چهل حدیث اخلاقی از اصول کافی 2
20. وصیّت نامه لقمان حکیم
اشاره
حارث (یاپدرش مغیره)می گوید:ازامام صادق علیه السلام درمورد آنچه که در وصیّت نامه لقمان نوشته شده بود، پرسیدم. امام علیه السلام فرمود :
«کانَ فیها الاَْعاجیبُ وَ کانَ اَعْجَبُ ما کانَ فیها اَنْ قالَ لاِبْنِه: خَفِاللّهَ عَزَّوَجَلَّ خیفَهً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّالثَّقَلَیْنِ لَعَذَّبَکَ، وَارْجُ اللّهَ رَجاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَیْنِ لَرَحِمَکَ. ثُمَّ قالَ ابُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام : کانَ اَبی یَقُولُ: اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ اِلّاَ وَفی قَلْبِه نُورانِ نُورُ خیفَهٍ وَ نُورُ رَجاءٍ، لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ یَزِدْ عَلی هذا وَ لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ یَزِدْ عَلی هذا؛
در وصیّت نامه لقمان مسائل بسیار عجیب و مهمّی بوده که از مهم ترین و عجیب ترین آن ها این است که به فرزندش گفت: فرزندم! از خداوند آن چنان بترس که اگر تمام حسنات جنّ و انس را در اختیار داشته باشی، بگویی: شاید لغزشی کرده باشم که به سبب آن عذاب شوم. و آن چنان امیدوار به فضل پروردگارت باش که اگر به اندازه جنّ و انس گناه کرده باشی بگویی: شاید عمل خیری کرده باشم که سبب نجاتم شود. امام صادق علیه السلام سپس فرمود: پدرم (امام باقر)علیه السلام می فرمود: در قلب هر
ص: 103
انسان مؤمنی دو نور خوف ورجا وجود دارد و این دو مساوی ویکسان هستند به گونه ای که اگر هر یک از آن ها را وزن کنی ذرّه ای کم یا بیش از دیگری نیست».(1)
خوف و رجا بازتاب زیادی در آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام دارد و مرحوم کلینی سیزده روایت در باب الخوف والرجاء اصول کافی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امام سجّاد علیه السلام و حضرت صادق علیه السلام نقل کرده است.
خوف و رجا در عالم تکوین و تشریع
خوف ورجااختصاص به عالم تشریع ندارد،بلکه درعالم طبیعت هم همیشه دو نیروی جاذبه و دافعه، موجودات را در حالت تعادل نگه می دارد. چون اگر تعادل آن ها به هم بخورد از هم می پاشند.
کره زمین و کره خورشید نسبت به همدیگر، هم نیروی جاذبه دارند و هم دافعه. نیروی جاذبه باعث می شود که زمین از خورشید زیاد فاصله نگیرد و دور نشود چون در این صورت نه از نور خورشید به طور مطلوب می تواند بهره بگیرد و نه از حرارت آن، وکلّ حیات و زندگی موجودات به خطر می افتد. و نیروی دافعه باعث می شود که زمین بیش از اندازه به خورشید نزدیک نشود، که
اگر جذب خورشید گردد در حرارت فوق العاده آن (که در سطح خورشید 6000 درجه سانتیگراد است) می سوزد و ذوب می گردد.
ص: 104
آری، نیروی جاذبه و گریز از مرکز باعث حفظ فاصله لازم بین
زمین وخورشید می شود و تعادل آن را حفظ می کند. ولذا میلیون ها سال از جدا شدن کره زمین از خورشید و گردشش به دور آن می گذرد امّا فاصله آن ها کم یا زیاد نشده است.
در بدن انسان هم دو نیروی جاذبه و دافعه وجود دارد. یکی فشار خون را بالا می برد و به آن شتاب می دهد و دیگری از شتاب آن می کاهد اگر تعادل این دو به هم بخورد انسان دچار سرگیجه می شود. در بین رگ های اعصاب انسان رگی به نام سمپاتیک وجود دارد که رگ تحریک کننده است و رگ دیگری به نام پاراسمپاتیک، که رگ بازدارنده است، که تعادل آن ها اعصاب انسان را آرام می کند.
خوف و رجا در زندگی مادّی انسان نیز لازم است. اگر تمام وجود کشاورزی رجا و امیدواری باشد و با این امید بذر را پاشیده و دیگر به سراغ دفع آفات و آبیاری و مانند آن نرود، زراعت را از دست می دهد. همان گونه که اگر تمام وجودش ترس و ناامیدی باشد باز به نتیجه ای نمی رسد و ترس از آفت و عدم بازدهی محصولات باعث می شود که دنبال کار را نگیرد و در فصل برداشت محصولی نداشته باشد. در دستگاه های صنعتیِ ساخت بشر نیز چنین است، به عنوان نمونه: اتومبیل ها، هم نیروی محرّکه دارند و هم نیروی بازدارنده که همان ترمز است.
بنابراین خوف و رجا و نیروی محرّکه و بازدارنده لازمه همه موجودات است و اختصاص به مسائل معنوی و عقیدتی ندارد ودر یک مفهوم گسترده تمام عالم هستی را در بر گرفته است.
ص: 105
در مسائل معنوی اگر تنها به عبادت و ایمان و درس و بحث وزیارت و دعا و توسّل، دل ببندیم و به فکر مسائل دیگر نباشیم یک وقت چشم باز کرده، می بینیم آلوده انواع گناهان شده ایم واگر خدای ناکرده مرتکب گناهان متعدّدی گشته و از رحمت و لطف خدا مأیوس شده باشیم، توبه و جبران نمی کنیم، بلکه ممکن است آلوده گناهان بیشتری شویم. بنابراین، امیدِ بیش از حد انسان را آلوده گناه می کند، همان گونه که یأس بیش از اندازه نیز چنین است.
مبادا بگوییم که کارهای خیر، عبادات زیاد، کتاب های خوب، تبلیغات فراوان ومانندآن هارا،مرابیمه کرده است بلکه همواره باید احتمال بدهیم که ممکن است به دلیل بعضی لغزش هامجازات شویم، که این تفکّر نیرویی تازه ایجاد می کند و به دنبال طاعات وعبادات بیشتری می رویم. درمقابل، آن چنان مأیوس نشویم که خود را اهل نجات ندانیم و دیگر به دنبال طاعت و عبادت نرفته واز گناه وخلاف ابایی نداشته باشیم وپرونده خود را سنگین تر کنیم.
بنابراین،آن هاکه در منابر و سخنرانی ها و جلسات خود، بیش از حدبه مردم امیدواری می دهندکاراشتباهی کرده وبرخلاف دستورات دین قدم برداشته اند؛مثل این که می گویند:ارتباطت راباامام حسین علیه السلام قوی کن، سپس هر گناه و خلافی که مایل هستی انجام بده.
نتیجه این که مردم را نباید بیش از اندازه امیدوار کرد، همان گونه که نباید آن ها را بیش از حد ترساند و ناامید کرد، بلکه همواره باید آن ها را در حالت خوف و رجا نگه داشت.
* * *
ص: 106
21. خدا تو را می بیند
اشاره
اسحاق بن عمار می گوید :
«قالَ اَبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام : یا اِسْحاقُ! خَفِاللّهَ کَاَنَّکَ تَراهُ وَاِنْ کُنْتَ لاتَراهُ فَاِنَّهُ یَراکَ، فَاِنْ کُنْتَ تَری اَنَّهُ لایَراکَ فَقَدْ کَفَرْتَ، وَاِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ اَنَّهُ یَراکَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیَهِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ اَهْوَنِ النّاظِرینَ عَلَیْکَ؛
امام صادق علیه السلام فرمود: ای اسحاق! از خداوند آن چنان بترس که گویی اورا می بینی، و اگر (چشم بصیرت تو باز نشده و) نمی توانی خدا را ببینی خداوند تو را می بیند. و در صورتی که تصوّر می کنی خداوند تو را نمی بیند، به خدا کافر شده ای واگر می دانی که او تورامی بیند (و ایمان داری که در محضر او هستی) سپس درمقابلش گناه کردی، او را جزء بی مقدارترین ناظرین بر خودت قرار داده ای».(1)
چند نکته در این روایت قابل توجّه است :
ص: 107
نکته اوّل: معرفت خدا
غالب مسائل اخلاقی از توحید سرچشمه می گیرند، به ویژه توحید افعالی. بنابراین، هیچ صفت اخلاقی ای بی ارتباط با توحید
نیست. درنتیجه اگر معرفت ما درباره خدا کامل باشد آثار صفات اخلاقی در وجودمان آشکار و نمایان می گردد. ازجمله این که خداوندمتعال رادرهمه جاحاضر وناظر اعمالمان خواهیم دانست.
برخلاف معتقدان به وحدت وجود، ما خود را عین خدا نمی دانیم؛ چون بطلان این عقیده روشن است(1) ، ولی خود را از
خدا جدا هم نمی دانیم. و همان گونه که قرآن مجید توصیف می کند او را همه جا همراه خود و ناظر بر اعمالمان می دانیم. «(أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ)؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است».(2) ودر جای دیگر می فرماید: «(وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ)؛ و ما به او از رگ قلبش نزدیک تریم»(3)
وگاه بالاتر می رود تا آن جا که می فرماید: «(أَنَّ اللهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ)؛ خداوند میان انسان وقلب او حائل می شود».(4)
ص: 108
حضرت علی علیه السلام این مطلب ظریف ودقیق را چه زیبا توصیف کرده،آن جاکه می فرماید:
«هُوَفِی الاَْشْیاءِ عَلی غَیْرِ مُما زَجَهٍ، خارِجٌ مِنْها عَلی غَیْرِمُبایَنَهٍ؛
خداوند داخل درهمه اشیاست، امّا مخلوط وممزوج با آن ها نیست و خارج از همه اشیاست، امّا از آن ها جدا نیست!».(1)
اگر درباره خدا چنین معرفتی پیدا کنیم هرگز معصیت نخواهیم کرد. اگر باور کنیم که در هر گفتگوی پنهانی دو نفره، نفر سوم اوست، و در گفتگوی سرّی سه نفره، نفر چهارم اوست و در گفتگوی مخفیانه چهار نفره نفر پنجم اوست،(2) زبان خود را کنترل
واخلاقمان را اصلاح خواهیم کرد و تأثیر آن در اعمال و کردارمان آشکار خواهد شد.
نکته دوم: علم گسترده خدا
عالَم، محضر خداست و علم پروردگار شامل همه چیز می شود. ذرّه ای در تمام کهکشان ها و دریاها وآسمان ها از علم خدا پنهان نیست وگذشته وحال وآینده همه اش دربرابرخداوندیکسان است. تعبیرات حضرت علی علیه السلام در این زمینه نیز عجیب است، می فرماید :
«یَعْلَمُ عَجیجَ الْوُحُوشِ فِی الْفَلَواتِ، وَ مَعاصِیَ الْعِبادِ فِی الْخَلَواتِ، وَاخْتِلافِ النِّینَانِ فِی الْبِحارِ الْغامِراتِ، وَتَلاطُمَ الْماءِ بِالرِّیاحِ الْعاصِفاتِ؛
خداوند از صدای نعره حیوانات وحشی در کوه ها و بیابان ها، گناه
ص: 109
ومعصیت بندگان در خلوتگاه ها، آمدوشد و حرکات ماهیان در
اقیانوس های عمیق، و تلاطم امواج آب براثر وزش تندبادها (آری، به همه این ها) آگاه است!»(1)
اگر باور داشته باشیم که علم خداوند آن قدر وسیع است که هیچ چیز بر وی مخفی نمی ماند، بسیار مؤثّر خواهد بود.
نکته سوم: نظارت الهی
ما متأسفانه گاه خداوند را کمتر از ناظران عادی و معمولی می دانیم. درمقابل مأمور پلیس خلاف نمی کنیم؛ بلکه دربرابر یک انسان عادی که سِمَتی هم در نیروی انتظامی ندارد دست به خلاف نمی زنیم؛ بلکه گاه درمقابل یک کودک که تااندازه ای بد و خوب را متوجّه می شود کار ناشایستی انجام نمی دهیم و از این بالاتر درمقابل دوربین بی جان پلیس در بزرگراه ها و اتوبان ها سبقت بی جا نمی گیریم، امّا در محضر خدا گناه می کنیم! از یک دوربین جامد یا کودک نابالغ می ترسیم، امّا از خدا نمی ترسیم!
درداستان حضرت یوسف علیه السلام هنگامی که زلیخاتمام درهارابست و پرده ها را کشید و خود را در یک قدمی رسیدن به وصالش دید، پارچه ای بر روی بت سنگی اش انداخت تا در لحظه گناه ناظر آن ها
نباشد،حضرت یوسف علیه السلام به او گفت: خدای تو با یک پارچه مخفی
ص: 110
و پنهان می شود، امّا من چگونه می توانم دربرابر خدایم، که همه جا حاضر و ناظر است، معصیت کنم و برخلاف فرمانش گام بردارم؟(1)
خوانندگان محترم!اگراین حدیث راباورکنیم وخدارادرهمه جا ناظر خود بدانیم دست از بسیاری از کارها برخواهیم داشت.
* * *
ص: 111
22. خوف از خدا
اشاره
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام هیثم بن واقد می گوید :
«سَمِعْتُ اَباعَبْدِاللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «مَنْ خافَ اللّهَ اَخافَ اللّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ، وَ مَنْ لَمْ یَخَفِاللّهَ اَخافَهُاللّهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ»؛
از آن حضرت شنیدم که فرمود: کسی که از خدا بترسد خداوند همه چیز را از او می ترساند، و کسی که از خدا نترسد خداوند او را از همه چیز می ترساند».(1)
رابطه بین ترس از خدا و نترسیدن از غیرخدا
لازمه خوف از خدا پاکی و تقواست، و کسی که پاک است باکی از محاسبه ندارد. کسی که از خداوند می ترسد شجاع است، چون همه چیز را درمقابل قدرت خداوند کوچک و بی مقدار می بیند. بنابراین، همه از او می ترسند.
مهم ترین سلاح عصر ما بمب اتم است، یک بمب اتم کوچک در هر نقطه ای بیفتد تمام اشیای موجود در آن مکان و اطراف آن را
ص: 112
هرچه که باشد تا شعاع مخصوص نابود می کند. آنچه نزدیک تر است را پودر کرده، به آسمان می فرستد واشیای موجود در شعاع دورتر را تخریب می کند. اوّلین بمب اتمی که ساخته شد بسیار کوچک بود. برای این که قدرت تخریبی آن را بیازمایند آن را با وسیله ای بر روی برج چندطبقه ای انداختند. هنگامی که طوفان ناشی از گردوغبار آن فرونشست و به سراغ برج رفتند نه از برج اثری بود و نه ویرانه ای از آن باقی مانده بود، بلکه تمام آن تبدیل به پودر شده و به آسمان رفته بود. کسی که از خدا می ترسد از خطرناک ترین سلاح یعنی بمب اتم هم نمی ترسد، چون آخرین مرحله مبارزه در راه خدا شهادت است و خائف عن الله از مرگ وشهادت باکی ندارد، بلکه در آرزوی آن، لحظه شماری می کند.
امّا کسانی که از خدا نمی ترسند از همه چیز می هراسند. از سایه خود می ترسند، از حیوانات وحشت دارند، از کم شدن روزی خود خائف اند، از دوستان می ترسند، از دشمنان هراس دارند، از بیماری خوف دارند، خلاصه از همه چیز می ترسند. یا از خدا بترس و از هیچ کس جز او مترس یا از خدا مترس و از همه چیز بترس. انتخاب با خود توست.
خوف از خدا یعنی چه؟
سؤال : مگر خداوند، رحمان و رحیم و غفور و کریم و جواد ومنّان وارحم الرّاحمین نیست، پس خوف از خدا چه معنی دارد؟
ص: 113
جواب : خوف از خدا ممکن است معانی و تفاسیر متعدّدی داشته باشد که به سه نمونه آن اشاره می کنیم :
1. درک عظمت خدا؛ خداوند متعال وجودی است فوق العاده بزرگ، هنگامی که انسان درمقابل این وجود باعظمت قرار می گیرد و درباره او معرفت و شناخت پیدا می کند، حالت خوف وواهمه ای به وی دست می دهد همان گونه که وقتی به محضر عالم بزرگی مشرّف می شودچنین حالتی به اودست می دهد،تاآن جاکه گاه قادر به سخن گفتن نیست. ابهّت و عظمت، خوف ایجاد می کند، هرچند صاحب آن ارحم الراحمین باشد و اهل جود و کرم وغفران و بخشش. خلاصه این که وقتی عظمت خدا را درک کند مرعوب بزرگی و کبریایی آن وجود نامتناهی شده و از او می ترسد.
2.ترس ازعدالت خدا؛منظورازترس درروایت موردبحث وموارد مشابه، ترس از عدالت خداست. اگر خداوند بخواهد با عدالتش رفتارکند،کارمابسیارمشکل خواهد شد. در سوره فاطر می خوانیم :
«(وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّهٍ وَلَکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمّیً)؛ اگر خداوند مردم را به سبب کارهایی که انجام داده اند مجازات کند، جنبنده ای را بر روی زمین باقی نخواهد
گذاشت؛ ولی (به لطفش، اجلِ) آن ها را تا سرآمد معیّنی تأخیر می اندازد».(1) آری این لطف و فضل الهی است که ما را امیدوار
نگه داشته، وگرنه محاسبه مطابق عدالت الهی وحشت آفرین است.
ص: 114
مخصوصاً در عصر و زمان ما که گناه و معصیت از هر عصر و زمانی بیشتر است. مفاسد اخلاقی، کتاب ها و مجلّات فاسد، سی دی های وحشتناک، اینترنت، رسانه های اغواگر، موادّ مخدّر و مانند آن، غوغا کرده و انسان ها را به انواع گناهان آلوده ساخته است. اگر خداوند بخواهد انسان ها را با عدالتش مجازات کند جنبنده ای بر روی زمین باقی نخواهد ماند.
مفاسد عصر ما از مفاسد عصر لوط پیامبر علیه السلام بسیار بیشتر است. خداوند برای مجازات آن ها زلزله ای ایجاد کرد که تمام خانه های آن ها را ویران ساخت، سپس بارانی از سنگ بر آن ها نازل شد وخرابه های خانه های آن ها نیز ویران گشت،(1) اگر خداوند بخواهد
به مقتضای عدالتش گناهکاران عصر و زمان ما را مجازات کند چه می کند؟ آیا اندیشیدن به برخورد عدالت آمیز خداوند و محاسبه ومجازات گنهکاران، طبق عدالت الهی، خوف آور نیست؟!
3. ترس از گناهان؛ خوف از خدا به معنی ترس از گناهان خودمان است. وقتی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با آن عظمتش می فرماید: «(إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ)؛ من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از مجازات روز بزرگ (قیامت) می ترسم!»،(2) من و تو چطور
خائف و ترسان نباشیم؟!
بالاتر از این، مطلبی است که در سوره انفال آمده است، آن جا که
ص: 115
می فرماید: «(وَاتَّقُوا فِتْنَهً لاَ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ)؛ و از فتنه ومجازاتی بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمی رسد، (بلکه همه را فرامی گیرد) و بدانید که خداوند سخت کیفر است!».(1) طبق این آیه شریفه، کسانی که آلوده به گناه
نیستند هم از گناه دیگران می ترسند!
سؤال : مگر قرآن مجید نمی فرماید: (وَلاَ تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی)(2) ؟
پس چگونه در این آیه می گوید که مجازات الهی دامنگیر غیر ظالمین هم می شود؟
جواب : منظور کسانی هستند که خودشان مستقیماً ظلم نکرده اند ولی با ترک نهی از منکر و سکوتشان عملاً مؤیّد ظلم ستمکاران بوده اند.
خلاصه این که سرچشمه خوف از خداوند، یکی از سه امر مذکور است.
* * *
ص: 116
23. امید و عمل
اشاره
یکی از راویان حدیث می گوید :
«قُلْتُ لَهُ: قَوْمٌ یَعْمَلُونَ بِالْمَعاصی وَ یَقُولُونَ نَرْجُو، فَلایَزالُونَ کَذلِکَ حَتّی یأتِیَهُمُ الْمَوْتُ، فَقالَ: هؤُلاءِ قَوْمٌ یَتَرَجَّحُونَ فِی الاَْمانِیِّ، کَذَبُوا، لَیْسُوابِراجینَ، اِنَّ مَنْ رَجا شَیْئاً طَلَبَهُ وَ مَنْ خافَ مِنْ شَیْءٍ هَرَبَ مِنْهُ؛
خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم: گروهی که دائماً گناه می کنند، می گویند: «امیدوار به لطف خدا هستیم» و به همین روش ادامه می دهند تا مرگشان فرابرسد. (آیا این کار صحیح است؟) امام علیه السلام فرمود: این ها کسانی هستند که در اوهام و خیالات خود سرگردان اند. آن ها دروغ می گویند و(حقیقتاً) امیدوار نیستند، چون کسی که امید به چیزی دارد آن را طلب می کند (و در جستجوی آن حرکت می کند) و کسی که از چیزی می ترسد از آن فرار می کند».(1)
افراد مورد اشاره در روایت، اگر امید به بهشت، و ترس از جهنّم
ص: 117
داشتند، در طلب طاعت الهی برآمده و از گناهان و معاصی فرار می کردند، پس دروغ می گویند.
به سه نکته در توضیح این روایت قناعت می کنیم :
1. تحریف در مفاهیم اسلامی
تحریف در مفاهیم اسلامی، هم گسترده است، هم پیچیده وهم خطرناک.
امّا گسترده است چون اختصاص به عوام ندارد، بلکه در میان خواص هم رواج دارد و از سوی دیگر از نظر تعداد مفاهیم تحریف یافته نیز این گسترش وجود دارد، تا آن جا که عدهّای در توحید گرفتار تحریف شده و سر از وحدت وجود درآورده اند. شفاعت و ولایت و امید و خوف و... همگی دستخوش تحریف شده است.(1)
پیچیده است چون گاه به گونه ای است که انسان باور نمی کند دچار تحریف شده، خیال می کند در حال پیاده کردن مفاهیم اسلامی در درون خود است در حالی که چنین نیست. تصوّر می کند در مسیر توحید و خوف ورجا و شفاعت و ولایت است، امّا اشتباه می کند.
و خطرناک است چون مفاهیم دینی وقتی تحریف شود تبدیل به ضدّ ارزش می شود. به عنوان مثال: رجا و امیدواری، که باید سبب
ص: 118
ترک گناه شود، عامل آلودگی به گناه می گردد یا امید به شفاعت که باید سبب نزدیکی ما به حضرات معصومین علیهم السلام شود ما را از آن ها دور می کند.
2. عوامل تحریف
یکی از اسباب و عوامل تحریف این است که بعضی ها می خواهند جمع بین ضدّین کنند! هم دنیا را می خواهند هم آخرت را؛ هم طالب بهشت اند و هم راحت طلب اند ونمی خواهند بهایی برای آن بپردازند. هم می خواهند متدیّن باشند و هم بی قیدوبند. ولذا مفهومی به نام «رجا» پیدا می کنند و دست به توجیه می زنند که : «چه کسی به غیر از معصومین گناه نکرده است؟! بنابراین ما هم گناه می کنیم و امیدوار به فضل و رحمت خدا هم هستیم!».
قصد دارند امکانات و ثروت خود را به رخ دیگران بکشند وانواع اسراف ها و تبذیرها را انجام دهند ولذا آیه شریفه (وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ)(1) را تحریف کرده و ریا و اسراف و تبذیر را با بازگو
کردن نعمت های الهی مخلوط می کنند. می خواهند کاخی مجلّل از حلال وحرام بسازند، آن را تحت لوای (هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی)(2)
درآورده،ودر معنای تفضّل الهی دست می برند. آری، هوی وهوس ووسوسه های شیطان انسان را وادار به تحریف کرده و به بهانه امید
ص: 119
به رحمت الهی سراسر عمرش را آلوده انواع گناهان ومعاصی
می کند و با همان آلودگی ها می میرد.
3. استدلال زیبای امام علیه السلام
امام صادق علیه السلام درمقابل منطق غلط تحریف گرانِ خوف و رجا، که در لوای این واژه تحریف شده، خود را آلوده گناهان می کنند، در جمله ای کوتاه، استدلال متین وقوی و کوبنده ای مطرح می کند. به راستی کسی که امید به رفتن به بهشت دارد برای رسیدن به آن تلاش نمی کند؟ آیا برای چیزهایی که او را به بهشت می رساند تلاش نمی کند و از آنچه او را از بهشت دور می کند اجتناب نمی ورزد؟حقیقتآکسی که ترس ازجهنّم وآتش سوزان وعذاب های وحشتناک آن دارد برای دورماندن از آن فعّالیت نمی کند؟
آیا کسی که مدّعی ولایت حضرات معصومین علیهم السلام است نباید تلاش کند که خود را به آن ها نزدیک کرده و حتّی الامکان همرنگ آن ها شود و در مسیرشان گام بردارد؟
شخصی که ادّعاداردازدشمنان خدابیزار است و زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام می خواند، نباید مسیرش را از مسیر دشمنان امام حسین علیه السلام جدا سازد وآنچه را که خوشایند آنان است انجام ندهد،ودرگفتاروکرداروپندارشباهتی به آن ها نداشته باشد؟
نتیجه این که امید به هرچیز باید انسان را وادار به تلاش و عمل کند وگرنه امیدِ صادق نیست.
* * *
ص: 120
24. خوف و تقوا
اشاره
امام صادق علیه السلام فرمود :
«اِنَّ مِنَ الْعِبادَهِ شِدَّهَ الْخَوْفِ مِنَ اللهِعَزَّوَجَلَّ.یَقُولُ اللهُ :(إِنَّمَایَخْشَی اللهَمِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)(1) وَقالَ جَلَّ ثَنائُهُ :(فَلاَتَخْشَوْاالنَّاسَ وَاخْشَوْنِ)(2) وَقالَ تَبارَکَ
وَ تَعالی: (وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجآ)(3) قالَ: وَ قالَ اَبوُعَبْدِاللهِ علیه السلام : اِنَّ
حُبَّ الشَّرَفِ وَ الذِّکْرِ لا یَکُونانِ فی قَلْبِ الْخائِفِ الرّاهِبِ؛
یکی از عبادات، شدّت خوف از خداوند عزّوجلّ است. (لذا) خداوند می فرماید: از میان بندگانم، تنها دانشمندان، خداترس اند و(در جای دیگر) فرموده است: از مردم نهراسید، و از (نافرمانی) من بترسید، و (در آیه دیگر) فرموده: وهرکس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند. راوی می گوید: سپس حضرت فرمود: مقام پرستی و عشق به شهرت، در قلب آدم خائفِ بیمناک جای ندارد».(4)
ص: 121
گستره عبادات
ما معمولاً عبادات را اعمالی می دانیم که با اعضا و جوارح انجام می شود، نظیر نماز و روزه و حج و زکات و خمس و مانند آن، امّا مطابق آنچه در حدیث مورد بحث آمده، امام صادق علیه السلام عبادت را فراتر از اعمال و کردار می داند ولذا حالت درونی شدّت خوف از خداوند را نیز به عنوان یکی از عبادات معرّفی کرده است. مصداق های دیگری برای این ادّعا می توان ذکر کرد(1) ، که ازجمله
آن ها تفکّر و اندیشه است که از برترین عبادت هاست.(2)
ارتباط خوف و تقوا
سؤال: امام علیه السلام به منظور بیان اهمیّت خوف از خداوند به سه آیه استدلال کرده است که آیه اوّل و دوم درمورد خوف، ولی آیه سوم درمورد تقواست. چرا حضرت برای خوف، به آیه مربوط به تقوا استدلال کرده است؟
جواب: از آن جا که تقوا زاییده خوف است امام علیه السلام به آیه تقوا استناد جسته است. چراکه اگر بنده از عدالت خداوند و از مجازات های شدیدی که در انتظار بدکاران است نترسد، تقوایی نخواهد داشت، بنابراین سرچشمه تقوا، خوف از خداست.
ص: 122
کلامی از علامه مجلسی رحمه الله
علامه مجلسی رحمه الله در کتاب ارزشمند مرآت العقول که شرح وتفسیر اصول و فروع کافی است، در شرح حدیث ششم باب الخوف و الرجاء می فرماید:
شکی نیست که آیات وروایات درموردعفووکرم وجودوبخشش خداوندفراوان است،به گونه ای که بامطالعه آن ها انسان مسرور شده و به وجد می آید، ولی مبادا این آیات و روایات انسان را مغرور کرده و شیطان وی را بفریبد. سپس به زندگانی انبیا واولیا و بزرگان استناد می کند که علی رغم توجّه به این دسته از آیات وروایات هرگز مغرور نشده و همواره خائف و راهب بوده اند، ولذا عمرشان رادرراه عبادت،وشب وروزشان رادرمسیرطاعت سپری کرده اند.(1)
آری، اولیاءالله دل به امید بدون عمل، خوش نکردند ولذا حضرت علی علیه السلام بعضی از اوقات از خوف الهی غش می کرد(2) وحضرت
فاطمه علیها السلام هنگامی که در محراب عبادت قرار می گرفت خوف خدا لرزه به اندامش می انداخت.(3)
وامام حسن مجتبی علیه السلام وقتی که ازوضوگرفتن فارغ می شدرنگش تغییر می کرد. می پرسیدند: چه شده است؟ می فرمود: بر کسی که می خواهد به درگاه خدا برود، سزاوار است که رنگش تغییر کند.(4)
ص: 123
و امام صادق علیه السلام به هنگام لبیک گفتن در میقات، لکنت زبان گرفت، راوی عرض کرد: آقا! چرا لبیک نمی گویید؟ امام علیه السلام فرمود : می ترسم خداوند جواب منفی بدهد!(1)
خلاصه این که آیات رحمت و عفو و گذشت خداوند نباید ذرّه ای از خوف انسان بکاهد و در عین حال که امیدوار به فضل ورحمت خداست از عدل و مجازاتش خائف باشد که این خوف، او را به سمت ترک گناه هدایت می کند.
خواجه نصیرالدین طوسی رحمه الله در کتاب اوصاف الاشرافش در ذیل این روایت چنین فرموده است :
«ان الخوف و الخشیه و ان کانا بمعنی واحد فی اللغه الا ان بینهما فرقاًبین ارباب القلوب، و هو ان الخوف تألم النفس من المکروه المنتظر، و العقاب المتوقع بسبب احتمال فعل المنهیات و ترک الطاعات، و هو یحصل لاکثر الخلق و ان کانت مراتبه متفاوته جدّاً والمرتبه العلیا منه لاتحصل الا للقلیل، و الخشیه حاله نفسانیه تنشأ عن الشعور بعظمه الرب و هیبته و خوف الحجب عنه، و هذه الحاله لا تحصل الا لمن اطلع علی جلال الکبریاء و ذاق لذه القرب، و لذلک قال سبحانه: (إِنَّمَا یَخْشَی اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)؛ خوف و خشیت در لغت به یک معنی است ولی از نظر اهل دل وعلمای عرفان به یک معنی نیست. آن ها معتقدند که خوف، ناراحتی و تأثّر درونی و نفسانی برای عذاب ها و بلاهایی است که براثر انجام محرّمات و ترک اطاعت ها وعبادات
ص: 124
ممکن است رخ بدهد. و این حالت برای اکثر مردم حاصل می شود هرچند مراتب آن متفاوت است و مرتبه والای آن جز برای گروه اندکی حاصل نمی شود. ولی خشیت، یک حالت روحانی معنوی است که از عظمت و ابهّت پروردگار نشأت می گیرد. هنگامی
که انسان در هیبت و عظمت پروردگار می اندیشد حالت خشیت به او دست می دهد. البتّه این حالت جز به افرادی که از جلال
وکبریای پروردگار آگاه اند و لذّت قرب الهی را چشیده اند، دست نمی دهد. ولذا خداوند متعال آن را اختصاص به به دانشمندان وآگاهان داده است».(1)
کلام خواجه نصیر کلام بسیار حکیمانه ای است که نشان می دهد خوف و خشیت دو مقام متفاوت اند. باید تلاش کنیم که از مقام «خوف» که اکثریت خلق واجد آن اند عبور کرده و در سایه تلاش و کوشش و بالا بردن علم و آگاهی به مقام «خشیت» برسیم.
عشق به مقام و شهرت
امام علیه السلام در ذیل روایت اشاره به نکته مهمی کرده است و آن این که «مقام پرستی و شهرت طلبی، با خوف از خدا، در یک دل جمع نمی شود. کسی که به مقام خوف و خشیت رسیده، عشق به مقام وشهرت ندارد. و کسی که مقام پرست و شهرت طلب است نمی تواند خائف باشد».
ص: 125
بسیاری از مشکلات و بدبختی های بشر براثر همین دو رذیله است. چه پول هایی صرف می شود تا مقام پرستان به مقام برسند. وهنگامی که به آن مقام می رسند چون لیاقت و شایستگی آن را ندارند خرابکاری هایشان از خدماتشان به مراتب بیشتر است. شهرت طلبان، از راه های مختلف، برای رسیدن به مقصودشان تلاش می کنند. گاه با پوشیدن لباس های عجیب و غریب، گاه با آرایش های بی سابقه و حیرت آور، و گاه با رفتارهای نادر وکم سابقه، و بالاخره گاه با اعمال خلاف شرع و عرف.
خلاصه این که مقام پرستی و شهرت طلبی دو رذیله زشت اخلاقی است، که مانع رسیدن انسان به مقام خوف از خدا می شود.
* * *
ص: 126
25. مؤمن بین دو خوف است
اشاره
امام صادق علیه السلام فرمود :
«اِنَّ مِمّا حُفِظَ مِنْ خُطَبِ النَّبِی صلی الله علیه و آله اَنَّهُ قالَ:... اَلا اِنَّ الْمُومِنَ یَعْمَلُ بَیْنَ مَخافَتَیْنِ: بَیْنَ اَجَلٍ قَدْ مَضی لا یَدْری مَا اللهُ صانِعٌ فیه وَبَیْنَ اَجَلٍ قَدْ بَقِیَ لا یَدْری مَا اللهُ قاضٍ فِیهِ، فَلْیَأخُذِ الْمُؤمِنُ مِنْ نَفْسِه لِنَفْسِه وَ مِنْ دُنْیاهُ لاِخِرَتِهِ وَ فی الشَّیْبَهِ(1) قَبْلَ الْکِبَرِ وَ فِی الْحَیاهِ قَبْلَ الْمَماتِ، فَوالَّذی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدهِ ما بَعْدَ الدُّنیا مِنْ مُسْتَعتَبٍ وَ ما بَعْدَها مِنْ دارٍ اِلاَّ الْجَنَّهُ اَوِ النّارُ؛
ازجمله خطبه هایی که از پیامبر صلی الله علیه و آله محفوظ مانده این است که فرمود:... آگاه باشید که مؤمن (همواره) در بین دو خوف است : خوف از آنچه که (از عمر و اعمالش) گذشته و نمی داند که خداوند درباره آن چه می کند؟ و خوف از آنچه خواهد آمد واطّلاع ندارد که
ص: 127
خداوند چه قضاوتی خواهد داشت؟ بنابراین، مؤمن باید از خودش برای خودش مایه بگذارد، (یعنی) از دنیایش برای آخرتش، و در آغاز پیری قبل از آن که ازکارافتاده شود، ودر زمان حیات، قبل از رسیدن مرگ توشه ای بگیرد. قسم به آن کس که جان محمد در دست اوست، بعد از این دنیا، جایی برای توبه وعذرخواهی نیست،وسرنوشتی جزبهشت وجهنم وجودندارد».(1)
نکاتی در این روایت شریف قابل توجّه و دقّت است :
1. خطبه های باقی مانده
از این روایت استفاده می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطبه های متعددی داشته که تنها بخشی از آن ها حفظ شده و به دست ما رسیده، و بخش دیگرشان در طول زمان از بین رفته است.
2. اهمیّت خطبه در مقایسه با حدیث
مخاطب سخن در حدیث، محدود به یک یا چند نفر است، امّا مخاطبین درخطبه که جنبه عمومی داردتعدادقابل ملاحظه ای هستند و حتّی برای غایبین هم پیام دارد ولذا دارای اهمیّت بیشتری است.
3. خوف از گذشته و آینده
در این قسمت از خطبه، که نقل شد، سه مطلب وجود دارد :
ص: 128
مطلب اوّل، بیان واقعیّتی است که هر مؤمنی گرفتار آن است.
مطلب دوم، دستورالعملی است که مؤمن باید برای رهایی از آن واقعیّت و رسیدن به آرامش، مطابق آن عمل کند.
و مطلب سوم، که در پایان به آن پرداخته شده، هشداری است که توجّه به آن سرانجام خوبی را برای انسان رقم می زند.
امّا واقعیت این است که مؤمن درباره اعمال گذشته و عمر ازدست رفته خائف و ترسان است. از کوتاهی ها و خطاها و گناهان ومعاصی گذشته خود نگران است و نمی داند که خداوند با او چه خواهد کرد؟ و راستی که جای خوف است، همان گونه که درباره آینده اش هم نگران است، که عاقبتش چه خواهد شد؟ زیرا چه بسیار افرادی بودند که در آخر عمر منحرف گشته و از صراط مستقیم خارج شدند. بنابراین، انسان مؤمن همواره با این واقعیّت روبروست که از پرونده اعمال گذشته اش خائف و برای عاقبت خود نگران و بیمناک است.
سؤال: خداوند متعال در آیه شریفه 62 سوره یونس می فرماید :
«(أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ)؛ «آگاه باشید! (دوستان و) اولیای خدا نه ترسی (از گذشته) بر آن هاست و نه (درمورد آینده) اندوهگین می شوند».
طبق این آیه شریفه اولیاءالله درباره گذشته و آینده خوفی ندارند، پس چگونه در روایت مورد بحث، پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید : مؤمن همواره در بین خوف از گذشته وآینده گرفتار است؟
ص: 129
جواب : پاسخ این سؤال روشن است، زیرا آیه شریفه درمورد مسائل دنیوی سخن می گوید و روایت، از مسائل اخروی بحث می کند. طبق آیه شریفه اولیاءالله برای امکانات مادّی ای که در گذشته عمر از دست داده اند حسرت نمی خورند و نگران گذران زندگی خود در باقی مانده عمر نیز نمی باشند. امّا روایت درمورد بیم مؤمنان از گذشته عمر و آثار آن در جهان آخرت و آینده زندگی و عاقبت و عوارض آن در جهان دیگر بحث می کند.
4. دستورالعمل پیامبر صلی الله علیه و آله
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای رهایی از آن دو خوف، چنین دستور می دهد: «مؤمن از خودش برای خودش مایه بگذارد» به این شکل که زحماتی را به جان بخرد تا در آینده اهل نجات باشد. مثلاً در این دنیا از اموال نامشروع و مقام حرام و دیگر محرّمات بپرهیزد تا در آن جهان رستگار گردد. در جوانی از شهوت رانی و مانند آن خودداری کند تا در پیری آه و حسرت نداشته باشد. قبل از مرگ کشت کند و افعال خیر انجام دهد و ذخیره سازد، تا پس از مرگ برداشت کند.
مرگ ازجمله حقایقی است که هرکس با هر گرایش و اعتقاد ودین و مذهبی آن را قبول دارد. همه می دانند که بالاخره باید بروند، هرچند عدّه ای زودتر و عدّه ای دیرتر می روند.
حتی اگر بعضی، از مرگ روی گردان باشند و به هنگام عبور از
ص: 130
گورستان صورت خود را از آن برگردانند، مرگ به سراغشان خواهد آمد. حال که از جوانی و زندگی و دنیا باید عبور کرد و به پیری ومرگ و آخرت رسید، چرا برای آن روز توشه ای برنمی گیریم؟!
5. هشدار
حضرت در آخرین جمله، تنها این دنیا را جایگاه توبه وعذرخواهی و جبران می داند. آری، با مرگ پرونده ها بسته می شود، نه حسنه ای به حسنات انسان اضافه می شود(1) و نه گناهی
از گناهانش کسر می گردد.
پس قبل از گذشتن وقت و تمام شدن فرصت باید خطاها وگناهان را جبران کرد، تا در دو راهی بهشت و جهنّم، بتوان راه بهشت را در پیش گرفت.
* * *
ص: 131
26. مقام ربّ
اشاره
داود بن کثیر رِقّی درمورد آیه شریفه (وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ)(1) از امام صادق علیه السلام سؤال کرد. امام علیه السلام فرمود :
«مَنْ عَلِمَ اَنَّ اللهَ یَراهُ وَ یَسْمَعُ ما یَقُولُ وَ یَعْلَمُ ما یَعْمَلُهُ مِنْ خَیْرٍ اَوْ شَرٍّ فَیَحْجُزُهُ ذلِکَ عَنِ الْقَبیحِ مِنَ الاعْمالِ، فَذلِکَ الَّذی خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی؛
کسی که بداند خداوند او را می بیند و سخنانش را می شنود و (حتّی) از آنچه درباره خیر و شر در ذهنش می گذرد اطّلاع دارد، و این امور او را از کارهای قبیح و زشت بازدارد، چنین کسی از مقام پروردگارش خائف است و نفسش را از هواوهوس بازداشته است».(2)
داود رِقّی کیست؟
در کتاب های رجالی، مدح فراوانی درمورد داود بن کثیر رقّی
ص: 132
دیده می شود، که دو مورد آن جالب توجّه است :
1. امام صادق علیه السلام فرمود: «نسبت داود رقی به من، همچون نسبت مقداد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است».(1)
2. در روایت دیگری از آن حضرت می خوانیم: «هرکس مایل است به یکی از یاران حضرت مهدی(عج) نگاه کند، به داود رقی نظرنماید».(2)
از دیگر افتخارات او این است که شاگرد سه امام بزرگوار، حضرات صادق و کاظم و رضا : بوده است و بالاخره در حدود سنه 200 ه-. ق از دنیا رفت.(3)
تفسیر قرآن به قرآن
امام صادق علیه السلام در پاسخ داود رقی، و به منظور تفسیر آیه (وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ)(4) به آیه 79 سوره ذاریات استدلال می کند و سه
ویژگی برای خائف مقام رب بیان می فرماید: اوّل این که می داند خدا او را می بیند. دوّم: توجّه دارد که خداوند سخنانش را می شنود وسوم این که می داند خداوند از آنچه او می داند اطّلاع دارد و از خیر و شرّ نیّات او آگاه است. و طبعاً کسی که این باورهای سه گانه را داشته باشد از مقام رب می ترسد وبه سراغ گناه و معصیت نمی رود و پاداشش بهشت است.
ص: 133
جنّتان چیست؟
مفسران درمورد «جنتان» مطالب زیادی گفته اند که شرح آن را در تفسیر نمونه نوشته ایم.(1) و بهترین تفسیر به شرح زیر است :
به خائفین مقام رب، دو جنّت داده می شود: یکی باغ مادّی با تمام نعمت های مادّی آن ازقبیل حور و قصور و غِلمان و غذاها ونعمت ها و تخت های متعدد، و دیگری باغ معنوی، که رضوان الله است. لذّت قرب پروردگار، لذّت رضای خداوند، لذّت معرفت رب الارباب، که این پاداش بزرگ تر و عظیم تر است. آیه شریفه زیر نیز اشاره به همین مطلب می کند. می فرماید :
«(لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَرِضْوَانٌ مِّنْ اللهِ وَاللهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ)؛ برای کسانی که پرهیزکاری پیشه کرده اند، (و از این سرمایه ها(2) ، در راه مشروع
استفاده می کنند،) در نزد پروردگارشان، باغ هایی بهشتی است که نهرها از پای درختانش می گذرد؛ جاودانه در آن خواهند بود، وهمسرانی پاکیزه، وخشنودی خداوند (نصیب آن هاست). و خدا به (اعمال) بندگان (باایمان)، بیناست».(3)
مقام رب چیست؟
بعضی معتقدند: منظور، احاطه علمی خداست. یعنی کسی که
ص: 134
آن سه ویژگی را داشته باشد از احاطه علمی پروردگار می ترسد.
بعضی دیگر گفته اند: منظور «مواقف قیامت» است؛ اعم از عرصه محشر، دادگاه الهی، حساب وکتاب، نامه اعمال و مانند آن، وگروه سوم بر این عقیده اند که منظور از مقام رب «عدالت پروردگار» است. از عدالت پروردگار می ترسند و خوف از عدالت، بازگشت به خوف از اعمال خود انسان می کند.(1) البته این سه تفسیر
منافاتی با هم ندارند و هر سه تفسیر می تواند مراد باشد.
قرآن مجید حقیقتاً کتاب عجیبی است، که گاه با یک آیه کوتاه مفاهیم متعددی را بیان می کند و درس های فراوانی می دهد. به امید این که ما هم در زمره خائفان مقام ربّ باشیم.
* * *
ص: 135
27. به اعمالت دل مبند
اشاره
امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین نقل می کند :
«قالَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی: لا یَتَّکِلُ الْعامِلونَ عَلی اَعْمالِهِمُ الَّتی یَعْمَلُونَها لِثَوابی، فَاِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَ اَتْعَبُوا اَنْفُسَهُمْ - اَعْمارَهُمْ - فی عِبادَتی کانُوا مُقَصِّرینَ غَیْرَ بالِغینَ فی عِبادَتِهِم کُنْهَ عِبادَتی فیما یَطْلُبُونَ عِنْدی مِن کَرامَتی وَ النَّعیمِ فی جَنّاتی وَ رَفیعِ الدَّرجاتِ الْعُلی فی جواری، وَ لکنْ بِرَحْمَتی فَلْیَثِقُوا وَ فَضْلی فَلْیَرْجُوا وَ اِلی حُسْنِ الظَّنِّ بی فَلْیَطمَئِنُّوا، فَاِنَّ رَحْمَتی عِنْدَ ذلِکَ تُدْرِکُهُمْ، وَ مَنّی یُبَلِّغُهُمْ رِضْوانی، وَ مَغْفِرَتی تُلْبِسُهُمْ عَفوی، فَاِنّی اَنَا اللهُ الرَّحمنُ الرَّحیمُ وَ بِذلِکَ تَسَمَّیْتُ؛
خداوند تبارک وتعالی فرمود: کسانی که اعمال نیکی دارند بر اعمالشان که برای رسیدن به ثواب من انجام داده اند، تکیه نکنند؛ چون اگر آن ها تلاش و کوشش کنند وخودشان را در راه عبادت من به زحمت بیندازند (باز هم به جایی نرسیده و) هرگز به کنه عبادت من نائل نمی شوندودربرابرآنچه ازمن طلب می کنند از کرامت ونعمت های مادّی و معنوی بهشتی مقصّر هستند. آن ها باید به رحمت من تکیه
ص: 136
کنند و به فضل و کرم من امّیدوار باشند و به حُسن ظنّ من اطمینان
کنند، در این صورت رحمت من شامل حال آن ها می شود، و منّت من آن ها را به بهشت رضوان می رساند، و مغفرت من لباس عفو بر اندامشان می پوشاند. چراکه من خداوند رحمان ورحیم هستم وخود را به این نام نامیدم».(1)
حقیقت پاداش اعمال
مباحث زیاد و نکات متعدّدی در این روایت وجود دارد که فقط به یک نکته از آن می پردازیم و آن این که: آیا پاداش هایی که خداوند به بندگانش می دهد، به عنوان اجر و مزد است، یا تفضّلی از سوی خداوند کریم محسوب می شود؟
این بحث در میان علما و دانشمندان، مخصوصاً دانشمندان علم کلام،(2) مطرح است و دو نظریّه وجود دارد :
1. عدّه ای با تمسّک به ظاهر بعضی از آیات قرآن مجید (همانند آیاتی که بندگان خدا را درمقابل انجام عملی مستحق اجر می داند) عمل بندگان را مستحق پاداش می دانند و آنچه را که خداوند کرامت می کند مزد زحماتشان تلقّی می کنند، منتها چون خداوند کریم است اجر ومزد هنگفتی می دهد.
همچنین به تعبیراتی همانند آنچه در آیه شریفه انفاق(3) آمده
ص: 137
تمسک می جویند. طبق آیه مذکور عمل مُنفِق خودش رشد می کند
و چندصد برابر می شود. البتّه بدون شک آب و باران و شرایط جوّی و دیگر عوامل دخیل اند، امّا بذری که مکلّف ریخته، رشد می کند. خلاصه این که، این امور نشان می دهد آنچه خداوند درمقابل اعمال نیک انسان می دهد اجر و مزد اعمال اوست.
2. درمقابل نظریّه اوّل، عدّه ای معتقدند که تمام آنچه خداوند به بندگانش می دهدتفضّلات الهیّه است وماطلبی نداریم.به چنددلیل :
اول) اگر ما بندگان، موفّق به انجام عبادتی می شویم، به وسیله توان وقوّت و عقل و فکر و هوشی است که خداوند عطا کرده است. اگر کسی با ابزار و وسایل دیگری، سودی به دست آورد وخود تنها نظارت داشته باشد، طلبکار خواهد بود؟ بنابراین، ما هرچه داریم از اوست و اگر عبادتی می کنیم به وسیله نعمت های اوست، پس طلبی از او نداریم.
دوّم)هرچه عبادت کنیم شکریک نعمت کوچک اونیز نمی شود. خداوند نعمت های فراوان وغیر قابل شمارشی(1) به ما داده که نه تنها
نمی توانیم آن راشماره کنیم بلکه گاه تاآخرعمربه بعضی ازنعمت های او که در کل دوران زندگی از آن استفاده کرده ایم، پی نمی بریم!
آیا عبادت های ما شکر یک نعمت از نعمت های الهی محسوب می شود؟ یکی از نعمت های خداوند رگ نخاع است که در میانه ستون فقرات انسان قرار گرفته و فرماندهی قسمت عمده ای از بدن
ص: 138
را بر عهده دارد. به عیادت بیماری در بیمارستان رفته بودم، که جوان رشید و رعنایی را بر روی تخت بیمارستان دیدم. از بیماری اش پرسیدم. گفتند: بر اثر تصادف قطع نخاع شده وتا آخر عمر نمی تواند راه برود! اگر تمام دنیا را به شما بدهند تا رگ نخاعتان را قطع کنند، آیا حاضر به این مبادله خواهید شد؟
این، یک نمونه از نعمت های غیر قابل شمارش خداست. آیا تمام عبادت های ما در طول عمر شکر این نعمت خواهد شد؟ شخص دیگری براثر تصادف ضربه مغزی شده و حافظه خود را از دست داده است و هیچ کس را نمی شناسد. نه پدر، نه مادر، نه برادر، نه خواهر، نه همسر، نه فرزند، نه دوست، نه همکار، نه همسایه، نه خانه، نه زندگی، نه محل کار و نه هیچ کس و هیچ چیز دیگر، وارتباطش با گذشته کاملاً قطع شده بود. آیا ما می توانیم شکر نعمت حافظه را به جا آوریم. خلاصه این که عبادات ما جبران یک نعمت از نعمت های خدا نیز محسوب نمی شود.
سوم) عباداتی که ما انجام می دهیم منافعش به خود ما می رسد وسود و منفعتی برای خداوند ندارد. اگر روزه می گیریم سلامتی را برای ما به ارمغان می آورد. اگر نماز می خوانیم ما را از فساد وفحشا دور می کند. اگر حج به جا می آوریم باعث وحدت و اتحاد ویکپارچگی مسلمانان می شود.
اگر بانوان مسلمان حجاب را رعایت می کنند بر قداست وتقوای آن ها افزوده می شود. اگر مسلمانان شراب نمی خورند
ص: 139
عقلشان بیمه می گردد. بنابراین، عبادت ما نفعی برای خدا ندارد تا استحقاق اجرت داشته باشیم. اگر کسی خانه خودش را نظافت کند می تواند اجرت آن را از دیگران بطلبد؟
اگر مزرعه خود را آفت زدایی کند حق دارد مزد آن را از همسایه اش بگیرد؟
از ادلّه سه گانه فوق روشن شد که پاداش های الهی چیزی جز تفضّل و لطف و عنایت پروردگار نیست.
ثمرات این دیدگاه
کسی که پاداش و ثواب الهی را تفضّل و لطف او بداند، نه اجر ومزد، این دیدگاه، آثاری برای او درپی خواهد داشت :
ازجمله این که هرگز به اعمال خویش مغرور نمی شود چون معتقد است که همه این ها به خودش بازمی گردد. خدمتی به خدا نکرده و منّتی بر او ندارد، بنابراین جایی برای غرور نیست.
دیگر این که اگر مشکلی در زندگی اش ایجاد شود لب به شکایت باز نمی کند، چون کسی لب به شکایت می گشاید که خود را طلبکار بداند وچنین انسانی خود را طلبکار نمی داند.
* * *
ص: 140
28. حسن ظن به خدا
اشاره
برید بن معاویه به نقل از امام باقر علیه السلام می گوید :
«وَجَدْنا فی کِتابِ عَلِیٍّ علیه السلام اَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله قالَ - وَ هُوَ عَلی مِنْبَرِه - وَالَّذی لا اِلهَ اِلّا هُوَ ما اُعْطِیَ مُؤمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ اِلّا بِحُسْنِ ظَنِّه بِاللهِ وَ رَجائِهِ لَهُ وَ حُسْنِ خُلْقِه وَ الْکَفِّ عَنِ اغْتیابِ الْمُومنینَ...؛
در کتاب علی علیه السلام دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله بر روی منبر فرمود: قسم به آن کس که معبودی جز او (شایسته پرستش) نیست، خیر دنیا وآخرت نصیب هیچ مؤمنی نمی شود مگر این که به خداوند خوش بین و(همواره) به او امیدوار باشد، و خلق وخوی نیکو داشته باشد واز غیبت مؤمنین خودداری کند».(1)
برید بن معاویه کیست؟
برید بن معاویه، که حدیث فوق را نقل کرده، از بزرگان اصحاب حضرت امام باقر و امام صادق علیهما السلام است و در زمان حیات امام
ص: 141
ششم علیه السلام فوت کرد. دانشمندان علم رجال درباره اش چنین گفته اند :
«ثقه فقیه له محل عند الائمّه؛ او فردی مورد اعتماد و انسانی فقیه بود و در نزد امامان علیهم السلام موقعیّت خوبی داشت.»(1) علاوه بر این، برید بن معاویه جزء اصحاب اجماع بوده است؛(2) اصحاب اجماع
کسانی اند که علمای رجال بر وثاقت آن ها اتّفاق نظر دارند.
کتاب علی علیه السلام!
از این حدیث استفاده می شود که حضرت علی علیه السلام کتابی داشته که سخنان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را در آن جمع آوری کرده، واین کتاب در نزد امام باقر علیه السلام بوده است.
معنای حسن ظن به خدا
طبق این روایت شریفه خیر دنیا و آخرت در گرو سه عمل وعقیده است که یکی از آن ها خوش بین بودن به خداوند می باشد. منظور از حُسن ظنِّ بالله چیست؟
منظور این است که انسان باور کند خداوند هرچه برای وی مقدّر کرده به صلاح و مصلحت اوست. هرگز خیال نکند خدا وی را فراموش کرده، یا به او لطف ندارد، یا فلان حادثه ای که خارج از اختیار وی اتّفاق افتاده کار درستی نبوده است. اگر انسان باور کند که آنچه از دوست می رسد نکوست، درباره خدا حسن ظن دارد.
ص: 142
ریشه حسن ظنّ بالله
حسن ظن به خدا از معرفت صفات خداوند ریشه می گیرد. اگر به سه صفت از صفات خداوند متعال ایمان داشته باشیم وآن ها را باور کنیم بدون شک به خداوند خوش بین خواهیم شد.
1. باور کنیم که خداوند از همه ما بی نیاز است؛ نه محتاج عبادت ماست و نه نیازی به ترک معصیت ما دارد و نه حتّی حسن ظن ما سود و منفعتی برای او درپی خواهد داشت، بلکه همه این ها به نفع خود ماست و ثمره و فایده اش به خود ما بازمی گردد.
2. بدانیم که خداوند، رحمان و رحیم است. هم دارای رحمت عامّه است که شامل مسلمان و غیر مسلمان و مؤمن و غیر مؤمن می شود، و هم رحمت خاصّه و ویژه مؤمنان دارد.
3. توجّه داشته باشیم که خداوند چیزهایی را می داند که ما نمی دانیم، و از اموری آگاه است که ما اطّلاعی نداریم، ومصلحت ما را بهتر از خود ما می داند.
اگر انسان درمورد این صفات سه گانه معرفت و شناخت داشته باشد به خداوند خوش بین خواهد بود و هرچه را که از او برسد نیکو خواهد دانست.
در قرآن مجید نمونه های فراوانی برای این مطلب می توان یافت که یکی ازآن هاداستان حضرت موسی وخضر علیهما السلام است،که درس ها و نکته ها و پیام های فراوانی دارد که درخور دقّت و اندیشه است.
حضرت موسی علیه السلام به همراه حضرت خضر علیه السلام با یک کشتی
ص: 143
سفر را آغاز کرد. ناگهان دید که خضر نبی علیه السلام در گوشه ای از کشتی مشغول سوراخ کردن آن است.
موسی علیه السلام می دید اگر کشتی سوراخ شود آب به تدریج وارد آن می شود و آن را غرق خواهد کرد عصبانی شد و به حضرت خضر علیه السلام اعتراض کرد که چرا کشتی را سوراخ می کنی؟
خضر علیه السلام گفت: آیا نگفتم که تو تحمّل کارهای مرا نداری؟ موسی علیه السلام از وی خواست که این بار را نادیده بگیرد و فرصت دیگری به او بدهد، امّا بعد از این که دو صحنه غیر قابل تحمّل دیگر را دید و اعتراض کرد، حضرت خضر علیه السلام از وی جدا شد، ولی قبل از آن، فلسفه کارهای سه گانه اش را برای حضرت موسی علیه السلام بیان کرد که شرح آن در آیه 79 تا 82 سوره کهف آمده است.
این حوادث سه گانه همگی ظاهری ناخوشایند و ناراحت کننده دارند امّا هنگامی که فلسفه آن روشن می شود متوجّه می شویم که حقیقتاً به مصلحت صاحبان آن بوده است. هرچند کسانی که از فلسفه این اعمال اطّلاع ندارند آن را ناخوشایند بدانند.
زمانی که قنداقه حضرت موسی علیه السلام به آب انداخته شد و مادر آن حضرت مشاهده کرد که قنداقه به سمت قصر حاکم مصر رفت وبه دست فرعون و همسرش افتاد، امیدی به زنده ماندن فرزندش نداشت در حالی که آن جا امن ترین نقطه برای فرزندش بود وخداوند می دانست که آن قنداقه را به کجا هدایت کند.
راستی چقدر حوادث مختلفی در طول زندگی برای ما پیش
ص: 144
آمده که خیال می کردیم به ضرر ما بوده ولی درواقع به مصلحت ما بوده و بعداً آن مصحلت آشکار گشته و گاه تا آخر عمر هم آشکار نشده است.
باز هم سری به زندگی حضرت موسی علیه السلام می زنیم. هنگامی که آن حضرت با مأمور دربار فرعون درگیر شد و او را نقش بر زمین کرد و متوجّه شد که فرعونیان درپی او هستند تا دستگیر ومجازاتش کنند، از مصر خارج شد و بدون داشتن زادوتوشه ای به سمت مدین حرکت کرد و تشنه و گرسنه و با پای برهنه مسیر طولانی مصر تا مدین را طی کرد. شاید آن روز رمزوراز آن سختی ها و مشکلات بر موسی علیه السلام روشن نبود، ولی بعد معلوم شد که این ها همه مقدّمه راه یافتن به مکتب حضرت شعیب علیه السلام وطی کردن مقدمات نبوّت و پیامبری بوده است.
آری، اگر باور کنیم که خداوند بی نیاز است و نیازی به عبادات ما ندارد، و رحمان و رحیم است و به ما از خودمان هم مهربان تر است و چیزهایی می داند که ما از آن بی اطلاع هستیم، به او خوش بین خواهیم شد و درپی آن، خیر دنیا و آخرت نصیبمان می شود.
ضمناً حسن ظنّ بالله مانند دیگر معارف دینی فقط به درد جهان آخرت نمی خورد، بلکه در این دنیا هم مایه آسایش و آرامش انسان است.
* * *
ص: 145
29. ویژگی های سیزده گانه مؤمن
امام صادق علیه السلام در روایتی سیزده ویژگی برای مؤمن بیان کرده، که به صورت اجمالی به شرح آن پرداخته، سپس خود را با آن محک می زنیم، تا متوجّه شویم که واجد چند صفت از صفات سیزده گانه هستیم و در صورتی که واجدیم، آیا آن صفات را به صورت کامل داریم یا در حدّ متوسّط یا ضعیف؟ که با ارزیابی این صفات در وجود خویش، پی به درجه و مقدار ایمانمان خواهیم برد.
1. «وَ قُوراً عِنْدَ الْهَزاهِز؛ به هنگام لرزش ها بسیار باوقار است».
در زندگی هر انسانی طوفان ها و حوداث مختلفی وجود دارد که حاصل بالا رفتن و پایین آمدن جایگاه اجتماعی، فقدان امنیّت، کم و زیاد شدن مال و ثروت، و مانند آن است. اگر انسان ایمان داشته باشد،درچنین مواقعی خودرانباخته و دست و پایش را گم نمی کند و جزع وفزع نمی نماید و این طوفان ها مسیرش را تغیر نمی دهد، بلکه همچون کوه استقامت کرده و طوفان ها را مدیریّت می کند.
2. «صَبُوراً عِنْدَ الْبَلاءِ؛ درمقابل بلاها صبور و مقاوم است».
ص: 146
انسان چه بخواهد و چه نخواهد در طول زندگی گرفتار بلاهایی می شود. ممکن است شغلش را از دست بدهد، یا اموالش به سرقت برود،یاشاهدمرگ عزیزی ازعزیزانش باشد،یادچاربیماری سختی گردد، یا تصادفی بکند، یا مبتلا به خشکسالی شود، وخلاصه مشکلات و بلاهای مختلفی دامنگیرش شود. او باید دربرابر این بلاها صبور باشد وناشکری نکند، چراکه صبر در برابر بلاها ومشکلات، نشانه ایمان است.(1)
3. «شَکُوراً عِنْدَ الرَّخاءِ؛ به هنگام عافیت و نعمت شکور باشد».
انسان مؤمن در زمان خوبی و خوشی و وفور نعمت هم باید به یاد خدا باشد و شکر نعماتش را در حدّ امکان به جا آورد. آری، در هنگام بلا صابر، و در زمان رخاء و نعمت شاکر باشد؛ هم قلباً هم لساناً و هم عملاً.
4. «قانِعاً بِما رَزَقَهُ اللهُ؛ به آنچه که خدا روزی اش کرده قانع باشد.»
از تلاش و کوشش در حدّ وسع و قدرتش دریغ نورزد، ولی به آنچه روزی اش می شود قناعت کند. حرص نورزد و چشم طمع به اموال دیگران ندوزد و از سرمایه تمام نشدنی قناعت(2) بهره گیرد.
این چهار صفت، که در صدر حدیث آمده، درحقیقت به رابطه انسان با خدا پرداخته، و چهار صفت بعدی به رابطه انسان با خود وهمنوعانش می پردازد. توجّه بفرمایید :
5. «لا یَظْلِمُ الاَْعْداءَ؛ مؤمن (حتّی) به دشمنانش ظلم نمی کند».
ص: 147
خداوند متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «(وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ)؛واگر (تصمیم گرفتی) داوری کنی، با عدالت در میان آن ها داوری کن».(1)
مؤمن نیز به تبعیّت از رسول خدا صلی الله علیه و آله به هیچ کس حتّی دشمنانش ظلم نمی کند. دستورات جنگی اسلام متعلق به 1400 سال قبل است، ولی هنوز دنیای به اصطلاح مدرن و متمدّن امروز نتوانسته به آن عمل کند!
اسلام جنگ شیمیایی را مجاز نمی شمرد واجازه مسموم کردن آب مورد استفاده دشمن را نمی دهد،(2) ولی پیروان هوی وهوس
ودنیاپرستان،همه این کارهارابرای پیروزی درجنگ انجام می دهند.
اسلام اجازه ایجاد مزاحمت برای پیرمردان و زنان و بچّه های دشمن را نمی دهد و قطع درختان و تخریب محیط زیست را جایز نمی داند.(3) امّا آمریکایی های مست مال و ثروت، هیروشیما
وناکازاکی را بمباران کرده و تمام انسان ها و حیوانات و درختان آن را نابود یا ناقص ساختند و آن دو شهر را با خاک یکسان کردند! ببین تفاوت ره از کجا تا کجاست! خلاصه این که پنجمین صفت مؤمن اجتناب از ستم به دشمنان است؛ تا چه رسد به دوستان.
6.«وَلایَتَحامَلُ لِلاَصْدِقاءِ؛وخودرا بر دوستانش تحمیل نمی کند».
نه تنها به دوست و دشمن ظلم نمی کند، بلکه باعث ایجاد
ص: 148
زحمت برای دوستانش نیز نمی شود. نه خود را بر آنان تحمیل می سازد و نه کارهایش را به آن ها واگذار می کند.
7 و 8. «بَدَنُهُ مِنْهُ فی تَعَبٍ وَ النّاسُ مِنْهُ فی راحَهٍ؛ بدنش از ناحیه او در زحمت است، امّا مردم از طرف او راحت و آسوده اند».
یعنی خود را به زحمت و سختی می اندازد، ولی بر مردم چیزی را تحمیل نمی کند. مؤمن باید واجد این خصلت ها باشد. به امید این که بتوانیم این صفات را در خود پیاده کنیم.
9.«اِنَّ الْعِلْمَ خَلیلُ المُؤمِنِ؛ علم و دانش، دوست مؤمن است».
انسان از دوستش چه استفاده هایی می کند؟ همان استفاده ها را از علم نیز باید ببرد. در مسائل مهم، که متحیّر و سرگردان می ماند، با دوستش مشورت می کند، باید با علم و دانش هم مشورت کند. از دوستش در مشکلات کمک می گیرد، از علم هم کمک بگیرد. طرق حل مشکلات را از دوستش می پرسد، در این زمینه هم از علم ودانش راهنمایی بخواهد.
برای رفع تنهایی به نزددوستش می رود،علم را هم انیس ومونس خود در تنهایی هایش قرار دهد؛ کتاب های علمی، علوم مربوط به عالم هستی و آفرینش، علوم قرآن و علوم اهل البیت علیهم السلام را مورد مطالعه قرار دهد.
10. «وَ الْحِلْمَ وَ زیرُهُ؛ و حلم و بردباری، وزیر مؤمن است».
رئیس حکومت با وزیر چه می کند؟ دستوراتش را به او می دهد و وزیر آن را اجرا می کند. عقل نیز که رئیس حکومت جان و تن
ص: 149
انسان است دستوراتش را به وزیرش که حلم و بردباری است می دهد تا انجام دهد، نه به خشم و غضب و جهل و نادانی وعصبانیّت و مانند آن، چراکه این ها وزیر مؤمن نیستند. زیرا گرهی را که با دست باز می شود نباید با دندان باز کرد. حلم و بردباری عامل پیشرفت کارهاست.
به خاطر دارم که در کتاب فارسی دوران تحصیلات ما، داستانی درمورد آفتاب و باد به شرح زیر نوشته شده بود :
روزی آن ها با هم بحث می کردند. آفتاب می گفت: من قوی ترم و باد خود را قوی تر می دانست. قرار شد قدرت خود را امتحان کنند. در همان زمان مردی در بیابانی قدم می زد و به سمت خانه اش می رفت، خورشید به باد گفت: اگر می توانی لباس این مرد را از تنش بیرون کن. باد شروع به وزیدن کرد تا لباس های مرد را از بدنش خارج کند. امّا هرچه وزش باد بیشتر شد او لباس هایش را محکم تر گرفت و بالاخره باد موفّق نشد.
سپس خورشید گفت: اکنون نوبت من است. او به تدریج حرارت خود را زیاد کرد. مرد برای کاهش گرما لباس رویین را از بدن خارج کرد. شدّت گرما که بیشتر شد لباس دوم را هم درآورد. هرچه گرما شدیدتر می شد لباس هایش را کمتر می کرد. سپس خورشید به باد گفت: با مدارا و بردباری بهتر می توان به مقصد رسید تا با عصبانیّت و فشار!(1)
ص: 150
11. «وَالْعَقْلَ اَمیرُ جُنُودِه؛ و عقل، امیر لشکر مؤمن است».
عقل، فرمانده تمام اعضا و جوارح انسان ازقبیل چشم و گوش ودست و پا و مانند آن هاست. یعنی اعضای بدن انسان مؤمن گوش به فرمان عقل اند و عاقلانه عمل می کنند و امارت هوای نفس وشیطان را نمی پذیرند. اگر عقل به کار گرفته شود بسیاری از کارهای زشت صورت نمی گیرد و انسان خود را گرفتار نمی سازد.
12. «وَالرِّفْقَ اَخُوهُ؛ و مدارا کردن، برادر مؤمن است».
درموردمداراکردن بادیگران تأکید فراوانی در روایات(1) به چشم
می خورد، تا آن جا که در روایتی آمده است: «اِنَّ الرِّفْقَ لَمْ یُوضَعْ عَلی شَیءٍ اِلّا زانَهُ وَ لا نُزِعَ من شَیءٍ اِلا شانَهُ؛ مدارا با هرچیز همراه شود سبب زینت آن می گردد،وازهرچیزرخت بربنددآن رازشت می کند».(2)
13. «وَ الْبِرَّ والِدُهُ؛ و نیکوکاری، پدر انسان مؤمن است».(3)
این جمله بسیار پرمعناست، انسان از مادر متولّد می شود، اما صفات و ویژگی های پدر از طریق ژن ها به او منتقل می گردد. نیکوکاری هم به منزله پدر مؤمن است. بنابراین باید جزء ذات او باشد به گونه ای که گویا آن را از پدر به ارث برده است.
پروردگارا!به ماتوفیق تخلّق به این صفات فضیلت راعنایت فرما!
* * *
ص: 151
30. ارکان ایمان
اشاره
حضرت علی علیه السلام فرمودند :
«الاْیمانُ لَهُ اَرْکانٌ اَرْبَعَهٌ: اَلتَّوَکُّلُ عَلَی اللهِ، وتَفْویضُ الامْرِ اِلَی اللهِ، وَالرِّضا بِقَضاءِ اللهِ، وَ التَّسْلیمُ لاَِمْرِاللهِ عَزَّوَجَلَّ؛
ایمان دارای چهار رکن است :
اوّل: توکّل بر خدا.
دوم: واگذاری امور به خداوند.
سوم: راضی بودن به قضای الهی.
چهارم: تسلیم فرمان خداوند عزوجل بودن».(1)
ارتباط این چهار رکن
این که این چهار چیز، ارکان ایمان شمرده شده، به دلیل ارتباطی است که بین آن ها وجود دارد. توضیح این که: شخص مؤمن در گام
ص: 152
اوّل توکّل بر خدا می کند. یعنی تلاش و کوشش خود را در حدّ امکان انجام می دهد، امّا آنچه را که خارج از توان و دور از دسترس اوست به خداوند وکالت می دهد که انجام دهد. چون برای رسیدن به هر مقصدی علل و عوامل زیادی دخالت دارند که تنها بخش کوچکی از آن ها در اختیار انسان است و بخش عمده آن ها تحت اختیار و در حدّ توان او نیست. مؤمن بخش کوچک مربوط به خود را خود به جا می آورد و در بخش عمده خارج از توان، به خداوند وکالت داده وبر او توکّل می کند.
در گام دوم (پس از وکیل کردن خداوند) کارها را به او واگذار می کند. می گوید: خدایا! آنچه در توانم بود انجام دادم و درباره آنچه از قدرت و توانم خارج است توکّل بر تو کردم و تو را وکیل قرار دادم وآن ها را به تو واگذار کردم.
وکالت، همچون انتقال رسمی سند منزل، و واگذاری، همچون تحویل دادن کلید منزل و رفع موانع استفاده از ملک است.
مؤمن در گام سوم اظهار رضایت می کند. یعنی از این که توکّل بر خدا کرده و او را وکیل خود قرار داده و کارهایش را به آن ذات پاک و قادر بی همتا واگذار کرده، ناراحت و پشیمان نیست، بلکه راضی و خوشحال است و درنتیجه، ثمره اش هرچه باشد می پذیرد.
در گام چهارم علاوه بر رضایت زبانی، رضایت قلبی خود را نیز ابراز می کند و تسلیم مشیّت و فرامین الهی است و هرچه را که او بخواهد، لساناً و قلباً پذیرا خواهد بود.
ص: 153
مثالی روشن
فرض کنید جوانی می خواهد ازدواج کند. پس از مطالعه وتحقیق و مشورت، خانواده مناسبی را می یابد که ظاهراً انسان های متدیّن و باتقوا و خوش نام و خوش اخلاقی هستند. سپس به درگاه الهی عرض می کند: من تلاش خود را برای یافتن همسر خوب کردم و این مورد را مناسب دیدم. بقیّه اش را به تو وکالت دادم و بر تو توکّل کردم و به تو واگذار نمودم و راضی به امر تو و تسلیم فرمان توام. اگر به مصلحت من است برایم مهیّا کن و اگر به صلاح من نیست منصرفم ساز و به مورد مناسب تری هدایتم فرما.
چرا این چهار چیز ارکان ایمان اند؟
سؤال : چرا توکّل بر خدا، واگذاری امور به او، راضی بودن به قضایش، و تسلیم اوامرش بودن، به عنوان ارکان ایمان شمرده شده است؟
جواب : چون تمام این ها از توحید افعالی سرچشمه می گیرد، وانسان مؤمن می داند که تمام حوادث جهان هستی با اراده خداوند عالم صورت می گیرد و هیچ چیز بدون خواست او انجام نمی شود. انسان مؤمن می داند خداوندی که او را وکیل خود قرار داده وامورش رابه او سپرده و راضی به قضایش وتسلیم فرمانش گشته :
اوّلاً: حکیم است و مصلحت او را تشخیص می دهد.
ثانیاً: عادل است وبه هیچ کس کمترین ستمی روا نمی دارد.
ص: 154
ثالثاً: رحمان است و الطافش را شامل مسلمان و کافر می کند.
رابعاً: رحیم است و به انسان های مؤمن نظر ویژه ای دارد. آیا بهتر از چنین وکیلی در عالم وجود، یافت می شود که بشر امورش را به او بسپرد؟
حوادث تلخ و شیرین دنیا
همه حوادث ورویدادهای دنیاشیرین ومطابق میل و خواست ما نیستند؛بلکه تلخی هاوشیرینی های دنیابه هم آمیخته است. انسان ها با حوادث و رخدادهای تلخ و ناخوشایند دو گونه برخوردمی کنند :
1. عدّه ای زبان به ناشکری و ناسپاسی گشوده و جزع وفزع وبی تابی کرده و درنتیجه اجر و پاداش خویش را ضایع می کنند.
2. عدّه دیگر که انسان های واقعاً باایمانی هستند می گویند : «خداوند، عادل و حکیم است و مصالح و مفاسد مرا می داند، ولذا من تسلیم اوامر و خواسته های او هستم و در هر حال شکرش را به جا می آورم». این عدّه علاوه بر این که آرامش خاصّی دارند، عندالله نیز مأجورند.
اضافه بر این، انسان های کم تحمّل و ناسپاس چون دستپاچه هستند راه حل مشکل را گم می کنند. امّا گروه دوم که آرامش خود را از دست نداده و بر اعصاب خویش مسلّط اند، به راحتی نحوه برون رفت از حادثه را پیدا می کنند.
ص: 155
به مثال زیر توجّه کنید تا آنچه گفته شد ملموس تر گردد :
گنجشکی از روزنه ای وارد اطاقی می شود. هنگامی که خود را در آن اطاق گرفتار می بیند، دستپاچه شده و به سرعت در فضای اطاق می چرخد و خود را به درودیوار می زند تا راهی به بیرون پیدا کرده و خارج شود، در حالی که پنجره اطاق باز است، ولی براثر عجله و دستپاچگی پنجره باز را نمی بیند. اگر آرام در گوشه ای بنشیند و برای چند ثانیه نگاهی به اطراف اطاق بیندازد، راه رهایی را پیدا کرده و به راحتی خود را آزاد می کند.
به راستی یک حدیث کوتاه امیرمؤمنان علی علیه السلام چه مطالب بلند و ارزشمندی دارد. به امید این که بتوانیم به آن ها عمل کرده و از نتایج شیرین آن بهره مند گردیم.
* * *
ص: 156
31. حجاب های معرفت
اشاره
امام صادق علیه السلام فرمودند :
«هَیْهاتَ هَیْهاتَ فاتَ قَوْمٌ وَ ماتُوا قَبْلَ اَنْ یَهْتَدُوا وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ آمَنُوا، وَاَشْرَکُوا مِنْ حَیْثُ لا یَعلَمُونَ اِنَّهُ مَنْ اَتَی الْبُیُوتَ مِنْ اَبوابِها اِهْتَدی وَ مَنْ اَخَذَ فی غَیْرِها سَلَکَ طَریقَ الرَّدی؛
هیهات! هیهات! جمعیّتی از دنیا رفتند پیش از آن که هدایت شوند و آن ها گمان می کردند ایمان آورده اند، در حالی که مشرک شده بودند، از طریقی که نمی دانستند. هرکس از در خانه وارد شود هدایت می شود وهرکس از غیر آن وارد گردد در طریق هلاکت و گمراهی گام نهاده است».(1)
معنای هیهات
عرب، زمانی عبارت «هیهات» را به کار می بَرد که چیزی دور از دسترس باشد، خواه این بُعد، از نظر مکانی باشد، یا از نظر زمانی، یا از نظر معنوی. و چنانچه تکرار شود نشانه تأکید است.
ص: 157
تصوّر، یک چیز است، واقعیّت، چیز دیگر
گاه هوای نفس جلوی کارکرد عقل را می گیرد ولذا شخصی خیال می کند مؤمن است در حالی که درحقیقت راه شرک را می پیماید: تصوّر می کند در مسیر هدایت گام برمی دارد، در حالی که گمراه است. فکر می کند از مقرّبان درگاه الهی است، در حالی که چنین نیست وخدای ناکرده در زمره مطرودان است.
معرفت و شناخت، حجاب ها و موانعی دارد که شرح آن را در مباحث تفسیری نوشته ایم.(1) یکی از موانع شناخت، تعصّب
کورکورانه و هوای نفس است؛ زیرا هوای نفس حقایق را وارونه نشان می دهد. هوای نفس به وهّابی تندرو می گوید: برو در فلان مکان زیارتی شیعیان بمب گذاری کن و زن و مرد و پیر و جوان وکوچک و بزرگ را بکش و اگر خودت هم کشته شدی به بهشت خواهی رفت و همنشین رسول خدا صلی الله علیه و آله خواهی شد! تعصّب به او اجازه نمی دهد فکر کند که در کجای معارف دین آمده است که کشتن انسان های بی گناه انسان را بهشتی می کند؟!
ریشه تعصّب
تعصّب، از شاخه های حبّ ذات است. بعضی انسان ها حبّ ذات افراطی دارند. به هرچیزی که تعلّق به آن ها دارد علاقمندند، هرچند خرافات و گمراهی باشد. علاقه به خویشتن، علاقه به پدر
ص: 158
ومادر و بستگان، علاقه به دین آبا و اجداد و حتّی علاقه به خرافات قوم و قبیله خود، همه به حبّ ذات برمی گردد.
راز گمراهی بسیاری از مسلمانان
امام صادق علیه السلام علّت ضلالت و گمراهی عدّه ای از مسلمانان را رها کردن شاهراه هدایت، و افتادن در بیراهه ها بیان کرده است.
آری، کسانی که به خانه دین و ایمان از در آن وارد نشدند به خطا رفتند.
مگر تمام فرق اسلامی حدیث ثقلین را از پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله نقل نکرده اند که آن حضرت فرمود :
«اِنّی تارَکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللهَ وَ عِتْرَتی... ما اِنْ تَمَسّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً(1) ؛
من شما را ترک کردم (و از این جهان رفتم) در حالی که
دو چیز گران بها یعنی قرآن و اهل بیتم را در میان شما گذاشتم... تا زمانی که به این دو چنگ بزنید گمراه نمی شوید»؟(2)
آیا اهل سنّت به دامان اهل بیت علیهم السلام چنگ زدند؟ در کتب صحاح آن ها چند روایت از امام باقر وامام صادق علیهما السلام که جزء عترت و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله هستند وجود دارد؟
مگر حدیث سفینه را در منابع معتبرشان نقل نکرده اند(3) که پیامبر
ص: 159
عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند:
«مَثَلُ اَهْلِ بَیْتِی فیکُم کَمَثَلِ سَفینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکَبها نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنْها هَلَکَ؛
مَثَل اهل بیت من همچون مَثَل کشتی نوح است که هرکس بر آن سوار شود نجات خواهد یافت وهرکس سوار نشود نابود می گردد».(1)
می دانیم که در آن روز کشتی نوح علیه السلام تنها پناهگاه و عامل نجات بود و کسانی که سوار آن نشدند غرق گردیدند. طبق فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله تنها پناهگاه مسلمانان هم اهل بیت آن حضرت : هستند. آن ها که از این بزرگواران پیروی نکنند غرق می شوند. چرا اهل سنّت این روایت رانقل کرده اند،امابه آن عمل نکرده ونمی کنند؟!
نتیجه دورماندن از مکتب اهل بیت علیهم السلام پناه بردن به «قیاس» و«استحسان» و «مصالح مرسله» و «سدّ ذرایع»(2) است و نتیجه
این گونه استدلال ها نبودن حکم واقعی در برخی از مسائل و نقصان دین و شریعت است. درحالی که شیعه در سایه پناه بردن به مکتب اهل بیت علیهم السلام ، شریعت را کامل می داند(3) وهیچ نیازی به قیاس واستحسان و مانند آن نمی بیند.
به هر حال، ما شیعیان باید قدر نعمت پیروی از اهل بیت علیهم السلام واین کشتی نجات و ورود به خانه دین از در آن و قرارگرفتن در شاهراه هدایت و تبعیّت از ثقلین را بدانیم، و قدردان پدرها
ص: 160
ومادرها ومعلّم ها و اساتید و روحانیون و علما و بزرگانی باشیم که این نعمت ها را در اختیارمان قرار داده اند.
اولوا الامر از منظر شیعه
امام صادق علیه السلام در ادامه حدیث فرمودند :
«وَ صَلَ اللهُ طاعَهَ وَلیِّ اَمْرِهِ بِطاعَهِ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله وَ طاعَهَ رَسُولِهِ بِطاعَتِهِ، فَمَنْ تَرَکَ طاعَهَ وُلاهِ الاَْمْرِلَمْ یُطِعِ اللهَ وَ لا رَسُولَهُ؛
خداوند متعال اطاعت از ولیّ امرش را با اطاعت از پیامبرش و اطاعت از پیامبرش را با اطاعت از خودش پیوند زده است. بنابراین، هرکس از اولواالامر اطاعت نکند از خدا و رسولش پیروی نکرده است».(1)
این روایت درحقیقت ناظر به آیه شریفه (أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الاَْمْرِ مِنْکُمْ)(2) است. تفسیر روایت مورد بحث و آیه
مذکور براساس مبانی پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام روشن است. ما معتقدیم که این آیه شریفه و همچنین روایت مذکور، اطاعت از اولواالامر را همچون اطاعت از خدا و پیامبرش، بدون قیدوشرط وبه صورت مطلق، واجب کرده است و چنین اطاعتی جز از معصوم جایزنیست.پس منظورازاولواالامرکه پیروی ازاوواجب است ودر ردیف اطاعت ازخداورسولش قرارگرفته،حضرات معصومین علیهم السلام هستند، چون اطاعت بی قیدوشرط از غیر معصوم جایز نیست.
ص: 161
اولوا الامر از نظر اهل سنّت
کسانی که اهل بیت علیهم السلام را رها کرده و به دنبال دیگران به راه افتاده اند، در تفسیر اولواالامر مانده اند. ولذا تفاسیر متفاوتِ نادرستی ارائه کرده اند، که به دو نمونه آن اشاره می کنیم :
1. منظور از اولواالامر، فرمانده لشکر اسلام است(1) بنابراین، در
جبهه جنگ و هنگام رویارویی با دشمن، باید از فرمانده لشکر پیروی کرد.
ولکن اوّلاً: آیا فرمانده لشکر هم طراز خدا و رسول اوست که اطاعت از او هم طراز اطاعت از آنان قرار گرفته است؟ ثانیاً: مگر امکان دارد خداوند انسان ها را مکلّف کند که از انسان جایزالخطایی همچون خودشان بی قیدوشرط پیروی کنند؟
2. منظور از اولواالامر فرمانروایان هستند؛ برحق باشند یا نباشند.هرکس به هرشکلی بر جامعه اسلامی مسلّط شد وحکومت را در دست گرفت واجب الاطاعه است هرچند فرد سفّاک وخون ریز وبی دینی همچون یزید بن معاویه و خان مغول باشد.(2)
براساس همین تفسیر غلط، هم اکنون برخی از مفتیان وهابی، قیام های کشورهای اسلامی برعلیه زمامداران خودسرشان را حرام اعلام کرده اند! چون آن را قیام برضد اولواالامر می دانند!
آن ها می گویند: هرکس زمامدار حکومت اسلامی شد و بر مسلمانان مسلّط گشت اولواالامر است و اطاعتش لازم، مگر این که
ص: 162
مرتد شود، یا مانع اقامه نماز گردد. امّا مادام که دست به این دو کار نزند لازم الاطاعه است هرچند خون هزار مسلمان را بریزد و اموال بیت المال را به تاراج ببرد و عزّت و اقتدار مسلمانان را نابود سازد وآنان را ذلیل کند.(1)
چنین عقیده ای، که بطلانش روشن است و نیازی به اقامه دلیل ندارد، اسلام را تبدیل به آیینی می کند که عاقلان آن را نمی پذیرند.
اهل سنّت، تمام خلفای بنی امیّه و بنی العبّاس را اولواالامر می دانند. یکی از خلفای بنی عبّاس وقتی بر مردم مسلّط شد تمام دشمنانش را به کاخش دعوت کرد و در آن جا سر همه آنان را از بدنشان جدا ساخت، سپس برروی بدن های بی سرشان فرشی پهن کرد و سفره غذا انداخت و غذا خورد!(2)
آیا اطاعت از چنین شخصی در ردیف اطاعت از خدا وپیامبرش می باشد و بدون هیچ قیدوشرطی واجب است؟
خوشبختانه نسل فعلی اهل سنّت دربرخی ازکشورهای اسلامی، این تفسیر غلط را در عمل نپذیرفته اند، ولذا برعلیه زمامداران خودکامه خویش به پا خاسته و دست از اطاعتشان کشیده اند.
* * *
ص: 163
32. نشانه های سه گانه ایمان
اشاره
امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش نقل کرده که در یکی از غزوات و جنگ ها، گروهی از مسلمانان را خدمت حضرت محمد صلی الله علیه و آله بردند. پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: شما که هستید؟ گفتند: ای رسول خدا! ما افراد باایمانی هستیم. پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: ایمانتان تا چه حدّی است؟ آن ها سه نشانه برای ایمانشان بیان کردند :
1. صبر و بردباری
گفتند: اوّلین نشانه ایمان ما صبر و بردباری است. به هنگام بلا صبر می کنیم (الصَّبْرُ عِنْدَ الْبَلاءِ). «بلاء» معانی متعدّدی دارد که در این جا ممکن است یکی از این دو معنی را داشته باشد :
نخست، حوادث ناگوار؛ که جزئی از زندگی این دنیاست ولذا هرکسی در طول زندگی با حوادث ناخوشایندی روبرو می شود. حوادثی چون از دست دادن عزیزان، فقدان مال و ثروت، زلزله ها، طوفان ها،سیلاب ها،سونامی هاودیگرحوادث طبیعی وغیر طبیعی
ص: 164
که خواسته یا نخواسته دامنگیر انسان می شود. مؤمن حقیقی کسی است که دربرابراین مشکلات ومصائب صبور وخویشتن دار باشد.
معنی دیگر بلا، امتحان و آزمایش است. خداوند همه انسان ها را آزمایش می کند.
«(وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاَْمْوَالِ وَالاَْنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرْ الصَّابِرِینَ)، به یقین همه شما را با اموری همچون ترس، گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش می کنیم؛ و بشارت ده به صابران».(1)
مؤمن، هم در برابر مشکلات و حوادث ناگوار صبور است و هم به هنگام امتحانات و بلاها صبر و شکیبایی اش را از دست نمی دهد.
2. شکر و قدردانی
آن هادومین ویژگی خودراشکروسپاسگزاری بیان کردند.گفتند : ما به هنگام وفور نعمت و آرامش شکرگزار هستیم (وَ الشُّکْرُ عِنْدَ الرَّخاءِ)عکس العمل مردم دربرابرنعمت هاوخوشی هاسه گونه است :
گروهی خودشان، دوستانشان، اقوام و بستگانشان و حتّی پدر ومادرشان، بلکه خدای خویش را فراموش می کنند.
برخی هنگامی که غرق نعمت می شوند، مست و مغرور می گردند و همچون قارون(2) می گویند :
مال و ثروتی را که دارم، درسایه علم ودانش وتلاش وزحمت
ص: 165
به دست آورده ام. این ها محصول لیاقت و درایت و مدیریت و کدّ یمین وعرق جبین خودم است.بنابراین،دیگران حقی درآن ندارند!
گروه دیگر در هنگام بلا، صبور و بردبار، و در زمان فزونی نعمت و آسودگی و آرامش و امنیّت و فراوانی هم به یاد خدا هستند و همه این ها را از ناحیه او می دانند و شکرگزار او هستند و این شکرگزاری نه تنها در زبان، بلکه در عملشان هم متبلور می شود ولذادیگران رانیزدرنعمت هایی که خدا به آن ها داده سهیم می کنند.
3. راضی به قضای الهی
سومین خصوصیتی که آن جمعیّت برای خود شمردند رضایت به قضای الهی بود (وَ الرِّضا بِالْقَضاءِ). بسیاری از حوادثی که در زندگی ما رخ می دهد مطابق حکمت خدا و به نفع ماست؛ ولی چون علم و آگاهی ما بسیار محدود است پی به رمزوراز آن نمی بریم. خداوند مصلحت ما را در چنین زندگی ای دانسته و ما باید به قضای الهی راضی باشیم. چون خداوند، هم حکیم است وهم رحیم و چیز بدی برای بندگانش نمی خواهد.
اگر در حوادث و مشکلات ناخواسته ای که از حوزه اختیار وقدرت ما خارج است راضی به قضای الهی نباشیم، یا خدا را حکیم نمی دانیم و یا به رحیمیّت او ایمان نداریم.
خلاصه این که آن گروه سه ویژگی صبر و شکر و راضی بودن به قضای الهی را برای خود به عنوان نشانه های ایمان برشمردند.
ص: 166
پیامبر صلی الله علیه و آله پس از شنیدن این سه صفت فرمود :
«حُلَماءٌعُلماءٌکادُوامِنَ الْفِقْهِ اَنْ یَکُونُوااَنْبیاءَ؛
چنین کسانی انسان های حلیم و آگاهی هستند، در حدّی که نزدیک خط پیامبران اند!»
سپس فرمود: اگر همان گونه هستید که شرح دادید، سه کار زیر را انجام دهید :
1. «فَلا تَبْنُوا مالا تَسْکُنُونَ؛ بناهایی که در آن سکونت نمی کنید نسازید».
2. «وَلا تَجْمَعُوا مالا تَأکُلُونَ؛ آنچه را که نمی خورید جمع آوری نکنید».
یعنی به اندازه نیاز خودتان در طول زندگی امکاناتی فراهم کنید وبیش از آن حرص نزنید. انبارداری نباشید که برای استفاده دیگران اموالی را نگهداری می کند.
3. «وَ اتَّقُوا اللهَ الَّذی اِلَیْهِ تَرْجِعُونَ؛ از خداوندی که سرانجام به سوی او بازمی گردید پروا کنید».(1)
این روایت دستورالعمل بسیار خوب ومناسبی برای طالبان سیر و سلوک است.
* * *
ص: 167
33. اسلام و ایمان و یقین
اشاره
امام صادق علیه السلام فرمودند :
«اِنَّ الاْیمانَ اَفْضَلُ مِنَ الاِْسْلامِ وَ اِنَّ الْیَقینَ اَفْضَلُ مِنَ الاْیمانِ وَ ما مِنْ شَیءٍ اَعَزُّ مِنَ الْیَقینِ؛ ا
یمان از اسلام بالاتر، ویقین از ایمان بالاتر است، و چیزی کمیاب تر از یقین نیست».(1)
برتری ایمان بر اسلام
امام علیه السلام در جمله اوّل ایمان را برتر از اسلام معرّفی کرده است. چون اسلام به معنای تسلیم است؛ یعنی همین که کسی شهادتین را بر زبان جاری کند و به ظاهر تسلیم شود مسلمان محسوب شده واحکام اسلام درباره او جاری می گردد؛ هرچند به آنچه که شهادت داده اعتقاد قلبی و درونی نداشته باشد.
امّا ایمان، به باور درونی و قلبی انسان اطلاق می شود. ایمان
ص: 168
چیزی است که در اعماق قلب مؤمن وجود دارد و طبیعی است که اعتقاد قلبی، بر شهادت زبانی و ظاهری رجحان دارد.
برتری یقین بر ایمان
ایمان از طریق استدلال حاصل می شود. هنگامی که برای اثبات وجود خداوند و یگانگی اش استدلال می کنیم به خداوند ایمان می آوریم. و درحقیقت از آثار پی به مؤثّر می بریم. زمین گسترده، جانداران متنوّع، گیاهان و گل ها و میوه ها و حتّی حشرات کوچک وریز، هرکدام نشانه ای از عظمت خداست.
حشره کوچکی که گاه به راحتی دیده نمی شود، چشم دارد وکاملاً محیط اطرافش را می بیند ولذا به هنگام حرکت و پرواز به موانع برخورد نمی کند. و گوش دارد، به همین دلیل درمقابل صداها عکس العمل نشان می دهد وفرار می کند. حسّ شامّه دارد ولذا بر گرد غذاها جمع می شود، وحتی گاه حسّ شامّه چنین حشره ای قوی تر از انسان هاست. مغز دارد و به اعضایش دستورات مختلف می دهد و اعضا به فرامین مغز عمل می کنند. دستگاه تغذیه دارد؛ این دستگاه غذاهای مختلف را جذب بدن کرده و اضافات آن را دفع می سازد. تولید مثل می کند و رشد ونمو دارد، سلسله اعصاب دارد، و حرکات سریع می کند.
اگر درمورد موجودات عالم هستی، حتّی حشرات ریز، بیندیشیم، به عظمت و بزرگی خداوند پی می بریم و به او ایمان
ص: 169
می آوریم.وهرچه در آثار او بیشتر اندیشه کنیم عظمت وبزرگی اش بیشتر روشن می شود و ایمانمان کامل تر می گردد. ولذا دستور
داده اند که در مواقع مختلف به صنع پروردگار و مخلوقاتش بیندیشیم.(1) حتّی هنگامی که برای نماز شب برمی خیزیم، گفته شده
که آیات شریفه 190 و 191 سوره آل عمران را که درمورد خلقت آسمان ها وزمین است واولواالالباب را به فکر و اندیشه فرومی برد، تلاوت کنیم.(2) به هر حال ایمان از راه استدلال حاصل می شود.
امّایقین آن است که انسان به مرحله شهود برسد یعنی با چشم دل ببیند.همان چیزی که ابراهیم خلیل علیه السلام ازخداوندطلب کرد«(وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتَی قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَی وَلَکِنْ لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی)؛و(به خاطربیاور)هنگامی راکه ابراهیم گفت:پروردگارا!به من بنمایان چگونه مردگان رازنده می کنی!فرمود:مگرایمان نیاورده ای؟! گفت: آری(ایمان آورده ام)، ولی می خواهم قلبم آرامش یابد».(3)
ایمانِ ناشی از استدلال خوب است، ولی وسوسه هایی اطراف آن وجود دارد؛ امّا اگر یقین حاصل شد و انسان به مرحله شهود رسید دیگر خبری از آن وسوسه ها نخواهد بود.
این یقین، یا همان ایمان شهودی، سه مرحله دارد که در سوره تکاثربه آن اشاره شده است1:.علم الیقین 2.حق الیقین 3.عین الیقین.
ص: 170
اوّلی مربوط به همه مردم است، دومی تعلّق به خواص دارد،
وسومی مخصوص اولیاءالله است. تشبیه های متعددی برای سه مرحله یقین، به منظور تقریب آن به ذهن شده است. ازجمله این که اگر انسان از دور دودی را مشاهده کند ولی شعله های آتش را نبیند یقین پیدا می کند که در آن جا آتشی وجود دارد. این را علم الیقین می نامند. و چنانچه جلوتر برود و شعله های آتش را هم ببیند امّا فاصله اش با آتش به قدری باشد که گرمای آن را حس نکند به مرحله حق الیقین رسیده است.
امّا اگر به قدری به آتش نزدیک شود که گرمای آن را حس کند، این مرحله را عین الیقین می گویند.(1) علم الیقین، حاصل استدلال
ورسیدن از آثار به مؤثّر است، حقّ الیقین محصول کشف و شهود، وعین الیقین فناءفی الله و ورود در حقانیّت حق و خود را فراموش کردن و در خدا محو و فانی شدن است.
البتّه رسیدن به این مراحل کارآسانی نیست،ولی می توان در سایه مراقبت و مجاهدت و مبارزه با نفس و استمداد از خدا به آن رسید ونیازی به استادخاص وگرفتن ذکرازوی نیست.شمااگربه خطبه همّام(2) عمل کنیدو110صفت موجوددرآن رادروجودتان پیاده
سازیدازعلم الیقین به حق الیقین و سپس عین الیقین خواهید رسید.
آری،ذکر،هرچندخوب است،ولی به تنهایی کافی نیست،بلکه باید
ص: 171
تحوّلی باطنی ودرونی ایجاد شود و انسان به جایی برسد که عنانیّت از وجودش محو گردد به گونه ای که برایش تفاوت نداشته باشد که فلان کارخیررااوبه جاآوردیارفیقش،بلکه مهم انجام کارخیرباشد.
تفسیر یقین در کلام امام مجتبی علیه السلام
روزی امام علی علیه السلام از فرزندانش امام حسن و امام حسین علیهما السلام پرسید: میان ایمان و یقین چقدر فاصله است؟ سکوت کردند وجوابی ندادند (این سکوت ناشی از ندانستن جواب نبود، بلکه به عنوان احترام به پدر بود).
حضرت علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود: حسن جان جواب بده.
امام حسن علیه السلام عرض کرد: بین آن ها یک وجب فاصله است.
امام علی علیه السلام فرمود: چطور؟
امام حسن علیه السلام عرض کرد: چون ایمان چیزی است که با گوشمان شنیده ایم و قلبمان پذیرفته است اما یقین آن است که با چشممان می بینیم و به مقام شهود می رسیم (و بین گوش و چشم، یک وجب فاصله است).(1)
از خداوند متعال می خواهیم که توفیق رسیدن به مراحل سه گانه یقین را به ما عنایت فرماید.
* * *
ص: 172
34. صفات ده گانه پیامبران
اشاره
امام صادق علیه السلام فرمودند :
«خداوند فرستادگان و پیامبرانش را به صفات برجسته اخلاقی مجهّز کرد. پس شما خود را بیازمایید، اگر واجد آن صفات وویژگی های اخلاقی باشید باید خدا را برای آن شکر کنید که نعمت بزرگی نصیبتان شده است».
و اگر همه یا قسمتی از آن را ندارید، باید به درگاه الهی روی آورده وآن هاراازاو بخواهید تا خداوند آن صفات را به شما عنایت کند. (البتّه این صفات، اکتسابی است و منظور از این که خداوند آن صفات را عطا کند آن است که توفیق اکتسابش را عنایت فرماید).
راوی می گوید:امام علیه السلام آن هاراده چیز به شرح زیر بیان فرمودند :
«اَلْیَقینُ وَالْقَناعَهُ وَالصَّبْرُوَالشُّکْرُوَالْحِلْمُ وَ حُسْنُ الْخُلقِ وَالسَّخاءُ وَالْغیرَهُ وَالشَّجاعَهُ وَالْمُرُوَّهُ؛
یقین و قناعت وصبر وشکر وحلم واخلاق خوش وسخاوت وغیرت وشجاعت ومروّت»، وبعضی از راویان پس از ده صفت فوق، صداقت و ادای امانت را نیز اضافه کرده اند.(1)
ص: 173
طبق این روایت، امام صادق علیه السلام ده (دوازده) صفت از صفات شایسته را به عنوان مکارم اخلاق بیان کرده که درحقیقت تمام کتاب های اخلاقی درهمین صفات خلاصه می شود. توجّه بفرمایید :
1. یقین
«یقین» نقطه مقابل «شک» است، همان گونه که «علم» نقطه مقابل «جهل» است، و به معنی وضوح و ثبوت چیزی آمده، و طبق آنچه از روایات استفاده می شود به مرحله عالی ایمان، «یقین» گفته می شود. از تعبیراتی که در روایات درمورد یقین آمده استفاده می شود که وقتی انسان به مقام یقین برسد، آرامش خاصّی سراسر قلب و جان او را فرامی گیرد.(1)
2. قناعت
دومین صفت از صفات ویژه ای که خداوند پیامبرانش را به آن آراسته، ویژگی قناعت است. انسان قانع کسی است که به آنچه برای زندگی اش کفایت می کندقناعت کرده،وبرای جمع آوری مال از راه حلال و حرام حرص نمی ورزد. اگر قناعت بر کشوری حاکم گردد همه مردم از امکانات آن بهره مند می شوند نه مثل برخی از کشورهای دنیا که 99% ثروت در اختیار 1% مردم، و تنها 1% ثروت سهم 99% مردم است! که به عنوان نمونه می توان از آمریکا نام برد.
ص: 174
3. صبر
استقامت دربرابر حوادث ناگوار از دیگر مکارم اخلاق محسوب می شود. استقامت درمقابل مشکلات اطاعت، استقامت دربرابر هوای نفس و وسوسه های شیطان از صفات برجسته اخلاقی است.
4. شکر
انسان باید دربرابر نعمت های نامحدود پروردگارش شاکر باشد. معنای شکر این است که نعمت های الهی را در همان مسیری که خداوند معیّن کرده مصرف کند؛ از «چشم» برای دیدن صحنه های حرام استفاده نکند. از «پا» برای رفتن به مجلس گناه کمک نگیرد. با «گوش» نواهای حرام و موسیقی های نامشروع را نشنود. همچنین درباره دیگر نعمت ها.
5. بردباری
انسان در طول زندگی به افرادی برخورد می کند که بدزبان وبدبرخورد هستند. در مقابل چنین کسانی نباید از کوره در رفت وهمانند آن ها عمل کرد، بلکه باید با حلم و بردباری از کنار آن هاگذشت.
شاعر عرب به زیبایی مطلب فوق را در شعر زیر بیان کرده است :
وَلَقَدْ اَمُرُّ علی الَّلئیمِ یَسُبُّنی* فَمَضَیْتُ ثَمَّهُ قُلْتُ لایَعْنینی
ص: 175
از کنار انسان پستی می گذشتم که به من ناسزا گفت. اما من اعتنایی نکردم و گفتم: منظورش من نبودم!(1)
درمقابلِ برخی از افراد جز با حلم و بردباری نمی توان عمل کرد و باید حلیم بود، مخصوصاً کسانی که مسئولیّتی دارند باید حلم داشته باشند، چه در حدّ وسیع و چه در مقیاس کوچک، چون اگر مدیران حلیم نباشند نمی توانند زیر مجموعه خود را اداره کنند. رئیس یک خانواده نیز که مجموعه کوچکی را مدیریّت می کند، از این قاعده مستثنی نیست.
6. حسن خلق
حسن خلق یا نرمش و مدارا، گشاده رویی، زبان خوب و اظهار محبّت، رعایت ادب، چهره خندان و تحمل و بردباری درمقابل مزاحمت های دیگران، آثار مادّی و معنوی فراوانی دارد که این جا جای شرح آن نیست.(2)
به یقین حسن خلق یکی از ارکان اصلی مدیریّت قوی و کارآمد است و اگر ده ها شرط مدیریّت در کسی جمع باشد، امّا دارای حسن خلق نباشد، شکست خواهد خورد. در حالی که حسن خلق او می تواند بسیاری از ضعف هایش را بپوشاند، یا جبران کند.
ص: 176
7. سخاوت
انسان نباید هر آنچه را که خدا در اختیارش قرار داده تنها برای خودبداندوبه دیگران اجازه ندهد از امکانات و دارایی اش بهره مند شوند.بلکه باید زمینه استفاده دیگران را از امکانات ودارایی ونفوذ و قوّت و قدرت بازو و علم و دانش و اعتبارش فراهم کند. اگر هر آنچه راکه داری فقط به خودت اختصاص دهی درحقیقت محتکری!
8. غیرت
غیرت اجازه نمی دهد که دیگران به حریم شخصی انسان وارد شوند. خانواده حریم خصوصی انسان است ولذا غیرت به دیگران اجازه ورود به این حریم را نمی دهد. کشور اسلامی نیز حریم خصوصی اهالی آن کشور است، اگر اجازه ورود بیگانگان را به این حریم بدهیم بی غیرت محسوب خواهیم شد.
9. شجاعت
درست است که انسان نباید بی حساب وکتاب عمل کند وبی گدار به آب بزند، امّا درمقابل هرکسی هم نباید تسلیم شود. باید دربرابر دشمن ایستادگی کرد و شجاعت به خرج داد، که دشمن از انسان های شجاع می ترسد. اگر عنصر شجاعت در انقلاب اسلامی ایران نبود، هرگز منتهی به پیروزی نمی شد. از صفات بارز امام خمینی رحمه الله شجاعت فوق العاده معظم له بود.
ص: 177
10. مروّت
«مروّت» از مادّه «مرء» به معنای «شخص» در اصل به معنای شخصیّت است و درواقع مجموعه ای از فضایل اخلاقی واعتقادات و ایمان و علم و دانش و تقوا است و این که در فارسی فقط به معنای انصاف به کار می رود بیان کننده معنای حقیقی آن در لسان عرب نیست.
11 و 12. صداقت و امانت
در اهمیّت صداقت و امانت نیز همین بس که خداوند به همه پیامبرانش درباره آن ها سفارش کرده است. «اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً اِلّا بِصِدْقِ الْحَدیثِ وَاَداءِ الامانَهِ اِلَی الْبِرِّ وَالْفاجِرِ».(1)
خلاصه این که این دوازده صفت، اصول مکارم اخلاق است، که هرکس تمام یا بیشتر آن ها را داشته باشد خوشا به حالش، و هرکس ندارد به درگاه الهی تضرّع کرده، و تلاش کند تا به آن برسد.
* * *
ص: 178
35. طعم ایمان
اشاره
امام صادق علیه السلام فرمود :
«قالَ اَمیرُ المُؤْمِنینَ علیه السلام عَلَی الْمِنْبَرِ: لا یَجِدُ اَحَدُکُمْ طَعْمَ الاْیمانِ حَتّی یَعْلَمَ اَنَّ ما اَصابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ وَما اَخْطَاَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ؛
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بر فراز منبر فرمود: هیچ کس طعم ایمان را نمی چشد (و به حقیقت ایمان نمی رسد) مگر این که بداند آنچه به او رسیده ممکن نبوده نرسد، وآنچه نرسیده امکان نداشته برسد!».(1)
قضای قطعی و معلّق
برای روشن شدن معنای روایت به مقدمه زیر توجّه فرمایید :
از مجموع آیات و روایات استفاده می شود که دو نوع قضاوقدر داریم: یکی مربوط به لوح محفوظ است و دیگری مربوط به لوح محو و اثبات.
توضیح این که: لوح محفوظ همان علّت تامّه ای است که در علم
ص: 179
خدا پیش بینی شده است؛ علّت تامّه ای که از معلول جدا نمی شود
وقابل تغییر نیست. امّا لوح محو و اثبات، به صورت علّت تامّه نیست؛بلکه قضاوقدرمشروط است.یعنی اگرشرایط،حاصل وموانع برطرف شودتحقّق می یابدواگرشرایط حاصل نشودوموانع برطرف نگردد محققّ نمی شود. و به عبارت دیگر، لوح محو واثبات ازقبیل مقتضی است نه علّت تامّه. به مثالی در این زمینه توجّه فرمایید :
ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که حضرت عیسی علیه السلام بر قومی گذشت که آواز می خواندند. سؤال کرد: این ها را چه شده است؟ گفتند: دختر فلانی عروس شده است. حضرت فرمود : امروز آواز می خوانند و فردا گریه می کنند! گفتند: چرا؟ فرمود: چون امشب تازه عروس می میرد.
صبح که شد با تعجّب دیدند عروس زنده است. از حضرت عیسی علیه السلام علّت را پرسیدند. حضرت به اتّفاق یاران به خانه عروس رفت و از وی پرسید: دیشب چه کار خیری کردی؟ گفت: هر شب جمعه نیازمندی در خانه ما را می زد و به او کمک می کردیم. دیشب هم آمد ولی هرچه تقاضای کمک کرد کسی به او توجّهی نکرد. من خود برخاستم و به او کمکی کردم. حضرت به عروس گفت: از جایت برخیز. وقتی که برخاست یک افعی در رختخواب او پیدا کردند! حضرت به عروس فرمود: به سبب انفاقی که کردی خداوند خطر افعی را از تو برطرف کرد.(1)
ص: 180
حادثه مرگ این خانم، قضای معلّق و غیر حتمی بوده ولذا با انجام یک کار خیر برطرف شده است.
طولانی شدن عمر براثر صله رحم(1) و پرداخت صدقه(2) ، و کوتاه
شدن عمر براثر ترک صله رحم(3) و مانند آن، مثال های دیگری برای
قضای معلّق و غیر حتمی است امّا آنچه در متن روایت حضرت علی علیه السلام آمده از نوع قضاوقدر حتمی و لوح محفوظ است.
آری،حقیقت ایمان آن است که انسان باور کند آنچه به او رسیده، ممکن نبود به وی نرسد، و آنچه نرسیده، ممکن نبود برسد.
سؤال : چرا این مطلب، حقیقت ایمان معرّفی شده است؟
جواب : چون این باور به توحید افعالی بازمی گردد. اگر انسان موحّدباشدباورمی کند که آنچه خدا اراده کرده اتّفاق می افتد وآنچه اراده نکند محقّق نمی شود. خداوند نخواسته بیش از این مقام پیدا کنی، یا اراده کرده که فلان مقام را به تو عطا کند. اگر انسان این مطلب را باور کند و قطعیّت آنچه را که در لوح محفوظ ثبت شده بپذیردودربرابرآن تسلیم باشد، به حقیقت ایمان دست یافته است.
آثار و برکات این باور
1. آرامش فکر و روح؛ کسی که فرزندش را در حادثه ای که هیچ کس
ص: 181
مقصّر نبوده از دست می دهد، چنانچه باور داشته که باشد این حادثه اراده الهی بوده، آرامش پیدا کرده و مصیبت را آسان تر تحمّل می کند؛ چون می داند اگر تمام عالم جمع می شدند نمی توانستند جلوی وقوع آن را بگیرند. خیلی ها هستند که به این مقام رسیده اند و در چنین مواردی بی قراری نمی کنند.
جوانی به دختری علاقمند شده و دوست دارد با وی ازدواج کند امّا هرچه تلاش می کند این امر محقّق نمی شود، اگر به این روایت ایمان داشته باشد آن را تقدیر حتمی الهی شمرده وبه راحتی آن را پذیرفته و به آسانی با آن کنار می آید.
2. دست کشیدن از اتّهام و انتقام؛ کسی که مقدّرات الهی را پذیرفته، هنگامی که حادثه ای برایش رخ دهد کسی را مقصّر نمی داند و به فکر انتقام نمی افتد. تاجری که تمام تلاشش را برای انجام معامله بزرگ سودآوری کرده و به نتیجه ای نرسیده، تسلیم خواست پروردگار می شود و آن را به پای قضای قطعی می نویسد و انگشت اتّهام به سوی کسی دراز نمی کند و درصدد انتقام برنمی آید.
3. ترک حرص؛ کسانی هستند که وقتی در کاری موفّق نمی شوند باز هم حرص می زنند، امّا کسی که تسلیم اراده الهی است، حرص نمی زند و از آن مسأله می گذرد.
* * *
ص: 182
36. قدرت فوق العاده خداوند
اشاره
شخصی به امام رضا علیه السلام عرض کرد :
«اِنَّکَ تَتَکلَّمُ بِهذَاالْکَلامِ وَالسَّیْفُ یَقْطُرُدَماً؟فَقالَ:اِنَّ لِلّهِ وادیاً مِنْ ذَهَبٍ، حَماهُ بَأضْعَفِ خَلْقِه: النَّمْلِ، فَلَوْ رامَهُ الْبَخاتِیُّ لَمْ تَصِلْ اِلَیْهِ؛
شما چنین سخنی می گویید(ادعای امامت می کنید)درحالی که خون از شمشیر (حاکمان ظالم عبّاسی) می چکد. حضرت فرمود: خداوند وادی وسیعی داردکه مملوّ از طلاست امّا آن را با ضعیف ترین مخلوقاتش یعنی مورچه ها حفاظت می کند. اگر شتر قوی پیکری قصد آن جا را کندبه آن جا نخواهد رسید (و مورچه ها او را از بین خواهند برد)!».(1)
این روایت اشاره به این مطلب است که خداوند آن قدر قدرت دارد که قدرتمندترین موجودات را با کمترین و کوچک ترین موجودات از بین می برد. البتّه آنچه در این روایت به آن اشاره شده یک مثال است نه این که واقعاً چنان صحرایی از طلا که توسّط
مورچه ها حفاظت شود وجود داشته باشد، امّا حقیقتاً خداوند
ص: 183
چنین قدرتی دارد. قدرت مورچه ها هنگامی که به هم می پیوندند ودسته جمعی حرکت می کنند بسیار عجیب است. اگر صدهاهزار مورچه به جایی هجوم ببرند هیچ چیز نمی تواند مانع آن ها شود.
نمونه های فراوانی وجود دارد که خداوند متعال برای درهم کوبیدن ستمکاران، از چیزهای کوچکی استفاده کرده، که به چند مورد آن اشاره می کنیم :
1. پشه، قاتل نمرود!
نمرود یکی از پادشاهان ستمگری بود که لاف خدایی می زد وپیامبر بزرگ خدا حضرت ابراهیم علیه السلام را با منجنیق در دریایی ازآتش اندخت. خداوند این طاغوت بزرگ را به وسیله پشه ای نابود کرد.
این حیوان ضعیف از طریق بینی نمرود به سرش راه یافت و با حرکاتش سبب آزار و اذیّت وی شد و این کار را به قدری ادامه داد تا نمرود از پای درآمد!(1)
2. کلوخ، عامل شکست فیل سواران!
ابرهه با لشکریان فیل سوار خود به قصد تخریب کعبه به سمت مکّه حرکت کرد. خداوند متعال آن لشکر پرقدرت را به وسیله
ص: 184
سجّیل که سنگ ریزه ای نرم تر از سنگ و سخت تر از گل بود نابود
کرد. پرندگانی که گروه گروه در آسمان ظاهر شده بودند کافی بود یکی از آن سنگ ریزه ها را به یکی از فیل ها بزنند تا نقش بر زمین شود. در این جا نیز خداوند قدرت نمایی کرد و با وسیله کوچک وکم اهمیّتی، دشمنانش را سرکوب گردانید.(1)
3. موش ها مأمور نابودی تمدّنی بزرگ!
قوم سبأ دارای تمدّنی درخشان بودند که به برکت سدّ مأرب به دست آمده بود. باغ های پرثمر فراوانی ایجاد کرده بودند و کشوری ثروتمند و متنعّم داشتند. امّا شکر نعمت های خدا را به جا نیاوردند، بلکه گروهی شروع به ناشکری کرده و کفران نعمت کردند. خداوند تصمیم به نابودی آن ها گرفت و برای این کار چند موش صحرایی را مأمور سوراخ کردن سدّ مأرب کرد.
موش ها به خوبی مأموریّت خود را انجام دادند و آب از مسیر سوراخ ها شروع به خارج شدن کرد. هرچه آب بیشتر خارج می شد سوراخ ها وسیع تر می شد تا آن جا که ناگهان صدای بسیار عظیمی به گوش مردم رسید که خبر از شکستن سد می داد. شکستن سد همان و نابودی تمدّن بزرگ قوم سبأ همان.(2)
ص: 185
4. سنگی که طاغوتی را از پای درآورد!
داستان طالوت علیه السلام و جالوت نمونه دیگری از این مدّعاست. هنگامی که سپاه کوچک طالوت علیه السلام دربرابرلشکرعظیم جالوت قرار گرفت کسی گمان نمی کرد که آن ها به سادگی شکست بخورند. امّا داود جوان علیه السلام با قلاب سنگ، سنگی را به سمت جالوت پرتاب کرد که به پیشانی اش خوردومردوبدین وسیله لشکراوشکست خورد!(1)
خداوند همان گونه که دشمنانش را به وسیله چیزهای بسیار ساده ای نابود کرده و خواهد کرد، دوستانش را نیز با امور ساده ای حفظ می کند. به عنوان مثال، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را با چند تار عنکبوت حفظ کرد.(2) اگر امروز بیش از 5/1 میلیارد مسلمان در سرتاسر کره
زمین ندای توحید سرمی دهند در سایه همان حمایت و حفاظت ساده خداوند از پیامبرش می باشد.
و این مطلب به همه خداجویان قوّت قلب می دهد، ولذا امام رضا علیه السلام به آن شخص فرمود: اگر بنی عبّاس قدرتمند هستند، قدرت خداوند فوق قدرت آن هاست و ما را درمقابل آن ها حفظ خواهد کرد ولذا نگران مباش.
* * *
ص: 186
37. مقام رضا
اشاره
موضوع این بحث، روایت چهارم باب الرضا بالقضاء می باشد که قبل از بیان حدیث توضیحی لازم است :
گاه انسان نهایت سعی وتلاشش را می کند، ولی به آنچه می خواهد نمی رسد. مدیریّتش خوب بوده، وقت کافی هم گذاشته، قصور و تقصیری هم نداشته، امّا علل و عواملی اجازه رسیدن به مقصد را نمی دهند. مردم در چنین مواردی دو گروه اند :
گروه اوّل کسانی هستند که دچار ناامیدی شده و زبان به ناشکری باز کرده و گاه گرفتار افسردگی می شوند؛ در حالی که این رفتارها چیزی را تغییر نمی دهد.
گروه دوم انسان های باایمانی هستند که راضی به قضای الهی اند. آن ها می گویند: «ما نهایت سعی و تلاشمان را کردیم، امّا گویا تقدیر الهی چیز دیگری بود». این گروه، شور و نشاط خود را از دست نداده و افسرده نمی شوند و در پیشگاه خداوند متعال مأجورند؛ چون به مقام رضا رسیده اند.
ص: 187
با عنایت به توضیح مذکور، به خلاصه حدیث مورد بحث، که روایت مفصّلی است، توجّه بفرمایید :
امام باقر علیه السلام به نقل از پدران بزرگوارش از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل کرده که خداوند متعال فرمود :
مردم توجّه ندارند که ساختمان بدن و روح آن ها متفاوت است و مصلحت هرکس را مطابق ساختمان روح و بدنش قرار داده ام.
برخی از مردم اگر ثروت داشته باشند در مسیر حق قرار گرفته وبه عبادت و بندگی من می پردازند. به مقتضای ساختمان روحی آن ها، چنین افرادی را ثروتمند می کنم.
و برخی دیگر اگر محدود نباشند طغیان می کنند. به مقتضای حکمت ورحمتم زندگی آن ها را محدود می کنم تا طغیان وسرکشی نکنند.
بعضی ها اگر توفیق عبادت زیاد پیدا کنند مغرور می شوند. اگرهرشب موفّق به اقامه نماز شب گردند خیال می کنند که به اوج قله های عبادت و بندگی رسیده اند، توفیق نماز شب را از آن ها سلب می کنم تا مغرور نشوند.
خداوند متعال همچون طبیب حاذق و مهربانی است که به همه بیماران یک نوع غذا و دارو نمی دهد، بلکه متناسب با بیماری هر بیمار غذا و داروی خاصّی برای وی تجویز می کند.
بنابراین، باید راضی به قضای الهی بود، که آن طبیب آگاه ومهربان می داند با انسان ها چگونه رفتار کند. کسی که راضی به
ص: 188
قضای الهی است نه افسرده می شود، نه خودکشی می کند و نه جزع وفزع، بلکه قلب و روحی آرام دارد و در آرامش زندگی اش را سپری می کند. به راستی که تعلیمات اسلام مایه نجات و سعادت انسان در دنیا و آخرت است.
سپس در ذیل روایت می فرماید :
«فَلا یَتِّکَل الْعامِلونَ عَلی اَعْمالِهِمُ الَّتی یَعْمَلُونَها لِثوابی فَاِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَ اَتْعَبُوا اَنْفُسَهُمْ وَ اَفْنَوْا اَعْمارَهُمْ فی عِبادَتی کانُوا مُقَصّرینَ غَیْرَ بالِغینَ فی عبادَتِهِمْ کُنْهَ عِبادَتی فیما یَطْلُبُونَ عِنْدی مِنْ کَرامَتی وَ النَّعیمِ فی جَنّاتی وَرفیعِ دَرَجاتی الْعُلی فی جِواری وَلکِنْ فَبِرَحْمَتی فَلْیَثِقُوا وَبِفَضْلی فَلْیَفْرَحُوا وَ اِلیْ حُسْنِ الظَّنِّ بی فَلْیَطْمَئِنُّوا، فَاِنَّ رَحْمَتی عِندَ ذلِکَ تُدارِکُهُمْ وَمَنّی یُبَلِّغُهُمْ رِضْوانی، وَ مَغْفِرَتی تُلْبِسُهُمْ عَفْوی، فَاِنّی اَنَا اللهُ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ وَ بِذلِکَ تَسَمَّیْتُ؛
کسانی که عملی انجام می دهند به اعمالشان که به قصد رسیدن به ثواب من انجام می دهند اعتماد نکنند و مغرور نشوند. چون هرمقدار کوشش کنند و خود را به زحمت بیندازند و(حتّی) تمام عمرشان را در مسیر عبادت من صرف کنند، با همه این ها مقصّرند و در عبادات و اطاعت های خود به کنه عبادت من نمی رسند. عبادات آن ها با آنچه از من مطالبه ودرخواست می کنند ازقبیل کرامت من و نعمت های جاویدان مادّی و معنوی بهشتی ودرجات بلند در جوار من، حقیقتاً قابل مقایسه نیست. پس نباید به اعمالشان تکیه کنند، بلکه باید به رحمت من تکیه زده و به فضل من امیدوار بوده و به من حسن ظن
ص: 189
داشته باشند. چراکه رحمت من در این موقع به سراغشان می رود وشامل حالشان می گردد وبراساس تفضّل من به رضوان من می رسند و در سایه غفران من مورد بخشش قرار می گیرند. زیرا من خداوندی هستم که رحمت عام و خاص دارم. (رحمت عام من شامل دوست و دشمن و مؤمن و گنهکار می شود و رحمت خاصّه ام مخصوص خواص بندگانم یعنی مؤمنان است) و نام رحمن و رحیم را برای خود انتخاب کرده ام».(1)
تفضّل یا استحقاق؟
به راستی اگر کارگری یک روز در خانه شما کار کند و به عنوان اجرت، یک منزل مسکونی یا یک ماشین سواری یا یک مغازه ازشما تقاضا کند، چه می گویید؟ بی شک به او پاسخ می دهید که شما درمقابل کاری که انجام داده اید استحقاق آنچه را که تقاضاکرده اید ندارید و اگر به شما بدهم لطفی در حق شما کرده ام.اگر این مسئله را درمورد کارهای بشری لطف و تفضّل بدانیم نه استحقاق، درمورد اعمال بندگان و توقّعاتی که درباره پاداش آن از خدا دارند مسأله روشن تر است. ولذا بزرگان گفته اندکه ثواب های الهی تفضّل است نه پاداش؛(2) چون هیچ
موازنه ای بین آن ها نیست، مخصوصاً که آنچه بنده انجام می دهد
ص: 190
باابزاری است که خداوند در اختیارش نهاده، و او از خود چیزی ندارد!
غرور، ممنوع!
از مجموع روایت استفاده می شود که انسان هرمقدار کار خوب کند نباید مغرور شود و راه دفع غرور این است که گاه به بیماران فکر کند. من گاه به دیالیزی ها فکر می کنم که کلیه هایشان از کار افتاده و فعالیّت نمی کنند. هر هفته دوسه بار، و هر بار چندین ساعت باید برای دیالیز زیر دستگاه قرار گرفته و درد زیادی را تحمّل کنند و در آخر، نیمه جان از زیر دستگاه خارج شوند! راستی کلیه ها چقدر ارزش دارند؟ آیا می توان شکر این نعمت الهی را که روزانه صدها نوع سم را از بدن انسان دفع می کنند به جا آورد؟
دستگاه های دیگر بدن انسان نیز همین گونه است. ما شکر یک نعمت از نعمت های بی شمار الهی را در تمام عمر نمی توانیم به جا آوریم، چگونه به چند رکعت نماز و چند روز روزه و چند جلسه دعا و نوشتن چند کتاب و تدریس و مانند آن مغرور می شویم؟
باید به خداوند عرض کنیم: اعمال ما درمقابل نعمت های بی شمار تو چیزی نیست. مخصوصاً که آن ها را به وسیله ابزاری
انجام می دهیم که تو به ما داده ای. ما با معرفت تر از پیامبر صلی الله علیه و آله نمی شناسیم. آن حضرت به هنگام رازونیاز با خداوند متعال عرضه
ص: 191
می داشت: «ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ».(1) یا امام
علی علیه السلام برای قلّت زاد در مسیر سفر آخرت حسرت می خورد.(2)
وقتی که آن بزرگواران این گونه بودند، جایی برای غرور ما با این اعمال ناقص و دست وپاشکسته باقی نمی ماند!
* * *
ص: 192
38. عوامل رسیدن به مقام صدیقین
اشاره
امام صادق علیه السلام فرمودند :
«قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: عَبْدی المُؤمِن لا اَصْرِفُهُ فی شَیْءٍ اِلّا جَعَلْتُهُ خَیْراً لَهُ، فَلْیَرضَ بِقَضائی، وَلْیَصْبِرْ عَلی بَلایی، وَلْیَشْکُرْ نَعْمائی، اَکْتُبُهُ یا مُحَمَّدُ مِنَ الصِّدّیقینَ عِنْدی؛
خداوند عزّوجلّ (به پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله ) فرمود: هر تغییر و دگرگونی ای در زندگی بنده مؤمنم ایجاد می کنم، خیر و صلاح او را در آن قرار داده ام. بنابراین، باید راضی به قضای من باشد، و درمقابل حوادث مختلف صبر وشکیبایی ورزد، وشکر نعمت های مرا به جا آورد. ای محمّد! (اگر بنده مؤمنم این سه کار را انجام دهد) او را در نزد خود جزء صدیقین خواهم نوشت».(1)
مهم ترین مشکل دنیای امروز
یکی از مشکل ترین مسائل و مهم ترین مشکلات دنیای امروز
ص: 193
ناآرامی ها و نگرانی هاست. آرامش روحی در دنیای کنونی بسیار کم شده است. هرچند ممکن است بیماری های جسمانی رو به کاهش باشد؛ امّا بیماری ها و آلام روحی رو به افزایش است؛ به گونه ای که اگر فکر اساسی برای درمان آن نشود وبا همین آهنگ، پیش رود،دنیای ماتبدیل به یک بیمارستان بزرگ روانی خواهد شد!
علّت این معضل بزرگ جهانی، فقدان ایمان است، چراکه ایمان به خدا مشکل را حل می کند. حقیقتاً آرامش در سایه نام و یاد و ذکر خداست (أَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(1) .
نمونه هایی از قرآن
یکی از محصولات ایمان به خدا، راضی بودن به قضای الهی است که صبر بر بلا و شکر نعما را به دنبال دارد. قرآن مجید نمونه های فراوانی برای این محصول ایمان ذکر کرده که به چند مورد آن اشاره می شود.
ضمناً توجّه به این نکته لازم است که ما از این طرف تاریخ به حوادث نگاه می کنیم و گذشتگان یعنی کسانی که قبل از حادثه مورد نظر یا به هنگام آن حادثه بودند تاریخ را از آن سو مشاهده می کردند. به تعبیر دیگر، ما ابتدا به زمان حال و سپس به گذشته می نگریم و آن ها ابتدا به زمان حال و سپس به آینده می نگریستند ولذا قضاوت ما با آن ها متفاوت است. قضایایی در تاریخ رخ داده
ص: 194
که وقتی از آن سوی تاریخ به آن نگاه می کنیم بسیار سخت ودردناک است، امّا هنگامی که از این سوی تاریخ به آن می نگریم سراسر موفقیّت و بهروزی است.
یوسف علیه السلام در درون چاه
در داستان حضرت یوسف علیه السلام پس از آن که برادران حسود، آن حضرت را در چاه افکنده و به خانه بازگشتند و او در آن سنّوسال کم در قعر چاهی عمیق تنهای تنها شد، اگر ایمان نداشت می گفت: «این چه مصیبت هایی است که برای من رخ می دهد؟ عشق و محبّت پدر مایه دردسر و اسباب گرفتاری و مشکلات گردیده است!».
امّا وقتی از این سوی تاریخ به آن می نگریم متوجّه می شویم که اگر آن حوادث اتفاق نمی افتاد یوسف علیه السلام عزیز مصر نمی شد ونمی توانست یک ملّت را از هلاکت نجات دهد. یوسف پیامبر علیه السلام در سایه ایمان به پروردگار راضی به قضای الهی شد و بر این حوادث تلخ صبر کرد و به شکر نعمت های فراوانی که خداوند به وی عنایت فرمود پرداخت و خداوند هم نام او را در دفتر صدیقین ثبت کرد.
مادر حضرت موسی علیه السلام
هنگامی که مادر حضرت موسی علیه السلام قنداقه آن حضرت را به
ص: 195
فرمان پروردگار در صندوقچه ای قرار داده و به آب رودخانه نیل
سپرد، اگر ایمان کافی نداشت با خود می گفت: این چه سرنوشت شومی است که برای فرزندم رقم زدم، و با دستان خود پاره جگرم را به آب سپردم. به زودی او غرق خواهد شد و آبزیان رود نیل او را خواهند خورد!».
ولی مرور تاریخ نشان داد که این کار نه تنها خطری برای آن نوزاد نداشت، بلکه بهترین راه حفظ جان وی بود. چراکه وقتی همسر فرعون آن صندوق را مشاهده کرد و متوجّه شد نوزادی در درون آن است خطاب به همسرش گفت :
«(قُرَّهُ عَیْنٍ لِّی وَلَکَ لاَ تَقْتُلُوهُ عَسَی أَنْ یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدآ)؛ او مایه روشنی چشم من وتوست! او را نکشید شاید برای ما مفید باشد، یا او را به فرزندی برگزینیم».(1)
بدین وسیله کاخ فرعون به جایگاهی مطمئن برای پرورش حضرت موسی علیه السلام تبدیل شد.
حضرت موسی علیه السلام
هنگامی که حضرت موسی علیه السلام تحت تعقیب مأموران فرعون قرار گرفت و برای حفظ جانش مجبور شد به سمت مدین فرار کند، اگر انسان بی ایمانی بود با خود می گفت: «جایگاه و پناهگاهم را از دست داده، آواره صحرا و بیابان شدم و از اقوام و بستگان
ص: 196
ودوستانم دور افتادم، و معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار من خواهد بود؟!»
ولی بعد معلوم شد که همین آوارگی و بی پناهی وغربت ومشکلات، مقدّمه رسیدن به نعمت های بزرگ تر ومقامات بالاتر بود. چون همین سفر سبب شد آن حضرت محضر پیامبر بزرگی همچون شعیب علیه السلام را درک کند و سال ها در خدمت او تلمذ وشاگردی کرده و آماده نبوّت گردد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
این مطلب درمورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز دیده می شود. دشمنان اسلام پس از مبارزه ای مستمر و پیگیر با اسلام و شکست دربرابر پیشرفت آن، بالاخره تصمیم بسیار خطرناکی گرفتند. خداوند متعال دراین باره خطاب به پیامبرش چنین می فرماید :
«(وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ)؛ (به خاطر بیاور) هنگامی را که کافران برای تو نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند یا به قتل برسانند و یا (از مکّه) بیرون کنند».(1)
و در راه اجرای نقشه قتل، اطراف خانه پیامبر صلی الله علیه و آله را محاصره کردند. آن حضرت برای خنثی کردن نقشه دشمن مجبور به ترک
مکّه مکرّمه شد و برای رد گم کردن، مسیر نامتعارفی را در پیش گرفت. شب ها حرکت می کرد و روزها در جایی پنهان می شد تا
ص: 197
دشمن به ایشان دست پیدا نکند. پیامبر صلی الله علیه و آله رنج و مشقّت این سفر را تحمّل کرد و سکونت در غربت را به جان خرید تا جان خود ونهال نوپای اسلام را حفظ کند. اگر رسول اکرم صلی الله علیه و آله این سختی ها و مرارت ها را تحمل نمی کرد و به مدینه مهاجرت نمی فرمود اسلام شکوفا نمی شد و مسیر رشد و ترقی و پیشرفت را طی نمی کرد و به پیروزی نهایی نمی رسید و در مدّت کوتاهی قسمت زیادی از ساکنان کره زمین ندای توحید سرنمی دادند.
بنابراین، بسیاری از حوادث به ظاهر دردناک، درحقیقت به خیر و صلاح ماست که در زمان وقوع حادثه مصلحت آن را درک نمی کنیم و گاه در آینده روشن می شود و برخی از اوقات تا پایان عمر هم پی به مصلحت آن نمی بریم.
آری، طبق روایت مورد بحث، هر حادثه ای برای بنده مؤمن رخ دهد خیر او در آن است و اگر راضی به قضای خدا شود وصبر را پیشه کند و شکر خدا را به جا آورد خداوند او را در زمره صدیقین قرار می دهد. از خداوند متعال می خواهیم که به ما توفیق دهد تا در سایه ایمان، به این مقام برسیم.
* * *
ص: 198
39. افسوس گذشته
اشاره
امام صادق علیه السلام فرمود :
«لَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ لِشَیْءٍ قَدْ مَضی لَوْ کانَ غَیْرُهُ؛
پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اتّفاقی که افتاده بودهرگزنمی فرمودکه ای کاش چنین نمی شد».(1)
این روایتِ کوتاه، بسیار پرمعنا و کارساز است و سه نکته درمورد آن قابل توجّه و دقّت می باشد.
1. درباره گذشته افسوس مخور
بسیار اتّفاق می افتد که انسان درباره حوادث گذشته که انجام شده و کار از کار گذشته، تأسف می خورد که ای کاش چنین و چنان می شد، در حالی که توجّه ندارد اگر آن گونه که آرزو می کند واقع می شد، چه مشکلات و معضلاتی برایش رخ می داد.
مثلاً جوانی عاشق دختری شده و دوست دارد با او ازدواج کند، ناگهان مطّلع می شود که او با دیگری ازدواج کرده است.
ص: 199
آه وافسوسش شروع می شود که ای کاش نصیب او می شد، در حالی که نمی داند اگر با او ازدواج می کرد ممکن بود با هم نسازند و کار به دادگاه و زندان و طلاق و جدایی می کشید. یا آن دختر مبتلا به بیماری صعب العلاجی می شد که پسر باید تمام دارایی اش را صرف درمان او می کرد و لذّتی از زندگی مشترک نمی بُرد. یا فرزند ناقص الخلقه ای از آن ها به دنیا می آمد که مجبور می شدند تا آخر عمر مشکلات او را به دوش بکشند.
بنابراین، برای آنچه گذشته و ما از فلسفه آن آگاه نیستیم افسوس نخوریم و همچون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آرزوی تحقق آن را به شکل دیگر نکنیم.
2. آثار ایمان به صفات خدا
خداوند، رحمان و رحیم و جواد و کریم است. اگر به این صفات درمورد پروردگار عالم ایمان داریم باید در آنچه اتّفاق افتاده مصلحتی قائل باشیم که علم و دانش محدود ما از آن آگاه نیست وخداوند عالم آن را می داند و ممکن است در آینده روشن شود. بنابراین، شخص باایمان درمقابل این حوادث صبور است وافسوس نمی خورد.
3. به فکر آینده باش
گذشته را نمی توان تغییر داد، امّا درمورد آینده می توان کاری
ص: 200
کرد. بنابراین، وقت و نیرویت را برای کاری که انجام شدنی نیست مصرف مکن و آن را به سمت کاری که شدنی است هدایت کن وآینده ات را بساز.
البتّه از گذشته باید عبرت گرفت، امّا تأسف بر آن هیچ فایده ای ندارد و چیزی را عوض نمی کند. خداوند متعال می فرماید: (لِّکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ) این (ثبت بودن حوادث مختلف در لوح محفوظ) به دلیل آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسّف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته وشادمان نباشید».(1)
حضرت علی علیه السلام فرمود: «زهد در همین دو جمله خلاصه شده است: تأسف نخوردن بر آنچه از دست داده و مغرور نشدن به آنچه دارد».(2)
با توجّه به این که توان و نیروی انسان محدود است، نباید آن را خرج گذشته ای کند که امکان ندارد بازگردد. اگر میوه ای که از درخت جدا شد به درخت بازگشت، بازگشت به گذشته نیز ممکن خواهد بود.
حقیقتاً نبش قبر کردن اسکلت حوادث گذشته و تشریح کردن آن، کار شایسته و عاقلانه ای نیست.
* * *
ص: 201
40. غذای حلال
اشاره
ابوبصیرمی گوید: مردی خدمت امام باقر علیه السلام رسید و عرض کرد : من انسان ضعیف العملی هستم وکم روزه می گیرم،ولی تلاش می کنم که فقط ازطریق حلال ارتزاق کنم.(نظرشماچیست؟)امام علیه السلام فرمود :
«اَیُّ الاِجْتِهادِ اَفْضَلُ مِنْ عِفَّهِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ؛
چه عبادتی بالاتر از حفظ شکم و شهوت دربرابر محرّمات است؟!».(1)
ارتباط غذاها با مسائل اخلاقی
بعضی تصوّر می کنند که غذای جسم ارتباطی با مسائل اخلاقی، که مربوط به روح انسان است، ندارد. در حالی که این تصوّر، باطل وبی اساس است و تأثیر غذاها بر اخلاقیّات قابل انکار نیست. مداومت بر بعضی از غذاها سبب شجاعت انسان و تداوم برخوردن برخی از اغذیه موجب ترسو شدن وی خواهد شد.(2)
ص: 202
برخی از اطعمه انسان را بی بندوبار می سازد، و برخی دیگر در صورت تداوم به تقوای انسان کمک می کند.به همین دلیل علمای اخلاق درباره تغذیه انسان توصیه های جدّی دارند. هم جنس غذا و نوع آن مهم است وهم نحوه تحصیل وبه دست آوردن آن.
در روایت مورد بحث، سؤال کننده توفیق زیادی در انجام عبادت های مستحبّی ندارد، ولی دربرابر محرّمات، بسیار حساس است. امام باقر علیه السلام می فرماید: «چه اجتهاد(1) و عبادتی باارزش تر از
نگهداری شکم وعورت از حرام است!؟».
مسلمان نه تنها باید از غذاهای حرام اجتناب کند، بلکه باید به سراغ غذاهای مشکوک نیز نرود. گاه غذای مشکوک نور ایمان را ضعیف کرده و توفیق عبادت و نماز شب را از انسان گرفته و مانع اجابت دعاهامی شود.
اگر طالب قرب الی الله هستید، اگر علاقمند به تهذیب نفس می باشید، اگر خواهان تابش نور الهی برقلب وروحتان هستید، باید مواظب غذای خود باشید و جز از حلال استفاده نکنید.
خداوندا! به ما توفیق عفّت بطن و فرج، و دوری از گناه ومعصیت، و کسب رزق و روزی حلال عنایت فرما.
* * *
ص: 203
ص: 204
منابع و مآخذ
1. القرآن الکریم، ترجمه: آیت الله العظمی مکارم شیرازی، انتشارت امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، قم، چاپ دوم، 1389ش.
2. آفریدگار جهان، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، قم، چاپ چهارم، 1389 ش.
3. آیات ولایت در قرآن؛ آیت الله العظمی مکارم شیرازی، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی، انتشارات نسل جوان، قم، چاپ اوّل، 1381 ش.
4. اخلاق در قرآن، آیت الله العظمی مکارم شیرازی و همکاران، امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، قم، چاپ سوم، 1381 ش.
5ا. استفتائات جدید، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، گردآوری: ابوالقاسم علیان نژادی دامغانی، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، قم، چاپ هفتم، 1390 ش.
6. اطیب الطبیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیّب، اسلام، تهران، اوّل، 1378ش.
7. الاصول من الکافی، محمد بن یعقوب الکلینی رحمه الله دارصعب و دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، چاپ چهارم، 1401 ق.
8. انقلاب جهانی مهدی، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، انتشارات نسل جوان، قم، چاپ ششم، 1372 ش.
ص: 205
9. بحارالانوار، محمّدباقر مجلسی، مؤسّسه الوفاء، بیروت، چاپ سوم، 1403 ق.
10. پیام قرآن، آیت الله العظمی مکارم شیرازی با همکاری جمعی از همکاران، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، چاپ پنجم، 1374 ش.
11. تاریخ انبیاء، سید هاشم محلّاتی، مؤسسه بوستان کتاب، قم، چاپ اوّل، 1382 ش.
12. تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلا و دانشمندان، دارالکتب الاسلامیّه، تهران، چاپ بیست و هفتم، 1386 ش.
13. تفسیر اثنی عشری، حسین بن احمد الحسینی، انتشارات میقات، تهران، چاپ اوّل، 1364 ش.
14. تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، محمد بن محمدرضا القمّی المشهدی، مؤسسه شمس الضحی، تهران، چاپ اوّل، 1387 ش.
15. تفسیر جوامع الجامع، فضل بن الحسن الطبرسی، مرکز مدیریت حوزه علمیّه قم ومؤسسه انتشارات دانشگاه تهران،قم،چاپ سوم،1371ش.
16. جامع احادیث الشیعه، اسماعیل معزی ملایری، زیر نظر آیت الله العظمی بروجردی، ناشر مؤلّف، قم، چاپ اوّل، 1371 ش.
17. جامع الرواه، محمد بن علی الاردبیلی، کتاب فروشی مصطفوی، قم، چاپ اوّل، بی تا.
18. جامع الشواهد، محمدباقر شریف اردکانی، کتاب فروشی مصطفوی، تهران، چاپ اوّل، 1379 ق.
19. دائره المعارف فقه مقارن، آیت الله العظمی مکارم شیرازی با همکاری جمعی از اساتید و نویسندگان حوزه علمیّه، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، قم، چاپ دوم، 1387 ش.
ص: 206
20. دوبیتی های باباطاهر، نشر کومه، قم، پنجم، 1389 ش.
21. دیوان کامل فروغی بسطامی، مقدمه و شرح: سعید نفیسی، انتشارات جاویدان، تهران، اوّل، 1342 ش.
22. دیوان خاقانی شروانی، با مقدّمه بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات نگاه، تهران، چاپ دوم، 1380 ش.
23. زندگی پرماجرای نوح علیه السلام ، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، تهیّه وتنظیم : ابوالقاسم علیان نژادی دامغانی، ناشر نجفی، قم، چاپ اوّل، 1391 ش.
24. سفینه البحار، شیخ عبّاس قمّی، دارالاسوه للطباعه و النشر، تهران، چاپ اوّل، 1414 ق.
25. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید المعتزلی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1415 ق.
26. عاشورا، ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، زیر نظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، چاپ پنجم، 1387 ش.
27. فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، جعفر سبحانی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ اوّل، 1371 ش.
28. الفروع من الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دارصعب و دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، چاپ سوم، 1401 ق.
29. قهرمان توحید، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، گردآوری: ابوالقاسم علیان نژادی دامغانی، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، قم، چاپ اوّل، 1388 ش.
30. کلیّات مفاتیح نوین، احمد قدسی و سعید داودی زیر نظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، قم، چاپ دوم، 1384 ش.
ص: 207
گفتار انبیاء، محمّد مهدی تاج لنگرودی، دفتر نشر ممتاز، تهران، چاپ چهارم، 1374 ش.
32. اللوامع الالهیّه فی المباحث الکلامیّه، جمال الدین مقداد بن عبدالله، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1380 ش.
33. مثنوی معنوی، جلال الدین محمد بلخی، انتشارات امیر کبیر، تهران، هشتم، 1361ش.
34. مرآت العقول، محمّدباقر مجلسی، دارالکتب الاسلامیّه، تهران، چاپ دوم، 1363ش.
35. معجم رجال الحدیث، سیّد ابوالقاسم خوئی، منشورات مدینه العلم، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.
36. معجم الاحادیث القدسیّه الصحیحه؛ ملّا علی القاری، مؤسسه الکتب الثقافیّه، بیروت، چاپ اوّل، 1413 ق.
37. منتخب التواریخ، محمدهاشم بن محمد علی خراسانی، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، تهران، چاپ اوّل، بی تا.
38. میزان الحکمه، محمد ری شهری، دار الحدیث و داراحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اوّل، 1422 ق.
39. نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده؛ محمدجعفر امامی ومحمدرضا آشتیانی زیر نظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام ، قم، چاپ سیزدهم، 1381 ش.
40. وسائل الشیعه، محمد بن الحسن الحرالعاملی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ چهارم، 1391 ق.
ص: 208