).
10 - از خُبث و معایب کسان احتراز نماید (یعنی غیبت دیگران را نکند) و پیوسته نیکوگو باشد تا پیش همه کس محبوب گردد؛
(سعدی:
آنکه عیب دگران پیش تو آورد و شمُرْد بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد بُرد!).
11 - اگر کسی حکایتی یا سخنی بگوید بگذارد تا او حدیث (صحبتش) را تمام کند (یعنی وسط حرف دیگری نپرد) و اگر او (بهتر از گوینده) مُطّلع باشد و وقوف (و آگاهی) او از آن سخن بیشتر (از ناطق) باشد آن را اظهار نکند، تا گوینده مُنفعِل (خَجِل و درمانده) نشود؛
12 - با جُهّال و سَفَلَه (افراد نادان، سطح پایین یا بیادب و تندگو) مُجادَلَه و مُناظَرَه نکند؛
(رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
«… هر که بدخوست خود را در شکنجه دارد و هر که با مردمان درافتد؛ بیآبرو شود و احترامش برافتد، سپس فرمود (ص): پیوسته جَبرَئیل مرا باز میداشت از درافتادن با مردم آنچنانی که بازمیداشت از میخواری و پرستش بتان»
بحارالانوار، علاّمه مجلسی، ج 75، ص 210، حدیث 4؛ آداب معاشرت، ترجمه جلد شانزدهم قدیم بحار، محمّدباقر کمرهای، 2 / 131).
[و بدان که بحث و جدال، عامل تیرگی دل و کینه و خِلاف و کدورت و اختلاف میان مردمان و دوستانست و در حدیث است از امام بحق ناطق، جعفر بن محمّدٍ الصّادق علیه السّلام که قالَ:
«لا تُمارِیَنَّ حَلیماً وَ لا سفیهاً، فَإنَّ الحَلیمَ یَقلیکَ وَ السّفیهَ یُؤذیکَ»
یعنی که: هرگز مِراء (بحث و جدل) مکن با کسی، چه حلیم (بردبار) و باخرد باشد و چه سفیه (احمق) و لئیم (پست) و بی خرد؛ چه آنکه، دانا و حلیم، کینهات را به دل میگیرد و سفیه و لئیم با دشمنی یا توهین به تو، آزارت میدهد!
الکافی، شیخ کلینی، 2 / 301 - ح 4، باب المِراء )
و اگر، بنا به عِلَلی چون دفاع از حق، ناچار از مباحثه و مناظره باشد، مجادله و ستیزه نکند که حرامست و پس از آن نیز کینه خلق الله را به دِل نگیرد که رسول خدا صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فرمودهاند:
«إِنَّ أَبْغَضَ الرِّجالِ إِلیَ اللهِ الأَلَدُ الخَصِمُ»،
یعنی که: «منفورترین بندگان نزد خدا، شخص کینه توز ستیزهجو است»
(لسان العرب، ابن منظور، 3 / 391 - مادّه «ل د د»)
مَولَی الموحِّدین امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودهاند:
«لَا یُلْفیَ الْمُؤْمِنُ حَسُوداً وَ لَا حَقوداً وَ لَا بَخِیلاً»،
یعنی که: «هرگز یافت نشود مؤمن، حسود و نه کینهورز و نه بخیل» * ]
(* غُرَرُالحِکَم، آمِدی، 6 / 414– ش 1572).
(شعری از ابن یمین:
با همه خلق جهان، گرچه از آن بیشتر بیرَه و کمتر به رَهَند
آنچنان زی، که بمیری برهی! نه چنان زی که بمیری برهند!!)
13 - تا سامع (شنونده را) راغب (و علاقهمند) در استماع (شنیدن) حدیث و سخنی نبیند شروع در آن سخن نکند (که سبب نفرت یا انزجار سامع گردد)؛
14- از کَثرَت مُکالَمَه (پرحرفی) مُجانَبَت (دوری و اجتناب) لازم شمُرَد؛
(خواجه نصیر طوسی:
میگریز از همنشین پر کلام! عمر و وقتت را هدر سازد مُدام!
از گنه یا لغو گوید خاطرات کی تمامی دارد این لاطائلات؟! …).
15 - آنچه از غیر او پرسند او جواب نگوید و اگر کسی به جواب مشغول شود و او بهتر قادر باشد صبر کند تا سخن او تمام شود، سپس خود بر وجهی که جواب آن شخص اوّل، مطعون (خراب و بیارزش) نشود، تقریر (بیان) کند؛
16- اگر سخن از او پوشیده دارند استراق سمع (و فضولی) نکند؛
17- در مجالس، با کسی سِرّ (در گوشی یا آهسته) نگوید؛
18- در نوشته کسان نظر نکند مگر به اذن ایشان؛
19- به اطراف خانه و سقف و دیوار محفل، مکرّر نظر نیندازد (که سبب سبکی او شود)؛
20 - از چیزی که شأن او نیست سؤال نکند و اگر دو نفر با هم سخنی گویند، بی جهت از آن استفسار (و سین جیم و فضولی در اسرار زندگی خصوصی مردم ) نکند؛
21 - در دعا و تملّق (تعریف و چاپلوسی و چرب زبانی) مبالغه و افراط نکند، که آن علامت ضعف نفس است؛
22 - هر چه خواهد گوید، اوّل در خاطر مُقرَّر گرداند و به اطراف (و عوارض احتمالی) آن برخورَد (و بیندیشد و اگر احتمال مفسده میدهد، خاموشی گزیند)؛
23- در أثناء (هنگام) سخن به دست و چشم و ابرو اشارت نکند (که بیانگر بی ادبیست)؛
24 - حرکات و افعال و اقوال کسی را مُحاکات -یعنی تقلید- نکند (چه، غیرطبیعی به نظر میرسد و مردم اغلب میفهمند و ناخوش میدارند)؛
25 - سخن چنان گوید که از میزان شرع و عقل خارج نیفتد و اندیشه نکند که اگر من به خلاف خواهش مُستمِع (شنونده) سخن گویم او را خوش نیاید! چه، مستمع اگر دانا و خردمند بُوَد، از سخن پسندیده (و بر وفق شرع) نرنجد (و اگر نادان و بیخرد باشد، رنجش او هیچ اهمّیّت و ارزش ندارد!)؛
26 - در حضرت سلاطین و حُکّام، بسیار دعوای فضل و دانش نکند و در الزام ایشان (یعنی مُجاب کردنشان در بحث) نکوشد (تا کینه وی را به دل نگیرند) و از کَثرَت مُجالَسَت و مُحاوَرَت با ایشان گستاخ (و سنگدل) نگردد و بر معاشرت (با رجال سیاست) مُبادَرَت ننماید، چه، مؤاخذه (و بدبینی و خشم ناگهانی) ایشان سخت و تمهید (آماده سازی) مَعذِرَت (و بهانه برای اثبات بی گناهی) دشوار باشد.
27 - تا ممکنست سخنی که بر خاطر بعضی از مُستمِعان، گران (و ناخوشایند یا نامعقول) باشد نگوید».
(پایان «منشور نراقی»؛
فِقَراتی دیگر از رسالهی العِشرَة شیخ بهایی در تکمیل میآوریم):
[برگزیدهای از رسالهی العِشرَة شیخ بهایی ]
28 - [هنگام محاوره، فاصله خویشتن تا مخاطب را حفظ کند و به او آنقدر نزدیک نگردد که سبب آزردگی او شود]؛
29- [از خوردن بُقولات (=سبزیجات) کریهة ُ الرَّوائح (= بد بو) همچون سیر و پیاز، خصوصْ در روز، به جـِدّ اجتناب ورزد، تا حضور و سخن گفتن او سبب نفرت نشود]؛
30- [بدن و لباس و زبان و دهان را همواره خوشبو و پاکیزه نگاهدارد و موها را آراسته و تمیز شانه کند؛ و هر بوی بد یا منظر زشت را از خود بپالاید که اسباب رنجش دیگران را فراهم نیاورد].
(نراقی در معراج السّعاده چنین میگوید:
«حضرت پیغمبر - صَلّیَ اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ - فرمود:
«پاکیزگی نصف ایمان است» ( = الطُّهْرُ نِصْفُ الْإِیمَان)
بحارالأنوار، علاّمه مجلسی، ج 80، ص 237)
و نیز فرمود:
«بد بندهایست بنده چرکین» ( = بِئسَ العَبدُ القاذورَةُ!)
(الکافی، شیخ کُلَینی، ج 6، ص 439 – معراج السّعادَة، ملا احمد نراقی، چاپ هجرت – قم: 1377 ش، ص 837).
(قالَ رسولُ اللهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:
إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الرَّجُلَ الْقَاذُورَةَ! فَقِیلَ لَهُ: وَ مَا الْقَاذُورَةُ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ:
الَّذِی یَتَأَنَّفُ بِهِ جَلِیسُهُ .
پیامبر صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:
خداوند دشمن دارد انسان چرکین را!
عرض کردند: و کیست انسان چرکین؟!
فرمود: آن کس که همنشین او از بوی بدش (اعم از دهان، پا، بدن و …) در رنج باشد (و بخواهد بینی خود را بگیرد یا نفس نکشد!))
(بحارالانوار، علاّمه مجلسی، ج 80 / ص 106).
31 - [در حضور دیگران، مکرّر دست به اعضای خود – چون گوش و بینی و چشم و لب و دهان و دندان و ریش و سبیل و … – نرساند، که دال بر بیحیایی و بیادبیست]؛
32 - [در حضور دیگری، از قهقهه زدن، با بانگ بلند عطسه یا سرفه کردن، آروغ زدن، صدای بینی درآوردن (فین کردن)، با صدا آب دهان افکندن، با دیگران پرگویی کردن و امثال این افعال اجتناب کند؛ که جملگی دَلالت بر فرومایگی و بیمُبالاتی شخص دارد ]؛
33 - [بر سر خوان (سفره) رفتاری نکند که برای دیگران اشمئزاز (و تنفر) آوَرَد؛ مثال آنکه: ضایعات غذا و گوشت و امثال آن را پیش دیدگان ایشان از دهان خارج نسازد، یا در سفره یا مجموعه خوان (سینی) ننهد و پیوسته با دهان بسته غذا را بجَوَد که صَوت آن دیگری را آزار ندهد و چون چارپایان نشخوار نکند و با صدا مایعات را در دهان نکشد].
34- [هنگام سخن گفتن یا سخن شنودن، با تمام چهره، روی به مخاطب کند؛ و با گوشه چشم یا نیمرخ به او نظر نیفکند؛ که گاه است دَلالت بر تحقیر و استخفاف مخاطب کند]؛
35- [در أثناءِ سخن دیگری، ناگه برنخیزد، یا ناگاه با بانگ خود یا رفتاری دیگر کلام او را قطع نکند؛ که دالّ بر بی ادبی و بی اعتنائی به سخن اوست]؛
36 - [از خُلف وعده (بد قولی) سخت اجتناب کند، که آن علامت نِفاق است و خود، دروغ و از کبائر ذنوب (گناهان) باشد و در قرآن و اخبار، بسیار مَذَمَّت (بدگویی از) خلف وعده شده و صاحِب آن، به نفاق مُنتسِب گشته و وعده عذاب به او داده شده است؛ اضافه بر آنکه این صفت، سبب رنجش دوستان و بلکه نفرت و انزجار ایشان از آدمیست].
(علاّمه مجلسی در «حق الیقین» گوید:
«رسول خدا صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فرمود که: سه خصلت است که در هر که باشد، منافقست؛ هر چند نماز و روزه بجا آرَد و دعوی اسلام کند:
1 - چون او را برای امری امین کنند خیانت کند؛
2 - چون سخن گوید دروغ گوید؛
3 - و چون وعده دهد خُلف وعده (بدقولی) کند» )
(حق الیقین، علاّمه مجلسی، فصل 18 ازباب 6 ( معاد )، چاپ اسلامیّه: تهران، ص 532).
37 - [ آنکه حذر کند از مُجالَسَت (همنشینی) و مُؤانَسَت (انس گرفتن) با هر کس و ناکس، خصوصْ فرومایگان و هرزه گویان و گنهکاران، که لاجَرَم (ناچار) بدی آنها به روح و دل او سرایت کند، چنانکه بوی بد به لباس و بدن آدمی سرایت کند و بسا باشد که کسی آدمی را با آن اشخاص ببیند و قلب وی نسبت به او برگردد و او را نیز متّهم سازد.
نیز باید که بپرهیزد از مجالس بد و مواضع تهمت.
نصیرالمِلّةِ وَ الدّین، خواجه نصیر الدّین طوسی در آداب المتعلّمین در وصف این قبیل یاران و دوستان گوید:
تا توانی، میگریز از یار بد یار بد بدتر بُوَد از مار بد!
مار بد تنها تو را بر جان زند یار بد بر جان و هم ایمان زند!
و شیخ الشّعراء و اَفصَحُ الفُصَحاء، سعدی شیرازی گوید:
این دغل دوستان که میبینی مگسانند گِرد شیرینی!!
إلی أن قالَ :
راست خواهی؟! سگان بازارند!! کُاستخوان از تو دوستتر دارند!!
و أیضاً ( همچنین) گوید:
همنشین تو از تو بِهْ باید تا تو را عقل و دین بیفزاید!
و باز همو چنین گوید:
دوستی با مردم دانا نکوست دشمن دانا بِهْ از نادانِ دوست
دشمن دانا بلندت میکند بر زمینت میزند نادانِ دوست! ].
(امام سجّاد (ع) فرمود:
بپرهیز از دوستی با فاسق (بدکار)، که تو را به یک لقمه یا کمتر میفروشد و بپرهیز از دوستی با بخیل، که در شدیدترین حال نیازمندی تو، مالش را از تو دریغ دارد و بپرهیز از دوستی با احمق، که خواهد سودت برساند ولی زیانت رساند!
امام باقر علیه السلام فرمود:
نزدیکی و دوستی مکن با چهار کس: احمق، بخیل، ترسو و دروغگو؛ اما احمق خواهد سودت رساند به عِوَض زیانت رساند و اما بخیل، ( فقط) از تو بگیرد و به تو ( هیچ) ندهد و اما ترسو، از تو و والدینش (نیز، به هنگام ترس) گریزد و امّا دروغگو، بسا که راست گوید و (دیگر) باورش نکنند. )
بحارالانوار، علاّمه مجلسی، ج 74 / ص 196 و 192؛ آداب معاشرت: ترجمه جلد شانزدهم قدیم بحارالانوار، محمّدباقر کمرهای، ج1، ص 126 و 123.
(امام صادق عَلَیْهِ السَّلَام فرمود:
پرهیز کنید از جاهای تهمت آور و (حتی تا این اندازه که) کسی از شما با مادرش در سر راه نایستد، چون همه کس آن مادر را نشناسد (و گمان کنند زنی بیگانه است) )
(بحار، ج 75 / ص 91؛ ترجمه مذکور: ج 2 / ص 62).
38 - [ آنکه از ریا، عُجب (خودبینی و خودپسندی) و تکبّر (خودخواهی و خود بزرگ بینی) سخت برحذر باشد؛
که به تجرِبَة ثابت آمده که اینها اضافه بر آنکه شرعاً از کبائر (گناهان کبیره)اند، سبب نفرت و انزجار مردمان از شخص مُتّصِف به این صفاتند و او گمان کند که نزد مردم احترام و موقعیّتی دارد، لیکن از قلوب ایشان ناآگاهست که سخت از او بیزارند! و چه بسا در ظاهر به او احترام کنند ولی در باطن و پشت سر، او را ناسزا گویند و با زشتترین الفاظ از او یاد کنند].
39 - [ آنکه پیوسته مؤدّب و خاضع و فروتن باشد، که به تجربه ثابت آمده که این، احترام و محبوبیّت آدمی را نزد خلق خدا بیفزاید؛
پس چون وارد مجلسی شود، سلام کند و انتظار سلام از کسی نداشته باشد؛ چنانکه حضرت ختمی مرتَبَت صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم حتی بر اطفال که وارد میشد سلام میفرمود و توقّع سلام از کسی نداشت و همواره ابتدا به سلام میکرد ؛
و بسی بیادبیست که آدمی بر جمع وارد شود و سلام نکند، و بیادبتر از او کسیست که سلام را جواب نگوید، یا جواب پرسش دیگری را ندهد؛ یا پاهای خود را جلوی دیگران – بدون عذر– دراز کند؛ یا با وجود مکان مناسب، پشت به دیگران بنشیند؛ یا بر مکانی تکیه دهد و بزرگتر بیمتکا (پشتی) بنشیند؛ یا اینکه در غذا خوردن یا آب آشامیدن، تقدّم بر بزرگتر کند؛ یا دست و لقمه (و قاشق) خود را در ظرف عمومی فرو برد؛ یا اینکه صدای خود را به گریه یا خنده یا نزاع و دعوا یا بازی و مسخرگی و امثال آن بلند کند و چنین شخص – خصوصْ اگر طفل یا جوان باشد - منفور (مورد نفرت) اهل مجلس واقع شود، بداند یا نداند].
40 - [ آنکه اگر تازهواردی به مجلس درآمد، حُضّار سعی کنند جایی در کنار خود برای وی بگشایند و آنگاه که نشست، اهل مجلس، خود را کمی جمع کنند تا او احساس غربت و یا تنگی جا نکند و آن کسان که هنگام ورود شخصی به مجلس، جا به او ندهند و جواب سلام او صحیح نگویند و بیاعتنایی روا دارند، یا فرومایه و بخیلند، یا بیمُبالات و بیادب، و یا بیرحم و بیشرمند .
و امّا تازهوارد نیز هرگز نبایستی خود را به جبر و قهر، کنار کسی یا بین دو کس، جا دهد؛ که این اضافه بر آنکه شرعاً حرام و نوعی غصب حقوق است، سبب آزردگی مردم و نفرت ایشان از شخص میشود و اگر او در آن مکان که به جبر خود را جا داده نماز بخواند باطلست، چون مکان مغصوب است.
حتی اگر به نحوی کسی را در محذور اخلاقی قرار دهد و آن کس به إکراه (بر خِلاف میل قلبی و از روی تعارف) جا برای وی باز کند، باز نمازش باطلست و فعل او حرام؛ چه، نزد فقهاء، مسلّم است این قاعده که: المَأخوذُ حَیاءً کَالمَأخوذِ غصباً ( = آنچه از روی تعارف و کمرویی گرفته شود مثل غصب است) .
و همینطورست در سایر موارد، مانند مهمانی که بدون رضایت، یا بیموقع بر صاحبخانه وارد شود و او نیز از ترس آبرو چیزی نگوید، که بسیاری از فقهاء، وضو و نماز آن مهمان را نیز در آن خانه باطل میدانند، چون صاحبخانه قلباً از آمدن او ناراحت است، هر چند به ظاهر خندان باشد و تعارفات به عمل آورد.
پس ای عزیز، حق النّاس بس حسّاس و احکام شریعت، بسی محتاج بصیرت است؛ پس مبادا با چنین خطاها اعمال خود را باطل گردانی و در سیاهه اعمال آخِرت، جز تباهی و سیاهی چیزی نبینی و آنجا دریابی که حتی نماز و وضوی تو باطل بوده و تو نفهمیده باشی!
و ازجمله موارد ابتلا به حق النّاس، آمد و شد (رفت و آمد) در معبر (پیادهرو) و کوی و بازار و خیابانست؛ که بسیار کسان به هم تنه زنند، یا راه عبور بر هم تنگ سازند، یا تقدّم و تأخّر مراعات نکنند، یا کفش و پای یکدیگر لگد کنند، یا آب و گل و لای به لباس هم پاشند، یا به نحوی دیگر مزاحمت برای هم سبب شوند و از آن جمله است آزار و اذیّت همسایگان (همسایه آزاری) که همسایه آزار در احادیث، ملعون به شمار آمده .
(عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَام قَالَ: مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ آذیٰ جَارَهُ)
(بحارالانوار، ج 74 / ص 153 / ح 17)
و در حدیث مُعاذ بن جَبَل از حضرت رسالت پناه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم چنین آمده که:
وَ الْمُقَطَّعَةُ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْجِیرَانَ،
یعنی: آنان که در قیامت، دست و پا بریده محشور شوند، همسایه آزارانند
(مَجمَع البیان فی تفسیر القرآن، شیخ ابوعلی طبرسی، ج10، ص 642، ذیل آیة 18 سورهی نبأ: یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً؛ نیز: تفاسیر دیگر، ذیل این آیه)].
(پایان نقل قول از رسالة العِشرَةِ (آداب معاشرت) شیخ بهائی – ره).
آداب مُکاتَبَت (دستور نامه نگاری):
* نیز ملا احمد نراقی در همان کتاب الخزائن ( = گنجینهها) مینویسد:
«چند چیز مراعات آن در نامه نوشتن ضرورست:
1 - آن که ابتداء به نام حق کند.
2 - سعی کند که هر چند سطر به آخِر میرسد میل آن به بالا باشد یا مساوی؛ چه، خط یهود و ترسا (مسیحی) میل به نشیب (پایین) دارد (و نیز باید که نامه خوانا و خوشخط و تمیز باشد و روی کاغذ پاره یا کثیف و یا کوچک، برای کسی نامه ننویسد که توهین است).
3 - آن که دعا را بسیار مکرّر نکند (چون حمل بر تملّق و چاپلوسی میشود ).
4 - آن که از تکرار ألفاظ احتراز کند (که سبب ملال خاطر است و خِلاف قواعد ویرایش).
5 - آن که لفظ مشترک میان مدح و ذم (یعنی دو پهلو) نیاورد (که سبب سوء تفاهم شود ).
6 - آن که خطّ را بسیار نقطه (یا حرکت) ننهد؛ چه، آن تنبیه بُوَد بر جهل مکتوبٌ اِلَیه (یعنی اشاره است به بیسوادی یا کم سوادی مخاطب یا گیرنده نامه).
7 - آن که بر ظَهر (پشت) مکتوبِ بزرگتر از خود هیچ ننویسد ( زیرا مافوق، پشت نامه مادون و یا در حاشیه آن چیزی مینویسد؛ چون در شأن او نیست که نامه مستقلّی بنویسد).
8 - آن که اگر نامه را به مکان بعیدی بنویسد، به تاریخ، مقیّد کند (که اگر با تأخیر رسید، فکر نکنند که خود او دیر فرستاده است).
9 - آن که بعد از فراغ، به تأنـّی (اندیشه و دقت) مطالعه کند، تا اگر سهوی باشد معلوم شود.
10- آن که در وقت اصلاح، قلم را به دهان نگیرد؛ چه، آن نزد اهل تمیز (خردمندان)، مُستقبَح (زشت) باشد.
11 - آن که به هیچ وجه در مکتوب دشنام ننویسد و همچنین احتراز کند از نوشتن چیزی که امکان داشته باشد که انکار او ضرور باشد (یعنی چیزی ننویسد که اگر ضرورت شد که آن را انکار کند و بگوید: من چنین چیزی نگفته یا ننوشتهام، دیگر نتواند؛ زیرا نوشته اگر دست کسی بیفتد، سندی غیر قابل انکار است، مگر به سختی و به ندرت!).
12- آن که نامه را مُرَبَّع نگذارد (یعنی مربّع قیچی نکند و یا مربّع تا نکند)؛ چه، تربیع (در علم نجوم) نظر عَداوَت (دشمنی با یکدیگر) است...».
[بخشی از «صد پند» خزائن ملا احمد نراقی]
(* و اکنون بخشی از «صد پند» خزائن نراقی، که باز مربوط به آداب معاشرت است):
«… … … … …
3 - با مادر و پدر چنان باش که از فرزندان خویش طمع داری که با تو باشند.
4 - منگر به حال کسی که حال او از حال تو بهتر باشد؛ بنگر به حال کسی که حال او از حال تو کمتر بُوَد تا دائم از خدای تعالی خشنود باشی.
5 - سخن ناپرسیده مگو و کسی را که پند نشنود پند مده و بر مَلا (جلو جمع) کس را پند مده.
8 - اگر کسی با تو ستیزه کند به خاموشی آن ستیزه را بنشان و جواب احمق خاموشی است.
9 - پیران را حرمت کن.
10 - کاهلی (تنبلی و بی حوصلگی) فساد تن بُوَد؛ زنهار! کاهلی مکن!
12 - از گفتار و کردار با صلاح (درست و نیک) شرم مدار؛ که بسیار مردم بُوَد که از شرمگینی (خجالت) از غرضهای خویش باز ماند.
13 - به تیزی و تندی عادت مکن و از حِلم (بردباری) خالی مباش؛ ولیکن چنان نرم نباش که (سودجویان و فرومایگان) بخورندت!
… … … … …
15 - چون ترا شغلی پیش آید - هر چند ترا کفایت آن باشد - مستبد بر رأی خود مباش، که هر که مستبد به رأی بُوَد پشیمان شود و از مشورت کردن عیب مدار، با پیران عاقل و دوستان مُشفِق (خیرخواه و مهربان).
… … … … …
17 - زنهار! آنچه به دورغ مانَد نگویی! که دروغی که به راست مانَد بهتر است از راستی که به دروغ ماند!
… … … … …
21 - پیش مردمان نا کس راز مگوی، که اگر سخن نیکویی بُوَد گمان زشت برند.
22 - هر چه بگویی نا اندیشیده مگوی، تا بر گفتار پشیمان نشوی.
23 - سرد سخن مباش، که سخن سرد، تخمیست که از آن دشمنی روید.
24 - بسیاردان و کمگو باش و نه کمدان و بسیارگوی! که بسیارگوی اگر چه خردمند باشد، مردم او را بیخرد دانند.
… … … … …
26 - زنهار! دوست خود مخوان کسی که دشمن دوستان تو باشد.
27 - بپرهیز از نادانی که خود را دانا شمُرَد.
28 - اگر خواهی راز ترا دشمن نداند با دوست مگوی.
… … … … …
40 - با هیچ کس جنگ (نزاع و دعوا) مکن، که جنگ، نه کار محتشمان است؛ بلکه شغل زنان است با کودکان!!
… … … … …
46 - تا توانی سوگند مخور.
… … … … …
54 - زنی که محتشم تر (ثروتمندتر، یا دارای مقام و تحصیلات بالاتر) از تو باشد مخواه.
… … … … …
60 - دوستی که از تو بدون حجّت (دلیل منطقی) پر گله شود، به دوستی او اعتماد مکن.
… … … … …
62 - به دوستی کسی که با دشمن تو دوست باشد زنهار! - هزار زنهار! - اعتماد مکن!
63 - اگر ترا دشمنی باشد دلتنگ مشو، که هر که را دشمن نباشد بی قدر و بها باشد.
… … … … …
65 - بیشتر از دشمن خانگی و همسایگان و خویشان حذر کن!
(شیخ بهائی:
پیوسته دلم ز دست خویشان ریشست وین جور و جفای خلق، از حد بیشست!
بیگانه به بیگانه ندارد کاری! خویشست که در پی شکست خویشست!).
… … … … …
73 - از اژدهای هفت سر مترس و از مردم سخن چین بترس!
… … … … …
76 - هر سخن را که شنیدی انگشت در آن مپیچ! (یعنی تجسّس نکن و ناشنیده بگیر!)
77 - زود به هرچیز خشمناک مشو؛ و در وقت خشم، خشم فرو بر.
78 - اگر جایی باید ترا (به سبب خطایت) عفو و عذر (از دیگری ) خواست، ننگ مدار.
… … … … …
89 - هیچ نوشته را بر خود حجّت مساز؛ یعنی چیزی منویس که روزی بر تو حجّت شود.
… … … … …
97 - از آن سفره که نان خوری بد گویی مکن! …».
منابع:
(غیر آنچه در متن آمده؛ خزاین، ملا احمد نراقی، چاپ علمیّه اسلامیّه، صص 274 - 275 و 278 - 279 و 223 تا 229، توأم با تصرّفات ویرایشی؛ رسالهی العِشرَة (آداب معاشرت اسلامی)، از شیخ بهایی، نسخه خطّی، به نقل از «دایرة المعارف علم و مذهب»، دکتر سیّد ابراهیم مهدوی، مدخل «فرهنگ شیعه» - «آداب معاشرت» - که درون کروشه [ ] و بدون ذکر نشانی، در متن فوق آمده است؛ ولی آنچه بین پرانتز () آمده، از خود ما یا از کتب دیگریست که همانجا نام برده شدهاند، مانند کتب علاّمه محمّد باقر مجلسی و …).