أربعینات

پایگاه چهل حدیث های کوتاه در موضوع های متفاوت

أربعینات

پایگاه چهل حدیث های کوتاه در موضوع های متفاوت

أربعینات

عید فطر بر مسلمانان مبارک باد
سایت چهل حدیث ها (اربعینات)
مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحَادِیثِنا أَرْبَعِینَ حَدِیثاً بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَالِماً فَقِیها. الکافی‏ ج۱: ص۴۸.
سعی ما بر فراهم نمودن چهل حدیث های موضوعی است که آسان وسریع در دسترس اندیشوران محقق، مبلغین، سخنوران و ارباب منبر (حفظهم الله) باشد.
<زندگی عاقلانه در دنیا این است که انسان از امکاناتی که خداوند در اختیارش قرار داده، برای رسیدن به تکامل و سعادت دو جهان استفاده کند، نه آن‌که تمام همت و تلاش خویش را صرف دنیا کرده و از آخرت غافل بماند که در این صورت دچار خسران و ضرر بزرگ شده است. انسان‌های پرهیزکار از مظاهر دنیا به حداقل اکتفا نموده و تمام سعی و کوشش آنان به زندگی آخرت معطوف است که آن‌جا سرای جاوید و ابدی است
قرآن کریم در توصیف زندگی دنیا می‌فرماید: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون»؛[1] زندگى دنیا، چیزى جز بازى و سرگرمى نیست! و سراى آخرت، براى آنها که پرهیزکارند، بهتر است، آیا نمى‌‌‏‌اندیشید؟.>

عزیزان، ما را از نظرات سودمندتان محروم نفرمایید. قبلا از الطاف شما متشکریم.
-----------------------------------------------
ایمیل: chelhadith.ir@gmail.com
-----------------------------------------------
امام عسکری علیه السلام: «نَحنُ حُجَجُ اللهِ عَلَیکُم وَ فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَینا». یعنی ما حجّت های خداوند بر شماییم و فاطمه علیها سلام الله حجّت بر ماست.
جستجو در پایگاه شما را سریعتر به هدف میرساند

چهل حدیث در اثبات امامت 2

دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۳۹ ب.ظ

http://bayanbox.ir/view/2308214942161872192/FooterLogo1.pngروایات اهل سنت

امامت اهل بیت علیهم السلام نه تنها از کتاب های شیعیان؛ بلکه از کتاب های مخالفان آن حضرات نیز به روشنی و به راحتی قابل اثبات است. ده ها و بلکه صدها روایت در این زمینه وجود دارد و حتی کتاب های قطور با چندین جلد در این زمینه نوشته شده است که بهترین و مفصل ترین آن ها کتاب عبقات الأنوار نوشته فخر شیعیان علامه میر حامد حسین نقوی است.

از این دریای گسترده ما تنها به پنج روایت اکتفا خواهیم کرد.

http://bayanbox.ir/view/2627650684111970921/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA2.pngروایت اول: وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی

روایات متعددی با این مضمون در منابع اهل سنت با سند های معتبر نقل شده است که ما در این مقاله تنها به یک روایت اشاره و سند آن را تصحیح خواهیم کرد.

عمرو بن أبی عاصم در کتاب السنة خود می نویسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی، حَدَّثَ نَا یَحْیَی بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمٍ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):...

وَخَرَجَ النَّاسُ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: أَخْرُجُ مَعَکَ، قَالَ: «لا»، قَالَ: فَبَکَی، قَالَ: «أَفَلا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی، إِلا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی».

ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل می کند که مردم به جنگ تبوک رفتند، علی (ع) به رسول خدا (ص) عرض کرد، من هم با شما خارج شوم؟ فرمود: خیر. ابن عباس گفت: پس علی (ع) گریه کرد. رسول خدا فرمود: آیا راضی نمی شوی که منزلت تو برای من همانند منزلت هارون برای موسی باشد، جز این که تو پیامبر نیستی و این که تو بعد از من، جانشین من در میان همه مؤمنان هستی؟

الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفای242هـ)، السنة، ج 2، ص603، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ.

نسائی در خصائص امیرمؤمنان علیه السلام، با همان سند و با این تعبیر نقل کرده است:

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ حَمَّادٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْوَضَّاحُ، وَهُوَ أَبُو عَوَانَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَی، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ، قَالَ: " إِنِّی لَجَالِسٌ إِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ....

وَخَرَجَ بِالنَّاسِ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: أَخْرُجُ مَعَکَ؟ فَقَالَ: لا، فَبَکَی، فَقَالَ: أَمَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی، إِلا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ؟ ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ خَلِیفَتِی، یَعْنِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی.

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب، ج 1، ص50، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.

بررسی سند روایت:

عمرو بن أبی عاصم:

عمرو بن الضحاک، نویسنده کتاب، هر چند که به اندازه پسرش (احمد بن عمرو بن الضحاک، نویسنده الآحاد والمثانی) مشهور نیست؛ ولی او از اساتید ابن ماجه قزوینی است و بزرگان اهل سنت او را توثیق کرده اند.

ابن حجر عسقلانی در شرح حال او می نویسد:

عمرو بن الضحاک بن مخلد البصری ولد أبی عاصم النبیل ثقة کان علی قضاء الشام من الحادیة عشرة مات سنة اثنتین وأربعین ق.

عمرو بن الضحاک، ثقه است و از سال یازدهم (قرن سوم) قاضی شام بوده است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص423، رقم:5052، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.

و ابن حبان شافعی در باره او می گوید:

عمرو بن أبی عاصم النبیل یروی عن أبیه ثنا عنه محمد بن الحسن بن قتیبة وغیره من شیوخنا کان علی قضاء الشام مستقیم الحدیث.

عمرو بن أبی عاصم، که از پدرش روایت شنیده، محمد بن الحسن و دیگر بزرگان ما از او روایت نقل کرده اند و قاضی شام بوده، احادیثش درست است.

التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفای354 هـ)، الثقات، ج 8، ص486، رقم: 14580، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولی، 1395هـ - 1975م.

محمد بن المثنی:

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبی او را این چنین می ستاید:

محمد بن المثنی أبو موسی العنزی الحافظ عن بن عیینة وعبد العزیز العمی وعنه الجماعة وأبو عروبة والمحاملی ثقة ورع مات 252 ع.

محمد بن موسی، حافظ (کسی که یک صد هزار حدیث حفظ است)، ثقه و پرهیزگار بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص214، رقم: 5134، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر در باره او می گوید:

محمد بن المثنی بن عبید العنزی بفتح النون والزای أبو موسی البصری المعروف بالزمن مشهور بکنیته وباسمه ثقة ثبت من العاشرة وکان هو وبندار فرسی رهان وماتا فی سنة واحدة ع.

محمد بن المثنی، ثقه و استوار بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص505، رقم: 6264، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.

یحیی بن حماد:

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبی در شرح حال او می نویسد:

یحیی بن حماد الشیبانی مولاهم ختن أبی عوانة وراویته له عن عکرمة بن عمار وشعبة وعنه البخاری والدارمی والکدیمی ثقة متأله توفی 215 خ م ت س ق

یحیی بن حماد از عکرمه بن عمار و شعبه روایت شنیده و بخاری، دارمی و کدیمی از او نقل کرده، مورد اعتماد و خدا شناس بود.

الکاشف ج2 ص364، رقم: 6158

ابن حجر عسقلانی می گوید:

یحیی بن حماد بن أبی زیاد الشیبانی مولاهم البصری ختن أبی عوانة ثقة عابد من صغار التاسعة مات سنة خمس عشرة خ م خد ت س ق.

یحیی بن حماد، مورد اعتماد و عابد بود.

تقریب التهذیب ج1 ص589، رقم: 7535

أَبُو عَوَانَةَ، وضّاح بن عبد الله:

از روات، بخاری، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبی او را «ثقه» و «متقن» می داند:

وضاح بن عبد الله الحافظ أبو عوانة الیشکری مولی یزید بن عطاء سمع قتادة وابن المنکدر وعنه عفان وقتیبة ولوین ثقة متقن لکتابه توفی 176 ع

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص349، رقم:6049، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر نیز می نویسد:

وضاح بتشدید المعجمة ثم مهملة الیشکری بالمعجمة الواسطی البزاز أبو عوانة مشهور بکنیته ثقة ثبت من السابعة مات سنة خمس أو ست وسبعین ع

وضاح، ثقه، استوار و از طبقه هفتم روات بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب،ج1، ص580، رقم: 7407، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.

أَبِو بَلْجٍ، یحیی بن سلیم بن بلج:

مزی در تهذیب الکمال می نویسد:

أبو بلج الفزاری الواسطی، ویُقال: الکوفی، وهو الکبیر، اسمه: یحیی بن سلیم بن بلج...

قال إسحاق بن منصور، عن یحیی بن مَعِین: ثقة. وکذلک قال محمد بن سعد، والنَّسَائی، والدار قطنی. وقَال البُخارِیُّ: فیه نظر. وَقَال أبو حاتم: صالح الحدیث، لا بأس به.

ابوبلج فزاری، اسحاق بن منصور از یحیی بن معین نقل کرده است که او «ثقه» است، همچنین محمد بن سعد، نسائی و دارقطنی او را توثیق کرده اند. بخاری گفته: در او اشکال است، ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و در خود او اشکالی نیست.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال،ج33، ص162، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

ذهبی در کتاب الکاشف در باره او می نویسد:

أبو بلج الفزاری یحیی بن سلیم أو بن أبی سلیم عن أبیه وعمرو بن میمون الأودی وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والدارقطنی وقال أبو حاتم: لا بأس به وقال البخاری فیه نظر 4

یحیی بن سلیم، یحیی بن معین و دارقطنی او را توثیق کرده اند، ابوحاتم گفته: اشکالی در او نیست و بخاری گفته: در او اشکالی است.

الکاشف ج2 ص414، رقم:6550

و ابن حجر در لسان المیزان می گوید:

یحیی بن سلیم ان أبو بلج الفزاری عن عمرو بن میمون وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والنسائی والدارقطنی.

یحیی بن معین، نسائی و دارقطنی او را توثیق کرده اند.

لسان المیزان ج7 ص432، رقم:5209

و در تقریب التهذیب او را صدوق دانسته؛ اما گفته است که برخی وقت ها اشتباه می کرده:

أبو بلج بفتح أوله وسکون اللام بعدها جیم الفزاری الکوفی ثم الواسطی الکبیر اسمه یحیی بن سلیم أو بن أبی سلیم أو بن أبی الأسود صدوق ربما أخطأ من الخامسة 4

ابو بلج، بسیار راستگو است؛ ولی گاهی اشتباه می کرده است.

تقریب التهذیب ج1 ص625، رقم: 8003.

عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ:

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:

عمرو بن میمون الأودی عن عمر ومعاذ وعنه زیاد بن علاقة وأبو إسحاق وابن سوقة کثیر الحج والعبادة وهو راجم القردة مات 74 ع

عمرو بن میمیون، زیاد به حج می رفت و اهل عبادت بود، او همان کسی است که میمون را سنگسار کرد.

الکاشف ج2 ص89، رقم: 4237

عمرو بن میمون الأودی أبو عبد الله ویقال أبو یحیی مخضرم مشهور ثقة عابد نزل الکوفة مات سنة أربع وسبعین وقیل بعدها ع.

عمرو بن میمون که به او أبویحیی گفته می شود، مخضرم (کسی که زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده)، مشهور، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.

تقریب التهذیب ج1 ص427، رقم:5122.

قضیه سنگسار کردن میمون در جاهلیت را بخاری در صحیح خود نقل کرده است:

حدثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ حدثنا هُشَیْمٌ عن حُصَیْنٍ عن عَمْرِو بن مَیْمُونٍ قال رأیت فی الْجَاهِلِیَّةِ قِرْدَةً اجْتَمَعَ علیها قِرَدَةٌ قد زَنَتْ فَرَجَمُوهَا فَرَجَمْتُهَا مَعَهُمْ.

نعیم بن حماد از هشیم بن حصین از عمرو بن میمون روایت کرده است که وی گفت: در جاهلیت، میمونی را دیدم که زنا کرده بود، پس گروهی از میمون ها دور وی جمع شده و او را سنگسار کردند؛ من نیز به همراه ایشان او را سنگسار کردم !!!

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری،ج3، ص1397، ح3636، کتاب مناقب الأنصار، باب القسامة فی الجاهلیة، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

ابْنِ عَبَّاسٍ:

صحابی.

نتیجه آن که سند روایت، هیچ اشکالی ندارد و خلافت و جانشینی امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت می کند.

بررسی دیدگاه منسوب به بخاری در باره ابوبلج:

همان طور که در شرح حال أبو بلج الفزاری خواندیم، ذهبی و مزی در باره او گفته بودند:

وقال البخاری فیه نظر.

شعیب الأرنؤوط، محقق معاصر وهابی، با استناد به همین جمله منسوب به بخاری، روایتی را که در سند آن أبو بلج وجود دارد، تضعیف کرده و گفته:

إسناده ضعیفٌ بهذه السیاقة، أبو بلج ـ وإسلمه یحیی بن سلیم، أو ابن أبی سلیم ـ، وإن وثقه غیرُ واحد، قد قال فیه البخاری: فیه نظر....

اسناد این روایت به این مضمون ضعیف است. ابوبلج که اسم او یحیی بن سلیم یا ابن أبی سلیم است؛ اگر تعدادی از علما او را توثیق کرده اند؛ ولی بخاری گفته: در وثاقت او اشکال است.

مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص181، تحقیق: شعیب الأرنؤوط/عادل مرشد، ناشر: مؤسسه الرسالة ـ بیروت، الطبعة: الأولی، 1416ه ـ 1995م.

این اشکال باید در چند جهت محور بررسی قرار گیرد:

الف: آیا بخاری، در باره این شخص چنین جمله ای را گفته است یا خیر؟

ب: آیا این جمله بخاری می تواند در برابر توثیقات دیگر بزرگان اهل سنت مقاومت کرده و ضعف محسوب شود؟

ج: آیا کسی از بزرگان اهل سنت، روایت ابوبلج را تصحیح کرده است یا خیر؟

د: برخورد دوگانه بزرگان اهل سنت، با روایات ابوبلج.

محور اول: آیا بخاری، ابوبلج را تضعیف کرده است؟

اما بخش اول بحث که آیا اصلا بخاری چنین جمله ای را در باره ابوبلج گفته یا خیر. برای بررسی صحت و سقم این انتساب به دو نکته اشاره می کنیم:

الف. احمد شاکر، در انتساب این سخن به بخاری، تردید دارد:

استاد احمد شاکر از محققان سرشناس حال حاضر اهل سنت، روایتی را که در سند آن ابوبلج قرار دارد، تصحیح کرده و از اشکالاتی که به راوی این روایت «ابوبلج الفزاری» گرفته شده، این گونه پاسخ داده است.

(3062) إسناده صحیح، أبو بلج، بفتح الباء وسکون اللام وآخره جیم: اسمه «یحیی بن سلیم» ویقال «یحیی بن أبی الأسود» الفزاری، وهو ثقة، وثقه ابن معین وابن سعد والنسائی والدارقطنی وغیرهم.

وفی التهذیب أن البخاری قال: «فیه نظر» ! وما أدری أین قال هذا؟، فإنه ترجمه فی الکبیر 4/2/279 ـ 280 ولم یذکر فیه جرحاً، ولم یترجمه فی الصغیر، ولا ذکره هو والنسائی فی الضعفاء، وقد روی عنه شعبة، وهو لا یروی إلا عن ثقه.

اسناد این روایت صحیح است. ابوبلج... ثقه است، یحیی بن معین، محمد بن سعد، نسائی، دارقطنی و دیگران او را توثیق کرده اند. در تهذیب آمده است که بخاری گفته: «در وثاقت او اشکال است» نمی دانم که بخاری این سخن را در کجا گفته است؛ چرا که در شرح حال او در تاریخ کبیر، هیچ اشکالی به او نگرفته است، در تاریخ صغیر اصلا از او نام نبرده است، در کتاب ضعفا نیز نام او را ذکر نکرده، نسائی نیز او را در زمره ضعفا نیاورده است. شعبة بن الحجاج از او روایت نقل کرده است؛ در حالی که او جز از افراد ثقه از کسی دیگری روایت نقل نمی کند.

مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقیق: احمد شاکر، ناشر: دار الحدیث ـ قاهرة، الطبعة: الأولی، 1416هـ ـ 1995م.

ب: انتساب این سخن به بخاری ثابت نیست:

همان طور که احمد شاکر گفته اند، بخاری در هیچ یک از کتاب های خود ابوبلج الفزاری را تضعیف نکرده است و در تاریخ کبیر بدون این که او را تضعیف کند، نام برده است:

یحیی بن أبی سلیم قال إسحاق نا سوید بن عبد العزیز وهو کوفی ویقال واسطی أبو بلج الفزاری روی عنه الثوری وهشیم ویقال یحیی بن أبی الأسود وقال سهل بن حماد نا شعبة قال نا أبو بلج یحیی بن أبی سلیم

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، التاریخ الکبیر، ج8، ص279، رقم: 2996، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفکر.

پس در اصل انتساب این سخن به بخاری باید تردید کرد؛ اما منشأ این انتساب چه کسی است؟

نخستین بار این سخن را ابن عدی در کتاب الکامل خود به بخاری نسبت داده و گفته:

یحیی بن أبی سلیم أبو بلج الفزاری ثنا علان ثنا بن أبی مریم سمعت یحیی بن معین یقول أبو بلج یحیی بن أبی سلیم، سمعت إبن حماد یقول قال البخاری یحیی بن أبی سلیم أبو بلج الفزاری سمع محمد بن حاطب وعمرو بن میمون فیه نظر.

یحیی بن أبی سلیم، ابوبلج الفزاری، از یحیی بن معین شنیدم که ابوبلج همان یحیی بن أبی سلیم است. از ابن حماد شنیدم که بخاری گفته: یحیی بن أبی سلیم ابوبلج فزاری که از محمد بن حاطب و عمرو بن میمون روایت شنیده، در وثاقت او اشکال است.

الجرجانی، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد أبو أحمد (متوفای365هـ)، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 7، ص229، رقم: 2128، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ - 1988م.

در حالی که ناقل این سخن؛ یعنی ابن حماد که همان محمد بن أحمد بن حماد الدولابی باشد، توسط خود ابن عدی تضعیف شده است؛ چنان ذهبی در تاریخ الإسلام در باره او می نویسد:

محمد بن أحمد بن حماد بن سعید بن مسلم.

أبو بشر الأنصاری الدولابی الحافظ الوراق. من أهل الری... وعنه: عبد الرحمن بن أبی حاتم، وعبد الله بن عدی، والطبرانی... قال الدارقطنی: تکلموا فیه، وما یتبین من أمره إلا خیر. وقال ابن عدی: ابن حماد متهم فیما یقوله فی نعیم بن حماد لصلابته فی أهل الری.

قلت: رمی نعیم بن حماد بالکذب.

وقال ابن یونس: کان من أهل الصنعة، وکان یضعف.

محمد بن احمد بن حماد... از مردم ری بود. عبد الرحمن بن أبی حاتم، عبد الله بن عدی و طبرانی از او روایت نقل کرده اند. دارقطنی گفته: در باره او حرف های زده اند؛ در حالی که از او جز خیر، دیده نشده است. ابن عدی گفته: ابن حماد متهم است در آن چه که در باره نعیم بن حماد گفته؛ به خاطر صلابت او در باره اهل ری.

من می گویم: او نعیم بن حماد را به به دروغگویی متهم کرده است. ابن یونس گفته: شغل او صنعت بود و تضعیف شده است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 23، ص276، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.

نتیجه این که: بخاری، ابوبلج را تضعیف نکرده است و انتساب این دیدگاه به بخاری، دروغی بیش نیست.

محور دوم: آیا جمله «فیه نظر» می تواند ابوبلج را تضعیف کند؟

بر فرض که بپذیریم بخاری، چنین جمله ای را در باره این شخص گفته باشد، آیا این جمله می تواند سبب تضعیف او شود؟ آیا این تضعیف می تواند در برابر توثیقات بزرگان اهل سنت مقاومت کند؟

بدیهی است که جمله بخاری «فیه نظر»، نمی تواند در برابر توثیقات بزرگان علم رجال اهل سنت، تضعیف محسوب شود و به صحت روایت ضرر بزند؛ چرا که بزرگانی همچون یحیی بن معین، دارقطنی، نسائی، محمد بن سعد و ابن أبی حاتم او را توثیق کرده اند و تضعیف بخاری در برابر توثیقات این بزرگان تاب مقاومت ندارد.

برای توضیح بیشتر این مطلب، به چند نکته اشاره می کنیم:

1. ابواسحاق الحوینی، تضعیف بخاری را بی دلیل می داند:

أبوإسحق الحوینی، یکی از دیگر از محققان معاصر سنی مذهب، محقق کتاب خصائص نسائی در روایتی که ابوبلج در سند آن قرار دارد می گوید:

إسناده حسن.

... وأبو بلج بن أبی سلیم وثقه ابن معین وابن سعد والمصنف والدارقطنی وقال أبوحاتم: «صالح الحدیث لا بأس به».

أما البخاری فقال: « فیه نظر » (!) وهذا جرح شدید عنده لا أری مُسَوِّغٍ له إلا أن یکون قاله فیه لکونه روی حدیثا عن عمرو بن میمون عن عبد الله بن عمرو «لیأتین علی جهنم زمان تخفق أبوابها لیس فیها أحد » فإنهم أنکروا علی أبی بلج أن یحدث بهذا.

قلت: وهذا الحدیث أخرجه یعقوب بن... وقال الذهبی فی «المیزان»: «وهذا الخبر من بلایاها».

فالظاهر أن من جرحه إنما کان لهذا الخبر وهذا لا یقتضی رد جمع مرویاته وإنما یرد ما علی أنه خالف فیه أو نحو ذلک. والله أعلم.

سند این روایت «حسن» است. ابوبلج را یحیی بن معین، محمد بن سعد، نویسنده کتاب (نسائی) و دارقطنی توثیق کرده اند. ابوحاتم گفته: روایات او صالح است و در خود او اشکالی نیست. اما بخاری گفته که در وثاقت او اشکال است. و این تضعیف، از دیدگاه بخاری تضعیف شدید است که من دلیل برای آن نمی بینم؛ مگر روایتی که او از عمرو بن میمون از عبد الله بن عمر نقل کرد که «روزگاری بر جهنم خواهد گذشت که در آن را باز می کنند؛ در حالی که هیچ کس در آن باقی نمانده است» علما بر ابوبلج به خاطر نقل این روایت اشکال کرده اند. من می گویم: این حدیث را یعقوب... نقل کرده است... ذهبی در میزان گفته: این روایت از بلاهای ابوبلج است.

ظاهراً اشکال بر او به خاطر نقل همین روایت است؛ در حالی که سبب نمی شود که تمام روایات او را رد شود...

خصائص نسائی، ص34، تحقیق: أبو اسحق الحوینی الأثری الحجازی بن محمد بن شریف، ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الطبعة: الأولی، 1405هـ ـ 1984م.

2. توثیق یحیی بن معین، برای اثبات وثاقت یک راوی کفایت می کند:

بدر الدین عینی در باره روایتی که از ابوالمنیب عبید الله بن عبد الله نقل شده است می گوید:

فإن قلت: فی إسناده أبو المنیب عبید الله بن عبد الله، وقد تکلم فیه البخاری وغیره. قلت: قال الحاکم: وثقه ابن معین، وقال ابن أبی حاتم: سمعت أبی یقول: هو صالح الحدیث، وأنکر علی البخاری إدخاله فی الضعفاء، فهذا ابن معین إمام هذا الشأن وکفی به حجة فی توثیقه إیاه.

اگر بگویی که در سند آن ابو المنیب عبید الله بن عبد الله است که بخاری و دیگران به او اشکال گرفته اند، می گویم: حاکم گفته که ابن معین او را توثیق کرده، ابوحاتم گفته که از پدرم شنیدم که می گفت: او صالح الحدیث است؛ اما بخاری منکر شده و او را در زمره ضعفاء آورده است؛ اما یحیی بن معین، پیشوای این کار (علم رجال) است، برای حجیت روایت، توثیق او، توسط یحیی بن معین کفایت می کند.

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفای 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری،ج7، ص11، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

وضعیت یحیی بن سلیم نیز تقریبا به همین صورت است، بخاری او را تضعیف کرده ـ البته اگر صحت انتساب این گفته به بخاری صحیح باشد که در ادامه ثابت خواهیم کرد، صحیح نیست ـ اما یحیی بن معین و دیگر ائمه رجال اهل سنت او را توثیق کرده اند؛ پس بر طبق گفته آقای بدر الدین عینی، تضعیف بخاری ارزشی ندارد و تنها توثیق یحیی بن معین، برای اثبات حجیت روایت کفایت می کند.

3. شعبة بن حجاج، تنها از افراد ثقه روایت نقل می کند:

یکی از کسانی که از ابوبلج روایت نقل کرده است، شعبة بن الحجاج است. بزرگان اهل سنت تصریح کرده اند که او تنها از افراد موثق روایت نقل می کند. به عبارت دیگر، نقل روایت از شخصی توسط شعبه، وثاقت او را نیز ثابت می کند؛ چنانچه دکتر احمد شاکر محقق مسند احمد بن حبنل به این مسأله تصریح کرده بود:

وقد روی عنه شعبة، وهو لا یروی إلا عن ثقه.

شعبه از او روایت کرده است؛ در حالی که شعبه جز از افراد موثق روایت نقل نمی کند.

مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقیق: احمد شاکر، ناشر: دار الحدیث ـ قاهرة، الطبعة: الأولی، 1416هـ ـ 1995م.

ابن عبد البر قرطبی در التهمید در باره انواع روایت مرسل و قبول برخی از آن ها می نویسد:

وقد یکون المرسِل للحدیث نسی مَن حَدَّثه به وعرف المعزی الیه الحدیث فذکره عنه فهذا أیضا لا یضر اذا کان أصل مذهبه أن لا یأخذ الا عن ثقة کمالک وشعبة.

گاهی راوی روایت مرسل، کسی را که از او روایت شنیده، فراموش می کند؛ اما راوی بعدی را که این شخص از او نقل کرده، می شناسند و نام او را می برد، این قضیه نیز ضرری به روایت نمی زند؛ اگر مبنای آن شخص این باشد که جز از افراد ثقه روایت نقل نکند؛ همانند مالک بن أنس و شعبة بن الحجاج.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای 463هـ)، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج 1، ص17، تحقیق: مصطفی بن أحمد العلوی، محمد عبد الکبیر البکری، ناشر: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامیة - المغرب - 1387هـ.

ابن کثیر دمشقی سلفی در کتاب تخلیص الإستغاثة می نویسد:

و إنما العالمون بالجرح والتعدیل هم علماء الحدیث وهم نوعان: منهم من لم یرو إلا عن ثقة عنده کمالک وشعبة ویحیی ین سعید وعبدالرحمن بن مهدی وأحمد بن حنبل وکذلک البخاری وأمثاله...

دانشمندان جرح و تعدیل همان علمای حدیث هستند که به دو دسته تقسیم می شود؛ یک دسته کسانی هستند که جز از افراد ثقه روایت نقل نمی کنند؛ مثل مالک بن أنس، شعبة بن الحجاج، یحیی بن سعید، عبد الرحمن بن مهدی، احمد بن حنبل و همچنین بخاری و امثال او.

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، تلخیص کتاب الاستغاثة، ج1، ص77.

صالحی شامی نیز در توثیق شخصی که شعبه از او روایت نقل کرده است می گوید:

روی عنه شعبة ولم یکن یروی إلا عن ثقة عنده.

شعبه از او روایت نقل کرده است؛ در حالی که او جز از افرادی از دیدگاه خودش ثقه باشد، روایت نقل نمی کند.

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 12، ص378، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1414هـ.

و ابو سعید کیکلدی می گوید:

ومنها أن یکون المرسل للحدیث نسی من حدثه به وعرف المتن جیدا فذکره مرسلا لأن اصل طریقته أنه لا یأخذ إلا عن ثقة کمالک وشعبة فلا یضره الإرسال.

از اقسام روایت این است که راوی روایت مرسل فراموش کند که از چه کسی شنیده است؛ ولی متن به خوبی می شناسد؛ پس آن را به صورت مرسل نقل می کند؛ زیرا اصل مبنای او این است که جز از افراد ثقه روایت نشود؛ مثل مالک و شعبه؛ پس ارسال روایت به آن ضرری نخواهد زد.

العلائی، أبو سعید بن خلیل بن کیکلدی (متوفای: 761هـ)، جامع التحصیل فی أحکام المراسیل، ج 1، ص88، تحقیق: حمدی عبدالمجید السلفی، ناشر: عالم الکتب - بیروت ، الطبعة: الثانیة، 1407هـ ـ 1986م

و در کتاب النکت علی مقدمة إبن الصلاح آمده است:

[ فائدة ] الذی عادته لا یروی إلا عن ثقة ثلاثة یحیی بن سعید وشعبة ومالک قاله ابن عبد البر وغیره وقال النسائی لیس أحد بعد التابعین آمن علی الحدیث من هؤلاء الثلاثة.

فائده: کسی که عادتش این است که جز از افراد ثقه روایت نقل نکنند، سه نفر هستند: یحیی بن سعید، شعبة و مالک. این سخن را ابن عبد البر و دیگران گفته اند. نسائی گفته: در میان تابعین امانت دارتر از این سه نفر نسبت به حدیث وجود ندارد.

عبد الله بن بهادر، بدر الدین أبی عبد الله محمد بن جمال الدین (متوفای794 هـ)، النکت علی مقدمة ابن الصلاح، ج 3، ص370، تحقیق: د. زین العابدین بن محمد بلا فریج، ناشر: أضواء السلف - الریاض، الطبعة: الأولی، 1419هـ ـ 1998م.

بنابراین، نقل روایت توسط شعبه از ابوبلج، وثاقت او را نیز ثابت خواهد کرد.

4. ابن حجر عسقلانی، خرده گیری به أبو بلج، به خاطر شیعه بودن او است:

ابن حجر عسقلانی که حافظ علی الإطلاق اهل سنت به شمار می رود، پس از نقل روایتی که در سند آن ابو بلج وجود دارد، تنها دلیل خرده گیری بر ابو بلج را شیعه بودن او دانسته و سپس در ادامه تصریح کرده است که از دید جمهور علما، شیعه بودن او ضرری به قبول روایتش نخواهد زد:

وَرِجَالُهُ رِجَالُ الصَّحِیحِ إِلَّا أَبَا بَلْجٍ بِفَتْحِ الْمُوَحَّدَةِ وَسُکُونِ اللَّام بعْدهَا جِیم واسْمه یحیی وَثَّقَهُ بن مَعِینٍ وَالنَّسَائِیُّ وَجَمَاعَةٌ وَضَعَّفَهُ جَمَاعَةٌ بِسَبَبِ التَّشَیُّعِ وَذَلِکَ لَا یَقْدَحُ فِی قَبُولِ رِوَایَتِهِ عِنْدَ الْجُمْهُورِ.

راویان این روایت، راویان صحیح بخاری هستند؛ غیر از ابوبلج که اسم او یحیی است، یحیی بن معین، نسائی، و جماعتی او را توثیق کرده اند، جماعتی نیز به خاطر شیعه بودنش او را تضعیف کرده اند؛ در حالی که از دیدگاه اکثر علما، شیعه بودن، ضرری به قبول روایت او نمی زند.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 10، ص182، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

توجه به این نکته نیز ضروری است که دلیلی وجود ندارد که شیعه بودن او را ثابت کند؛ جز نقل همین روایت از ابن عباس، اگر قرار باشد که با نقل این روایت او را شیعه بدانیم، باید پیش از او، عمرو بن میمون و عبد الله بن عباس را نیز شیعه به حساب بیاوریم؛ همچنین سایر روات این حدیث را. و کسی پیدا نمی شود که این مبنا را بپذیرد.

محور سوم: تصحیح روایت ابوبلج توسط بزرگان اهل سنت:

هر چند که بزرگان اهل سنت (غیر از البانی) در باره روایت « وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی». اظهار نظر نکرده اند؛ اما در ذیل روایات دیگری که بازهم در سند آن ابوبلج فزاری هست، نظر داده و روایات او را تصحیح کرده اند؛ از جمله در ذیل روایتی از ابن عباس نقل شده و در آن ده فضیلت از برترین فضائل امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده است:

ثنا یحیی بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَیْمُونٍ قال: إنی لَجَالِسٌ إلی إبن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا یا أَبَا عَبَّاسٍ إما أن تَقُومَ مَعَنَا وإما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ؟

قال: فقال: إبن عَبَّاسٍ بَلْ أَقُومُ مَعَکُمْ قال: وهو یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قبل أَنْ یَعْمَی. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندری ما قالوا. قال: فَجَاءَ یَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَیَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا فی رَجُلٍ له عَشْرٌ...

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241هـ)، فضائل الصحابة، ج2، ص685، ح3062، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ - 1983م؛

همو، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص3053، ح3062، ناشر: مؤسسة قرطبة ـ مصر؛

و...

حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت می گوید:

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقة.

این روایت سندش صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم به این صورت نقل نکرده اند.

النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم (405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 143، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.

ذهبی متوفای748هـ نیز در تلخیص المستدرک بعد از نقل این روایت گفته:

صحیحٌ.

المستدرک علی الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، ج3، ص134، کتاب معرفة الصحابة، باب ذکر اسلام امیر المؤمنین، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة، دارالمعرفة، بیروت،1342هـ.

ابن عبد البر قرطبی بعد از نقل این روایت می گوید:

قال أبو عمر رحمه الله هذا إسنادٌ لا مَطْعَنٌ فیه لأحدٍ لصحته وثقة نَقَلَتِه....

ابو عمر (ابن عبد البر) گفته: این سندی است که هیچ کس حق اشکال به آن را ندارد؛ چرا که سند آن صحیح و تمام راویان آن موثق هستند.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای 463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب،ج3 ص1091 ـ 1092، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412هـ.

ابن حجر عسقلانی بعد از نقل تکه ای از این روایت که که با الفاظ مختلف نقل شده می نویسد:

اخرجهما أحمد والنسائی ورجالهما ثقات.

احمد و نسائی این دو روایت را نقل کرده اند، راویان آن ها مورد اعتماد هستند.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص 15، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

حافظ ابوبکر هیثمی متوفای807 هـ نیز بعد از این روایت می گوید:

رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحیح غیر أبی بلج الفزاری وهو ثقة وفیه لین.

این روایت را احمد و طبرانی متوفای360هـ در معجم کبیر و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل کرده اند، راویان احمد همگی راویان صحیح بخاری هستند؛ غیر از أبی بلج فزاری که او نیز مورد اعتماد است؛ هر چند که اشکالی در او هست.

الهیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد، ج9، ص120، دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی ـ القاهرة، بیروت ـ 1407هـ.

احمد شاکر، محقق کتاب مسند أحمد بن حنبل در ذیل روایت می گوید:

إسناده صحیح.

مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقیق: احمد شاکر، ناشر: دار الحدیث ـ قاهرة، الطبعة: الأولی، 1416هـ ـ 1995م.

و أبواسحاق الحوینی محقق کتاب خصائص نسائی می گوید:

إسناده حسن.

خصائص نسائی، ص34، تحقیق: أبو اسحق الحوینی الأثری الحجازی بن محمد بن شریف، ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الطبعة: الأولی، 1405هـ ـ 1984م.

محور چهارم: برخورد دوگانه با روایات ابوبلج:

از ابوبلج فزاری روایات زیادی در منابع اهل سنت دیده می شود، برخی از این روایات در فضائل امیرمؤمنان علیه السلام است، برخی نیز در موضوعات دیگر.

متأسفانه تعدادی از علمای متعصب وهابی با روایات او برخورد دوگانه داشته اند، هر جا که روایت او در باره فضائل امیرمومنان علیه السلام است، موضع گیری کرده و تلاش شده که روایتش تضعیف شود؛ اما در موارد دیگر بدون تعصب و بر مبنای قواعد علم رجال روایتش را تصحیح کرده اند. از جمله می توان به تناقض گویی و برخورد دوگانه شعیب الأرنؤوط و البانی اشاره کرد:

تناقض گویی شعیب الأرنؤوط در باره ابوبلج

شعیب الأرنؤوط، محق معاصر وهابی، کسی که بسیاری از کتاب های روایی و رجالی اهل سنت؛ از جمله مسند احمد، صحیح ابن حبان، مسند ابوبکر، سیر أعلام النبلاء، زاد المعاد و... را تحقیق و برای خودش آوازه بلندی دست و پا کرده، در باره ابوبلج فزاری، دچار تناقض گویی شدیدی شده است. هر جا که روایتی در فضائل اهل بیت علیهم السلام است، آن را تضعیف و هر جا که در باره موضوعات دیگر است، تصحیح کرده؛ از جمله در مسند احمد، روایت ذیل را تضعیف کرده است:

قال: ثُمَّ بَعَثَ فُلاَناً بسورة التَّوْبَةِ فَبَعَثَ عَلِیًّا خَلْفَهُ فَأَخَذَهَا منه قال لاَ یَذْهَبُ بها الا رَجُلٌ منی وأنا منه.

ابن عباس گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله فلانی را برای خواندن سوره توبه فرستاد، سپس علی را به دنبال او فرستاد و سوره را از او گرفت و رسول خدا فرمود: برای خواندن آن غیر از کسی از من است و من از او هستم، کسی دیگری شایستگی ندارد.

وی در باره این روایت گفته:

إسناده ضعیفٌ بهذه السیاقة، أبو بلج ـ وإسلمه یحیی بن سلیم، أو ابن أبی سلیم ـ، وإن وثقه غیرُ واحد، قد قال فیه البخاری: فیه نظر....

اسناد این روایت به این مضمون ضعیف است. ابوبلج که اسم او یحیی بن سلیم یا ابن أبی سلیم است؛ اگر تعدادی از علما او را توثیق کرده اند؛ ولی بخاری گفته: در وثاقت او اشکال است.

مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص181، تحقیق: شعیب الأرنؤوط/عادل مرشد، ناشر: مؤسسه الرسالة ـ بیروت، الطبعة: الأولی، 1416ه ـ 1995م.

و همچنین ج5، ص475، روایت شماره3542 را نیز تضعیف نموده:

عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عن بن عباس قال: أول من صلی مع النبی صلی الله علیه وسلم بعد خدیجة علی.

اما در جاهای دیگر از مسند احمد که روایت او در باره موضوع های دیگر است، روایت را «حسن» و حتی «صحیح» دانسته؛ مثلا در ج11، ص15، ح6479 می گوید:

إسناده حسن.

و در ج 11، ص547 ـ 548، ح6959 می گوید:

إسناده حسن.

و در ج13، ص345، ح7966 می نویسد:

صحیح دون قوله «تحت العرش» وهذا إسناد حسن، أبو بلج هذا حسن الحدیث، وباقی رجاله ثقات رجال الشیخین.

و در ج15، ص128 ـ129، ح9233، می گوید:

حدیث صحیح، وهذا إسناد حسن من أجل أبی بلج وباقی رجال الإسناد ثقات رجال الصحیح.

اصل روایت صحیح است؛ اما این سند آن به خاطر وجود ابوبلج، «حسن» است...

و در ج16، ص431، ح10738، می گوید:

إسناده حسن من أجل أبی بلج وهو یحیی بن سلیم وباقی رجاله ثقات رجال الصحیح.

و در ج30، ص214، ح18279، می نویسد:

إسناده حسن من أجل أبی بلج.

و در روایت بعدی نیز می گوید:

إسناده حسن کسابقه.

و در ج24، ص189، ح15451، می گوید:

إسناده حسن، أبو بلج: هو الفزاری، وقد اختلف فی اسمه، یقال: یحیی بن سُلَیم بن بلج، ویقال: یحیی بن أبی سلیم، ویقال: یحیی بن أبی الأسود، وثقه ابن معین وابن سعد والنسائی والدارقطنی، وقال أبو حاتم: صالح الحدیث لا بأس به، وقال البخاری: فیه نظر وقال الجوزجانی: غیرثقه، وقال ابن حجر فی «التقریب»: صدوق، ربما أخطأ.

سند این روایت «حسن» است. ابوبلج فزاری را یحیی بن معین، محمد بن سعد، نسائی و دارقطنی توثیق کرده اند. ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و اشکالی در خود او نیست. بخاری گفته: در وثاقت او اشکال است. جوزجانی گفته: او غیر قابل اعتماد است. ابن حجر در تقریب گفته: راستگو است؛ گاهی اشتباه کرده است.

پیش از این ثابت کردیم که نسبت این سخن به بخاری که گفته باشد «فیه نظر» درست نیست و کسی آن را از بخاری نقل کرده است که خودش ضعیف است. اما آن چه از جوزجانی نقل کرده است که گفته «غیر ثقة» نیز دروغی است آشکار؛ چرا که جوزجانی نیز او را توثیق کرده است؛ چنانچه ابن حجر در تهذیب التهذیب در شرح حال او می نویسد:

وقال بن معین وابن سعد والنسائی والدارقطنی ثقة وقال البخاری فیه نظر وقال أبو حاتم صالح الحدیث لا بأس به وقال بن سعد قال یزید بن هارون قد رأیت أبا بلج وکان جارا لنا وکان یتخذ الحمام یستأنس بهن وکان یذکر الله تعالی کثیرا قلت وذکره بن حبان فی الثقات وقال یخطئ وقال یعقوب بن سفیان کوفی لا بأس به وقال إبراهیم بن یعقوب الجوزجانی وأبو الفتح الأزدی کان ثقة.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تهذیب التهذیب، ج12 ص49، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404 - 1984 م.

نتیجه آن که شعیب الأرنؤوط همانند اسلاف خود وقتی به فضائل امیرمؤمنان علیه السلام می رسند، تاب و تحمل خود را از دست داده و چشم بسته راوی را تضعیف و روایت را رد می کنند و برای رسیدن به این هدف از هیچ دروغی نیز پرهیز نمی نمایند؛ اما از آن جائی که گفته اند دروغگو فراموش کار است، وقتی روایاتی دیگری را از همان شخص در موضوعات دیگر نقل می کنند، آن را معتبر می دانند!!!.

تناقض گویی محمد ناصر البانی در باره روایت ابوبلج

محمد ناصر البانی که وهابی ها از او با عنوان «بخاری دوران» یاد کرده اند و او را مجدد دین در قرن چهاردهم شمرده اند، در باره این روایت، دچار تناقض گویی های مختلفی شده است:

تناقض اول:

وی در کتاب ظلال الجنة،، ج2، ص 337، ح1188، همین روایت را آورده و سپس به خاطر وجود ابوبلج در سند روایت، آن را «حسن» دانسته و می گوید:

إسناده حسن ورجاله ثقات رجال الشیخین غیر أبی بلج واسمه یحیی بن سلیم بن بلج قال الحافظ صدوق ربما أخطأ.

ولی در جای دیگر، در روایتی که ارتباطی با فضائل اهل بیت علیهم السلام ندارد، صراحتا ابوبلج را توثیق کرده است. وی در کتاب السلسلة الصحیحة، ج3، ص474، ذیل حدیث 1400 می نویسد:

قلت: وهذا إسناد جید رجاله ثقات، ویحیی بن أبی سلیم هو أبو بلج الفزاری، وهو بکنیته أشهر.

من می گویم: این سند «جید» و راویان آن ثقه هستند، یحیی بن أبی سلیم که همان ابوبلج فزاری باشد، با کنیه اش مشهورتر است.

و در جای سوم در باره روایت «أنت ولی کل مؤمن بعد» که بازهم در سند ابوبلج هست می گوید:

فقال الطیالسی (2752 ): حدثنا أبو عوانة عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عنه أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لعلی: «أنت ولی کل مؤمن بعدی».

و أخرجه أحمد (1 / 330 - 331) ومن طریقه الحاکم (3 / 132 - 133) وقال: «صحیح الإسناد»، ووافقه الذهبی، وهو کما قالا.

اما این گفته پیامبر (ص) که: «او ولی هر مؤمنی بعد از من است» از طریق ابن عباس نقل شده است. طیالسی گفته: ابوعوانه از ابوبلج از عمرو بن میمون از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا خطاب به علی فرمود: تو ولی هر مؤمنی بعد از من هستی.

احمد نیز آن را نقل کرده و حاکم نیز از همین طریق آن را نقل کرده و گفته: سندش صحیح است، ذهبی نیز با نظر او موافقت کرده است. سند روایت همان گونه است است که حاکم و ذهبی گفته اند (صحیح است).

ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ)، السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223

در این جا صراحتا نظر حاکم نیشابوری و ذهبی که روایت را تصحیح کرده اند، تأیید کرده است.

از البانی می پرسیم که بالأخره، کدام نظر شما را بپذیریم؟ روایت ابوبلج، «صحیح» است، یا جید یا حسن؟

تناقض دوم:

دیدیم که البانی در این جا به خاطر سخن ابن حجر عسقلانی در باره ابوبلج، روایت را «حسن» دانسته بود؛ اما جای دیگر در وضعیت مشابه و حتی بدتر از این، روایت را تصحیح کرده است. وی در ذیل روایت «ولو رأی حالهن الیوم منعهن» که از عائشه نقل شده، می گوید:

وهذا إسناد صحیح رجاله کلهم ثقات رجال مسلم غیر عبد الرحمن بن أبی الرجال وهو صدوق ربما أخطأ کما فی (التقریب).

البانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ) الکتاب: الثمر المستطاب فی فقه السنة والکتاب،، ج1، ص733، ناشر: غراس للنشر والتوزیع، الطبعة: الأولی.

در این روایت، تمام روات راویان مسلم هستند غیر از یک نفر که او نیز طبق نظر ابن حجر صدوق است و گاهی خطا می کرده؛ ولی در روایت مورد نظر ما، همه روات، از روات بخاری و مسلم هستند؛ اما یک نفر از آن ها طبق نظر ابن حجر صدوق است و گاهی اشتباه می کرده. وضعیت هر دو راوی کاملا شبیه به یکدیگر است؛ پس باید حکم هر دو روایت حد اقل یکی باشد.

اگر روایت «أنت خلیفتی فی کل مؤمن بعدی» به خاطر وجود ابوبلج فزاری که ابن حجر گفته «صدوق است و گاهی اشتباه می کرده»، «حسن» است؛ باید روایت «ولو رأی حالهن الیوم منعهن» نیز این چنین باشد؛ زیرا ابن حجر در باره راوی این روایت «عبد الرحمن بن أبی الرجال» نیز همن نظر را داده است.

اگر این روایت «صحیح» است؛ پس روایت «أنت خلیفتی فی کل مؤمن بعدی» نیز باید «صحیح» باشد.

تناقض سوم:

همان طور که گذشت آقای البانی روایت «وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» را «حسن» دانسته بود؛ اما همین آقای البانی در دیگر کتاب خود، فریاد می زند که جمله «أنه خلیفتی من بعدی» از أباطیل و ساخته های شیعیان است و به هیچ وجه صحت ندارد:

وأما ما یذکره الشیعة فی هذا الحدیث وغیره أن النبی صلی الله علیه وسلم قال: فی علی رضی اله عنه: إنه خلیفتی من بعدی. فلا یصح بوجه من الوجوه. بل هو من أباطیلهم الکثیرة.

اما آن چه شیعه نقل کرده در این روایت و دیگر روایات که رسول خدا (ص) در باره علی (ع) فرمود: «او خلیفه من بعد از من است» به هیچ وجهی از وجوه صحیح نیست؛ بلکه یکی از اباطیل بسیاری است شیعیان ساخته اند.

السلسلة الصحیحة، ج4، ص330، ح1750

جناب آقای البانی ! آیا رسم امانت داری و انصاف همین است؟

معلوم می شود که معیار و مقیاس البانی، با پیروی از سلف خود، معیار های شناخته شده علم رجال نیست؛ بلکه هر جا روایتی به نفع اهل بیت پیامبر باشد، آن روایت باید به هر صورت ممکن تنزل پیدا کند و حقیقت پنهان شود؛ اما اگر در باره مسائل دیگر بود، آن وقت معیارهای علمی اجرا و حقیقت گفته می شود.

نتیجه گیری نهائی:

طبق آن چه گذشت، سند این روایت اشکالی ندارد؛ بنابراین ثابت می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله، برای امیرمؤمنان علیه السلام از جمله «وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» استفاده کرده است.

از نظر دلالی نیز این جمله اشکالات متعددی را دفع می کند؛ از جمله این که:

هر وقت شیعه ای به روایت منزلت استناد کند، فورا اهل سنت اشکال می کنند که هارون که بعد از حضرت موسی علیهما السلام، خلیفه نبوده است؛ پس علی علیه السلام نیز خلیفه نیست.

در جواب باید گفت: بلی، رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز قطعا می دانسته است هارون بعد از موسی زنده و خلیفه بعد از آن حضرت نبوده، از این رو، در این روایت تصریح کرده است که امیرمؤمنان علیه السلام تمام مقامات حضرت هارون را دارد؛ جز این که بین هارون و امیرمؤمنان، دو تفاوت وجود دارد:

الف: امیرمؤمنان، پیامبر نیست و هارون پیامبر بوده؛

ب: هارون قبل از موسی از دنیا رفت و خلیفه بعد از او نشد؛ اما امیرمؤمنان علیه السلام بعد پیامبر زنده بوده و جانشین آن حضرت است.

بنابراین، اشکال با جمله «وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» به راحتی دفع می شود.

http://bayanbox.ir/view/2627650684111970921/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA2.pngروایت دوم: علی أَوْلَی النَّاسِ بِکُمْ بَعْدِی

مقدمه

تردیدی نیست که رسول خدا صلی الله علیه وآله بر همه مؤمنان و بلکه بر تمام بشریت ولایت مطلق دارد، و آن حضرت در تمام امور مسلمانان اولی به تصرف نسبت به خود آن ها است، اطاعت مطلق و بی چون چرا از آن حضرت واجب و مخالفت با او حرام مطلق است؛ چنانچه خداوند در آیه ششم سوره أحزاب همین مطلب را به روشنی به اثبات می رساند.

النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم / الاحزاب/6

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است

بنابراین تردیدی در ولایت مطلق رسول خدا صلی الله علیه وآله بر همه افراد بشر نیست. رسول خدا صلی الله علیه وآله همین ولایت مطلق را برای امیرمؤمنان علیه السلام طبق روایت صحیح السندی که علمای اهل سنت نقل کرده اند، ثابت کرده است.

اصل روایت:

أبونعیم إصفهانی در کتاب معرفة الصحابة در شرح حال وهب بن حمزه می نویسد:

(6007)- [6541] حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْبَزَّارُ، وَأَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زُهَیْرٍ، قَالا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ کَرَامَةَ، ثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَی، ثنا یُوسُفُ بْنُ صُهَیْبٍ، عَنْ رُکَیْنٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ جَمْرَةَ (حمزة) قَالَ: صَحِبْتُ عَلِیًّا مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی مَکَّةَ، فَرَأَیْتُ مِنْهُ بَعْضَ مَا أَکْرَهُ، فَقُلْتُ: لَئِنْ رَجَعْتُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (ص) لأَشْکُوَنَّکَ إِلَیْهِ، فَلَمَّا قَدِمْتُ لَقِیتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ: رَأَیْتُ مِنْ عَلِیٍّ کَذَا وَکَذَا، فَقَالَ:

«لا تَقُلْ هَذَا، فَهُوَ أَوْلَی النَّاسِ بِکُمْ بَعْدِی».

رکین از «وهب بن حمزه» نقل کرده که گفت: از مدینه تا مکه با علی (علیه السّلام) همراه بودم. در این مسیر، کارهائی انجام داد که برای من خوشایند نبود، برای همین گفتم: وقتی پیش رسول خدا صلی الله علیه وآله برگشتم، از تو پیش آن حضرت شکایت خواهم کرد. وقتی به مدینه رسیدم، رسول خدا صلی الله علیه وآله ملاقات کردم و گفتم: از علی (علیه السلام) چنین و چنان دیدم؛ پس رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:

این سخن را نگو؛ چرا که او بعد از من، بر همه مردم اولویت دارد.

الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفای430هـ)، معرفة الصحابة، ج 5، ص2723، ح 6501، طبق برنامه الجامع الکبیر.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 4، ص357، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر، الطبعة: الأولی، 1356هـ.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج 8، ص250، طبق برنامه الجامع الکبیر.

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفای975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج 11، ص281، ح32961 ، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1419هـ - 1998م.

بررسی سند روایت:

ابونعیم إصفهانی:

أبو نعیم. أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسی بن مهران. الإمام الحافظ الثقة العلامة شیخ الإسلام أبو نعیم المهرانی الأصبهانی الصوفی الأحول سبط الزاهد محمد بن یوسف البناء وصاحب الحلیة.

وکان حافظا مبرزا عالی الإسناد تفرد فی الدنیا بشیء کثیر من العوالی وهاجر إلی لقیه الحفاظ. قال أبو محمد السمرقندی سمعت أبا بکر الخطیب یقول لم أر أحد أطلق علیه اسم الحفظ غیر رجلین أبو نعیم الأصبهانی وأبو حازم العبدویی.

ابونعیم، امام، حافظ، مورد اعتماد، علامه و شیخ الإسلام، نوه محمد بن یوسف بناء و صاحب کتاب حلیة الأولیاء است.

او حافظ ماهر، دارای سند های کوتاه بود، روایات بسیاری با سند کوتاه را تنها او نقل کرده، حافظان برای ملاقات با او مهاجرت می کردند. ابومحمد سمرقندی گفته که از ابوبکر خطیب شنیدیم که می گفت: ندیدم کسی اسم «حافظ» را به صورت مطلق به کار ببرد؛ مگر بر دو نفر: أبونعیم إصفهانی و ابوحازم عبدوی.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج17 ص453، تحقیق: شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

الطبرانی:

ذهبی در کتاب العبر در باره او می گوید:

وفیها الطبرانی الحافظ العلم مسند العصر أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب اللخمی فی ذی القعدة بأصبهان وله مائة سنة وعشرة أشهر.

وکان ثقة صدوقا واسع الحفظ بصیرا بالعلل والرجال والأبواب کثیر التصانیف....

در آن سال (360هـ) طبرانی از دنیا رفت، او حافظ (کسی که صد هزار حدیث حفظ است)، بلند آوازه، مسند زمان خود (کسی که در آن زمان مردم به او سند می دادند) در ذی القعده در شهر اصفهان از دنیا رفت؛ در حالی که صد سال و ده ماه عمر داشت.

او مورد اعتماد، راستگو، دارای حافظه سرشار، آشنا به علم رجال و ابواب حدیث بود و کتاب های زیادی نوشته است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، العبر فی خبر من غبر، ج 2، ص321، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعة حکومة الکویت - الکویت، الطبعة: الثانی، 1984.

و در تذکرة الحفاظ می نویسد:

الطبرانی الحافظ الامام العلامة الحجة بقیة الحفاظ أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی الطبرانی مسند الدنیا ولد سنة ستین ومائتین وسمع فی سنة ثلاث وسبعین.. وصنف أشیاء کثیرة وکان من فرسان هذا الشأن مع الصدق والأمانة.

طبرانی، حافظ، پیشوا، علامه، حجت (کسی که سی صد هزار حدیث حفظ است) و بازمانه حافظان بود. کتاب های زیادی نوشت و یکی از پهلوانان علم حدیث بود؛ با این که راستگو و أمانت دار نیز بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج 3، ص912، رقم: 875، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.

أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْبَزَّارُ:

بزار، صاحب مسند مشهور، بی نیاز از تعریف و تمجید و خود از بزرگان تاریخ اهل سنت است، ذهبی در باره او می نویسد:

البزار. الشیخ الإمام الحافظ الکبیر أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری البزار صاحب المسند الکبیر...

بزار، شیخ، پیشوا، و حافظ بزرگ و صاحب مسند کبیر بود....

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 13، ص554، تحقیق: شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

و در دیگر کتاب خود می نویسد:

البزار الحافظ العلامة أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری...

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج 2، ص653، رقم: 675، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.

سیوطی نیز در باره او می نویسد:

651 البزار الحافظ العلامة الشهیر أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البصری صاحب المسند الکبیر المعلل..

بزار، حافظ و علامه پرآوازه، صاحب کتاب مسند کبیر بود.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، طبقات الحفاظ، ج 1، ص289، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ.

أَحْمَدُ بْنُ زُهَیْرٍ التُّسْتَرِیُّ:

از این جا در حقیقت روایت با دو سند نقل شده است، یکی از طریق بزار و دیگری از طریق أحمد بن زهیر تستری؛ هر چند که اثبات وثاقت أحمد بن بزار، برای اثبات صحت روایت کفایت می کند؛ اما در عین حال ما وضعیت أحمد بن زهیر تستری را نیز بررسی خواهیم کرد.

ذهبی در شرح حال او می نویسد:

التستری الحافظ الحجة العلامة الزاهد أبو جعفر أحمد بن یحیی بن زهیر أحد الاعلام... قال الحافظ أبو عبد الله بن منده ما رأیت فی الدنیا احفظ من أبی جعفر التستری.

تستری، حافظ، حجت (کسی که سی صد هزار حدیث حفظ است) علامه، پرهیزگار و یکی از مشاهیر بود. عبد الله بن منده گفته: من در دنیا کسی را قوی تر از ابوجعفر تستری در حفظ ندیدم.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج 2، ص757، رقم: 759، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.

و سیوطی در باره او می نویسد:

التستری الحافظ الحجة العلامة الزاهد أبو جعفر أحمد بن یحیی بن زهیر أحد الأعلام مکثر جود وصنف وقوی وضعف وبرع فی هذا الشأن حدث عنه ابن حبان والطبرانی. قال أبو عبد الله بن منده ما رأیت فی الدنیا أحفظ من أبی إسحاق بن حمزة وسمعته یقول ما رأیت فی الدنیا أحفظ من أبی جعفر التستری.

تستری، حافظ، حجت، علامه و زاهد، یکی از مشاهیری که زیاد روایت نقل کرده است. او پرتلاش بود، کتاب نوشت، در باره قوت و ضعف روایت نظر می داد و پرهیزگار بود.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، طبقات الحفاظ، ج 1، ص321، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ.

مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ کَرَامَةَ:

از روات بخاری، و سایر صحاح سته؛ مزی در تهذیب الکمال در باره او می نویسد:

رَوَی عَنه: البخاری، وأبو داود، والتِّرْمِذِیّ، وابن ماجة... وأبو حاتم الرازی، وَقَال: صدوق. وَقَال أبو العباس بن عقدة: سمعت محمد بن عَبد الله بن سُلَیْمان، وداود بن یحیی یقولان: کان صدوقا.

وَقَال أبو محمد عَبد الله بن علی بن الجارود: ذکرته لمحمد بن یحیی فأحسن القول فیه. وذکره ابنُ حِبَّان فی کتاب الثقات.

بخاری، ابوداود، ترمذی إبن ماجه و همچنین ابوحاتم رازی از او روایت نقل کرده اند و ابوحاتم گفته ک او زیاد راستگو بود. ابن عقده گفته که از محمد بن عبد الله بن سلیمان و داود بن یحیی شنیدم که می گفتند: او بسیار راستگو بود.

عبد الله بن علی بن الجارود گفته: من از او در پیش محمد بن یحیی یاد کردم؛ پس سخنان بسیار خوبی در باره او گفت. ابن حبان نیز نام او را در زمره روات ثقه آورده است.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج26 ص93، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

ذهبی در الکاشف می نویسد:

محمد بن عثمان بن کرامة العجلی مولاهم عن أبی أسامة وطبقته وعنه البخاری وأبو داود والترمذی وابن ماجة وابن صاعد والمحاملی وابن مخلد صاحب حدیث صدوق مات 256 فی رجب خ د ت ق

محمد بن عثمان بن کرامه، از ابوأسامه و هم دوره های او روایت نقل کرده اند، بخاری، ابوداود، ترمذی و... از او روایت نقل کرده اند، او صاحب حدیث و بسیار راستگو بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص200، رقم:5044، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.

و در سیر أعلام النبلاء از او با عنوان «امام، محدث و ثقه» یاد کرده است:

ابن کرامة خ د ت ق. الإمام المحدث الثقة أبو جعفر محمد بن عثمان بن کرامة....

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 12، ص296، تحقیق: شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

و إبن حجر عسقلانی نیز او را «ثقه» دانسته است:

محمد بن عثمان بن کرامة بفتح الکاف وتخفیف الراء الکوفی ثقة من الحادیة عشرة مات سنة ست وخمسین خ د ت ق

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص496، رقم:6134، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.

عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَی:

راوی بعد عبید الله بن موسی است که او نیز در صحیح بخاری، مسلم و سایر صحاح سته روایت دارد. مزی در تهذیب الکمال می نویسد:

وَقَال أبو بکر بن أَبی خیثمة، عن یحیی بن مَعِین: ثقة. وَقَال معاویة بن صالح: سألت یحیی بن مَعِین عنه، فقال: اکتب عنه فقد کتبنا عنه. وَقَال أبو حاتم: صدوق، ثقة، حسن الحدیث، وأبو نعیم أتقن منه، وعُبَید الله أثبتهم فی اسرائیل، کان اسرائیل یأتیه فیقرأ علیه القرآن. وَقَال أحمد بن عَبد الله العجلی: ثقة، وکان عالما بالقرآن، رأسا فیه.

ابوبکر بن أبی خیثمة از یحیی بن معین نقل کرده که او ثقه بود. معاویة بن صالح گفته از یحیی بن معین در باره او سؤال کردم، گفت: روایاتی را که او نقل می کند، بنویسید؛ به درستی که من روایات او را نوشته ام. ابوحاتم گفته: بسیار راستگو و مورد اعتماد بود، أحادیث نیکو نقل کرده بود؛ اما ابونعیم از او استوارتر و عبید الله از او در روایتی که از اسرائیل نقل شده، قوی تر بود. اسرائیل پیش او می آمد و قرآن را برای او می خواند. احمد بن عبد الله عجلی گفته: ثقه، آگاه به علوم قرآنی و از سران این علم بود.

و در ادامه می نویسد:

روی له الجماعة.

تمام نویسندگان صحاح سته از او روایت نقل کرده اند.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج19 ص168، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

ابن حجر در باره او می نویسد:

عبید الله بن موسی بن باذام العبسی الکوفی أبو محمد ثقة کان یتشیع من التاسعة قال أبو حاتم کان أثبت فی إسرائیل من أبی نعیم واستصغر فی سفیان الثوری مات سنة ثلاث عشرة علی الصحیح ع

عبید الله بن موسی، مورد اعتماد و متمایل به شیعه بود ابوحاتم گفته: در روایت اسرائیل از أبونعیم قوی تر بود...

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص375، رقم:4345، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.

و ذهبی در الکاشف می نویسد:

عبید الله بن موسی أبو محمد العبسی الحافظ أحد الأعلام علی تشیعه وبدعته سمع هشام بن عروة وإسماعیل بن أبی خالد وابن جریج وعنه البخاری والدارمی وعبد والحارث بن محمد ثقة مات فی ذی القعدة سنة 213 ع.

او یکی از حافظان و مشاهیر به شمار می آید؛ با این که شیعه و بدعت گذار بود. بخاری، دارمی و... از او روایت نقل کرده اند، ثقه بود و در ذی القعده سال 213 از دنیا رفت.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج1 ص687، رقم: 3593، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.

یُوسُفُ بْنُ صُهَیْبٍ:

مزی در تهذیب الکمال می نویسد:

قال إسحاق بن منصور عن یحیی بن مَعِین، وأبو داود: ثقة. وَقَال أبو حاتم: لا بأس به. وَقَال النَّسَائی: لیس به بأس. وذکره ابنُ حِبَّان فی کتاب"الثقات".

إسحاق بن منصور به نقل از یحیی بن معین و ابوداود نوشته که او ثقه بود. ابوحاتم و نسائی گفته: هیچ اشکالی در او نیست. ابن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات آورده.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج32 ص434، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

ذهبی می گوید:

یوسف بن صهیب عن الشعبی وابن بریدة وعنه القطان وأبو نعیم ثقة د ت س

یوسف بن صهیب از شعبی و ابن بریده روایت نقل کرده و ثقه بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص399، رقم:6437، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر در تقریب التهذیب می نویسد:

یوسف بن صهیب الکندی الکوفی ثقة من السادسة د ت س

یوسف بن صهیب ثقه و از طبق ششم روات بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص611، رقم:7868، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.

رکین بن الربیع:

رکین بن ربیع از ثقات تابعین و از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته است. مزی در تهذیب الکمال در باره او می نویسد:

قال عَبد الله بن أحمد بن حنبل، عَن أبیه، وعثمان بن سَعِید الدارمی، عن یحیی بن مَعِین، والنَّسَائی: ثقة. وَقَال أبو حاتم: صالح.

روی له البخاری فی کتاب"الأدب"والباقون.

عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش و عثمان الدارمی از یحیی بن معین ونسائی نقل کرده است که او ثقه بود. ابوحاتم گفت: درستکار بود. بخاری در ادب المفرد و سایر نویسندگان صحاح سته (ازجمله مسلم) از او روایت نقل کرده اند.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج9 ص225، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

ذهبی در الکاشف تصریح می کند که احمد بن حنبل او را توثیق کرده است:

رکین بن الربیع بن عمیلة الفزاری عن أبیه وابن عمر وعنه حفیده الربیع بن سهل وشعبة ومعتمر وثقه أحمد م ع

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج1 ص398، رقم:1588، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر عسقلانی نیز او را «ثقه» دانسته است:

رکین بالتصغیر بن الربیع بن عمیلة بفتح المهملة الفزاری أبو الربیع الکوفی ثقة من الرابعة مات سنة إحدی وثلاثین بخ م 4

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج 1، ص210، رقم: 1956، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.

وَهْبِ بْنِ حَمْزَةَ:

آخرین راوی این روایت، وهب بن حمزه است که از أصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله و خود ناقل ماجرا است.

ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 5، ص474، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1417 هـ - 1996 م.

ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، تلقیح فهوم أهل الأثر فی عیون التاریخ والسیر، ج 1، ص190، باب «تسمیة أصحاب الرسول (ص) ومن رآه... و ج 1، ص223، باب «ذکر من روی عن رسول الله (ص) من جمیع أصحابه...»، ناشر: شرکة دار الأرقم بن أبی الأرقم - بیروت، الطبعة: الأولی، 1997م.

بنابراین سند این روایت کاملا صحیح است و هیچ اشکال و ایرادی بر آن وارد نیست.

همین روایت در خود کتاب معجم کبیر طبرانی با یک اختلاف در سند آن نقل شده است:

(17846)- [360] حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْبَزَّارُ، وأَحْمَدُ بْنُ زُهَیْرٍ التُّسْتَرِیُّ، قَالا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ کَرَامَةَ، ثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَی، ثنا یُوسُفُ بْنُ صُهَیْبٍ، عَنْ دُکَیْنٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ حَمْزَةَ، قَالَ: " صَحِبْتُ عَلِیًّا مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی مَکَّةَ....

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الکبیر، ج 22، ص135، ح360، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ - 1983م.

در این سند به جای رکین بن الربیع، «دکین» آمده و دکین نیز خود از أصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله است؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب به این مطلب تصریح کرده است:

دکین مصغر بن سعد أو سعید بزیادة یاء وقیل بالتصغیر المری وقیل الخثعمی صحابی نزل الکوفة د

تقریب التهذیب ج 1، ص201، رقم: 1828

بنابراین سند این روایت نیز کاملا صحیح و در سلسله آن دو نفر از أصحاب: یکی دکین بن سعید و دیگری وهب بن حمزه است و این مسأله روایت را تقویت خواهد کرد.

البته ابن أبی حاتم، دو نفر را به نام «دکین» در کتابش ذکر کرده است؛ یکی دکین بن سعد یا سعید کوفی که تصریح به صحابی بودن اوکرده و دیگری دکین بدون نام پدر که او نیز اهل کوفه است:

1994 دکین بن سعید الخثعمی المزنی کوفی له صحبة روی عنه قیس بن أبی حازم سمعت أبی یقول ذلک.

1995 دکین کوفی روی عن وهب بن حمزة روی عنه یوسف بن صهیب سمعت أبی یقول ذلک.

ابن أبی حاتم الرازی التمیمی، ابومحمد عبد الرحمن بن أبی حاتم محمد بن إدریس (متوفای 327هـ)، الجرح والتعدیل، ج3 ص439، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولی، 1271هـ ـ 1952م.

ابوبکر هیثمی بعد از نقل روایت از معجم کبیر طبرانی می گوید:

رواه الطبرانی وفیه دکین ذکره ابن أبی حاتم ولم یضعفه أحد وبقیة رجاله وُثقوا.

طبرانی این روایت را نقل کرده و در سند آن دکین است، ابن أبی حاتم نام او را آورده؛ ولی هیچ کس او را تضعیف نکرده؛ بقیه راویان روایت همگی توثیق شده اند.

الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9، ص109، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت - 1407هـ.

ممکن است که کسی اشکال کند که اگر راوی روایت مورد نظر ما «دکین» باشد، دکین توثیق ندارد؛ بنابراین روایت حجت نیست.

در پاسخ می گوییم:

اولا: هر دوی آن ها یک نفر هستند؛ چرا که هر دو اهل کوفه و در یک طبقه بوده اند. هیچ دلیلی نیز وجود ندارد که ثابت کند آن ها دو نفر باشند.

به نظر می رسد که ابن أبی حاتم به منظور تضعیف و زیر سؤال بردن روایت «علی أولی الناس بکم بعدی» این کار را کرده باشد. علمای متعصب سنی از این کارها برای جلوگیری از انتشار فضائل امیرمؤمنان علیه السلام زیاد انجام داده اند.

هرچند که جمله «ولم یضعفه أحد» که از هیثمی نقل شد، نیز اگر توثیق نباشد، تضعیف به حساب نمی آید.

ثانیاً: احتمال این که راوی واقعی این روایت همان «رکین بن الربیع» باشد بسیار زیاد است؛ چرا تعداد زیادی از علمای اهل سنت، سند روایت را به همین صورت؛ یعنی یوسف بن صهیب از رکین بن الربیع نقل کرده اند؛ از جمله ابن أثیر جزری در اسد الغابة در شرح حال وهب بن حمزه می نویسد:

وَهْبُ بن حَمْزة. یعد فی أهل الکوفة. روی حدیثه یوسف ابن صُهَیب، عن رُکَین، عن وهب بن حمزة قال: صحبت علیاً رضی الله عنه من المدینة إلی مکة....

ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 5، ص474، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1417 هـ - 1996 م.

ابن حجر عسقلانی نیز در شرح حال وهب بن حمزه می نویسد:

ثم أخرج من طریق یوسف بن صهیب عن رکین عن وهب بن حمزة قال سافرت مع علی فرأیت....

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 6، ص623، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412هـ - 1992م.

و ابن عساکر نیز در تاریخ مدینه دمشق نقل کرده است:

أخبرنا أبو الفتح یوسف بن عبد الواحد أناشجاع بن علی أنا أبو عبد الله بن مندة أنا خیثمة بن سلیمان أنا أحمد بن حازم أنا عبید الله بن موسی نایوسف بن صهیب عن رکین عن وهب بن حمزة قال: سافرت مع علی بن أبی طالب من المدینة إلی مکة...

تاریخ مدینة دمشق ج 42، ص199

البته ابن حجر عسقلانی و ابن عساکر اصل کلام رسول خدا صلی الله علیه وآله را به این صورت نقل کرده اند:

لا تقولن هذا لعلی فإن علیا ولیکم بعدی.

هر چند که همین جمله نیز ولایت مطلق امیرمؤمنان علیه السلام ثابت می کند؛ اما به هر حال نشانگر این است که دست بردن در روایت و کلمات پیامبر خدا، کار همیشگی بزرگان اهل سنت است.

از همه این ها گذشته، نقل روایت از دو طریق نیز احتمالش زیاد است؛ یکبار از طریق رکین بن ربیع از وهب بن حمزه و یکبار از طریق دکین (چه دکین بن سعید چه دکین بدون ذکر نام پدر). بنابراین اگر در سند دوم اشکالی باشد، سند اول هیچ اشکالی نخواهد داشت.

نتیجه:

سند اول که از ابونعیم إصفهانی نقل شد، بدون تردید صحیح است و تمام راویان آن از بزرگان تاریخ اهل سنت هستند.

سند دوم نیز از طریق دکین بن سعید نقل شده و او خود از أصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله است. دکین بن سعید نیز نباشد، ضرری به صحت روایت نخواهد زد.

پس سند روایت کاملا صحیح و از دیدگاه اهل سنت حجت است.

تفسیر« النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم » از نگاه مفسران اهل سنت:

تردیدی نیست که رسول خدا صلی الله علیه وآله بر همه مؤمنان و بلکه بر تمام بشریت ولایت مطلق دارد، و آن حضرت در تمام امور مسلمانان اولی به تصرف نسبت به خود آن ها است، اطاعت مطلق و بی چون چرا از آن حضرت واجب و مخالفت با او حرام مطلق است؛ چنانچه خداوند در آیه ششم سوره أحزاب همین مطلب را به روشنی به اثبات می رساند.

النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم / الاحزاب/6

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است

بنابراین تردیدی در ولایت مطلق رسول خدا صلی الله علیه وآله بر همه افراد بشر نیست.

رسول خدا صلی الله علیه وآله همین ولایت برا برای امیرمؤمنان علیه السلام طبق روایت صحیح السندی که علمای اهل سنت نقل کرده اند، ثابت کرده است.

اولویت در این آیه به این معنی است که رسول خدا صلی الله علیه وآله هر تصرفی را که به خواهد و هر تدبیری را که صلاح بداند می تواند در حق مسلمین انجام دهد و مسلمانان وظیفه دارند که از او در تمام امور اطاعت نمایند؛ چنانچه مفسران بزرگ اهل سنت از این آیه همین مطلب را استنباط کرده اند که نام چند تن از آن ها را ذکر می کنیم:

1. محمد بن جریر طبری (متوفای 310هـ):

طبری، مفسر مشهور اهل سنت در باره این آیه می نویسد:

النبی أولی بالمؤمنین... یقول تعالی ذکره النبیُ محمدٌ أولی بالمؤمنینَ یقول: أحق بالمؤمنین به من أنفسهم أن یَحْکُم فیهم بما یشاء من حکمٍ فیجوز ذلک علیهم.

کما حدثنی یونس قال أخبرنا بن وهب قال قال بن زید النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم کما أنت أولی بعبدک ما قضی فیهم من أمرٍ جازَ کما کلما قضیتَ علی عبدک جاز.

در این آیه: النبی اولی بالمؤمنین... خداوند پیامبر را سزاوارتر از مؤمنان بر جانشان دانسته و او را شایسته تر می داند تا آنچه لازم می داند در حق آنان انجام دهد.

الطبری، محمد بن جریر بن یزید بن خالد أبو جعفر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 21، ص 122، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1405هـ.

2. ابن کثیر دمشقی سلفی (متوفای774هـ):

و در تفسیر این آیه می نویسد:

النبی أولی بالمؤمنین... قد علم تعالی شفقة رسوله صلی الله علیه وسلم علی أمته ونصحه لهم فجعله أولی بهم من أنفسهم وحکمه فیهم کان مقدَّما علی اختیارهم لأنفسهم کما قال تعالی «فَلا وَرَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ ویُسَلِّمُوا تَسْلیماً».

خداوند مهربانی و دلسوزی رسولش را در باره امتش می داند و لذا او را سزاوارتر از خود آنان می داند و فرمان او را در حق آنان مقدم دانسته است؛ چنانچه خداوند می فرماید:

به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 468، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1401هـ.

3. ظهیر الدین بغوی (متوفای516هـ):

بغوی شافعی که از او با عنوان «محیی السنة» یاد می کنند، در تفسیر آیه می گوید:

قوله عز وجل « النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» یعنی من بعضهم ببعض فی نفوذ حکمه فیهم ووجوب طاعته علیهم وقال ابن عباس وعطاء یعنی إذا دعاهم النبی صلی الله علیه وسلم ودَعَتْهم أنفسُهم إلی شیءٍ کانت طاعةُ النبی صلی الله علیه وسلم أولی بهم من أنفسهم قال ابن زید «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» فیما قضی فیهم کما أنت أولی بعبدک فیما قضیت علیه. وقیل هو أولی بهم فی الحمل علی الجهاد وبذل النفس دونه.

فرمان رسول خدا بر افراد امت از فرمان بعضی از آنان نسبت به دیگری نافذترو اطاعتش بر همگان واجب است، ابن عباس و عطاء گفته اند: معنای آیه این است که چون رسول خدا آنان را به کاری فرا خواند و نفس آنان به چیزی دیگر پس اطاعت رسول بر آنان واجب و مقدم است، ابن زید گفته است: اولویت رسول خدا در قضاوت و حکم او است همانگونه که دستور ارباب نسبت به بنده اش تقدم و اولویت دارد، و گفته شده است: اولویت دفاع و تقدیم جانشان در راه او است.

البغوی، ظهیر الدین أبو محمد الحسین ابن مسعود الفراء، تفسیر البغوی، ج 3، ص 507، تحقیق: خالد عبد الرحمن العک، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

4. قاضی عیاض (متوفای 544هـ):

وی در کتاب مشهور الشفاء «أولی بالمؤمنین» را این گونه تفسیر می کند:

قال أهل التفسیر: أولی بالمؤمنین من أنفسهم: أی ما أنفذه فیهم من أمرٍ فهو ماضٍ علیهم کما یمضی حکمُ السید علی عبده.

مفسران اولویت رسول خدا را در نفوذ فرمانش مانند اطاعت برده از اربابش دانسته اند.

القاضی عیاض، أبو الفضل عیاض بن موسی بن عیاض الیحصبی السبتی، کتاب الشفا، ج 1 ، ص 49 .

5. عبد الرحمن بن جوزی (متوفای 597 هـ):

وی در تفسیر این آیه می نویسد:

قوله تعالی « النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم » أی احق فله أن یحکم فیهم بما یشاء قال ابن عباس إذا دعاهم إلی شئ ودعتهم أنفسهم إلی شئ کانت طاعته أولی من طاعة أنفسهم وهذا صحیح فان أنفسهم تدعوهم إلی ما فیه هلاکَهم والرسولُ یدعوهم إلی ما فیه نجاتَهم.

این سخن خداوند که فرموده است: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم، به معنای سزاوارتر است، یعنی رسول خدا هرگونه که به خواهد می تواند در باره آنان فرمان دهد، ابن عباس گفته است: اگر رسول خدا مردم را به چیزی و نفس آنان به چیزی دیگر فرمان داد پیروی رسول مقدم و اولی است، سپس می گوید: این سخنی است صحیح، چرا که نفس مردم آنان را به چیزی می خواند که هلاکت و نابودی در آن است ولی رسول خدا به آنچه در آن نجات است دعوت می کند.

إبن الجوزی، عبد الرحمن بن علی بن محمد، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج 6 ، ص 352، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.

6. أبو القاسم زمخشری (متوفای 538هـ):

زمخشری مفسر و أدیب پرآوازه اهل سنت در تفسیر آیه می نویسد:

«النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ (فی کل شیء من أمور الدین والدنیا) منْ أَنفُسِهِمْ » ولهذا أطلق ولم یقید، فیجب علیهم أن یکون أحبّ إلیهم من أنفسهم، وحکمه أنفذ علیهم من حکمها، وحقه آثَرَ لدیهم من حقوقها، وشفقتهم علیه أقدم من شفقتهم علیها، وأن یبدلوها دونه ویجعلوها فداءه إذا أعضل خطب، ووقاءه إذا لقحت حرب، وأن لا یتبعوا ما تدعوهم إلیه نفوسهم ولا ما تصرفهم عنه، ویتبعوا کل ما دعاهم إلیه رسول الله صلی الله علیه وسلم وصرفهم عنه، لأنّ کل ما دعا إلیه فهو إرشادٌ لهم إلی نیلِ النجاةِ والظفرُ بسعادةِ الدارین وما صَرَفَهم عنه، فأخذ بحجزهم لئلا یتهافتوا فیما یرمی بهم إلی الشقاوة وعذاب النار.

رسول خدا در تمام مسائل مربوط به دنیا و آخرت مردم بر آنان اولویت دارد، به همین جهت هم بدون هیچگونه قیدی بیان شده است، بنا بر این بر امت واجب است که رسول خدا محبوب تر از خودشان نزد آنان باشد و دستور و حکم او نافذتر و حقوق او برتر و مهربانی به او مقدم و جانشان را نثارش نمایند و در هنگام جنگ او را محافظت کنند و از خواهشهای نفسانی و آنچه که آنان را از وی دور کند پیروی نکنند و از هر آنچه که آنان را به او فرا خواند متابعت نمایند زیرا او آنان را به سعادت دنیا و آخرت دعوت می کند و از عذاب آتش دور می نماید.

الزمخشری الخوارزمی، أبو القاسم محمود بن عمر ، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج 3 ، ص 531، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.

7. أبی البرکات نسفی (متوفای 710هـ):

نسفی می گوید:

«النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» أی أحق بهم فی کل شیء من أمور الدین والدنیا وحکمه أنفذ علیهم من حکمها فعلیهم ان یبذلوها دونه ویجعلوها فداءه.

پیامبر اولی به مؤمنان از جان آنان است معنای آن این است که در همه چیز از امور دنیا و آخرت بر آنان تقدم و برتری دارد و دستور و حکم او نافذتر است، پس بر آنان واجب است جانشان را فدای او کنند.

النسفی ، أبی البرکات عبد الله ابن أحمد بن محمود، تفسیر النسفی، ج 3 ، ص 297.

8. أبی حیان اندلسی (متوفای 745هـ):

وی در تفسیر آیه می گوید:

«أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ»: أی فی کل شیء، ولم یقید. فیجب أن یکون أحب إلیهم من أنفسهم، وحکمه أنفذ علیهم من حکمها، وحقوقه آثَرَ، إلی غیر ذلک مما یجب علیهم فی حقه.

پیامبر بر مؤمنان در همه چیز بدون هیچ تقییدی برتری دارد، پس واجب است از جانشان نزد آن محبوب تر و حکمش نافذتر وحقوقش رعایت بیشتری داشته باشد.

أبی حیان الأندلسی، محمد بن یوسف ، تفسیر البحر المحیط، ج 7 ، ص 297، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود - الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق 1) د.زکریا عبد المجید النوقی 2) د.أحمد النجولی الجمل، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ -2001م .

9. ابن قیم الجوزیة (متوفای 751هـ):

زرعی دمشقی، معروف به ابن قیم جوزی، ادیب، مفسر، فقیه، متکلم و محدث مشهور حنبلی که از شاگردان ابن تیمیه و ناشر افکار او به شمار می رود، در کتاب زاد المهاجر در تفسیر این آیه می نویسد:

وقال تعالی «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» وهو دلیلٌ علی ان من لم یکن الرسولُ اولی به من نفسه فلیس من المؤمنین وهذه الاولویة تتضمن امورا:

منها: ان یکون احبَّ إلی العبدِ من نفسه لان الأولویة اصلها الحب ونفس العبدِ احبٌ له من غیره ومع هذا یجب ان یکون الرسولُ اولی به منها واحب الیه منها فبذلک یحصل له اسم الایمان.

ویلزم من هذه الاولویةِ والمحبةِ کمالَ الانقیادِ والطاعةِ والرضا والتسلیمِ وسائرَ لوازمِ المحبةِ من الرضا بحکمه والتسلیم لامره وایثاره علی ما سواه.

ومنها: ان لایکون للعبد حکمٌ علی نفسه اصلاً بل الحکمُ علی نفسِه للرسول صلی الله علیه وسلم یَحْکم علیها اعظم من حکمِ السیدِ علی عبدِه أو الوالد علی ولده فلیس له فی نفسه تصرف قط الا ما تصرف فیه الرسول الذی هو اولی به منها.

النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم، دلیل بر این است که هر کس پیامبر خدا را بر خودش مقدم نداند مؤمن نیست و این اولویت مستلزم چند امر است:

1. باید رسول خدا را از خودش بیشتر دوست داشته باشد، چون اولویت و برتری دادن اساس آن به محبت و دوستی است و طبیعی است که هر کس نفس خودش را بیش از دیگران دوست دارد و وقتی که رسول خدا را در دوست داشتن بر خودش مقدم بداند مؤمن بودن هم تحقق پیدا می کند، و نشان پیروی و رضایت و تسلیم در برابر فرمان او خواهد بود.

2. خودش را در برابر رسول خدا چیزی نداند بلکه دستور او را مهمتر از فرمان ارباب به بنده اش یا پدر نسبت به فرزندش بداند، و هیچگونه حقی برای خودش در برابر فرمان رسول خدا قائل نباشد.

الزرعی، محمد بن أبی بکر أیوب أبو عبد الله (معروف به ابن قیم الجوزیة)، الرسالة التبوکیة زاد المهاجر إلی ربه، ج 1، ص 29، تحقیق: د. محمد جمیل غازی، ناشر: مکتبة المدنی - جدة.

10. ملا علی قاری (متوفای 1014هـ):

ملا علی هروی مشهور به قاری می گوید:

«أولی بالمؤمنین من أنفسهم» أی أولی فی کل شیء من أمور الدین والدنیا، ولذا أطلق ولم یقید فیجب علیهم أن یکون أحب إلیهم من أنفسهم وحکمه أنفذ علیهم من حکمها، وحقه آثر لدیهم من حقوقها وشفقتهم علیه أقدم من شفقتهم علیها.

رسول خدا در همه امور اعم از دین و دنیا برتر است، به همین جهت هم مطلق آمده است و هیچ قیدی در آن نیست، پس واجب است که نبی را از خودشان بیشتر دوست داشته باشند و حکم او را در حق خویش نافذ وحقوق او را مقدم بر حقوق خویش و محبت به او را بر بر محبت خودشان اولی قرار دهند.

ملا علی القاری، علی بن سلطان محمد، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج 6 ، ص 297، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م .

11. شوکانی (متوفای 1250هـ):

محمد بن علی شوکانی آیه را این گونه تفسیر می کند:

«النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» أی هو أحقٌ بهم فی کلِ أمورِ الدین والدنیا وأولی بهم من أنفسهم فضلا عن أن یکون أولی بهم من غیرِهم فیجب علیهم أن یؤثروه بما أراده من أموالهم وإن کانوا محتاجین إلیها ویجب علیهم أن یحبوه زیادة علی حبهم أنفسهم ویجب علیهم أن یقدموا حکمه علیهم علی حکمهم لأنفسهم.

وبالجملة فإذا دعاهم النبی صلی الله علیه وسلم لشیء ودعتهم أنفسهم إلی غیره وجب علیهم أن یقدموا مادعاهم إلیه ویؤخروا مادعتهم أنفسهم إلیه ویجب علیهم أن یطیعوه فوق طاعتهم لأنفسهم ویقدموا طاعته علی ماتمیل إلیه أنفسهم وتطلبه خواطرهم.

پیامبر بر جان مؤمنان از خودشان اولی است به این معنی است که سزاوارتر است نسبت به آنان در تمام امور دین و دنیا چه برسد به این که اولی از دیگران به آنان باشد پس واجب است که در بذل مال اگر چه خودشان نیازمند باشند او را مقدم بدارند و او را بیش از خودشان دوست داشته باشند و حکم او را مهمتر از هر حکمی بدانند.

پس اگر پیامبر فرمانی داد و نفسشان فرمانی دیگر باید فرمان او را ترجیح دهند و حتی بیشتر از قدرتشان باید از وی اطاعت نمایند.

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج 4 ، ص 261، ناشر: دار الفکر - بیروت.

12. حسن خان فتوحی (متوفای1307هـ):

وی می گوید:

قال تعالی «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» فإذا دعاهم لشیء ودعتهم أنفسهم إلی غیره وجب علیهم أن یقدموا ما دعاهم إلیه ویؤخروا ما دعتهم أنفسهم إلیه ویجب علیهم أن یطیعوه فوق طاعتهم لأنفسهم ویقدموا طاعته علی ما تمیل إلیه أنفسهم وتطلبه خواطرهم.

اگر نفس مؤمنان آنان را به کاری فرمان دهد و رسول خدا به فرمانی دیگر واجب است امر او را برتر بدانند وبیشتر از توانشان او را اطاعت نمایند.

الفتوحی، السید محمد صدیق حسن خان، حسن الأسوة بما ثبت من الله ورسوله فی النسوة، ج 1 ، ص 182، تحقیق: الدکتور- مصطفی الخن/ ومحی الدین ستو ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الخامسة، 1406هـ/ 1985م.

از مجموع سخنان بزرگان از مفسران اهل سنت به این نتیجه می رسیم که اولویت در این آیه به این معنی است که پیروی و اطاعت از رسول خدا بر همه مسلمانان واجب است و آن حضرت می تواند در تمام امور مسلمانان تصرف نماید و در اداره امور آن ها از خودشان سزاوارتر است.

رسول خدا صلی الله علیه وآله همین مقام و موقعیت را با روایت « فَهُوَ أَوْلَی النَّاسِ بِکُمْ بَعْدِی» برای امیرمؤمنان علیه السلام ثابت کرده است؛ یعنی ولایت امیرمؤمنان علیه السلام همان ولایت رسول خدا صلی الله علیه وآله است، همان طور که مردم وظیفه دارند از رسول خدا به صورت مطلاق اطاعت کنند و آن حضرت ولایت مطلق بر همگان دارد، همان ولایت برای امیرمؤمنان علیه السلام نیز ثابت است.

http://bayanbox.ir/view/2627650684111970921/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA2.pngروایت سوم: علی إِمَامُ الْمُتَّقِینَ، وَسَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ

اصل روایت:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثنا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُفَضَّلٍ، حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الأَحْمَرُ، عَنْ هِلالٍ أَبِی أَیُّوبَ الصَّیْرَفِیِّ، عَنْ أَبِی کَثِیرٍ الأَنْصَارِیِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): انْتَهَیْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَی السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَی، فَأُوحِیَ إِلَیَّ فِی عَلِیٍّ بِثَلاثٍ:

«أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ، وَسَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ إِلَی جَنَّاتِ النَّعِیمِ».

عبد الله بن سعد گوید: رسول خدا (ص) فرمود: هنگامی که در شب معراج به سدرة المنتهی رسیدم، خداوند به من در باره علی (ع) سه چیز وحی کرد:

به راستی که او پیشوای پرهیزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفیدان به سوی بهشت سرشار از نعمت خداوند است.

رَوَاهُ رَبَاحُ بْنُ خَالِدٍ، وَیَحْیَی بْنُ أَبِی کَثِیرٍ، عَنْ جَعْفَرٍ الأَحْمَرِ مِثْلَهُ،

وَرَوَاهُ غَسَّانُ، عَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَسْعَدَ،

وَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْحُسَیْنِ، عَنْ یَحْیَی بْنِ الْعَلاءِ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِیهِ.

الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفای430هـ)، معرفة الصحابة، ج 3، ص1587، تحقیق: عادل بن یوسف العزازی، ناشر: دار الوطن للنشر.

بررسی سند روایت:

أبو جعفر محمد بن محمد بن أحمد بن عبد الله المقری البغدادی

1281 محمد بن محمد بن أحمد أبو جعفر المقرئ سکن البصرة وحدث بها عن أبی شعیب الحرانی والحسن بن علی المعمری والحسین بن الکمیت الموصلی وخلف بن عمرو العکبری والاحوص بن المفضل الغلابی حدثنا عنه الحسین بن علی النیسابوری ومحمد بن علی بن حبیب المتوثی وعیسی بن غسان ثلاثتهم بالبصرة وأبو نعیم الأصبهانی وکان ثقة

البغدادی، ابوبکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب (متوفای463هـ)، تاریخ بغداد، ج 3، ص221، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.

أبو جعفر محمد بن عبد الله بن سلیمان المطین الخضرمی

682 مطین الحافظ الکبیر أبو جعفر محمد بن عبد الله بن سلیمان الحضرمی الکوفی رأی أبا نعیم... وقد صنف المسند وغیر ذلک وله تاریخ صغیر قال أبو بکر بن أبی دارم الحافظ کتبت عن مطین مائة ألف حدیث وسئل عنه الدارقطنی فقال ثقة جبل... وبکل حال فمطین ثقة مطلقا.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج2 ص662، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.

أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ

439 خ م د س ق أبو بکر بن أبی شیبة الحافظ عدیم النظیر الثبت النحریر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة إبراهیم بن عثمان... وعنه أبو زرعة والبخاری ومسلم وأبو داود وابن ماجة وأبو بکر بن أبی عاصم وبقی بن مخلد والبغوی وجعفر الفریابی

قال أحمد أبو بکر صدوق هو أحب الی من أخیه عثمان وقال العجلی ثقة حافظ

وقال الفلاس ما رأیت احفظ من أبی بکر بن أبی شیبة وکذا قال أبو زرعة الرازی

وقال الخطیب کان أبو بکر متقنا حافظا صنف المسند والاحکام والتفسیر.

تذکرة الحفاظ ج2 ص432

أحمد بن المفضل القرشی

12106 أحمد بن المفضل الکوفی أبو علی یروی عن أسباط بن محمد ووکیع روی عنه یعقوب بن سفیان وأهل بلده وکان قدیم الموت

التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفای354 هـ)، الثقات، ج8 ص28، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولی، 1395هـ - 1975م.

88 أحمد بن المفضل الکوفی عن الثوری وإسرائیل وعنه الحنینی وأبو زرعة وطائفة شیعی صدوق د س

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج1 ص203، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.

(أحمد بن المفضل.

أبو علیّ الکوفیّ.

عن: وکیع، وأسیاط بن نصر.

وعنه: یعقوب الفسویّ، وأهل الکوفة.

قال ابن حبّان: ثقة، قدیم الموت.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج16 ص54، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.

جعفر بن زیاد الأحمر

940 جعفر بن زیاد الأحمر الکوفی صدوق یتشیع من السابعة مات سنة سبع وستین ل ت س.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص140، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.

67 جعفر بن زیاد الأحمر ت س عن بیان بن بشر صدوق شیعی قال ابن حبان هزل عن الثقات بأشیاء فی القلب منها وقواه غیره

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق، ج1 ص59، تحقیق: محمد شکور أمریر المیادینی، ناشر: مکتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولی، 1406هـ.

220 جعفر بن زیاد الأحمر کوفی ثقة

العجلی، أبی الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفای 261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحدیث ومن الضعفاء وذکر مذاهبهم وأخبارهم، ج1 ص268، تحقیق: عبد العلیم عبد العظیم البستوی، ناشر: مکتبة الدار - المدینة المنورة - السعودیة، الطبعة: الأولی، 1405 - 1985م.

قال عَبد الله بن أحمد بن حنبل، عَن أبیه: صالح الحدیث.

وَقَال عَباس الدُّورِیُّ وأبو بکر بن أَبی خیثمة ومحمد بن عثمان بن أَبی شَیْبَة، عن یحیی بن مَعِین: ثقة، زاد محمد: وکان من الشیعة.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج5 ص40، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

هلال بن أیوب الصیرفی

11527 هلال الصیرفی أبو أیوب یروی عن أبی کثیر روی عنه جعفر الأحمر

الثقات ـ ابن حبان ـ ج 7، ص572

2730 هلال بن أیوب الصیرفی ولیس بالوزان عن أبی کثیر روی عنه جعفر الأحمر

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، التاریخ الکبیر، ج8 ص207، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفکر.

أفلح مولی أبی أیوب، أبو کثیر الأنصاری:

549 أفلح مولی أبی أیوب الأنصاری أبو عبد الرحمن وقیل أبو کثیر مخضرم ثقة من الثانیة مات سنة ثلاث وستین م.

تقریب التهذیب ج1 ص114

عبد الله بن أسعد بن زرارة:

صحابی

http://bayanbox.ir/view/2627650684111970921/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA2.pngروایت چهارم: علیٌ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی

یکی از روایاتی که ولایت مطلق امیرمؤمنان علیه السلام و جانشینی بلافصل آن حضرت را ثابت می کند، روایت «علی ولی کل مؤمن بعدی» است که به روایت «ولایت» مشهور شده است.

این روایت با عبارات مختلف؛ از جمله: «علی ولی کل مؤمن بعدی»؛ «هو ولی کل مؤمن من بعدی»؛ «انت ولی کل مؤمن بعدی»؛ «أنت ولی کل مؤمن بعدی و مؤمنة»؛ «فانه ولیکم بعدی»؛ «ان علیاً ولیکم بعدی»؛ «أنک ولی المؤمنین من بعدی»؛ «إنه لا ینبغی أن أذهب إلا وأنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی»؛ و.... نقل شده و چندین سند صحیح دارد؛ بزرگانی همچون، حاکم نیشابوری، شمس الدین ذهبی، علی بن أبوبکر هیثمی و حتی محمد ناصر البانی آن را تصحیح کرده اند؛ اما متأسفانه افرادی همچون ابن تیمیه حرانی و هفمکران او که صحت این روایت را اصل مشروعیت مذهب خود در تضاد می دیده اند، اصل صدور روایت را دروغ دانسته اند:

قوله «هو ولی کل مؤمن بعدی» کذب علی رسول الله صلی الله علیه وسلم.

این حدیث از پیامبر خدا (ص) که فرمود: « علی ولی هر مؤمنی بعد از من است » دروغی است که به رسول خدا (ص) نست داده شده است.

ابن تیمیة، أحمد بن عبد الحلیم الحرانی (متوفای 728هـ)، منهاج السنة النبویة،ج7، ص391، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم.

برای روشن شدن حقیقت ماجرا و این که چه کسی دروغگو است و به پیامبر خدا دروغ می بندد، ما أسناد این روایت را در منابع اهل سنت به صورت فشرده بررسی خواهیم کرد.

طریق اول: عبد الله بن عباس

ابوداود طیالسی در مسند خود می نویسد:

حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ لِعَلِیٍّ:

«أَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی».

از إبن عباس نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله خطاب به علی (علیه السلام) فرمود:

«تو ولی هر مؤمنی بعد از من هستی».

الطیالسی البصری، سلیمان بن داوود ابوداوود الفارسی (متوفای204هـ)، مسند أبی داوود الطیالسی،ج1، ص360، ح2752، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

بررسی سند روایت
أَبُو عَوَانَةَ، وضّاح بن عبد الله

از روات، بخاری، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبی او را «ثقه» و «متقن» می داند:

وضاح بن عبد الله الحافظ أبو عوانة الیشکری مولی یزید بن عطاء سمع قتادة وابن المنکدر وعنه عفان وقتیبة ولوین ثقة متقن لکتابه توفی 176 ع

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص349، رقم:6049، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.

ابن حجر نیز می نویسد:

وضاح بتشدید المعجمة ثم مهملة الیشکری بالمعجمة الواسطی البزاز أبو عوانة مشهور بکنیته ثقة ثبت من السابعة مات سنة خمس أو ست وسبعین ع

وضاح، ثقه، استوار و از طبقه هفتم روات بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب،ج1، ص580، رقم: 7407، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.

أَبِو بَلْجٍ، یحیی بن سلیم بن بلج:

مزی در تهذیب الکمال می نویسد:

أبو بلج الفزاری الواسطی، ویُقال: الکوفی، وهو الکبیر، اسمه: یحیی بن سلیم بن بلج...

قال إسحاق بن منصور، عن یحیی بن مَعِین: ثقة. وکذلک قال محمد بن سعد، والنَّسَائی، والدار قطنی. وقَال البُخارِیُّ: فیه نظر. وَقَال أبو حاتم: صالح الحدیث، لا بأس به.

ابوبلج فزاری، اسحاق بن منصور از یحیی بن معین نقل کرده است که او «ثقه» است، همچنین محمد بن سعد، نسائی و دارقطنی او را توثیق کرده اند. بخاری گفته: در او اشکال است، ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و در خود او اشکالی نیست.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال،ج33، ص162، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

ذهبی در کتاب الکاشف در باره او می نویسد:

أبو بلج الفزاری یحیی بن سلیم أو بن أبی سلیم عن أبیه وعمرو بن میمون الأودی وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والدارقطنی وقال أبو حاتم لا بأس به وقال البخاری فیه نظر 4

یحیی بن سلیم، یحیی بن معین و دارقطنی او را توثیق کرده اند، ابوحاتم گفته: اشکالی در او نیست و بخاری گفته: در او اشکالی است.

الکاشف ج2 ص414، رقم:6550

و ابن حجر در لسان المیزان می گوید:

یحیی بن سلیم ان أبو بلج الفزاری عن عمرو بن میمون وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والنسائی والدارقطنی.

یحیی بن معین، نسائی و دارقطنی او را توثیق کرده اند.

لسان المیزان ج7 ص432، رقم:5209

و در تقریب التهذیب او را صدوق دانسته؛ اما گفته است که برخی وقت ها اشتباه می کرده:

أبو بلج بفتح أوله وسکون اللام بعدها جیم الفزاری الکوفی ثم الواسطی الکبیر اسمه یحیی بن سلیم أو بن أبی سلیم أو بن أبی الأسود صدوق ربما أخطأ من الخامسة 4

ابو بلج، بسیار راستگو است؛ ولی گاهی اشتباه می کرده است.

تقریب التهذیب ج1 ص625، رقم: 8003.

بدیهی است که جمله بخاری «فیه نظر»، نمی تواند در برابر توثیقات بزرگان علم رجال اهل سنت، تضعیف محسوب شود و به صحت روایت ضرر بزند؛ چرا که بزرگانی همچون یحیی بن معین، دارقطنی، نسائی، محمد بن سعد و ابن أبی حاتم او را توثیق کرده اند و تضعیف بخاری در برابر توثیقات این بزرگان تاب مقاومت ندارد؛ چنانچه بدر الدین عینی در باره روایتی که از ابوالمنیب عبید الله بن عبد الله نقل شده است می گوید:

فإن قلت: فی إسناده أبو المنیب عبید الله بن عبد الله، وقد تکلم فیه البخاری وغیره. قلت: قال الحاکم: وثقه ابن معین، وقال ابن أبی حاتم: سمعت أبی یقول: هو صالح الحدیث، وأنکر علی البخاری إدخاله فی الضعفاء، فهذا ابن معین إمام هذا الشأن وکفی به حجة فی توثیقه إیاه.

اگر بگویی که در سند آن ابو المنیب عبید الله بن عبد الله است که بخاری و دیگران به او اشکال گرفته اند، می گویم: حاکم گفته که ابن معین او را توثیق کرده، ابوحاتم گفته که از پدرم شنیدم که می گفت: او صالح الحدیث است؛ اما بخاری منکر شده و او را در زمره ضعفاء آورده است؛ اما یحیی بن معین، پیشوای این کار (علم رجال) است، برای حجیت روایت، توثیق او، توسط یحیی بن معین کفایت می کند.

العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفای 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری،ج7، ص11، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

وضعیت یحیی بن سلیم نیز تقریبا به همین صورت است، بخاری او را تضعیف کرده ـ البته اگر بگوییم که «فیه نظر» تضعیف باشد ـ؛ اما یحیی بن معین و دیگر ائمه رجال اهل سنت او را توثیق کرده اند؛ پس بر طبق گفته آقای بدر الدین عینی، تضعیف بخاری ارزشی ندارد و تنها توثیق یحیی بن معین، برای اثبات حجیت روایت کفایت می کند.

حتی اگر فرض کنیم که اشکال بخاری تأثیر گذار باشد، بازهم روایت از حجیت ساقط نمی شود و حد اکثر یحیی بن سلیم می شود «مختلف فیه» و روایت «مختلف فیه» از دیدگاه اهل سنت، دست کم دارای درجه «حسن» است و روایت حسن نیز از دیدگاه آن ها حجت است و در حجیت با روایت صحیح تفاوتی ندارد.

البانی وهابی نیز روایت یحیی بن سلیم را «حسن» دانسته است:

1188 - إسناده حسن ورجاله ثقات رجال الشیخین غیر أبی بلج واسمه یحیی بن سلیم بن بلج قال الحافظ صدوق ربما أخطأ.

سند روایت «حسن» است، تمام راویان آن ثقه و از راویان بخاری و مسلم هستند؛ غیر از أبوبلج که ابن حجر گفته او بسیار راستگو است؛ ولی گاهی اشتباه می کرده.

ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ)، ظلال الجنة،ج1، ص27، ج2، ص338، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة - 1413هـ ـ 1993م.

البته البانی روایت «أنت ولی کل مؤمن بعدی» را با همین سند، صحیح می داند و صراحتا اعتراف می کند که این روایت صحیح است که در ادامه به سخن او اشاره می شود.

نتیجه آن که: یحیی بن سلیم از دیدگاه، یحیی بن معین، دارقطنی، ابن أبی حاتم، البانی و... موثق و روایتش «صحیح» و یا دست کم «حسن» است.

عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:

عمرو بن میمون الأودی عن عمر ومعاذ وعنه زیاد بن علاقة وأبو إسحاق وابن سوقة کثیر الحج والعبادة وهو راجم القردة مات 74 ع

عمرو بن میمیون، زیاد به حج می رفت و اهل عبادت بود، او همان کسی است که میمون را سنگسار کرد.

الکاشف ج2 ص89، رقم: 4237

عمرو بن میمون الأودی أبو عبد الله ویقال أبو یحیی مخضرم مشهور ثقة عابد نزل الکوفة مات سنة أربع وسبعین وقیل بعدها ع.

عمرو بن میمون که به او أبویحیی گفته می شود، مخضرم (کسی که زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده)، مشهور، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.

تقریب التهذیب ج1 ص427، رقم:5122.

قضیه سنگسار کردن میمون در جاهلیت را بخاری در صحیح خود نقل کرده است:

حدثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ حدثنا هُشَیْمٌ عن حُصَیْنٍ عن عَمْرِو بن مَیْمُونٍ قال رأیت فی الْجَاهِلِیَّةِ قِرْدَةً اجْتَمَعَ علیها قِرَدَةٌ قد زَنَتْ فَرَجَمُوهَا فَرَجَمْتُهَا مَعَهُمْ.

نعیم بن حماد از هشیم بن حصین از عمرو بن میمون روایت کرده است که وی گفت: در جاهلیت، میمونی را دیدم که زنا کرده بود، پس گروهی از میمون ها دور وی جمع شده و او را سنگسار کردند؛ من نیز به همراه ایشان او را سنگسار کردم !!!

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری،ج3، ص1397، ح3636، کتاب مناقب الأنصار، باب القسامة فی الجاهلیة، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

ابْنِ عَبَّاسٍ

صحابی.

همین روایت را احمد بن حنبل و حاکم نیشابوری به صورت مفصل نقل کرده اند:

(2942)- [3052] حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو بَلْجٍ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ، قَالَ: إِنِّی لَجَالِسٌ إِلَی ابْنِ عَبَّاسٍ، إِذْ أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ، فَقَالُوا: یَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِمَّا أَنْ تَقُومَ مَعَنَا، وَإِمَّا أَنْ یُخْلُونَا هَؤُلَاءِ، قَالَ: فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: بَلْ أَقُومُ مَعَکُمْ، قَالَ: وَهُوَ یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قَبْلَ أَنْ یَعْمَی، قَالَ: فَابْتَدَءُوا فَتَحَدَّثُوا، فَلَا نَدْرِی مَا قَالُوا، قَالَ: فَجَاءَ یَنْفُضُ ثَوْبَهُ، وَیَقُولُ: أُفْ وَتُفْ، وَقَعُوا فِی رَجُلٍ لَهُ عَشْرٌ، وَقَعُوا فِی رَجُلٍ، قَالَ لَهُ النَّبِیُّ (ص): " لَأَبْعَثَنَّ رَجُلًا لَا یُخْزِیهِ اللَّهُ أَبَدًا، یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ "...

إِنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَأَنْتَ خَلِیفَتِی ". قَالَ: وَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ: "أَنْتَ وَلِیِّی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی".

عمرو بن میمون می گوید: با عبد اللَّه بن عباس نشسته بودم، افرادی که در نه گروه بودند نزد او آمدند و گفتند: یا برخیز و با ما بیا و یا شما ما را با ابن عباس تنها گذارید. این ماجرا زمانی بود که ابن عباس بینا بود و هنوز کور نشده بود. ابن عباس گفت: من با شما می آیم [آنان به گوشه ای رفتند و] با ابن عباس مشغول گفت و گو شدند. من نمی فهمیدم چه می گویند. پس از مدتی عبد اللَّه بن عباس در حالی که لباسش را تکان می داد تا غبارش فروریزد آمد و گفت: اف و تف بر آنان، به مردی دشنام می دهند و از او عیب جویی می کنند که ده ویژگی برای اوست؛

[یک ]- رسول خدا (ص) فرمود: «مردی را روانه میدان می کنم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند هرگز خدا او را خوار نمی کند»....

شایسته نیست که من بروم؛ مگر این که تو جانشین من باشی. ابن عباس می گوید که رسول خدا صلی الله علیه وآله به علی (علیه السلام) فرمود: تو بعد از من بر هر مؤمنی ولی هستی.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241هـ)، فضائل الصحابة، ج2، ص685، ح3062، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ - 1983م؛

مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص3053، ح3062، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.؛

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الکبیر، ج12، ص98، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ - 1983م؛

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفای571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل،ج42، ص100، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1995؛

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة،ج7، ص339، ناشر: مکتبة المعارف - بیروت؛

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة،ج4، ص568، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412هـ - 1992م.

حاکم نیشابوری متوفای405هـ بعد از نقل این روایت می گوید:

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقة.

این روایت سندش صحیح است؛ ولی بخاری متوفای256هـ و مسلم به این صورت نقل نکرده اند.

النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص143، دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الأولی، 1411هـ.

ذهبی متوفای748هـ نیز در تلخیص المستدرک بعد از نقل این روایت گفته:

صحیح.

المستدرک علی الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، ج3، ص134، کتاب معرفة الصحابة، باب ذکر اسلام امیر المؤمنین، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة، دارالمعرفة، بیروت،1342هـ.

ابن عبد البر قرطبی بعد از نقل این روایت می گوید:

قال أبو عمر رحمه الله هذا إسناد لا مَطْعَنٌ فیه لأحد لصحته وثقة نَقَلَتِه....

ابو عمر (ابن عبد البر) گفته: این سندی است که هیچ کس حق اشکال به آن را ندارد؛ چرا که سند آن صحیح و تمام راویان آن موثق هستند.

ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای 463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب،ج3 ص1091 ـ 1092، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412هـ.

حافظ ابوبکر هیثمی متوفای807 هـ نیز بعد از این روایت می گوید:

رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحیح غیر أبی بلج الفزاری وهو ثقة وفیه لین.

این روایت را احمد و طبرانی متوفای360هـ در معجم کبیر و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل کرده اند، راویان احمد همگی راویان صحیح بخاری متوفای256هـ هستند؛ غیر از أبی بلج فزاری که او نیز مورد اعتماد و در او اشکالی است.

الهیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد، ج9، ص120، دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی ـ القاهرة، بیروت ـ 1407هـ.

حتی البانی وهابی که روایت أبوبلج را در جای دیگر «حسن» دانسته، در این جا تصحیح می کند و می گوید:

و أما قوله: «وهو ولی کل مؤمن بعدی». فقد جاء من حدیث ابن عباس، فقال الطیالسی (2752 ): حدثنا أبو عوانة عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عنه " أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لعلی: " أنت ولی کل مؤمن بعدی ".

و أخرجه أحمد (1 / 330 - 331) ومن طریقه الحاکم (3 / 132 - 133) وقال: «صحیح الإسناد»، ووافقه الذهبی، وهو کما قالا.

اما این گفته پیامبر (ص) که: «او ولی هر مؤمنی بعد از من است» از طریق ابن عباس نقل شده است. طیالسی گفته: ابوعوانه از ابوبلج از عمرو بن میمون از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا خطاب به علی فرمود: تو ولی هر مؤمنی بعد از من هستی.

احمد نیز آن را نقل کرده و حاکم نیز از همین طریق آن را نقل کرده و گفته: سندش صحیح است، ذهبی نیز با نظر او موافقت کرده است. سند روایت همان گونه است است که حاکم و ذهبی گفته اند (صحیح است).

ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ)، السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223

نتیجه این که: روایت «أَنْتَ وَلِیِّی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی» از دیدگاه بزرگانی همچون حاکم نیشابوری، شمس الدین ذهبی و علی بن أبی بکر هیثمی، محمد ناصر البانی و... صحیح و تمام راویان آن ثقه هستند.

طریق دوم: عمران بن حصین

ابوعیسی ترمذی در سنن خود، احمد بن حنبل در فضائل الصحابه و نسائی در خصائص امیرمؤمنان علیه السلام نوشته اند:

(3674)- [3712] حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ الضُّبَعِیُّ، عَنْ یَزِیدَ الرِّشْکِ، عَنْ مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ، قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) جَیْشًا، وَاسْتَعْمَلَ عَلَیْهِمْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَمَضَی فِی السَّرِیَّةِ، فَأَصَابَ جَارِیَةً، فَأَنْکَرُوا عَلَیْهِ، وَتَعَاقَدَ أَرْبَعَةٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالُوا: إِذَا لَقِینَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) أَخْبَرْنَاهُ بِمَا صَنَعَ عَلِیٌّ، وَکَانَ الْمُسْلِمُونَ إِذَا رَجَعُوا مِنَ السَّفَرِ بَدَءُوا بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) فَسَلَّمُوا عَلَیْهِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا إِلَی رِحَالِهِمْ، فَلَمَّا قَدِمَتِ السَّرِیَّةُ سَلَّمُوا عَلَی النَّبِیِّ (ص) فَقَامَ أَحَدُ الْأَرْبَعَةِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَلَمْ تَرَ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَنَعَ کَذَا وَکَذَا، فَأَعْرَضَ عَنْهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) ثُمَّ قَامَ الثَّانِی فَقَالَ مِثْلَ مَقَالَتِهِ، فَأَعْرَضَ عَنْهُ، ثُمَّ قَامَ الثَّالِثُ فَقَالَ مِثْلَ مَقَالَتِهِ، فَأَعْرَضَ عَنْهُ، ثُمَّ قَامَ الرَّابِعُ فَقَالَ مِثْلَ مَا قَالُوا، فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَالْغَضَبُ یُعْرَفُ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ:

«مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ، مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ، مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ، إِنَّ عَلِیًّا مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ، وَهُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی».

مطرف بن عبد الله از «عمران بن حصین» روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله لشکری را به فرماندهی حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) فرستاد، حضرت علی علیه السّلام به فرمان پیغمبر به آن مأموریت رفت. پس از پیروزی، کنیزکی را که جزو اسیران بود، برای خود برگزید. این عمل علی علیه السّلام مورد نارضایتی لشکریان قرار گرفت و از آنها، چهار تن تعهد کردند و گفتند: هر گاه با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله ملاقات کنیم، رفتار ناخوشایند حضرت علی علیه السّلام را به اطلاع ایشان می رسانیم.

معمول مسلمانها این بود که هر گاه از سریّه ای باز می گشتند. نخست به حضور پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله شرفیاب می شدند و سلام می کردند؛ پس از عرض سلام، هر یک به مقر خویش باز می گشت. این بار هم طبق معمول، لشکر به حضور پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله شرفیاب شد.

پس از عرض سلام، یکی از چهار تن از جای برخاست و گفت: یا رسول الله! آیا از رفتاری که علی بن ابیطالب در این مأموریت انجام داده، اطلاع یافته اید؟ رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روی از او برتافت و پاسخی نداد؛ دومی از جای برخاست و همان سخن را بازگو کرد. پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله از او نیز روی برگردانید و پاسخی نداد؛ سومی از جای برخاست و همان شکایت را نمود. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به گفته او هم اعتنائی نکرد؛ چهارمی برخاست و گفته های آن سه نفر را تأیید کرد.

رسول الله صلّی اللّه علیه و آله در حالی که آثار خشم و غضب از چهره مبارکش هویدا بود، برآشفت و سه بار فرمود: از علی چه می خواهید؟ از علی چه می خواهید؟ از علی چه می خواهید؟ و فرمود: علی از من است و من از علی و او پس از من، ولی همه مؤمنان است.

الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفای 279هـ)، سنن الترمذی،ج5، ص632، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت؛

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241هـ)، فضائل الصحابة،ج2، ص620، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ - 1983م؛

النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب،ج1، ص109، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ؛

أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای307 هـ)، مسند أبی یعلی،ج1، ص293، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولی، 1404 هـ - 1984م؛

الرویانی، أبو بکر محمد بن هارون (متوفای307هـ)، مسند الرویانی،ج1، ص125، تحقیق: أیمن علی أبو یمانی، ناشر: مؤسسة قرطبة - القاهرة، الطبعة: الأولی، 1416هـ؛

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفای354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان،ج15، ص373، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ ـ 1993م؛

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الکبیر،ج18، ص128، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ - 1983م؛

الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفای430هـ)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء،ج6، ص294، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة،ج4، ص116، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1417 هـ - 1996 م.

ابن أبی شیبه با همان سند روایت نقل کرده است؛ اما متن آن کمی تفاوت دارد:

حدثنا عفان قال ثنا جعفر بن سلیمان قال حدثنی یزید الرشک عن مطرف عن عمران بن حصین قال بعث رسول الله... فأقبل إلیه رسول الله یعرف الغضب فی وجهه فقال ما تریدون من علی ما تریدون من علی علی منی وأنا من علی وعلی ولی کل مؤمن بعدی

إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار،ج6، ص373، ح32121، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.

تعدادی از علمای اهل سنت، سند این روایت را تصحیح کرده اند؛ از جمله ذهب در میزان الإعتدال می نویسد:

قال ابن عدی أدخله النسائی فی صحاحه.

ابن عدی گفته که نسائی این روایت را در زمره روایات صحیح خود وارد کرده است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال،ج2، ص138، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.

و در تاریخ الإسلام می نویسد:

أخرجه النسائی، والترمذی وقال: حدیث حسن غریب. ورواه الإمام أحمد فی مسنده عن عبد الرزاق، وعفان عنه. وإسناده علی شرط مسلم وإنما لم یخرجه فی صحیحه لنکارته.

این روایت را نسائی آورده و ترمذی بعد از نقل آن گفته: حدیث حسن و غریب است. و إمام أحمد در مسندش آن را از طریق عبد الزراق و عفان نقل کرده، سند امام أحمد مطابق با شرایطی است که مسلم در صحت روایت قائل است؛ اما آن را در صحیح خود نیاورده؛ چون متن آن منکر است.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام،ج11، ص71، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.

بلی، متن این روایت از دیدگاه مسلم نیشابوری و شمس الدین ذهبی منکر و غیر قابل پذیرش است؛ چون اساس مذهب و عقائد آن ها را فرو ریخته و بطلان افکار آن ها را ثابت می کند؛ از این رو طبیعی است که آن ها نپذیرند و در صحیح خود آن را نیاورند.

اگر مسلم این گونه روایات را آورده بود که نام کتاب او را «صحیح مسلم» نمی گذاشتند.

و ابن حجر عسقلانی تصریح می کند که سند این روایت «قوی» است.

وأخرج الترمذی بإسناد قوی عن عمران بن حصین فی قصة قال فیها قال رسول الله صلی الله علیه وسلم ما تریدون من علی إن علیا منی وأنا من علی وهو ولی کل مؤمن بعدی.

ترمذی با سند قوی از عمران بن حصین در قصه ای نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: از علی چه می خواهید، به درستی که علی از من است و من از علی هستم و او ولی هر مؤمنی بعد از من است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة،ج4، ص569، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412هـ - 1992م.

و عبد القادر بغدادی نیز همان سخن ابن حجر را تکرار کرده است:

وأخرج الترمذی بإسنادٍ قویٍّ عن عمران بن حصین فی قصةٍ قال فیها: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ما یریدون من علی إن علیاً منی وأنا من علی وهو ولی کل مؤمن بعدی.

البغدادی، عبد القادر بن عمر (متوفای1093هـ)، خزانة الأدب ولب لباب لسان العرب،ج6، ص69، تحقیق: محمد نبیل طریفی / امیل بدیع الیعقوب، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1998م.

جلال الدین سیوطی و علاء الدین هندی گفته اند که ابن جریر طبری همین روایت را نقل و سپس آن را تصحیح کرده است:

(ش وابن جریر وصحَّحَهُ).

ابن أبی شیبه و نیز ابن جریر آن را نقل و تصحیح کرده است.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)،ج16، ص256، طبق برنامه الجامع الکبیر؛

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفای975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال،ج13، ص62، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1419هـ - 1998م.

سیوطی در جای دیگر از کتاب جامع الأحادیث صراحتا می گوید که این روایت صحیح است:

عَلِیٌّ مِنی وَأَنَا مِنْ عَلِیَ، وَعَلِیٌّ وَلِیُّ کُل مُؤْمِنٍ بَعْدِی (ش) عن عمران بن حصین، صحیح.

علی از من و من از علی هستسم، و علی ولی هر مؤمنی بعد از من است. این روایت را ابن أبی شیبه در کتاب المصنف نقل کرده و سندش صحیح است.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)،ج5، ص211، طبق برنامه الجامع الکبیر.

متقی هندی نیز در کنز العمال همین سخن را تکرار کرده است:

علی منی وأنا من علی، وعلی ولی کل مؤمن بعدی. ش عن عمران بن حصین؛ صحیح.

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفای975هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال،ج11، ص279، ح 32941، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1419هـ - 1998م.

صالحی شامی نیز روایت را صحیح دانسته است:

وروی ابن أبی شیبة وهو صحیح عن عمر - رضی الله تعالی عنه - قال: قال رسول الله - صلی الله علیه وسلم -: ' علی منی وأنا منه، وعلی ولی کل مؤمن من بعدی '.

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد،ج11، ص296، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1414هـ.

البته به جای «عمران» در نقل صالحی شامی «عمر» آمده است که به احتمال زیاد از اشتباهات نسخه نویسان باشد.

البانی وهابی بعد از نقل این روایت و در توثیق جعفر بن سلیمان می گوید:

قلت: وهو ثقة من رجال مسلم وکذلک سائر رجاله ولذلک قال الحاکم: «صحیح علی شرط مسلم»، وأقره الذهبی.

من می گویم: جعفر بن سلیمان ثقه و از روایان صحیح مسلم است؛ چنانچه دیگر راویان این روایت نیز این چنین هستند؛ به همین خاطر حاکم گفته است که روایت بنابر شرایط مسلم، صحیح است و ذهبی نیز نظر او را تأیید کرده است.

السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223

هر چند که همین تصریحات بزرگان اهل سنت برای اثبات صحت روایت کفایت می کند؛ اما برای اطمینان بیشتر، ما تک تک روات را نیز بررسی خواهیم کرد:

بررسی سند روایت
قُتَیْبَةُ بن سعید:

از روات بخاری و مسلم؛ ذهبی در باره او می گوید:

قتیبة بن سعید أبو رجاء البلخی عن مالک واللیث وعنه الجماعة سوی بن ماجة والفریابی والسراج مات عن اثنتین وتسعین سنة فی شعبان 24 ع

قتیبة بن سعید، از مالک و لیث و از او تمام صحاح سته؛ غیر از ابن ماجه روایت نقل کرده اند.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص134، رقم: 4555، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413هـ - 1992م.

و ابن حجر در باره او می نویسد:

قتیبة بن سعید بن جمیل بفتح الجیم بن طریف الثقفی أبو رجاء البغلانی بفتح الموحدة وسکون المعجمة یقال اسمه یحیی وقیل علی ثقة ثبت من العاشرة مات سنة أربعین عن تسعین سنة ع.

قتیبة بن سعید، ثقه و ثابت قدم بوده است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص454، رقم:5522، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.

جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ الضُّبَعِیُّ:

از روات مسلم و سایر صحاح سته، ابن حجر در باره او گفته است:

جعفر بن سلیمان الضبعی بضم المعجمة وفتح الموحدة أبو سلیمان البصری صدوق زاهد لکنه کان یتشیع من الثامنة مات سنة ثمان وسبعین بخ م 4

جعفر بن سلیمان، بسیار راستگو و زاهد؛ اما متمایل به شیعه بود.

تقریب التهذیب ج1 ص140، رقم:942

و ذهبی در تذکرة الحفاظ در باره او می نویسد:

م 4 جعفر بن سلیمان الامام أبو سلیمان الضبعی البصری من ثقات الشیعة وزهادهم حدث عن ثابت البنانی....

جعفر بن سلیمان، از روایات مورد اعتماد شیعه و از زاهدان آن بود.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذکرة الحفاظ، ج1 ص241، رقم:227، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.

البانی وهابی که از او با عنوان بخاری دوران یاد می کنند، در توثیق جعفر بن سلیمان می نویسد:

و کان جعفر بن سلیمان من الثقات المتقنین فی الروایات غیر أنه کان ینتحل المیل إلی أهل البیت ولم یکن بداعیة إلی مذهبه ولیس بین أهل الحدیث من أئمتنا خلاف أن الصدوق المتقن إذا کان فیه بدعة ولم یکن یدعو إلیها، أن الاحتجاج بأخباره جائز.

جعفر بن سلیمان از راویان مورد اعتماد و استوار در نقل روایت است؛ البته او به أهل بیت متمایل بوده است، اما او به مذهب خود دعوت نمی کرده است و هیچ اختلافی بین پیشوایان أهل حدیث ما در این مطلب وجود ندارد که اگر راوی راستگو و متقنی، اهل بدعت باشد؛ ولی به مذهبش دعوت نکند، اخذ و تمسک به حدیث های او صحیح و مجاز است.

السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223

یَزِیدَ بن شریک بن الرِّشْکِ:

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبی در باره او می نویسد:

یزید الرشک هو بن أبی یزید الضبعی عن مطرف ومعاذة وعنه شعبة وابن علیة ثقة متعبد توفی 13 ع.

یزید الرشک، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.

الکاشف ج2 ص391، رقم:6369

و مزی بعد از نقل توثیقاتی که در باره وجود دارد، می نویسد:

روی له الجماعة.

تمام صحاح سته از او روایت نقل کرده اند.

المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الکمال، ج32، ص161، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.

مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ:

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبی او را یکی از مشاهیر معرفی کرده است:

مطرف بن عبد الله بن الشخیر الحرشی العامری أبو عبد الله أحد الأعلام عن أبیه وأبی وعلی وعنه أخوه یزید وقتادة وأبو التیاح مات 95 ع

الکاشف ج2 ص269، رقم:5478

و ابن حجر او را ثقه، عابد و فاضل دانسته است:

مطرف بن عبد الله بن الشخیر بکسر الشین المعجمة وتشدید المعجمة المکسورة بعدها تحتانیة ساکنة ثم راء العامری الحرشی بمهملتین مفتوحتین ثم معجمة أبو عبد الله البصری ثقة عابد فاضل من الثانیة مات سنة خمس وتسعین ع

تقریب التهذیب ج1 ص534، رقم:6706

عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ

صحابی.

ابن شاهین بعد از نقل همین روایت می نویسد:

تَفَرَّدَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ بِهَذِهِ الْفَضِیلَةِ، لَمْ یَشْرَکْهُ فِیهَا أَحَدٌ.

علی بن أبی طالب (علیه السلام) تنها دارنده این فضیلت است و کسی دیگری در آن شریک نیست.

أبو حفص عمر بن أحمد بن شاهین (متوفای385 هـ)، شرح مذاهب أهل السنة ومعرفة شرائع الدین والتمسک بالسنن، ج1، ص89، تحقیق: عادل بن محمد، ناشر: مؤسسة قرطبة للنشر والتوزیع، الطبعة: الأولی، 1415هـ - 1995م.

بنابراین، سند این روایت کاملا صحیح است و تمام راویان آن، یا از روات بخاری یا از روات مسلم؛ چنانچه پیش از این تصریح البانی را در این زمینه خواندیم.

طریق سوم: عامر بن الحصیب بن عبد الله (بریده)

احمد بن حنبل در فضائل الصحابه و مسند خود می نویسد:

(22409)- [22502] حَدَّثَنَا ابنُ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنِی أَجْلَحُ الْکِنْدِیُّ، عَنْ عَبدِ اللَّهِ بنِ برَیْدَةَ، عَنْ أَبیهِ برَیْدَةَ، قَالَ: بعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بعْثَیْنِ إِلَی الْیَمَنِ، عَلَی أَحَدِهِمَا عَلِیُّ بنُ أَبی طَالِب، وَعَلَی الْآخَرِ خَالِدُ بنُ الْوَلِیدِ، فَقَالَ: " إِذَا الْتَقَیْتُمْ فَعَلِیٌّ عَلَی النَّاسِ، وَإِنْ افْتَرَقْتُمَا، فَکُلُّ وَاحِدٍ مِنْکُمَا عَلَی جُنْدِهِ "، قَالَ: فَلَقِینَا بنِی زَیْدٍ مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ، فَاقْتَتَلْنَا، فَظَهَرَ الْمُسْلِمُونَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ، فَقَتَلْنَا الْمُقَاتِلَةَ، وَسَبیْنَا الذُّرِّیَّةَ، فَاصْطَفَی عَلِیٌّ امْرَأَةً مِنَ السَّبیِ لِنَفْسِهِ، قَالَ برَیْدَةُ: فَکَتَب مَعِی خَالِدُ بنُ الْوَلِیدِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (ص) یُخْبرُهُ بذَلِکَ، فَلَمَّا أَتَیْتُ النَّبیَّ (ص) دَفَعْتُ الْکِتَاب، فَقُرِئَ عَلَیْهِ، فَرَأَیْتُ الْغَضَب فِی وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا مَکَانُ الْعَائِذِ، بعَثْتَنِی مَعَ رَجُلٍ وَأَمَرْتَنِی أَنْ أُطِیعَهُ، فَفَعَلْتُ مَا أُرْسِلْتُ بهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " لَا تَقَعْ فِی عَلِیٍّ، فَإِنَّهُ مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ، وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بعْدِی، وَإِنَّهُ مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ، وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بعْدِی "

عبد الله بن بریده از پدرش نقل کرده است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دو گروه را به یمن فرستاد؛ سرپرستی یکی را به عهده علی بن ابی طالب علیه السّلام و سرپرستی گروه دیگر را به عهده خالد بن ولید» گذاشت و دستور داد تا زمانی دو لشکر از یکدیگر جدا نشده اند، علی (علیه السّلام) فرمانده هر دو لشکر خواهد بود و اگر دو لشکر از یکدیگر جدا شدند، هر یک از دو تن، فرمانده لشکر خود خواهد بود.

بریدة گفت: لشکریان اسلام عازم یمن شدند و با بنی زید که اهل یمن بودند، روبرو شدیم و جنگیدم، مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند، گروه بسیاری از آنان را از پای در آوردیم، زنان آنان را اسیر کردیم و در پایان جنگ غنائمی بدست آوردیم.

علی (علیه السّلام) زنی را که از اسیران بود، برای خود برگزید. این مسأله، خالد بن ولید ناراحت شد و به همراه من نامه ای برای رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرستاد تا از علی (علیه السلام) شکایت کند. هنگامی که به مدینه رسیدم، نامه را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله تقدیم کردم. نامه خالد برای رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله قرائت شد، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله با شنیدن مضمون نامه، آثار غضب بر چهره مبارکش هویدا شد. ـ از خشم آن حضرت بیمناک گردیده ـ عرض کردم: یا رسول الله! اینک در جائی هستم که باید از خشم رسول خدا به خدای تعالی پناه ببرم، شما مرا تحت فرمان مردی قرار دادید و فرمودید تا از او اطاعت کنم و من از فرمان شما اطاعت کرده ام.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:

«از علی بدگویی نکنید؛؛ زیرا او از من است و من از اویم و او پس از من، ولی شما خواهد بود».

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241هـ)، فضائل الصحابة،ج2، ص688، ح1175، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ - 1983م؛

مسند أحمد بن حنبل،ج5، ص356، ح23062، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر؛

ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفای571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل،ج42، ص189، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1995؛

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام،ج3، ص628، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م؛

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری،ج8، ص67، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت؛

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد،ج6، ص236، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1414هـ.

البته همین روایت در صحیح بخاری نقل شده؛ اما او همانند همیشه، سخن پیامبر را تحریف و تکه اصلی آن که ولایت امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت می کند، حذف کرده است تا مبادا مردم با شنیدن سخن پیامبر گمراه شوند:

حدثنی محمد بن بَشَّارٍ حدثنا رَوْحُ بن عُبَادَةَ حدثنا عَلِیُّ بن سُوَیْدِ بن مَنْجُوفٍ عن عبد اللَّهِ بن بُرَیْدَةَ عن أبیه رضی الله عنه قال بَعَثَ النبی صلی الله علیه وسلم عَلِیًّا إلی خَالِدٍ لِیَقْبِضَ الْخُمُسَ وَکُنْتُ أُبْغِضُ عَلِیًّا وقد اغْتَسَلَ فقلت لِخَالِدٍ ألا تَرَی إلی هذا فلما قَدِمْنَا علی النبی صلی الله علیه وسلم ذَکَرْتُ ذلک له فقال یا بُرَیْدَةُ أَتُبْغِضُ عَلِیًّا فقلت نعم قال لَا تُبْغِضْهُ فإن له فی الْخُمُسِ أَکْثَرَ من ذلک.

عبد الله بن بریده از پدرش نقل کرده است که رسول خدا (ص) علی بن أبی طالب را به سوی خالد فرستاد تا خمس را از او بگیرد و من بغض و کینه علی را در دل داشتم، علی (علیه السلام) غسل کرد؛ پس به خالد گفتم: آیا او را نمی بینی که چکار کرد، وقتی پیش رسول خدا رفتیم، این کار او را گزارش خواهم کرد. رسول خدا (ص) فرمود: ای بریده آیا بغض علی را در دل داری؟ گفتم: بلی، فرمود: بغض او را در دل نداشته باش؛ چرا که حق او از خمس بیش از این است.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری،ج4، ص1581، ح4093، بَاب بَعْثُ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ علیه السَّلَام وَخَالِدِ بن الْوَلِیدِ رضی الله عنه إلی الْیَمَنِ قبل حَجَّةِ الْوَدَاعِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

بررسی سند روایت
عبد الله بنُ نُمَیْرٍ

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:

عبد الله بن نمیر الهمدانی أبو هشام عن هشام بن عروة والأعمش وعنه ابنه وأحمد وابن معین حجة توفی 199 ع.

عبد الله بن نمیر، استاد احمد بن حنبل و یحیی بن معین، حجت (کسی که سی صد هزار حدیث حفظ بوده) است.

الکاشف ج1 ص604، رقم:3024

عبد الله بن نمیر بنون مصغر الهمدانی أبو هشام الکوفی ثقة صاحب حدیث من أهل السنة من کبار التاسعة مات سنة تسع وتسعین وله أربع وثمانون ع.

عبد الله بن نمیر، ثقه و صاحب حدیث از اهل سنت است.

تقریب التهذیب ج1 ص327، رقم:3668

أَجْلَحُ الْکِنْدِیُّ

أجلح بن عبد الله، هر چند که گفته اند شیعه بوده؛ اما نه به این معنا که ولایت امیرمؤمنان علیه السلام و فرزندان معصومش را قبول داشته؛ بلکه به این معنا که گفته شده او به ابوبکر و عمر فحش می داده است؛ هر چند که همین اتهام نیز برای برخی از علمای سنی ثابت نشده است؛ اما در عین حال تردیدی در وثاقت و صداقت او نیست؛ چنانچه ذهبی می نویسد:

أجلح بن عبد الله أبو حجیة الکندی عن الشعبی وعکرمة وعنه القطان وابن نمیر وخلق وثقه بن معین وغیره وضعفه النسائی وهو شیعی مع أنه روی عنه شریک أنه قال سمعنا أنه ما سب أبا بکر وعمر أحد إلا افتقر أو قتل مات 145 4.

أجلح بن عبد الله را یحیی معین و دیگران توثیق کرده؛ اما نسائی گفته که او ضعیف است و شیعه بود. با این که شریک از او روایت کرده است که می گفت: کسی ابابکر و عمر را فحش نمی دهد؛ مگر این که فقیر یا کشته می شود.

الکاشف ج1 ص229، رقم: 234

البته از آن جائی که نسائی از متشددین در توثیق بوده و سخت گیری بیش از اندازه داشته، تضعیف او در برابر توثیق دیگر بزرگان اهل سنت، توانائی مقابله و برابری را ندارد؛ چنانچه مبارکفوری در شرح حال عبد الله العمری می گوید:

قواه غیر واحد من الأئمة وضعفه النسائی وبن حبان وغیرها من المتشددین

تعداد زیادی از ائمه او را تقویت کرده اند؛ اما نسائی و إبن حبان و دیگرانی که از متشددین هستند، او را تضعیف کرده اند.

المبارکفوری، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم (متوفای1353هـ)، تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی،ج2، ص355، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.

ابن حجر عسقلانی در شرح حال او می نویسد:

أجلح بن عبد الله بن حجیة بالمهملة والجیم مصغر یکنی أبا حجیة الکندی یقال اسمه یحیی صدوق شیعی من السابعة مات سنة خمس وأربعین بخ 4.

أجلح بن عبد الله راستگو و شیعه بوده است.

تقریب التهذیب ج1 ص96، رقم:285

مناوی در فیض القدیر به نقل از جد مادری خود در باره این روایت می نویسد:

قال جدنا للأم، الزین العراقی: الأجلح الکندی وثقه الجمهور وباقیهم رجاله رجال الصحیح

جد مادری من، زین العراقی گفته: اجلح کندی را اکثر علما توثیق کرده اند، سایر راویان همگی از روات صحیح بخاری هستند.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر،ج4، ص357، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر، الطبعة: الأولی، 1356هـ.

زین العراقی از بزرگان تاریخ اهل سنت است؛ چنانچه سیوطی در باره او می نویسد:

الحافظ الإمام الکبیر الشهیر أبو الفضل زین الدین عبد الرحیم بن الحسین بن عبد الرحمن بن أبی بکر بن إبراهیم العراقی حافظ العصر... وتقدم فی فن الحدیث بحیث کان شیوخ عصره یبالغون فی الثناء علیه بالمعرفة کالسبکی والعلائی والعز بن جماعة والعماد بن کثیر وغیرهم ونقل عنه الشیخ جمال الدین الإسنوی فی المهمات ووصفه بحافظ العصر...

او حافظ، امام بزرگ و مشهور أبو الفضل، زین الدین، عبد الرحیم بن الحسین ابن عبد الرحمن بن أبی بکر بن إبراهیم العراقی، حافظ عصر است... او در فن حدیث سرآمد (عصر خود) گشت به گونه ای که بزرگان عصر او همچون سبکی و علائی و عز بن جماعة و عماد بن کثیر و غیره در تعریف و تمجید او فراوان گفته و نوشته اند و شیخ جمال الدین إسنوی، روایات او را در مسایل مهم و اساسی نقل کرده و از او با وصف حافظ عصر یاد کرده است...

السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی، متوفای 911هـ، طبقات الحفاظ، ج1، ص543، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1403، الطبعة: الأولی

بنابراین تردیدی در وثاقت اجلح کندی نیست.

عَبدِ اللَّهِ بنِ برَیْدَةَ

ذهبی در الکاشف می نویسد:

عبد الله بن بریدة قاضی مرو وعالمها عن أبیه وعمران بن حصین وعائشة وعنه مالک بن مغول وحسین بن واقد وأبو هلال ثقة ولد عام الیرموک وعاش مائة توفی 115 ع

عبد الله بن بریده که قاضی مرو و دانشمند آن جا بود، ثقه است.

الکاشف ج1 ص540، رقم:2644.

و إبن حجر می گوید:

عبد الله بن بریدة بن الخصیب الأسلمی أبو سهل المروزی قاضیها ثقة من الثالثة مات سنة خمس ومائة وقیل بل خمس عشرة وله مائة سنة ع

عبد الله بن بریده، اهل مرو و قاضی آن جا بود، ثقه و از طبقه سوم روات بود.

تقریب التهذیب ج1 ص297، رقم: 3227

عامر بن الحصیب بن عبد الله (برَیْدَةَ)

صحابی.

نتیجه: سند این روایت نیز اشکالی ندارد، حتی اگر اشکال نسائی در باره أجلح مورد قبول باشد، دست کم این روایت «حسن» می شود و روایت «حسن» نیز همانند روایت صحیح از دیدگاه اهل سنت حجت است؛ چنانچه البانی وهابی بعد از نقل همین روایت می گوید:

أخرجه أحمد (5 / 356 ). قلت: وإسناده حسن، رجاله ثقات رجال الشیخین غیر الأجلح، وهو ابن عبد الله الکندی، مختلف فیه، وفی التقریب: «صدوق شیعی».

این روایت را أحمد نقل کرده، من می گویم: سند آن «حسن» و راویان آن موثق و از روایان بخاری و مسلم هستند؛ غیر از أجلح که او همان ابن عبد الله کندی و «مختلف فیه» (علمای رجال در وثاقت او اختلاف دارند) است. در تقریب آمده است که او بسیار راستگو و شیعه بوده.

السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223

طریق چهارم: براء بن عازب

ابوبکر العنبری در مجلسان خود می نویسد:

(14)- [14 ] حَدَّثَنَا زَکَرِیَّا بْنُ یَحْیَی السَّاجِیُّ، حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ شَبِیبٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّازِقِ، حَدَّثَنَا مَعْمَرٌ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ زَیْدٍ، عَنْ عَدِیِّ بْنِ ثَابِتٍ، عَنِ الْبَرَاءِ، أَنّ النَّبِیَّ (ص) قَالَ: " أَلَسْتُ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ " قَالُوا: بَلَی، قَالَ: " أَلَسْتُ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَزْوَاجِهِمْ؟ " قَالُوا: بَلَی، قَالَ: " أَلَسْتُ أَوْلَی بِهِمْ مِنْ أَوْلادِهِمْ؟ " قَالُوا: بَلَی، قَالَ: " أَلَسْتُ أَلَسْتُ؟ " قَالُوا: بَلَی، قَالَ: " فَهَذَا وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِی، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ".

فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: یَهْنُکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ، أَصْبَحْتَ الْیَوْمَ وَلِیَّ کُلِّ مُسْلِمٍ.

از براء بن عازب نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود: آیا من از خود مؤمنان نسبت به آن ها شایسته تر نیستم، صحابه گفتند: بلی. فرمود: آیا من نسبت به مؤمنین از همسرانشان شایسته تر نیستم؟ گفتند: بلی. فرمود: آیا من نسبت به مؤمنان از اولادشان شایسته تر نیستم؟ گفتند: بلی. سپس چندین بار همین مسأله را سؤال کردند و همه حاضران تصدیق کردند. فرمود: این (علی علیه السلام) ولی شما بعد از من است؛ خدا دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن.

پس پسر عمر گفت: مبارک باد بر تو ای پسر ابوطالب، تو از امروز ولی هر مسلمانی شدی.

العنبری الملحمی أحمد بن محمد (متوفای324هـ)، مجلسان لأبی بکر العنبری، ص4، تحقیق: قسم المخطوطات بشرکة أفق للبرمجیات، ناشر: شرکة أفق للبرمجیات، ـ مصر، الطبعة: الأولی، 2004هـ

دلالت این روایت بر ولایت مطلق امیرمؤمنان علیه السلام از دیگر روایات ذکر شده، آشکار تر است؛ چرا که رسول خدا صلی الله علیه وآله پیش از گفتن «فهذا ولیکم بعدی» اولویت خود را نسبت به مؤمنان از جان، ناموس و فرزندان آن ها، ثابت می کند و اعتراف می گیرد؛ سپس همین اولویت را برای امیرمؤمنان علیه السلام نیز تثبیت می نماید؛ یعنی بعد از من علی بن أبی طالب علیه السلام نیز نسبت به جان، ناموس، فرزندان و... شما اولویت دارد؛ همان طوری که من دارم.

ضمن این که پسر عمر به امیرمؤمنان تبریک می گوید که تو از امروز به این مقام جدید دست یافتی و بر همه مؤمنان «ولی» شدی. اگر منظور دوستی، نصرت و... باشد، تبریک گفتن معنا ندارد؛ چرا که امیرمؤمنان علیه السلام پیش از از این دوست و یاور مردم بوده و با کسی از مؤمنان دشمنی نداشته؛ بنابراین، در صورتی که به معنای دوستی و... باشد، به مقام جدیدی دست نیافته که پسر عمر تبریک بگوید.

بررسی سند روایت

زَکَرِیَّا بْنُ یَحْیَی السَّاجِیُّ

ذهبی در تاریخ الإسلام در شرح حال او می نویسد:

زکریا بن یحیی... أبو یحیی الساجی البصری الحافظ. وکان من الثقات الأئمة. سمع منه: الأشعری وأخذ عنه مذهب أهل الحدیث. ولزکریا الساجی کتاب جلیل فی العلل یدل علی تبحره وإمامته.

زکریا بن یحیی ساجی، حافظ و از پیشوایان مورد اعتماد بود. اشعری شاگرد او بود و مذهب اهل حدیث را از او آموخت. برای او کتابی در باره علل (علم شناخت حدیث صحیح از ضعیف) است که دلالت بر مهارت و امامت او می کند.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام،ج23، ص210، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.

و ابن حجر در تقریب التهذیب می نویسد:

زکریا بن یحیی الساجی البصری ثقة فقیه من الثانیة عشرة مات سنة سبع وثلاثمائة.

زکریا بن یحیی، ثقه و فقیه بود.

تقریب التهذیب ج1 ص216، رقم:2029

سَلَمَةُ بْنُ شَبِیبٍ

از روات صحیح مسلم، ذهبی در شرح حال او می نویسد:

سلمة بن شبیب أبو عبد الرحمن النیسابوری الحافظ بمکة عن أبی أسامة ویزید وعبد الرزاق وعنه مسلم والأربعة والرویانی حجة مات 247 م 4

سلمة بن شبیب، از روات مسلم و سایر صحاح سته، حافظ و حجت بود.

الکاشف ج1 ص453، رقم:2034.

ابن حجر می نویسد:

سلمة بن شبیب المسمعی النیسابوری نزیل مکة ثقة من کبار الحادیة عشرة مات سنة بضع وأربعین م 4

سلمة بن شبیب، ساکن مکه، مورد اعتماد و از بزرگان طبقه یازدهم روات بود.

تقریب التهذیب ج1 ص247، رقم:2494.

عَبْدُ الرَّازِقِ

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبی در باره او می گوید:

عبد الرزاق بن همام بن نافع الحافظ أبو بکر الصنعانی أحد الأعلام عن بن جریج ومعمر وثور وعنه أحمد وإسحاق والرمادی والدبری صنف التصانیف مات عن خمس وثمانین سنة فی 211 ع.

عبد الرزاق بن همام، حافظ و یکی از مشاهیر بود.

الکاشف ج1 ص651، رقم:3362

مَعْمَرٌ بن راشد

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبی او را این چنین می ستاید:

معمر بن راشد أبو عروة الأزدی مولاهم عالم الیمن عن الزهری وهمام وعنه غندر وابن المبارک وعبد الرزاق قال معمر طلبت العلم سنة مات الحسن ولی أربع عشرة سنة وقال أحمد لا تضم معمرا إلی أحد إلا وجدته یتقدمه کان من أطلب أهل زمانه للعلم وقال عبد الرزاق سمعت منه عشرة آلاف توفی فی رمضان 153ع

معمر بن راشد، دانشمند یمنی بود. أحمد گفته: کسی معمر را در کنار شخص دیگری قرار نداد، مگر این که دیدم او را مقدم کرده است؛ او در زما خودش از همه مردم بیشتر به دنبال دانش بود، عبد الرزاق گفت که ده هزار روایت از او شنیده ام.

الکاشف ج2 ص282، رقم:5567.

ابن حجر می گوید:

معمر بن راشد الأزدی مولاهم أبو عروة البصری نزیل الیمن ثقة ثبت فاضل إلا أن فی روایته عن ثابت والأعمش وهشام بن عروة شیئا وکذا فیما حدث به بالبصرة من کبار السابعة مات سنة أربع وخمسین وهو بن ثمان وخمسین سنة ع

معمر بن راشد، ساکن یمنی، ثقه، ثابت قدم و فاضل بود؛ البته در روایت او از ثابت، أعمش و هشام اشکالاتی است.

تقریب التهذیب ج1 ص541، رقم:6809.

عَلِیِّ بْنِ زَیْدٍ

از روات مسلم و سایر صحاح سته. البته برخی به دلیل این که او شیعه بوده، تضعیف کرده اند؛ اما چون از روات صحیح مسلم است، تضعیفش بی فایده است، به همین خاطر ذهبی تضعیفات این تعداد را بی ارزش دانسته و نام او را در کتاب «ذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق» آورده است:

علی بن زید بن جدعان علی م مقرونا صویلح الحدیث قال أحمد ویحیی لیس بشیء وقواه غیرهما.

علی بن زید، مسلم از او به صورت مقرون (به همراه شخص دیگری در همان مکان از سند) روایت نقل کرده، احادیث او صالح است، احمد و یحیی بن معین گفته اند که بی ارزش است؛ اما دیگران او را توثیق کرده اند.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق، ج1 ص140، رقم: 253، تحقیق: محمد شکور أمریر المیادینی، ناشر: مکتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولی، 1406هـ.

عَدِیِّ بْنِ ثَابِتٍ

از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبی در باره او می نویسد:

عدی بن ثابت الأنصاری عن أبیه والبراء وابن أبی أوفی وعنه شعبة ومسعر وخلق ثقة لکنه قاص الشیعة وإمام مسجدهم بالکوفة توفی 116 ع.

عدی بن ثابت، موثق است؛ اما قصه گوی شیعه و امام مسجد آن ها در کوفه بود.

الکاشف ج2 ص15، رقم:3758

ابن حجر می گوید:

عدی بن ثابت، کوفی و ثقه است؛ اما به شیعه بودن متهم شده است.

عدی بن ثابت الأنصاری الکوفی ثقة رمی بالتشیع من الرابعة مات سنة ست عشرة ع

تقریب التهذیب ج1 ص388، رقم:4539

الْبَرَاءِ بن عازب

صحابی.

تا این جا ثابت شد که این روایت حد اقل از چهار طریق؛ عبد الله بن عباس، عمران بن حصین، بریده و براء بن عازب، و با اسناد معتبر نقل شده است؛ حتی محمد ناصر البانی دو سند آن را «صحیح» و یک سند آن را «حسن» دانسته است؛ بنابراین در صحت این روایات تردیدی نیست.

هر چند که هر کدام از این طریق ها چند سند معتبر دیگر نیز دارد که ما به اختصار به همین اندازه کفایت می کنیم و دوستانی که خواستار تحقیق بیشتر در این زمینه هستند، به کتاب نفحات الأزهار، خلاصه عبقات الأنوار علامه میلانی ج15 و 16 ارجاع می دهیم.

اشکالات اهل سنت به این روایت

حال بعد از اثبات صحت سند روایت باید به اشکالات اهل سنت پاسخ داده شود.

اشکالات به این روایت به دو دسته تقسیم می شود: اشکالات سندی؛ 2. اشکالات دلالی.

اشکالات سندی
ابن تیمیه

ابن تیمیه حرانی به صورت کامل، این روایت منکر شده و آن را دروغ پنداشته است. همان طور که گذشت، وی در منهاج السنة می نویسد:

قوله «هو ولی کل مؤمن بعدی» کذب علی رسول الله صلی الله علیه وسلم.

این حدیث از پیامبر خدا (ص) که فرمود: « علی ولی هر مؤمنی بعد از من است » دروغی است که به رسول خدا (ص) نست داده شده است.

ابن تیمیة، أحمد بن عبد الحلیم الحرانی (متوفای 728هـ)، منهاج السنة النبویة،ج7، ص391، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم.

ابن کثیر دمشقی

ابن کثیر دمشقی، شاگرد ابن تیمیه نیز می نویسد:

هذه الفظة منکرة والاجلح شیعی ومثله لا یقبل اذا تفرد بمثلها.

این لفظ منکر (غیر قابل قبول) و أجلح شیعی است و زمانی که همانند او به تنهائی چنین روایتی را نقل کند، پذیرفته نمی شود.

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة،ج7، ص344، ناشر: مکتبة المعارف - بیروت.

ابن حجر هیثمی

ابن حجر مکی می گوید:

و أما روایة ابن بریدة عنه لا تقع یا بریدة فی علی فإن علیا منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی ففی سندها الأجلح وهو وإن وثقه ابن معین لکن ضعفه غیره علی أنه شیعی.

اما روایت ابن بریده از پدرش که «ای بریده از علی عیب جوئی نکند؛ چرا که او از من است و من از او هستم و او ولی شما بع از من است» پس در سند آن أجلح است؛ اگر چه ابن معین او را توثیق کره ؛ اما دیگران به خاطر این که شیعه است، تضعیفش کرده اند.

الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة،ج1، ص110، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1997م.

دهلوی

عبد العزیز دهلوی در رد این روایت می گوید:

حدیث سوم روایت بریده مرفوعا انه قال (ان علیا منی و انا من علی و هو ولی کل مومن من بعدی) و این حدیث باطل است زیرا که در اسناد او اجلح واقع شده و او شیعی است متهم در روایت خود و جمهور او را تضعیف کرده اند پس به حدیث او احتجاج نه توان کرد.

الدهلوی، حافظ (عبدالعزیز) غلام حلیم بن شیخ قطب الدین احمد بن شیخ ابوالفیض المعروف به شاه ولی الله الهندی، تحفه اثنا عشری، ص346

مبارکفوری

مبارکفوری به صورت مفصل در باره این روایت سخن گفته است که خلاصه تمام حرف های او دو اشکال است که هر دو اشکال او در حقیقت به یک اشکال و آن شیعه بودن جعفر بن سلیمان و أجلح کندی است:

قد تفرد بها جعفر بن سلیمان وهو شیعی بل هو غال فی التشیع...

فإن قلت: لم یتفرد بزیادة قوله «بعدی» جعفر بن سلیمان بل تابعه علیها أجلح الکندی فروی الإمام أحمد فی مسنده هذا الحدیث من طریق أجلح الکندی عن عبد الله بن بریدة... قلت: أجلح الکندی هذا أیضا شیعی.

این روایت را تنها جعفر بن سلیمان نقل کرده که او شیعی و بلکه در تشیع خود زیاده روی می کرده...

اگر بگویی: تنها جعفر بن سلیمان این روایت را با جمله «بعدی» نقل نکرده؛ بلکه أجلح کندی نیز نقل کرده است؛ چنانچه امام احمد در مسند از طریق اجلح کندی از عبد الله بن بریده نقل کرده که... می گویم: اجلح کندی نیز شیعه است.

المبارکفوری، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم (متوفای1353هـ)، تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی،ج10، ص146، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.

خلاصه اشکالات سندی

کل اشکالات سندی علمای سنی به این روایت را می توان در یک اشکال خلاصه کرد:

این روایت تنها از طریق جعفر بن سلیمان و همچنین اجلح کندی نقل شده که هر دوی آن ها شیعه هستند و روایت این دو نفر برای اهل سنت حجت نیست.

پاسخ

اما اشکال ابن تیمیه که گفته بود این روایت دروغ و تهمت به پیامبر است، با بررسی سند های متعدد این روایت و تصحیحاتی که بزرگان اهل سنت این روایات را کرده بودند ، پاسخ داده شد و میزان راستگویی ابن تیمیه و دشمنی با امیرمؤمنان علیه السلام روشن گردید.

در رد سخن ابن تیمیه همین بس که البانی وهابی در ذیل روایت می گوید:

فمن العجیب حقا أن یتجرأ شیخ الإسلام ابن تیمیة علی إنکار هذا الحدیث وتکذیبه فی منهاج السنة (4 / 104) کما فعل بالحدیث المتقدم هناک.

هذا کله من بیان شیخ الإسلام وهو قوی متین کما تری، فلا أدری بعد ذلک وجه تکذیبه للحدیث إلا التسرع والمبالغة فی الرد علی الشیعة، غفر الله لنا وله.

حقیقتا شگفت انگیز است که شیخ الاسلام ابن تیمیه چگونه جرأت بر انکار و تکذیب این روایت در منهاج السنه، پیدا کرده است؛ چنانچه در باره روایت پیشینی نیز همین برخورد را کرده است.

هر چند که پاسخ های دلالی او قوی و متین است؛ چنانچه دیدید؛ پس از نظر من دلیل تکذیب این روایت، جز عجله و زیاده روی در رد شیعه نمی تواند باشد.

اما اشکال دیگر علمای سنی که این روایت تنها از طریق اجلح کندی نقل شده و او ضعیف و شیعی است و حتی دهلوی ادعا کرده بود که جمهور علمای اهل سنت او را تضعیف کرده اند، با توثیقاتی که از علمای رجال اهل سنت نقل کردیم، پاسخ داده می شود. نه تنها جمهور علما او را تضعیف نکرده اند؛ بلکه واقعیت عکس آن است و جمهور علمای اهل سنت او را توثیق کرده اند؛ به جز عده ای انگشت شمار که سخن آن ها در برابر توثیقات بزرگان رجال سنی، توان ایستادگی ندارد.

پیش از این توثیقات علمای سنی نقل شد، نیازی به تکرار نیست و تنها به نقل دو باره سخن زین العراقی از زبان علامه مناوی اکتفا می کنیم که گفته بود:

الأجلح الکندی وثقه الجمهور وباقیهم رجاله رجال الصحیح.

اجلح کندی را اکثر علما توثیق کرده اند، سایر راویان همگی از روات صحیح بخاری هستند.

المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفای 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر،ج4، ص357، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر، الطبعة: الأولی، 1356هـ.

جا دارد که از دهلوی و امثال او سؤال شود که کجاست تضعیفات جهمور علما نسبت به اجلح کندی؟ چرا ایشان نام یک نفر از علمای سنی که اجلح را تضعیف کرده باشد نمی آورد؟

اما اشکال شیعه بودن اجلح و همچنین جعفر بن سلیمان و عدم حجیت روایت آن دو، اشکالی است بی ارزش و غیر قابل توجه؛ چرا که به اجماع شیعه و سنی، مذهب راوی نقشی در حجیت روایت ندارد؛ بلکه آن چه مهم است، صداقت راوی است که اگر صداقت او ثابت شود، روایتش حجت می شود؛ ولو از خوارج، جهمیه و... باشد.

البانی وهابی در جواب این عده می نویسد:

فإن قال قائل: راوی هذا الشاهد شیعی، وکذلک فی سند المشهود له شیعی آخر، وهو جعفر بن سلیمان، أفلا یعتبر ذلک طعنا فی الحدیث وعلة فیه؟ !

فأقول: کلا لأن العبرة فی روایة الحدیث إنما هو الصدق والحفظ، وأما المذهب فهو بینه وبین ربه، فهو حسیبه، ولذلک نجد صاحبی " الصحیحین " وغیرهما قد أخرجوا لکثیر من الثقات المخالفین کالخوارج والشیعة وغیرهم....

اگر کسی بگوید که راوی این شاهد نیز شیعه است؛ چنانچه در سند اصلی نیز شخص دیگری است که او شیعه است که همان جعفر بن سلیمان باشد؛ آیا طعن به حدیث و اشکال به آن حساب نمی آید؟

پس من می گویم: هرگز؛ زیرا آن چه در نقل روایت مهم و معتبر است، راستگویی و حافظه راوی است؛ اما مذهب او بین خود و خدای او است و خدا می داند که با او چه برخوردی نماید؛ به همین خاطر می بینیم که نویسندگان صحیحین (بخاری و مسلم) و دیگران، روایات بسیاری را از ثقات مخالفین؛ مثل خوارج و شیعه و غیر آن ها نقل کرده اند.

ضمن این که این روایت، تنها از طریق أجلح کندی و جعفر بن سلیمان نقل نشده؛ بلکه چهار دو سند صحیح دیگر نیز دارد.

نتیجه: اشکالات سندی که علمای اهل سنت به این روایت گرفته بودند، همگی دفع و ثابت شد که سند های این روایت صحیح و برای اهل سنت حجت است.

اشکالات دلالی
محمد ناصر البانی: موالات به معنای دوستی و محبت است:

البانی وهابی بعد از اعتراف به صحت سه سند از سندهای این روایت، در رد دلالت آن می نویسد:

أن الموالاة هنا ضد المعاداة وهو حکم ثابت لکل مؤمن، وعلی رضی الله عنه من کبارهم، یتولاهم ویتولونه.

ففیه رد علی الخوارج والنواصب، لکن لیس فی الحدیث أنه لیس للمؤمنین مولی سواه، وقد قال النبی صلی الله علیه وسلم: " أسلم وغفار ومزینة وجهینة وقریش والأنصار موالی دون الناس، لیس لهم مولی دون الله ورسوله ".

فالحدیث لیس فیه دلیل البتة علی أن علیا رضی الله عنه هو الأحق بالخلافة من الشیخین کما تزعم الشیعة لأن الموالاة غیر الولایة التی هی بمعنی الإمارة، فإنما یقال فیها: والی کل مؤمن.

موالات در این جا به معنای ضد آن؛ یعنی معادات (دشمنی) است و این حکم ثابتی است برای همه مؤمنان و علی (علیه السلام) از بزرگان مؤمنان است، او مؤمنان را دوست دارد و مؤمنان نیز او را دوست دارند.

پس این روایت، ردی است بر خوارج و نواصب؛ اما در روایت نیامده است که مؤمنان مولای غیر از علی (علیه السلام) ندارند؛ به درستی که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده: قبائل اسلم، غفار، مزینه، جهینه، قریش و أنصار، دوستان من هستند نه دیگر مردم، و برای آن ها مولایی غیر خدا و رسول نیست.

البته در این حدیث دلیلی نیست که ثابت کند علی (علیه السلام) نسبت به خلافت از شیخین شایسته تر است؛ چنانچه شیعه خیال کرده؛ زیرا موالات غیر از آن ولایتی است که به معنای امارت است؛ در باره امارت گفته می شود: او والی همه مؤمنان است (نه ولی).

السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223

پاسخ:

آن چه منظور رسول خدا صلی الله علیه وآله را در این روایت روشن می کند، جمله «من بعدی» است که رسول خدا به صراحت می فرماید که «علی، بعد از من ولی هر مؤمنی است». اگر کلمه «ولی» در این جا به معنای محبت و دوستی بود، دیگر جلمه «من بعدی» معنا نداشت؛ زیرا دوستی امیرمؤمنان با مؤمنان تنها به بعد از رسول خدا منحصر نمی شود؛ بلکه در زمان آن حضرت نیز دوست مردم بوده است.

جالب است که حتی مبارکفوری نیز تصریح می کند که اگر با سند صحیح ثابت شود که رسول خدا روایت «علی ولیکم» را با اضافه «من بعدی» فرموده، ولایت امیرمؤمنان علیه السلام و نظر شیعه ثابت می شود.

و قد استدل به الشیعة علی أن علیا رضی الله عنه، کان خلیفة بعد رسول الله من غیر فصل واستدلالهم به عن هذا باطل فإن مداره عن صحة زیادة لفظ «بعدی» وکونها صحیحة محفوظة قابلة للاحتجاج.

شیعیان برای این که علی (علیه السلام) خلیفه بلا فصل رسول خدا است، به این روایت استدلال کرده اند، استدلال آن ها باطل است؛ زیرا محور درستی این استدلال (دو چیز است).

الف: کلمه ی «بعدی» که در این حدیث باید وجود داشته باشد.

ب: این حدیث از نظر سندی، صحیح و قابل استدلال باشد.

المبارکفوری، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم (متوفای1353هـ)، تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی،ج10، ص146، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.

و پیش از این ثابت کردیم که این روایت با اضافه جمله «من بعدی» با سند صحیح نقل شده و خود البانی صحت سه سند از سند های آن را پذیرفته بود.

اما این گفته البانی که قبائل: أسلم و غفار و مزینة و جهینة و... موالی رسول خدا صلی الله علیه وآله بوده اند، سخنی است نسنجیده؛ چرا که این قبائل از کسانی بودند که در جنگ تبوک از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله تخلف کردند و قرآن صراحتا آن ها را منافق خوانده است:

قرطبی در تفسیر خویش در ذیل آیه:

سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وأَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً. الفتح/11.

بزودی متخلّفان از اعراب بادیه نشین (عذرتراشی کرده) می گویند: « (حفظ) اموال و خانواده های ما، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستیم در سفر حدیبیه تو را همراهی کنیم)، برای ما طلب آمرزش کن!» آنها به زبان خود چیزی می گویند که در دل ندارند! بگو: «چه کسی می تواند در برابر خداوند از شما دفاع کند هر گاه زیانی برای شما بخواهد، و یا اگر نفعی اراده کند (مانع گردد)؟! و خداوند به همه کارهایی که انجام می دهید آگاه است!»

قرطبی در تفسیر این آیه می گوید:

قوله تعالی: «سیقول لک المخلفون من الأعراب» قال مجاهد وإبن عباس: یعنی أعراب غفار ومزینة وجهینة وأسلم وأشجع والدیل وهم الأعراب الذین کانوا حول المدینة تخلفوا عن رسول الله صلی الله علیه وسلم.

آیه شریفه «سیقول لک المخلفون من الأعراب»؛ مجاهد و ابن عباس گفته اند، مقصود اعراب قبایل غفار و مزینه و جهینه و اسلم و اشجع و دیل است، و اینان، همان اعرابی هستند که در نزدیک مدینه بوده و از پیامبر ' باز ماندند.

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ)، الجامع لأحکام القرآن،ج16، ص268، ناشر: دار الشعب - القاهرة.

البته ما در ادامه کلمه «ولی» را از نظر لغت نیز بررسی و ثابت خواهیم کرد که خلفای سه گانه اهل سنت و دیگرانی که در صدر اسلام زندگی می کرده، همواره از این کلمه ولایت و سرپرستی را اراده کرده اند.

ابن حجر هیثمی

ابن حجر هیثمی اشکالات متعددی بر ای روایت دارد که ما تک تک آن ها را بررسی و پاسخ خواهیم داد.

اجماع اهل سنت بر خلافت ابوبکر:

وی پس از نقد سندی که پیش از این پاسخ داده شد می گوید:

وعلی تقدیر الصحة فیحتمل أنه رواه بالمعنی بحسب عقیدته وعلی فرض أنه رواه بلفظه فیتعین تأویله علی ولایة خاصة نظیر قوله صلی الله علیه وسلم (أقضاکم علی) علی أنه وإن لم یحتمل التأویل فالإجماع علی حقیة ولایة أبی بکر وفرعیها قاض بالقطع بحقیتها لأبی بکر وبطلانها لعلی لأن مفاد الإجماع قطعی ومفاد خبر الواحد ظنی ولا تعارض بین ظنی وقطعی بل یعمل بالقطعی ویلغی الظنی علی أن الظنی لا عبرة به فیها عند الشیعة کما مر

بر فرض صحت روایت، پس احتمال دارد که این شخص (اجلح) روایت را بر طبق اعتقاد خودش نقل کرده باشد. بر فرض که عین سخن پیامبر را نقل کرده باشد؛ پس تأویل این روایت بر ولایت خاصه (بر بعضی از چیزها) متعین است؛ مثل این سخن رسول خدا که فرمود: «علی قاضی ترین شما است»؛ حتی اگر این تأویل درست نباشد؛ پس اجماع بر شایسته تر بودن ابوبکر و دو فرع او (عمر و عثمان)، قضاوت خواهد کرد، ولایت ابوبکر را ثابت و ولایت علی را باطل خواهد کرد؛ چرا که مفاد اجماع قطعی و مفاد خبر واحد ظنی است و بین ظنی و قطعی هیچگاه تعارض نمی شود؛ بلکه به قطعی عمل و ظنی ملغا می شود؛ چرا که دلیل ظنی از دیدگاه شیعه نیز ارزشی ندارد؛ چنانچه پیش از این گذشت.

الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة،ج1، ص110، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1997م.

پاسخ:

این که احتمال دارد، اجلح کندی روایت را تحریف و بر طبق مذهب خود نقل کرده باشد، بعد از اثباث صداقت و وثاقت و حفظ او، احتمالی است باطل و بی ارزش. ضمن این که این روایت تنها از طریق اجلح نقل نشده است؛ بلکه چهار سند صحیح دارد و بزرگان اهل سنت صحت آن را پذیرفته اند.

اما این که این روایت با اجماع در تضاد است:

اولا: چنین اجماعی ثابت نیست؛ چرا که تعداد زیادی از علمای اهل سنت چنین اجماعی را قبول ندارند:

این ادعا با دیدگاه بزرگان اهل سنت در تضاد است؛ مشاهیری مثل: ماوردی شافعی، متوفای450هـ، ابو حامد غزالی دانشمند نامدار اهل سنت متوفای478، قرطبی مفسر بلندآوازه اهل سنت متوفای671هـ، عضد الدین إیجی متکلم سنی مذهب متوفای756هـ ابن عربی مالکی متوفای543هـ و بسیاری از بزرگان سنی مذهب که همگی صراحتا گفته اند که در انتخاب ابوبکر اجماعی در کار نبوده است. جدای از روایاتی که بر این مطلب وجود دارد !

ماوردی شافعی و ابویعلی حنبلی در أحکام السلطانیة (هر دوی این ها کتابی با همین نام دارند) در این باره گفته اند:

فقالت طائفة: لا تنعقد (أی الإمامة) إلاّ بجمهور أَهْلِ الْعَقْدِ وَالْحَلِّ من کلّ بلد، لیکون الرضا به عامّاً، والتسلیم لإمامته إجماعاً، وهذا مذهب مدفوع ببیعة أبی بکر علی الخلافة باختیار من حضرها، ولم یُنتظر ببیعته قدومُ غائب عنها».

طایفه ای گفته اند که امامت جز با اجماع اکثریت اهل حل و عقد از هر شهری منعقد نمی شود؛ تا این رضایت عموم مردم از آن استنباط شود و همه مردم تسلیم امامت او باشند، این دیدگاه مردود است به واسطه بیعت با ابوبکر بر خلافت که تنها حاضران با او بیعت کردند و اصلا منتظر آمدن و بیعت غائبان نشدند.

الماوردی البصری الشافعی، أبو الحسن علی بن محمد بن حبیب (متوفای450هـ)، الأحکام السلطانیة والولایات الدینیة،ج1، ص7، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، 1405هـ ـ 1985م

یعنی تنها حاضران در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند و او را انتخاب کردند و اصلا منتظر دیگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله که همه آن ها در جیش اسامه یا در جاهای دیگر حضور داشتند، نماندند و ابوبکر را انتخاب کردند.

قرطبی متوفای671هـ می نویسد:

فإن عقدها واحد من أهل الحل والعقد فذلک ثابت ویلزم الغیر فعله خلافا لبعض الناس حیث قال: لا تنعقد إلا بجماعة من أهل الحل والعقد ودلیلنا أن عمر رضی الله عنه عقد البیعة لأبی بکر.

اگر یک نفر از اهل حق و عقد، امامت شخصی را منعقد کند؛ امامت او ثابت می شود و عمل او برای دیگران نیز الزام آور است؛ بر خلاف نظر برخی از مردم که گفته اند: امامت، جزء با جماعتی از اهل حل و عقد منعقد نمی شود. دلیل ما این است که عمر (به تنهائی) بیعت با ابوبکر را منعقد کرد.

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای671هـ)، الجامع لأحکام القرآن،ج1، ص269، ناشر: دار الشعب - القاهرة.

امام الحرمین ابوحامد غزالی متوفای478هـ می گوید:

«اعلموا أنّه لا یشترط فی عقد الإمامة، الإجماع؛ بل تنعقد الإمامة وإن لم تجمع الأمّة علی عقدها، والدلیل علیه أنّ الإمامة لمّا عُقِدت لأبی بکر إبتَدَر لإمضاء أحکام المسلمین، ولم یتأنّ لانتشار الأخبار إلی من نأی من الصحابة فی الأقطار، ولم ینکر منکر. فإذا لم یُشترط الإجماعُ فی عقد الإمامة، لم یَثبُت عددٌ معدود ولا حدّ محدود، فالوجه الحکم بأنّ الإمامة تنعقد بعقد واحد من أهل الحلّ والعقد»..

بدانید که در انعقاد امامت اجماع شرط نیست؛ بلکه امامت منعقد می شود؛ ولو این که امت بر آن اجماع نداشته باشند. دلیل ما برای آن این است که وقتی امامت ابوبکر منعقد شد، او به اجرای احکام مسلمانان مبادرت ورزید و صبر نکرد تا خبر امامت او به تمام صحابه در همه شهرها برسد؛ کسی نیز منکر آن نشده. وقتی برای انعقاد امامت نیازی به اجماع نباشد، عددی مشخص و حدی خاصی نیز معین نمی شود؛ پس نظر بهتر این است که امامت با نظر و انتخاب یک نفر از اهل حل و عقد نیز منعقد می شود.

الإرشاد فی الکلام: 424، باب فی الاختیار وصفته وذکر ما تنعقد الإمامة به، ط. القاهرة 1369 هـ.

عضد الدین إیجی متوفای756هـ در کتاب المواقف می گوید:

وإذا ثبت حصول الإمامة بالاختیار والبیعة فاعلم أن ذلک لا یفتقر إلی الإجماع إذ لم یقم علیه دلیل من العقل أو السمع بل الواحد والإثنان من أهل الحل والعقد کاف لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم فی الدین اکتفوا بذلک کعقد عمر لأبی بکر وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان.

وقتی ثابت شود که امامت با انتخاب و بیعت مردم، حاصل می شود؛ پس بدان که این امامت نیازی به اجماع ندارد؛ زیرا برای لزوم اجماع دلیلی عقلی و نقلی وجود ندارد؛ بلکه وجود یک یا دو نفر از اهل حل و عقد کافی است؛ زیرا ما می دانیم که صحابه با تمام صلابتی که در دین داشتند؛ به نظر عمر در انتخاب ابوبکر و نظر عبد الرحمن بن عوف در انتخاب عثمان، کفایت کردند.

تا آن جائی که می گوید:

ولم یشترطوا اجتماع من فی المدینة فضلا عن إجماع الأمة هذا ولم ینکر علیهم أحد وعلیه انطوت الأعصار إلی وقتنا هذا.

حتی اجماع کسانی که در مدینه حاضر هستند، نیز شرط نیست؛ چه رسد به اجماع تمام امت، کسی آن را انکار نکرده و روش مردم تا زمان ما نیز به همین منوال بوده است.

الإیجی، عضد الدین (متوفای756هـ)، کتاب المواقف،ج3، ص591، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولی، 1417هـ، 1997م.

در نتیجه به اعتراف بزرگان و دانشمندان اهل سنت، انتخاب ابوبکر اجماعی نبوده و حاضران در سقیفه بدون در نظر گرفتن نظرات دیگر اصحاب، ابوبکر را انتخاب کردند.

از همه این ها گذشته در خود صحیح بخاری آمده است که عمر بن الخطاب اعتراف می کند، تمام انصار، علی بن أبی طالب و تمام طرفداران او، همچنین زبیر بن عوام و طرفداران او از بیعت با ابوبکر خودداری کردند و با انتخاب او به عنوان خلیفه مخالف بودند:

حین تَوَفَّی الله نَبِیَّهُ صلی الله علیه وسلم أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، صحیح البخاری ج6، ص2505، ح6442، کتاب الْمُحَارِبِینَ من أَهْلِ الْکُفْرِ وَالرِّدَّةِ، بَاب رَجْمِ الْحُبْلَی فی الزِّنَا إذا أَحْصَنَتْ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

حتی خود ابوبکر اعتراف کرده است که خلافت او شورائی نبوده است، آن جا که می گوید:

وقد کانت بیعتی فلتة وذلک أنی خشیتُ الفتنة.

بیعت من یک امر ناگهانی و اتفاقی بیش نبود؛ و به خاطر جلوگیری از فتنه به قبول خلافت تن دادم.

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف،ج1، ص255؛

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد،ج12، ص315، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1414هـ.

و نیز اعتراف عمر می کند:

إنما کانت بَیْعَةُ أبی بَکْرٍ فَلْتَةً وَتَمَّتْ ألا وَإِنَّهَا قد کانت کَذَلِکَ وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَی شَرَّهَا وَلَیْسَ فیکم من تُقْطَعُ الْأَعْنَاقُ إلیه مِثْلُ أبی بَکْرٍ من بَایَعَ رَجُلًا من غَیْرِ مَشُورَةٍ من الْمُسْلِمِینَ فلا یتابع هو ولا الذی تابعه تَغِرَّةً أَنْ یُقْتَلَا.

بیعت با ابوبکر، امری ناگهانی بود و تمام شد، به درستی که این چنین بود؛ ولی خداوند ما را از شر او حفظ کرد؛ در میان شما کسی دیگری همانند ابوبکر نباشد؛ اگر کسی بدون مشورت با مسلمانان بیعت کند، بیعت شوند و هم بیعت کننده، باید کشته شوند.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری،ج6، ص2505، ح6442، کتاب المحاربین، بَاب رَجْمِ الْحُبْلَی فی الزِّنَا إذا أَحْصَنَتْ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

ثانیاً: وقتی ثابت شود که این روایت حد اقل با چهار سند از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است، روایت متواتر می شود؛ همان طوری که ابن حزم اندلسی، بعد از نقل روایتی که تنها چهار نفر از أصحاب آن را نقل کرده، می گوید:

فَهَؤُلاَءِ أَرْبَعَةٌ من الصَّحَابَةِ رضی الله عنهم فَهُوَ نَقْلٌ تَوَاتَرَ وَلاَ تَحِلُّ مُخَالَفَتُهُ.

ای چهار نفر از أصحاب این روایت را نقل کرده اند؛ پس این نقل، متواتر است و مخالفت با آن جایز نیست.

إبن حزم الأندلسی الظاهری، ابومحمد علی بن أحمد بن سعید (متوفای456هـ)، المحلی، ج9، ص7، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ناشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت.

روایت «علی ولی کل مؤمن من بعدی» نیز با چهار سند صحیح از چهار نفر از أصحاب نقل شده است؛ پس متواتر است و مخالفت با روایت متواتر جایز نیست. و حتی برخی از علمای سنی گفته اند که انکار روایت متواتر مساوی با کفر است:

وَمَنْ أَنْکَرَ الْمُتَوَاتِرَ فَقَدْ کَفَرَ

هر کس روایت متواتر را انکار کند، به درستی که کافر شده است.

الشیخ نظام الدین وجماعة من علماء الهند، الفتاوی الهندیة فی مذهب الإمام الأعظم أبی حنیفة النعمان،ج2، ص265، ناشر: دار الفکر - 1411هـ - 1991م.

بنابراین نه تنها اجماع اهل سنت بر خلافت ابوبکر ارزشی ندارد و چیزی را ثابت نمی کند؛ بلکه این اجماع با روایت متواتر که انکار آن کفر است، در تضاد می شود؛ البته اگر اجماعی باشد که پیش از این خلاف آن را ثابت کردیم.

ثالثاً: این روایت ثابت می کند که خلافت بعد از رسول خدا، انتصابی است نه انتخابی؛ بنابراین مردم اصلا حق انتخاب کس دیگری را نداشته اند تا اجماع آن ها بر همه حجت و دلیل قطعی باشد. در حقیقت اجماع آن ها بر خلافت ابوبکر، در برابر فرمان و خواست خدا و رسول خدا بوده و چنین اجماعی نه تنها حجت و مجزی نیست؛ بلکه عین گمراهی و ضلالت است.

در اصطلاح اصولیین، روایات ثابت کننده ولایت امیرمؤمنان علیه السلام، بر اجماعی که جناب هیثمی مدعی شده، «ورود» دارد و موضوع اجماع را از بین می برد.

توضیح مطلب:

ورود به این معنا است که دلیل «وارد» موضوع دلیل «مورود» را به صورت حقیقی و کامل بر می دارد؛ یعنی با وجود «دلیل وارد»، «دلیل مورود» اصلا موضوعیت ندارد.

در این جا روایت «وهو ولی کل مؤمن بعدی» دلیل وارد و إجماعی که هیثمی مدعی شده، دلیل مورود است و با وجود این روایت اصلا اجماع موضوعیت ندارد؛ زیرا ولایت و حکومت در درجه اول از آن خداوند است و خداوند این ولایت را به امیرمؤمنان علیه السلام داده است. پس با وجود این دلیل اصلا نوبت به اجماع نمی رسد.

اولویت به معنای قرب و تبعیت است:

ثالثها سلمنا أنه أولی لکن لا نسلم أن المراد أنه الأولی بالإمامة بل بالاتباع والقرب منه فهو کقوله تعالی «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ» ولا قاطع بل ولا ظاهر علی نفی هذا الاحتمال بل هو الواقع إذ هو الذی فهمه أبو بکر وعمر وناهیک بهما من الحدیث فإنهما لما سمعاه قالا له أمسیت یا ابن أبی طالب مولی کل مؤمن ومؤمنة أخرجه الدارقطنی وأخرج أیضا أنه قیل لعمر إنک تصنع بعلی شیئا لا تصنعه بأحد من أصحاب النبی (ص) فقال إنه مولای.

دلیل سوم: ما می پذیریم که علی (علیه السلام) أولی است؛ اما نمی پذیریم که مقصود، اولویت او امامت باشد؛ بلکه منظور از آن اولیت به پیروی و قرب است؛ پس سخن پیامبر همانند این گفته خداوند است که «سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند» نه دلیل قطعی و نه دلیل ظاهری بر نفی این احتمال وجود ندارد؛ بلکه واقعیت همین است و ابوبکر و عمر نیز همین معنا را فهمیده اند؛ زیرا آن ها وقتی این سخن را شنیدند به علی (علیه السلام) گفتند: «ای پسر ابوطالب، تو از امروز مولی هر مؤمن و مؤمنه ای شدی». این روایت را دارقطنی نقل کرده. و همچنین دارقطنی نقل کرده است که به عمر گفتند: تو کاری را که امروز نسبت به علی علیه السلام، برای هیچ یک از أصحاب انجام نداده بودی، در جواب گفت: او مولای من است.

الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة،ج1، ص110، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1997م.

پاسخ:

در پاسخ به این شبه به چند نکته اشاره می کنیم:

اولاً: ایشان آیه را به صورت کامل نقل نکرده است و اگر به صورت کامل نقل می کرد، معنا و مقصود خدا و پیامبرش بهتر روشن می شد:

إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وهذَا النَّبِیُّ والَّذینَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنین . آل عمران/68.

سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و (در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند همچنین) این پیامبر و کسانی که (به او) ایمان آورده اند (از همه سزاوارترند) و خداوند، ولیّ و سرپرست مؤمنان است.

جمله «أَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی» از نظر معنا و الفاظ دقیقا همانند جمله «وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنین» است نه شبیه «أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهیمَ...». رسول خدا همان ولایتی را که خود او و خداوند عزوجل بر مؤمنان دارد، برای امیرمؤمنان علیه السلام ثابت کرده است. هر معنای جمله «الله ولی المؤمنین» داشته باشد، جمله «أنت ولی کل مؤمن بعدی» نیز همان معنا و مقصود را می رساند؛ اما چرا ابن حجر هیثمی کل آیه را نیاورده است؟

ثانیاً: همان طور که پیش از این گفتیم و مبارکفوری نیز اعتراف کرده بود، کلمه «بعدی» نقش اساسی در تعیین معنای روایت و مقصود پیام آور خدا دارد؛ چرا که طبق این روایت، رسول خدا همان ولایتی را که خودش دارد، برای بعد از خودش به امیرمؤمنان علیه السلام واگذار کرده است.

تردیدی نیست که ولایت رسول خدا صلی الله علیه وآله، همان ولایت خداوند و به معنای اولویت در تصرف است؛ چنانچه خداوند می فرماید:

النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم . الأحزاب/6.

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است .

تمام مفسران شیعه و سنی اتفاق دارند که مقصود خداوند در این آیه اولویت در تصرف، اطاعت مطلق و... است. رسول خدا دقیقا همین ولایتی را که خودش دارد، برای بعد از خودش به امیرمؤمنان علیه السلام ثابت کرده و فرموده:

إِنَّ عَلِیًّا مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ، وَهُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی.

به درستی که علی از من است و من از اویم، و او «ولی» هر مؤمنی بعد از من است.

ثالثاً: تبریک گفتن ابوبکر و عمر، بهترین دلیل است بر این که مقصود رسول خدا صلی الله علیه وآله چیزی غیر از قرب، دوستی، نصرت و... است؛ چرا که امیرمؤمنان علیه السلام پیش از آن نیز دوست مردم و همواره یاور مؤمنان بوده است:

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض . التوبه/71.

مردان و زنان باایمان، ولیّ (یار و یاور) یکدیگرند....

و امیرمؤمنان علیه السلام نیز پیش از آن جزء همین مؤمنان و یاور همه مؤمنان بوده است؛ پس باید در آن روز به مقام جدیدی دست یافته باشد که شایسته تبریک گفتن داشته باشد.

جمله «أمسیت یا ابن أبی طالب مولی کل مؤمن ومؤمنة؛ تو از امروز مولای هر مومن و مؤمنه ای شدی» نظر ما را تأیید و مقصود ابوبکر و عمر را روشن تر می کند؛ چرا که امیرمؤمنان علیه السلام پیش از آن نیز دوست و یاور مؤمنان بوده نه دشمن مؤمنان و از آن روز به مقام جدیدی دست یافته است؛

رابعاً: اگر طبق سخن ابن حجر هیثمی معنای «أنت ولی کل مؤمن بعدی» «اتباع وقرب» باشد، باید بگوییم که علی بن أبی طالب وظیفه دارد که از مؤمنان تبعیت و پیروی کند و زمانی «أولی بالمؤمنین» خواهد بود که به صورت مطلق از مؤمنان پیروی کرده باشد؛ همان طوری که طبق آیه قرآن، پیروان حضرت ابراهیم و کسانی که تبیعت کامل از آن حضرت کرده اند، «اولی الناس بإبراهیم» ملقب شده بودند.

آیا ابن حجر می تواند این معنا را بپذیرد؟

آیا این معنا با روایت رسول خدا سازگاری دارد؟

خامساً: حتی اگر به معنای «إتباع وقرب» نیز باشد، بازهم شایستگی آن حضرت را به خلافت ثابت می کند؛ زیرا با وجود شخصی که «اولی الناس» نسبت به مردم است؛ چرا دیگران که دارای چنین مقامی نیستند، خلیفه شوند؟

امامت امام علی علیه السلام، بلافصل نیست؛ تقدیم مفضول بر افضل جایز است:

ابن حجر هیثمی در چهارمین دلیل خود می گوید:

رابعها سلمنا أنه أولی بالإمامة فالمراد المآل وإلا کان هو الإمام مع وجوده (ص) ولا تعرض فیه لوقت المآل فکان المراد حین یوجد عقد البیعة له فلا ینافی حینئذ تقدیم الأئمة الثلاثة علیه لانعقاد الإجماع حتی من علی علیه کما مر وللأخبار السابقة المصرحة بإمامة أبی بکر وأیضا فلا یلزم من أفضلیة علی علی معتقدهم بطلان تولیة غیره لما مر أن أهل السنة أجمعوا علی صحة إمامة المفضول مع وجود الفاضل بدلیل إجماعهم علی صحة خلافة عثمان واختلافهم فی أفضلیته علی علی وإن کان أکثرهم علی أن عثمان أفضل منه....

چهارمین دلیل: حتی اگر بپذیریم که مقصود اولی به امامت باشد، مراد آن حضرت آینده و عاقبت است و گرنه لازم می آید که علی (علیه السلام) با وجود رسول خدا، امام باشد. و رسول خدا زمان تحقق آن را در آینده مشخص نکرده است؛ پس مقصود آن است که هر وقت مردم با او بیعت کردند، او امام است؛ بنابراین منافاتی ندارد با تقدیم ائمه سه گانه؛ چرا که برای امامت آن ها اجماع منعقد شده؛ حتی از جانب خود علی (علیه السلام) چنانچه گذشت. و به دلیل روایاتی که تصریح به امامت ابوبکر داشت.

همچنین طبق اعتقاد اهل سنت، افضلیت علی (علیه السلام) ولایت غیر او را باطل نمی کند؛ زیرا اهل سنت اجماع دارند بر صحت امامت مفضول با وجود فاضل؛ زیرا آن ها اجماع دارند بر صحت خلافت عثمان، با اختلافی آن ها در افضلیت عثمان بر علی دارند؛ اگر چه اکثر بر این باورند که عثمان از علی (علیه السلام) افضل است.

الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة،ج1، ص110، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1997م.

دهلوی نیز همین شبهه را مطرح کرده و گفته:

و نیز ولی از الفاظ مشترکه است چه ضرور است که اولی به تصرف مراد باشد و نیز غیر مقید است به وقت و مذهب اهل سنت همین است که در وقتی از اوقات حضرت امیر امام مفترض الطاعه بود بعد از جناب پیغمبر صلی الله علیه و سلم.

الدهلوی، حافظ (عبدالعزیز) غلام حلیم بن شیخ قطب الدین احمد بن شیخ ابوالفیض المعروف به شاه ولی الله الهندی، تحفه اثنا عشری، ص346

پاسخ:

اولاً: همان طوری که پیش از این گفتیم، بر خلاف گفته ابن حجر، رسول خدا صلی الله علیه وآله از کلمه «من بعدی» استفاده کرده و زمان تحقق آن را نیز مشخص کرده است؛ بنابراین به صورت مطلق نفرموده؛ بلکه قید زده و دقیقا بعد از خودش را زمان تحقق امامت و این ولایت مشخص کرده است.

بنابراین، با وجود علی بن أبی طالب علیه السلام دیگران حق خلافت و امامت نخواهند داشت و خلافت آن ها باطل است.

ثانیاً: امیرمؤمنان علیه السلام حتی با وجود رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز این ولایت را اعمال کرده است و حق تصرف داشته است و اتفاقا همین اعمال ولایت از جانب آن حضرت، باعث شکایت أصحاب شد و رسول خدا صلی الله علیه وآله در جواب آن ها فرمود که او:

وَهُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی.

این مسأله هیچ محذوری نیز ندارد؛ چرا که ولایت امیرمؤمنان علیه السلام، در عرض ولایت رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست؛ بلکه در طول ولایت ایشان بوده است.

اما این که ایشان ادعا کرده، ولایت مفضول با وجود فاضل اشکالی ندارد، بر خلاف عقل، قرآن و سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله است؛ زیرا تمام عقلای عالم تقدیم مفضول بر فاضل را قبیح می دانند. تا کنون دیده نشده است که در شرایط مساوی بیماری با وجود طبیب متخصص و مجرب، سراغ پزشک عمومی و تازه کار برود که احتمال دارد بیماریش نه تنها معالجه نشود؛ بلکه بدتر هم بشود.

آیات قرآن کریم بهترین دلیل بر این است که تقدیم مفضول بر افضل جایز نیست، خداوند در آیات متعدد این مطلب را گوشزد کرده است؛ چنانچه در آیات متعدد این نکته را متذکر شده است:

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی والْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ. الرعد/16.

بگو: «آیا نابینا و بینا یکسانند؟! یا ظلمتها و نور برابرند؟!

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وهُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوی هُوَ ومَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وهُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیم . النحل/76.

خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است و قادر بر هیچ کاری نیست و سربار صاحبش می باشد او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی دهد آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می کند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟!

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ والَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب . الزمر/9.

بگو: «آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می شوند!»

و یا در آیه دیگر می فرماید:

أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ. یونس/35.

آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید؟!»

پیش از این روایات زیادی را نیز از طریق اهل سنت نقل کردیم که رسول خدا صراحتا فرمود:

مَن تَقَدَّمَ علی قومٍ من المسلمین یَری أنَّ فیهم من هو أفضلُ منه فقد خانَ اللهَ ورسولَه والمسلمین.

هر کس خودش را بر گروهی از مسلمانان مقدم کند؛ در حالی که می داند در میان آن قوم کسی بهتر از او وجود دارد؛ به درستی که به خدا، رسول او و مسلمانان خیانت کرده است.

بنابراین، هم از نظر عقل، هم از نظر قرآن و هم از نظر روایات اهل سنت، تقدیم مفضول بر افضل جایز نیست.

این ها مهمترین سؤالات و شبهاتی بود که علمای اهل سنت در پاسخ به روایت «علی ولی کل مؤمن بعدی» مطرح کرده بودند.

معنای کلمه ولی در فرهنگ صدر اسلام

پس از پاسخ به این شبهات، نوبت به این می رسد که معنای دقیق کلمه «ولی» و مشتقات آن از دیدگاه لغت مشخص شود.

تردیدی نیست که تمام لغت ها در حال تغییر و تحول هستند و معانی و کلمات در گذر زمان تغییر خواهند کرد؛ بنابراین ما اگر می خواهیم معنای دقیق کلام خدا و رسول او را بفهمیم باید به فرهنگ واژگان و فهم مردم همان زمان مراجعه کنیم.

با مراجعه به کلمات و سخنان خلفای سه گانه و افراد نزدیک به آن ها، درمی یابیم که همه آن ها از کلمه «ولی» سرپرستی، اولویت به تصرف، امامت، حکومت و خلافت را فهمیده و در سخنرانی ها، گفتگوها و نوشته هایشان استفاده کرده اند. ما به چند نمونه اشاره می کنیم.

بلاذری در انساب الأشراف، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار، طبری و ابن کثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت، نقل کرده اند که وقتی ابوبکر به خلافت رسید، در نخستین سخنرانی خود ولی مردم معرفی کرد:

لَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُ، خَطَبَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَیُّهَا النَّاسُ فَقَدْ وُلِّیتُکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ.

و چون ابوبکر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم من رهبر شما شده ام؛ ولی بهترین شما نیستم.

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف، ج1، ص254؛

الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، عیون الأخبار، ج1، ص34؛

الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ)، تاریخ الطبری، ص237 ـ 238، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.

این خطبه با سند های صحیح نقل شده است؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، بعد از نقل این خطبه می نویسد:

وهذا إسناد صحیح.

سند این حدیث صحیح است.

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج6، ص301، ناشر: مکتبة المعارف - بیروت.

مسلم بن حجاج نیشابوری به نقل از خلیفه دوم می نویسد:

فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قَالَ أَبُو بَکْرٍ: أَنَا وَلِیُّ رَسول صلی الله علیه وآله مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ. فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَوَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم،ج3، ص1378، ح 1757، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْء، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

در این روایت خلیفه دوم تصریح می کند که ابوبکر خود را ولی و خلیفه رسول خدا می دانست؛ ولی شما دو نفر او را تکذیب کرده و وی را خیانت کار و... می دانستید، من نیز خودم را ولی و خلیفه رسول خدا می دانم و شما دو نفر مرا دروغگو خیانت کار و... می دانید.

عبد الرزاق عن معمر عن الزهری عن مالک بن أوس بن الحدثان النصری... فلما قبض رسول الله صلی الله علیه وآله قال أبو بکر أنا ولی رسول الله صلی الله علیه وآله بعده أعمل فیه بما کان یعمل رسول الله صلی الله علیه وآله فیها ثم أقبل علی علی والعباس فقال وأنتما تزعمان أنه فیها ظالم فاجر والله یعلم أنه فیها صادق بار تابع للحق ثم ولیتها بعد أبی بکر سنتین من إمارتی فعملت فیها بما عمل رسول الله صلی الله علیه وآله وأبو بکر وأنتما تزعمان أنی فیها ظالم فاجر.

عمر گفت: و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت: من ولی و جانشین پیامبرم، و همانگونه که او رفتار کرد من نیز چنان خواهم رفتار کرد؛ سپس عمر به علی و عباس گفت: شما خیال می کردید که أبو بکر ظالم و فاجر است... سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم...

إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار،ج5، ص469، ح9772، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.

نکته مهم در این روایت این است که ابوبکر می گوید:

«أنا ولی رسول الله صلی الله علیه وآله بعده».

کلمه « بعده » مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود می رساند.

عمر بن الخطاب نیز در نخستین سخنرانی اش خود را «ولی» مسلمانان معرفی کرده است:

خطب عمر بن الخطاب حین ولی فحمد الله وأثنی علیه وصلی علی نبیه ثم قال: إنی قد ولیت علیکم....

عمر پس از به خلافت رسیدنش خطبه خواند و بعد از حمد و ثنای الهی گفت: من بر شما خلیفه شده ام....

البلاذری، أحمد بن یحیی، أنساب الأشراف، ج3، ص412؛ الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج2، ص572، دار الکتب العلمیة - بیروت.

و در آخرین لحظات عمرش آروز می کرد که ایکاش فلانی و فلانی بود تا آن ها را به عنوان «ولی» بر مردم انتخاب می کردم:

حدثنا هارون بن معروف قال حدثنا ضمرة بن ربیعة عن الشیبانی عن أبی العجفاء قال قیل لعمر رضی الله عنه یا أمیر المؤمنین لو عهدت قال: لو أدرکت أبا عبیدة بن الجراح لولیته...

النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای262هـ)، تاریخ المدینة المنورة،ج2، ص61، رقم: 1496،تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417هـ-1996م.

لو أدرکت أبا عبیدة بن الجراح باقیا استخلفته وولیته... ولو أدرکت خالد بن الولید لولیته.

الدینوری، عبد الله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، ج1، ص25، تحقیق: خلیل المنصور، دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ.

لو کان سالم مولی حذیفة حیا لولیته.

إبن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص194، دار القلم - بیروت - 1984؛ أبی حیان الأندلسی، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، ج4، ص314ـ بیروت، 1422هـ.

لو أدرکت معاذ بن جبل ثم ولیته.

الأصبهانی، ابونعیم أحمد بن عبد الله، حلیة الأولیاء، ج1، ص229، دار الکتاب العربی - بیروت، 1405هـ.

از زبان عائشه نیز نقل شده است که گفت:

لما ولی أبو بکر قال: قد علم قومی أن حرفتی لم تکن لتعجز عن مؤونة أهلی...

الزهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج3 ص185، دار صادر - بیروت

وقتی ابو بکر خلیفه شد گفت: به درستی قوم من می داند که شغل من به خاطر این نبوده که من از خرج خانواده ام عاجز بودم.

ألبانی گفته است:

وإسناد هذا صحیح علی شرط الشیخین.

اسناد این حدیث بنا برشرط شیخین صحیح است

ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ)، إرواء الغلیل،ج8، ص232تحقیق: إشراف: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1405 - 1985م.

عبد الملک بن مروان روزی خطاب کرد گفت:

ولیکم عمر بن الخطاب، وکان فظا غلیظا مضیقا علیکم فسمعتم له.

سرپرست شما عمر بن خطاب، تندخو و سخت دل و در تنگنا قرار دهنده بر شما بوده پس به او گوش می دادید.

ابن سیده المرسی، أبو الحسن علی بن إسماعیل (الوفاة: 458هـ)، المحکم والمحیط الأعظم،ج1، ص514، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 2000م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عبد الحمید هنداوی

المسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی (متوفای346هـ) مروج الذهب،ج1، ص40192، دار النشر:

کان عمر بن عبد العزیز رضی الله عنه یقول إذا رأی القاسم بن محمد بن أبی بکر: لو کان لی من الأمر شیء لولیته الخلافة.

عمر ابن عبد العزیز هر وقت قاسم بن محمد را می دید می گفت اگر قدرت می داشتم او را خلیفه می کردم

إبن خلدون الحضرمی، عبد الرحمن بن محمد (متوفای808 هـ)، مقدمة ابن خلدون،ج1، ص206، ناشر: دار القلم - بیروت - 1984، الطبعة: الخامسة.

السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن(متوفای902هـ)، التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة،ج2، ص377،ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1414هـ/ 1993م.

نتیجه نهائی:

روایت «علی ولی کل مؤمن بعدی» با عبارت های مختلف و سند های متعدد و صحیح نقل شده است و ولایت مطلق و بلافصل امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت می کند.

http://bayanbox.ir/view/2627650684111970921/%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%AA2.pngروایت پنجم: حدیث غدیر

حدیث غدیر، برترین دلیل شیعه بر ولایت امیر مؤمنان علیه السلام است که با سند های صحیح و به صورت متواتر از طریق شیعه و سنی نقل شده است؛ اما در عین حال برخی از علمای اهل سنت که اعتراف به چنین مطلبی برایشان ناگوار و پذیرش چنین حقیقتی سخت بوده، چشمان خود را بسته و صحت آن را زیر سؤال برده اند !

از جمله ابن حزم اندلسی ظاهری که با دفاع از ابن ملجم مرادی، عداوت خود با امیر مؤمنان علیه السلام را علنی کرده است، در کتاب الفصل خود می نویسد:

وأما من کنت مولاه فعلی مولاه فلا یصح من طریق الثقات أصلاً.

حدیث: من کنت مولاه... به هیچ وجه از طریق افراد ثقه تایید نشده است.

ابن حزم اندلسی، علی بن أحمد بن سعید بن حزم الطاهری أبو محمد (متوفای548 هـ)، الفٍصَل فی الملل والأهواء والنحل، ج 4، ص 116، ناشر: مکتبة الخانجی - القاهرة.

و ابن تیمیه حرانی (متوفای728هـ) نیز که در انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام زبانزد عام و خاص است در منهاج السنة می نویسد:

وأما قوله من کنت مولاه فعلی مولاه فلیس هو فی الصحاح لکن هو مما رواه العلماء وتنازع الناس فی صحته فنقل عن البخاری وإبراهیم الحربی وطائفة من أهل العلم بالحدیث انهم طعنوا فیه وضعفوه....

حدیث: من کنت مولاه... در کتب روائی صحیح شش گانه آورده نشده است، بعضی از دانشمندان آن را روایت کرده اند؛ ولی در صحت آن دچار اختلاف شده اند، از بخاری و ابراهیم حربی وگروهی دیگر از اهل دانش نقل شده است که آنان این حدیث را تضعیف کرده اند.

إبن تیمیة الحرانی، أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم، منهاج السنة النبویة، ج 7، ص319، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة الأولی، 1406.

و سعد الدین تفتازانی (متوفای791هـ) در جواب از حدیث غدیر می نویسد:

والجواب منع تواتر الخبر فإن ذلک من مکابرات الشیعة کیف وقد قدح فی صحته کثیر من أهل الحدیث ولم ینقله المحققون منهم کالبخاری ومسلم والواقدی.

جواب ما این است که حدیث غدیر متواتر نیست و این از زورگویی های شیعه است،؛ زیرا بسیاری از علما و محققین علم حدیث؛ از جمله بخاری، مسلم و واقدی در صحتش اشکال کرده و آن را نقل ننموده اند.

التفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله ، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج 2، ص 290، ناشر: دار المعارف النعمانیة - باکستان، الطبعة: الأولی، 1401هـ - 1981م.

برای روشن شدن حقیت مطلب و نیز برای سنجش ارزش سخن ابن حزم، ابن تیمیه و تفتازانی کافی است که به اعترافات علما و دانشمندان نام آور اهل سنت که در علم حدیث و رجال خبره فن هستند، در باره حدیث غدیر اشاره شود. طبیعی است که با اثبات صحت و یا تواتر حدیث غدیر و ورود آن در صحاح سته اهل سنت، میزان تقوی و انصاف این دو دانشمند سنی برای همگان روشن خواهد شد.

اعتراف علمای اهل سنت به صحت حدیث غدیر

1. ترمذی از أبو طفیل:

حدثنا محمد بن بَشَّارٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ عن سَلَمَةَ بن کُهَیْلٍ قَال سمعت أَبَا الطُّفَیْلِ یحدث عن أبی سَرِیحَةَ أو زَیْدِ بن أَرْقَمَ شَکَّ شُعْبَةُ عن النبی صلی الله علیه وسلم قال: «من کنت مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ».

قال: أبو عِیسَی هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صحیح وقد رَوَی شُعْبَةُ هذا الحدیث عن مَیْمُونٍ أبی عبد اللَّهِ عن زَیْدِ بن أَرْقَمَ عن النبی صلی الله علیه وسلم وأبو سَرِیحَةَ هو حُذَیْفَةُ بن أَسِیدٍ الْغِفَارِیُّ صَاحِبُ النبی.

أبی سریحه و یا زید بن أرقم (تردید از شعبه است) از رسول خدا نقل کرده اند که آن حضرت فرمود: «هرکس من مولای او هستم، پس علی مولای او است».

این حدیث حسن و صحیح است، شعبه این روایت را از میمون بن عبد الله از زید بن أرقم از رسول خدا صلی الله علیه واله نقل کرده است. أبو سریحه همان حذیفة بن أسید غفاری صحابی رسول خدا است.

الترمذی، محمد بن عیسی أبو عیسی السلمی (متوفای279هـ)، سنن الترمذی، ج 5، ص 633، ح3713، بَاب مَنَاقِبِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

محمد ناصر البانی بعد از نقل این روایت می گوید:

أخرجه الترمذی وقال: «حدیث حسن صحیح».

قلت: وإسناده صحیح علی شرط الشیخین.

ترمذی آن را نقل کرده و گفته است که این روایت حسن و صحیح است و من می گویم که سند آن با شرائطی که بخاری و مسلم برای صحت روایت قائل هستند، صحیح است.

الألبانی، محمد ناصر، سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج4، ص331ـ 332، ناشر: مکتبة المعارف ـ الریاض.

2. ابن ماجه قزوینی از سعد بن أبی وقاص:

حدثنا عَلِیُّ بن مُحَمَّدٍ ثنا أبو مُعَاوِیَةَ ثنا مُوسَی بن مُسْلِمٍ عن بن سَابِطٍ وهو عبد الرحمن عن سَعْدِ بن أبی وَقَّاصٍ قال قَدِمَ مُعَاوِیَةُ فی بَعْضِ حَجَّاتِهِ فَدَخَلَ علیه سَعْدٌ فَذَکَرُوا عَلِیًّا فَنَالَ منه فَغَضِبَ سَعْدٌ وقال تَقُولُ هذا لِرَجُلٍ سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یقول من کنت مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَسَمِعْتُهُ یقول أنت مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَی إلا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَسَمِعْتُهُ یقول لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ الْیَوْمَ رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ.

عبد الرحمن، معروف به ابن سابط، از سعد بن ابی وقّاص نقل کرده است که در یکی از سال های حج که معاویة به مکّه رفته بود، سعد بن ابی وقّاص به ملاقات او رفت. در این هنگام، حاضران برای خوشحال کردن، معاویه، از حضرت علی علیه السّلام بدگویی می کردند.

سعد، از شنیدن نکوهش آنان، خشمناک شد و گفت: چنین سخنان نابجا و نابخردانه را درباره بزرگواری می گوئید که خود از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم فرمود:

«من کنت مولاه فعلیّ مولاه».

و شنیدم خطاب به حضرت علی علیه السّلام، می فرمود:

«انت منّی بمنزلة هارون من موسی الّا أنّه لا نبیّ بعدی»

و شنیدم که فرمود:

«لاعطینّ الرّایة رجلا یحبّ اللّه ورسوله؛ همانا پرچم جنگ را به مردی می سپارم که خدا و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را دوست می دارد.

ابن ماجه القزوینی، محمد بن یزید (متوفای275 هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 45، ح121، باب فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت.

محمد ناصر البانی نیز بعد از نقل روایت می گوید:

أخرجه ابن ماجة (121 ). قلت: وإسناده صحیح.

ألبانی، محمّد ناصر، سلسة الأحادیث الصحیحة ، ج 4، ص 249، طبق برنامه المکتبة الشاملة.

3. ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب:

حدثنا عَلِیُّ بن مُحَمَّدٍ ثنا أبو الْحُسَیْنِ أخبرنی حَمَّادُ بن سَلَمَةَ عن عَلِیِّ بن زَیْدِ بن جُدْعَانَ عن عَدِیِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال أَقْبَلْنَا مع رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فی حَجَّتِهِ التی حَجَّ فَنَزَلَ فی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَأَمَرَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ فقال أَلَسْتُ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَی قال أَلَسْتُ أَوْلَی بِکُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَی قال فَهَذَا وَلِیُّ من أنا مَوْلَاهُ اللهم وَالِ من وَالَاهُ اللهم عَادِ من عَادَاهُ.

عدی بن ثابت از براء بن عازب نقل کرده است که در «حجة الوداع» که افتخار همراهی با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را داشتیم، در بازگشت، در یکی از مسیرها دستور داد برای نماز جمع شویم و در آنجا دست علی علیه السّلام را گرفت و فرمود:

«ألست أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟؛ آیا من سزاوارتر نیستم به مؤمنان از خود آنها؟ » همگی تصدیق کرده و بله گفتند. باز فرمود:

«ألست أولی بکلّ مؤمن من نفسه؛ آیا من نسبت به تک تک مؤمنان از خود آن ها سزاوارتر نیستم ؟ ».

باز هم تصدیق کرده و بله گفتند. سپس اشاره به حضرت علی علیه السّلام کرده و فرمود:

«فهذا ولیّ من أنا مولاه»؛ اکنون که فرموده مرا تصدیق کردید، بدانید که علی به هر مؤمنی همان مقام اولویت را دارد که من نسبت به آن مؤمن دارم.

سپس فرمود: « پروردگارا! دوست علی علیه السّلام را دوست بدار، و دشمن او را خوار و ذلیل فرما ».

ابن ماجه القزوینی، محمد بن یزید (متوفای275 هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 43، ح116، فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت.

البانی بعد از نقل این روایت می گوید:

صحیح.

محمّد ناصر الألبانی، صحیح ابن ماجة، ج 1، ص 26، ح113، طبق برنامه المکتبة الشاملة.

4. ابن حجر عسقلانی از امیر مؤمنان علیه السلام:

وقال إسحاق: أخبرنا أبو عامر العقدی، عن کثیر بن زید، عن محمد بن [ عمر ] بن علی عن أبیه، عن علی رضی الله عنه قال: إن النبی صلی الله علیه وسلم حضر الشجرة بخم، ثم خرج آخذا بید علی رضی الله عنه قال: « ألستم تشهدون أن الله تبارک وتعالی ربکم ؟ » قالوا: بلی. قال صلی الله علیه وسلم: « ألستم تشهدون أن الله ورسوله أولی بکم من أنفسکم وأن الله تعالی ورسوله أولیاؤکم ؟ ». فقالوا: بلی. قال: « فمن کان الله ورسوله مولاه فإن هذا مولاه، وقد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلوا کتاب الله تعالی، سببه بیدی، وسببه بأیدیکم، وأهل بیتی ».

حضرت علی علیه السّلام فرموده است: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در زیر درختی در محل «خم» قرار گرفته بود، طولی نکشید از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود: ای مردم ! مگر نه این است که گواهی می دهید، خدای تعالی پروردگار شماست ؟ در پاسخ گفتند: آری ! فرمود:

مگر نه این است که گواهی میدهید، خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند ؟ و خدا و رسول او مولای شمایند ؟ گفتند: آری ! فرمود: بنا بر این، کسی که خدا و رسول او مولای او هستند، به راستی این شخص (علی علیه السّلام) مولای اوست. اینک، در میان شما دو اثر ارزنده و گرانبها می گذارم که هرگاه به آن ها تمسک کنید، هرگز در منجلاب گمراهی گرفتار نخواهید شد: یکی، کتاب خدا است که ریسمان استوار میان شما و خدا می باشد که یک طرف آن در دست حق تعالی است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگری، اهل بیت من است.

ابن حجر بعد از نقل این روایت می گوید:

( هذا إسناد صحیح )، وحدیث غدیر خم قد أخرج النسائی من روایة أبی الطفیل عن زید بن أرقم، وعلی، وجماعة من الصحابة رضی الله عنهم، وفی هذا زیادة لیست هناک، وأصل الحدیث أخرجه الترمذی أیضا.

سند این روایت صحیح است. حدیث غدیر خم را نسائی از طریق أبو طفیل از زید بن أرقم و نیز از علی علیه السلام و گروهی از صحابه نقل کرده است. در این روایت چیزهای است که در آن ها نیست. اصل حدیث را ترمذی نیز نقل کرده است.

ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر (متوفای852 هـ)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج 16، ص142، ح3943، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث - السعودیة، الطبعة: الأولی، 1419هـ .

5. احمد بن حنبل از ریاح بن الحرث:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا یحیی بن آدَمَ ثنا حَنَشُ بن الحرث بن لَقِیطٍ النخعی الأشجعی عن رِیَاحِ بن الحرث قال جاء رَهْطٌ إلی عَلِیٍّ بِالرَّحْبَةِ فَقَالُوا السَّلاَمُ عَلَیْکَ یا مَوْلاَنَا قال کَیْفَ أَکُونُ مَوْلاَکُمْ وَأَنْتُمْ قَوْمٌ عَرَبٌ قالوا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یوم غد یرخم یقول من کنت مَوْلاَهُ فان هذا مَوْلاَهُ قال رِیَاحٌ فلما مَضَوْا تَبِعْتُهُمْ فَسَأَلْتُ من هَؤُلاَءِ قالوا نَفَرٌ مِنَ الأَنْصَارِ فِیهِمْ أبو أَیُّوبَ الأنصاری.

نخعی از ریاح بن حارث روایت کرده است که گروهی در رحبه حضور مبارک حضرت علی علیه السّلام شرفیاب شدند، سلام بر آن حضرت کرده گفتند: «السّلام علیک یا مولانا» حضرت علی علیه السّلام از آنان پرسید: چگونه من مولای شما هستم با آن که شما از گروه عرب می باشید ؟ در پاسخ گفتند: به دلیل آن که در روز غدیر خم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدیم می فرمود:

«من کنت فانّ هذا مولاه»

ریاح گوید: پس از آن که گروه مورد نظر از حضور مبارک مرخّص شدند، دنبال آنان رفته و از کسانی پرسیدم که اینان از چه تیره ای هستند ؟ گفتند: از مردم «انصار» هستند که در میان آن ها أبو أیوب انصاری نیز وجود داشت.

أحمد بن حنبل، أبو عبدالله الشیبانی (متوفای241هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 5، ص 419، ح23609، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

البانی بعد از نقل این روایت می گوید:

أخرجه أحمد والطبرانی من طریق حنش بن الحارث بن لقیط النخعی الأشجعی عن ریاح بن الحارث.

قلت: وهذا إسناد جید رجاله ثقات. وقال الهیثمی: « رواه أحمد والطبرانی، ورجال أحمد ثقات ».

این روایت را احمد و طبرانی از طریق حنش بن حارث بن لقیط از ریاح بن حارث نقل کرده اند. نظر من این است که سند این روایت نیکو و راویان آن مورد اعتماد هستند. و هیثمی گفته است که احمد و طبرانی آن را نقل کرده اند و روایان مسند احمد مورد اعتماد هستند.

البانی، محمد ناصر، السلسلة الصحیحة، ج 4، ص 249، طبق برنامه المکتبة الشاملة.

6. احمد بن حنبل از أبی طفیل:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا حُسَیْنُ بن مُحَمَّدٍ وأبو نُعَیْمٍ الْمَعْنَی قَالاَ ثنا فِطْرٌ عن أبی الطُّفَیْلِ قال جَمَعَ علی رضی الله عنه الناس فی الرَّحَبَةِ ثُمَّ قال لهم أَنْشُدُ اللَّهَ کُلَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ سمع رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یقول یوم غَدِیرِ خُمٍّ ما سمع لَمَّا قام فَقَامَ ثَلاَثُونَ مِنَ الناس وقال أبو نُعَیْمٍ فَقَامَ نَاسٌ کَثِیرٌ فَشَهِدُوا حین أَخَذَهُ بیده فقال لِلنَّاسِ أَتَعْلَمُونَ انی أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا نعم یا رَسُولَ اللَّهِ قال من کنت مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ اللهم وَالِ من وَالاَهُ وَعَادِ من عَادَاهُ قال فَخَرَجْتُ وَکَأَنَّ فی نفسی شَیْئاً فَلَقِیتُ زَیْدَ بن أَرْقَمَ فقلت له انی سمعت عَلِیًّا رضی الله عنه یقول کَذَا وَکَذَا قال فما تُنْکِرُ قد سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یقول ذلک له.

فطر بن خلیفه از ابو طفیل نقل کرده است حضرت علی علیه السّلام مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود: سوگند می دهم هر مرد مسلمانی که غدیر خم را به خاطر دارد و سخنی را که در آن روز از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیده است، از جای برخیزد. سی تن از مردم برای اقامه شهادت بر پای خاستند.

ابو نعیم، گفته است که گروه بسیاری قیام کردند و اعلام کردند آن هنگام حاضر بودیم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دست امیر المؤمنین علی علیه السّلام را به دست مبارک خود گرفت خطاب به مردم فرمود:

آیا می دانید که من سزاوارتر به مؤمنان از خود آنها می باشم ؟ همگی فرمایش رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را تصدیق کردند و به همین دلیل بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:

«من کنت مولاه فهذا مولاه»

و اضافه فرمود: «پروردگارا ! دوست علی را دوست بدار، و دشمن علی را دشمن بدار.

ابو طفیل گفت: از میان جمع در حالی بیرون رفتم که در خودم احساس ناراحتی می کردم، و در بازگشت از اجتماع مردم، به دیدار زید بن ارقم رفتم و به او گفتم: از علی چنین و چنان شنیدم و ناراحت شدم ! زید گفت: آنچه را که شنیدی انکار مکن !؛ زیرا آنچه را که شنیده ای من خود از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیده ام !.

أحمد بن حنبل، أبو عبدالله الشیبانی (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل ج 4، ص 370، ح19321، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

البانی بعد از نقل این روایت می گوید:

أخرجه أحمد (4 / 370) وابن حبان فی " صحیحه " (2205 - موارد الظمآن) وابن أبی عاصم (1367 و1368) والطبرانی (4968) والضیاء فی " المختارة " (رقم -527 بتحقیقی ).

قلت: وإسناده صحیح علی شرط البخاری. وقال الهیثمی فی " المجمع " (9 / 104): " رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة ".

این روایت را احمد، ابن حبان در صحیحش، إبن أبی عاصم، طبرانی، مقدسی در المختاره که خود آن را تحقیق کرده ام، نقل نموده اند.

نظر من این است که این روایت بر طبق شرائطی که بخاری برای صحت حدیث قائل است، صحیح است. هیثمی در مجمع الزوائد گفته است که آن را احمد نقل کرده و راویان حدیث احمد، روایان صحیح بخاری هستند؛ غیر از فطر بن خلیفه که او نیز مورد اعتماد است.

البانی، محمد ناصر، السلسلة الصحیحة، ج 4، ص 249، طبق برنامه المکتبة الشاملة.

7. احمد بن حنبل از سعید بن وهب و زید بن یسع:

حدثنا عبد اللَّهِ ثنا عَلِیُّ بن حَکِیمٍ الأودی أَنْبَأَنَا شَرِیکٌ عن أبی إِسْحَاقَ عن سَعِیدِ بن وَهْبٍ وَعَنْ زَیْدِ بن یُثَیْعٍ قَالاَ نَشَدَ عَلِیٌّ الناس فی الرَّحَبَةِ من سمع رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یقول یوم غَدِیرِ خُمٍّ الا قام قال فَقَامَ من قِبَلِ سَعِیدٍ سِتَّةٌ وَمِنْ قِبَلِ زَیْدٍ سِتَّةٌ فَشَهِدُوا انهم سَمِعُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یقول لعلی رضی الله عنه یوم غَدِیرِ خُمٍّ أَلَیْسَ الله أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ قالوا بَلَی قال اللهم من کنت مَوْلاَهُ فعلی مَوْلاَهُ اللهم وَالِ من وَالاَهُ وَعَادِ من عَادَاهُ.

أبو اسحاق از سعید بن وهب و از زید بن یثیع روایت کرده است که هر دو تن گفتند: حضرت علی علیه السّلام در رحبه، حاضران را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم سخنی در حق من از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیده است از جا برخیزد. در این هنگام شش تن از کنار سعید و شش تن از پهلوی زید برخاستند و گواهی دادند که آنان در آنروز از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در محل غدیر شنیدند، خطاب به مردم فرمود:

«ألیس اللّه اولی بالمؤمنین؟»

حاضران گفتند:

آری ! خدا بر همگی آنان اولویت دارد. به همین دلیل بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:

«اللّهمّ من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه».

خدایا هرکس من مولای او هستم، علی مولای او است، خدایا دوست بدار هر کس علی را دوست دارد و دشمن باش با هر کس که با علی دشمنی کند.

أحمد بن حنبل، أبو عبدالله الشیبانی (متوفای 241 هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 1، ص 118، ح950، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

محمد ناصر البانی بعد از نقل این روایت می گوید:

و قد مضی فی الحدیث الرابع - الطریق الثانیة والثالثة. وإسناده حسن، وأخرجه البزار بنحوه وأتم منه. وللحدیث طرق أخری کثیرة جمع طائفة کبیرة منها الهیثمی فی " المجمع " (9 / 103 - 108 ).

وقدذکرت وخرجت ما تیسر لی منها مما یقطع الواقف علیها بعد تحقیق الکلام علی أسانیدها بصحة الحدیث یقینا، وإلا فهی کثیرة جدا، وقد استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد، قال الحافظ ابن حجر: منها صحاح ومنها حسان.

و جملة القول أن حدیث الترجمة حدیث صحیح بشطریه، بل الأول منه متواتر عنه صلی الله علیه وسلم کما ظهر لمن تتبع أسانیده وطرقه، وما ذکرت منها کفایة.

در حدیث چهارم، طریق دوم و سوم گذشت. سند آن حسن است و بزار به صورت کامل تر آن را نقل کرده است. علاوه بر آن برای حدیث غدیر سند های بسیاری ذکر شده است که افراد زیادی مانند هیثمی در کتابش المجمع اسناد آن را ذکر کرده اند،

ومن آنچه آورده ام به اندازه توانم بوده است که هر کسی پس از آشنائی با اسناد آن یقین به صحت پیدا می کند و گرنه بسیار بیشتر از آن است که من آورده ام. ابن عقده همه راه های نقل آن را در کتابی مستقل جمع کرده است و ابن حجر بنا بر بعضی از اسناد، آن را صحیح و بر بعضی از اسناد، حسن دانسته است.

خلاصه سخن آن که هر دو قسمت این روایت [من کنت مولاه فعلی مولاه؛ اللهم وال من والاه ] صحیح هستند؛ بلکه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده است....

البانی، محمد ناصر، السلسلة الصحیحة، ج 4، ص 249، طبق برنامه المکتبة الشاملة.

8. نسائی از زید بن أرقم:

أخبرنا محمد بن المثنی قال حدثنی یحیی بن حماد قال حدثنا أبو عوانة عن سلیمان قال حدثنا حبیب بن أبی ثابت عن أبی الطفیل عن زید بن أرقم قال لما رجع رسول الله صلی الله علیه وسلم عن حجة الوداع ونزل غدیر خم أمر بدوحات فقممن ثم قال کأنی قد دعیت فأجبت وإنی قد ترکت فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله وعترتی أهل بیتی فأنظروا کیف تخلفونی فیهما فإنهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض ثم قال إن الله مولای وأنا ولی کل مؤمن ثم أخذ بید علی فقال من کنت ولیه فهذا ولیه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقلت لزید سمعته من رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال ما کان فی الدوحات أحد إلا رآه بعینیه وسمعه بأذنیه.

ابو طفیل از زید بن ارقم نقل کرده است: هنگامی که پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله از حجّة الوداع بازمی گشت، در محل غدیر خم منزل کرد و به درختان چندی که در آن نزدیکی بود اشاره کرد. اصحاب بلا فاصله زیر آن درخت ها را تمیز کرده و سایبانی برای رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله تشکیل دادند. حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله در زیر آن سایبان قرار گرفت و خطاب به حاضران فرمود:

روزگار من به پایان رسیده و مرا به سوی خدا و عنایات حضرت او دعوت کرده اند، دعوت حضرت او را اجابت کرده ام. اینک، دو اثر گرانبها در میان شما به جای می گذارم که یکی از آن دو، مهمتر از دیگری است و آن دو اثر گرانبار، کتاب خدا و عترت اهل بیت من است؛ اینک بنگرید تا پس از رحلت من با آن ها چگونه رفتار خواهید کرد. بدیهی است این دو یادگار از یکدیگر دور نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر با من ملاقات نمایند. سپس فرمود:

«انّ اللّه مولای وانا ولیّ کلّ مؤمن»

سپس دست علی علیه السّلام را گرفت و فرمود:

«من کنت ولیّه فهذا ولیّه اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه»

ابو طفیل گوید: از زید پرسیدم: آیا تو از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله این جملات را شنیده ای ؟ زید در پاسخ گفت: آری ! همه آن ها که در اطراف درختان حضور داشتند آن حضرت را دیدند و سخن ایشان را شنیدند.

النسائی، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن (متوفای303 هـ)، خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، ج 1، ص 96، ح79، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.

حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت می گوید:

هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه بطوله.

این حدیث با شرائطی که بخاری و مسلم در صحت روایت قائل هستند، صحیح است؛ ولی آن ها نقل نکرده اند.

الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفای 405 هـ) المستدرک علی الصحیحن، ج3 ص118، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت، ط1، 1411هـ ـ 1990م.

ابن کثیر دمشقی سلفی (متوفای774هـ) بعد از نقل روایت می گوید :

قال شیخنا أبو عبد الله الذهبی وهذا حدیث صحیح.

استاد ما ابو عبد الله ذهبی گفت که این حدیث صحیح است.

ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر القرشی أبو الفداء، البدایة والنهایة، ج 5، ص 209، ناشر: مکتبة المعارف - بیروت.

9. نسائی از سعد بن أبی وقاص:

83 أخبرنی زکریا بن یحیی قال حدثنا نصر بن علی قال أخبرنا عبد الله ابن داود عن عبد الواحد بن أیمن عن أبیه أن سعدا قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم من کنت مولاه فعلی مولاه.

سعد بن أبی وقاص گفته است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: هرکس من مولای او هستم، علی مولای او است.

النسائی، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن (متوفای303 هـ)، خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، ج 1، ص 81، ح 83، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: أحمد میرین البلوشی.

البانی بعد از نقل روایت می گوید:

الثانیة [من طریق سعد بن أبی وقاص]: عن عبد الواحد بن أیمن عن أبیه به. أخرجه النسائی فی " الخصائص " وإسناده صحیح أیضا، رجاله ثقات رجال البخاری غیر أیمن والد عبد الواحد وهو ثقة کما فی " التقریب ".

روایت دوم از روایت های سعد بن أبی وقاص از عبد الواحد بن أیمن از پدرش نقل شده است. این روایت را نسائی در خصائص نقل کرده و سندش صحیح و راویان آن راویان صحیح بخاری هستند؛ غیر از پدر عبد الواحد که او نیز مورد اعتماد است؛ چنانچه در تقریب التهذیب ابن حجر آمده است.

البانی، محمد ناصر، السلسلة الصحیحة، ج 4،ص 249، طبق برنامه المکتبة الشاملة.

10. حاکم نیشابوری از زید بن أرقم:

أخبرنی محمد بن علی الشیبانی بالکوفة ثنا أحمد بن حازم الغفاری ثنا أبو نعیم ثنا کامل أبو العلاء قال سمعت حبیب بن أبی ثابت یخبر عن یحیی بن جعدة عن زید بن أرقم رضی الله عنه قال خرجنا مع رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی انتهینا إلی غدیر خم فأمر بدوح فکسح فی یوم ما أتی علینا یوم کان أشد حرا منه فحمد الله وأثنی علیه وقال یا أیها الناس أنه لم یبعث نبی قط إلا ما عاش نصف ما عاش الذی کان قبله وإنی أوشک أن أدعی فأجیب وإنی تارک فیکم ما لن تضلوا بعده کتاب الله عز وجل ثم قام فأخذ بید علی رضی الله عنه فقال یا أیها الناس من أولی بکم من أنفسکم ؟ قالوا الله ورسوله أعلم. [قال]: ألست أولی بکم من أنفسکم ؟ قالوا: بلی قال من کنت مولاه فعلی مولاه.

یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به راه خویش ادامه می دادیم تا به غدیر خم رسیدیم. در آن جا درختی بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازه ای هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتی را مانند آن روز ندیده بودیم.

در آنجا بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به ایراد خطابه پرداخت. پس از حمد و ثنای الهی، خطاب به مردم فرمود: هیچ پیغمبری مبعوث نمی شود مگر آنکه نیمی از مقدار زندگی پیغمبر پیشین خود را عهده دار می شود؛ طولی نمی کشد، دعوت الهی را اجابت می کنم و دو اثر گران سنگ (یا گرانبها) در میان شما به جای می گذارم که اگر از خواسته و رویه آنان پیروی نمایید، هرگز به گمراهی گرفتار نخواهید شد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت من است.

سپس دست علی علیه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت: ای مردم ! چه کسی از جان و مال شما، از خود شما سزاوارتر است ؟ گفتند: خدا و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله داناتر و اولیتر به جان و مال است آنگاه فرمود:

«من کنت مولاه فعلیّ مولاه».

حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت می گوید:

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه.

و ذهبی نیز در تلخیص المستدرک سخن وی را تأیید می کند.

الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفای 405 هـ) المستدرک علی الصحیحین مع تضمینات الذهبی فی التلخیص، ج3، ص613، ح6272، ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت، ط 1ـ 1411هـ ـ 1990م.

11. بزار از زید بن یثیع:

حدثنا یوسف بن موسی قال نا عبید الله بن موسی عن فطر بن خلیفة عن أبی إسحاق عن عمرو ذی مر وعن سعید بن وهب وعن زید بن یثیع قالوا سمعنا علیا یقول نشدت الله رجلا سمع رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول یوم غدیر خم لما قام فقام إلیه ثلاثة عشر رجلا فشهدوا أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم قالوا بلی یا رسول الله قال فأخذ بید علی فقال من کنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وأحب من أحبه وأبغض من أبغضه وانصر من نصره واخذل من خذله.

ابو اسحاق از عمرو بن ذی مرّ، سعید بن وهب و زید بن یثیع به اتفاق همگان روایت کرده اند که از حضرت علی علیه السّلام شنیدیم، سوگند می داد که اگر کسی از شما از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله در روز غدیر خم آن چه را درباره من فرموده، شنیده است، شهادت خود را اعلام نماید. سیزده تن از حاضران از جای برخواستند و شهادت دادند که از آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله شنیدیم، فرمود: مگر نه این که من از جان مؤمنان سزاوارتر از خود آن ها هستم ؟ مردم فرموده آن حضرت را تصدیق کردند. در این هنگام دست علی علیه السّلام را گرفت و فرمود:

«من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللهمّ وال من والاه وعاد من عاداه واحبّ من احبّه وابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله».

البزار، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای292 هـ)، البحر الزخار (مسند البزار) ج 3، ص 35، ح786، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم - بیروت، المدینة الطبعة: الأولی، 1409هـ .

هیثمی بعد از نقل این روایت می گوید:

رواه البزار ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة.

این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن راویان صحیح بخاری هستند، غیر از فطر بن خلیفه که او نیز مورد اعتماد است.

الهیثمی، علی بن أبی بکر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9، ص 105، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت - 1407هـ.

12. بزار از سعد بن أبی وقاص:

حدثنا هلال بن بشر قال نا محمد بن خالد بن عثمة قال نا موسی بن یعقوب قال نا مهاجر بن مسمار عن عائشة بنت سعد عن أبیها أن رسول الله أخذ بید علی فقال (ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ من کنت ولیه فإن علیا ولیه.

عائشه دختر سعد از پدرش نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: آیا من از مؤمنین نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم ؟ هر کس که من مولای او هستم، علی مولای او است.

البزار، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای292 هـ)، البحر الزخار (مسند البزار) ج 4، ص 41، ح1203، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم - بیروت، المدینة الطبعة: الأولی، 1409 هـ.

هیثمی بعد از نقل روایت می گوید:

رواه البزار ورجاله ثقات.

این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند.

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9، ص 107، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی الوفاة: 807، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت - 1407.

13. ابن أبی عاصم از امیر مؤمنان علیه السلام:

حدثنا سلیمان بن عبید الله الغیلانی ثنا أبو عامر ثنا کثیر بن زید عن محمد بن عمر بن علی عن أبیه عن علی أن النبی صلی الله علیه وسلم قام بحفرة الشجرة بخم وهو آخذ بید علی فقال أیها الناس ألستم تشهدون أن الله ربکم قالوا بلی قال ألستم تشهدون أن الله ورسوله أولی بکم من أنفسکم قالوا بلی وإن الله ورسوله مولاکم قالوا بلی قال فمن کنت مولاه فإن هذا مولاه.

البانی در ذیل حدیث می گوید:

حسن.

از علی علیه السلام نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله بر کنده درختی در غدیر خم ایستاده بود؛ در حالی که دست علی علیه السلام به دست او بود. سپس فرمود: ای مردم ! آیا شهادت می دهید که خداوند پروردگار شما است ؟ گفتند: آری، فرمود: آیا شهادت می دهید که خدا و رسول خدا از خود شما بر شما سزاوارترند ؟ گفتند: آری، فرمود: آیا شهادت می دهید که خدا و رسول او سرپرستان شما هستند، گفتند: آری. فرمود: هرکس من مولای او هستم، این (علی علیه السلام) مولای او است.

عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی (متوفای287هـ) السنة، ج 2، ص 605، ح1361، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولی 1400هـ.

14. طبرانی از زید بن أرقم:

4986 حدثنا عَلِیُّ بن عبد الْعَزِیزِ ثنا أبو نُعَیْمٍ ثنا کَامِلُ أبو الْعَلاءِ قال سمعت حَبِیبَ بن أبی ثَابِتٍ یحدث عن یحیی بن جَعْدَةَ عن زَیْدِ بن أَرْقَمَ قال خَرَجْنَا مع رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم حتی انْتَهَیْنَا إلی غَدِیرِ خُمٍّ أَمَرَ بِدُوحٍ فَکُسِحَ فی یَوْمٍ ما أتی عَلَیْنَا یَوْمٌ کان أَشَدَّ حُرًّا منه فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی علیه وقال یا أَیُّهَا الناس إنه لم یُبْعَثْ نَبِیٌّ قَطُّ إِلا عَاشَ نِصْفَ ما عَاشَ الذی کان قَبْلَهُ وَإِنِّی أُوشَکُ أَنْ أُدْعَی فَأُجِیبَ وَإِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ کِتَابَ اللَّهِ ثُمَّ قام وَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ رضی اللَّهُ عنه فقال یا أَیُّهَا الناس من أَوْلَی بِکُمْ من أَنْفُسِکُمْ قالوا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قال من کنت مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ.

یحیی بن جعده از زید بن ارقم روایت کرده است که همراه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به راه خویش ادامه می دادیم تا به غدیر خم رسیدیم. در آن جا درختی بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به آن درخت اشاره کرد و اصحاب زیر آن درخت را تمیز و مرتب ساختند و آن روز به اندازه ای هوا گرم بود که ما روز گرم و پر حرارتی را مانند آن روز ندیده بودیم.

در آنجا بود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به ایراد خطابه پرداخت. پس از حمد و ثنای الهی، خطاب به مردم فرمود: هیچ پیغمبری مبعوث نمی شود مگر آنکه نیمی از مقدار زندگی پیغمبر پیشین خود را عهده دار می شود؛ طولی نمی کشد، دعوت الهی را اجابت می کنم و دو اثر گران بار (یا گرانبها) در میان شما به جای می گذارم که اگر از خواسته و رویه آنان پیروی نمایید، هرگز به گمراهی گرفتار نخواهید شد: یکی کتاب خداست و دیگری عترت من است.

سپس دست علی علیه السّلام را به دست گرفت و خطاب به مردم گفت: ای مردم ! چه کسی از جان و مال شما، از خود شما سزاوارتر است ؟ گفتند: خدا و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله داناتر و اولیتر به جان و مال است آنگاه فرمود:

«من کنت مولاه فعلیّ مولاه».

المعجم الکبیر، ج 5، ص 171، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی الوفاة: 360، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی.

البانی بعد از نقل این روایت می گوید:

أخرجه الطبرانی (4986) ورجاله ثقات.

طبرانی آن را نقل کرده و روایان آن مورد اعتماد هستند.

البانی، محمد ناصر، السلسلة الصحیحة، ج 4، ص 249، طبق برنامه المکتبة الشاملة.

اعترافات علمای اهل سنت بر تواتر حدیث غدیر:

حدیث غدیر نه تنها سندش صحیح است؛ بلکه بسیاری از بزرگان اهل سنت تواتر آن را پذیرفته اند که ما به نام چند تن از آنان اشاره می کنیم:

1. شمس الدین ذهبی (متوفای748هـ):

ذهبی، دانشمند شهیر سنی و از ارکان علم رجال اهل سنت که او را پیشوای جرح و تعدیل نامیده اند، در موارد مختلف به تواتر حدیث غدیر اعتراف کرده است. وی در سیر اعلام النبلا که از معتبرترین کتاب های اهل سنت در علم رجال است، در ترجمه محمد بن جریر طبری، صاحب تفسیر و تاریخ می نویسد:

قلت: جمع طرق حدیث غدیر خم فی أربعة أجزاء رأیت شطره فبهرنی سعة روایاته وجزمت بوقوع ذلک.

محمد بن جریر طبری اسناد روایت غدیر خم را در چهار جلد جمع آوری کرده است که من قسمتی از آن را دیدم و از گستردگی روایات آن شگفت زده شدم و یقین کردم که این اتفاق افتاده است.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز، سیر أعلام النبلاء، ج 14، ص 277، تحقیق: شعیب الأرناؤوط و محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة التاسعة، 1413 هـ.

و در تذکرة الحفاظ و بازهم در ترجمه محمد بن جریر طبری می نویسد:

محمد بن جریر بن یزید بن کثیر الامام العلم الفرد الحافظ أبو جعفر الطبری أحد الأعلام وصاحب التصانیف من أهل آمل طبرستان أکثر التطواف.... ولما بلغه ان بن أبی داود تکلم فی حدیث غدیر خم عمل کتاب الفضائل وتکلم علی تصحیح الحدیث.

قُلْتُ رَأَیْتُ مُجَلَّداً مِنْ طُرُقِ الْحَدِیْثِ لإبنِ جَرِیْرِ فَانْدَهَشْتُ لَهُ وَلِکِثْرَةِ تِلْکَ الْطُرُقِ.

من یک جلد از کتاب أسناد حدیث غدیر را که ابن جریر نوشته بود را دیدم و از زیاد بودن أسناد آن گیج و مبهوت شدم.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز، تذکرة الحفاظ ج2، ص710، رقم: 728، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الأولی.

ابن کثیر دمشقی سلفی (متوفای774هـ) که ازشاگردان ذهبی به شمار می رود، به نقل از استادش می نویسد:

قال: وصدر الحدیث متواتر أتیقن أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قاله، وأما: «اللهم وال من والاه» فزیادة قویة الاسناد.

ذهبی گفت: این حدیث به صورت متواتر نقل شده است و من یقین کردم که از رسول خدا صلی الله علیه وآله صادر شده است، اما جمله: «اللهم وال من والاه» نیز سندش قوی است.

ابن کثیر الدمشقی، أبو الفداء إسماعیل بن عمر القرشی، السیرة النبویة، ج 4، ص 426 و البدایة والنهایة، ج 5، ص 214، ناشر: مکتبة المعارف - بیروت.

و شهاب الدین آلوسی (متوفای1270هـ) صاحب روح المعانی که جایگاه ویژه ای در نزد وهابی ها دارد، در تفسیرش می نویسد:

وعن الذهبی أن «من کنت مولاه فعلی مولاه» متواتر یتقین أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قاله وأما اللهم وال من والاه فزیادة قویة الاسناد.

حدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» متواتر است و به یقین سخن رسول خدا است؛ اما ادامه آن که رسول خدا فرمود: خدایا دوست بدار هر که علی را دوست دارد، نیز سندش قوی است....

الألوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 6، ص 195، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

ترجمه ذهبی:

ابن ناصر الدین از مشاهیر قرن نهم، (متوفای842 هـ) در باره شخصیت ذهبی می گوید:

الشیخ الامام الحافظ الهمام مفید الشام ومؤرخ الاسلام ناقد المحدثین وإمام المعدلین والمجرحین شمس الدین... الدمشقی ابن الذهبی الشافعی.

امام، حافظ (کسی که بیش از صد هزار حدیث حفظ باشد) مورّخ واسلام شناس، منتقد بر اهل حدیث، پیشوا در جرح و تعدیل راویان ومؤلفان، شمس الدین ذهبی.

إبن ناصر الدین الدمشقی، محمد بن أبی بکر، الرد الوافر، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت - 1393، الطبعة: الأولی، تحقیق: زهیر الشاویش.

و در جای دیگری از همین کتابش می گوید:

وکان آیة فی نقد الرجال عمدة فی الجرح والتعدیل عالما بالتفریع والتأصیل إماما فی القراءات فقیها فی النظریات له دربة بمذاهب الأئمة وأربابا المقالات قائما بین الخلف بنشر السنة ومذهب السلف.

در نقد رجال حدیث یگانه بود و در جرح وتعدیل راویان حدیث استاد و در استفاده فروع از اصول دانشمند و در دانش قرائت های قرآن پیشوا و در آراء و انظار فقیه بود. راه ورود به مذاهب چهار گانه و پیشوای همه اندیشه ها بود، یک تنه در میان معاصرانش به نشر و تبلیغ سنت و مذهب سلفی گری همت گمارد.

الرد الوافر، ج 1، ص 31 .

و ابن حجر عسقلانی (متوفای 852هـ) در الدرر الکامنة می نویسد:

قرأت بخط البدر النابلسی فی مشیخته کان علامة زمانه فی الرجال وأحوالهم حدید الفهم ثاقب الذهن وشهرته تغنی عن الإطناب فیه.

من نوشته ای بدر نابلسی را که در شرح حال اساتیدش آورده است خواندن که در باره ذهبی گفته بود: وی در دانش رجال و حالات راویان و نویسندگان دانش فراوان داشت، تیز فهم و ذهنی قوی داشت، شهرت و آوازه او ما را از توصیف بیشتر بی نیاز می کند.

ابن حجر عسقلانی، الحافظ شهاب الدین أبی الفضل أحمد بن علی بن محمد ، الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ج 5، ص 68، تحقیق: مراقبة / محمد عبد المعید ضان، ناشر: مجلس دائرة المعارف العثمانیة - صیدر اباد/ الهند، الطبعة الثانیة، 1392هـ/ 1972م .

و جلال الدین سیوطی (متوفای 911هـ) در باره او می نویسد:

الذهبی الإمام الحافظ محدث العصر وخاتمة الحفاظ ومؤرخ الإسلام وفرد الدهر والقائم بأعباء هذه الصناعة شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان قایماز الرکمانی ثم الدمشقی.

ذهبی امام و حافظ، حدیث گوی زمان و آخرین نفر از حافظان، مورخ اسلام و یگانه زمان و... بود.

جلال الدین سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، طبقات الحفاظ، ج 1، ص 521، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الأولی ، 1403 هـ.

2. ابن حجر عسقلانی (متوفای 852 هـ ):

ابن حجر از دانشمندان معروف سنی که به همراه ذهبی یکی از دو رکن اساسی علم رجال اهل سنت به حساب می آید، در شرح صحیح بخاری، بسیاری از سند های حدیث غدیر را صحیح و حسن می داند:

واما حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقد أخرجه الترمذی والنسائی وهو کثیر الطرق جداً وقد استوعبها بن عقدة فی کتاب مفرد وکثیر من اسانیدها صحاح وحسان.

حدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» را، ترمذی ونسائی با سند صحیح نقل کرده اند، سند های بسیاری دارد، که همه آن ها را ابن عقده در کتاب مستقلی جمع آوری کرده است و بسیاری از اسناد آن صحیح و یا حسن هستند.

ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص 74، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

و در تهذیب التهذیب که یکی از کتاب های معتبر رجالی اهل سنت به حساب می آید، می گوید که بیش از هفتاد صحابی روایت غدیر را نقل کرده اند:

وَقَدْ جَمَعَهُ إبن جَریر الطَبَری فی مَؤَلَّفٍ... فَأَخْرَجَهُ مِنْ حَدِیْثِ سَبْعِیْنَ صَحَابِیّاً أَوْ أَکْثَر.

ابن جریر حدیث غدیر را از طرق گوناگون در کتاب مستقلی از زبان بیش از هفتاد صحابی نقل کرده است.

ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، تهذیب التهذیب، ج7، ص297، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة الأولی، 1404 - 1984.

ترجمه ابن حجر عسقلانی:

هاشمی مکی، از مشاهیر قرن نهم هجری و از هم دوره های ابن حجر، او را این گونه می ستاید:

أحمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی بن محمود بن أحمد بن أحمد بن العسقلانی المصری الشافعی الإمام العلامة الحافظ فرید الوقت مفخر الزمان بقیة الحفاظ علم الأئمة الأعلام عمدة المحققین خاتمة الحفاظ المبرزین والقضاة المشهورین أبو الفضل شهاب الدین...

ابن حجر عسقلانی مصری شافعی مذهب، پیشوای دانشمند، حافظ (صد هزار حدیث)، یگانه روزگار، افتخار زمان، باقی مانده از حافظان حدیث، سرآمد پیشوایان بزرگ، محقق عمده، پایان بخش حافظان، قاضی مشهور...

الهاشمی المکی، الحافظ أبو الفضل تقی الدین محمد بن محمد بن فهد (متوفای871هـ)، لحظ الألحاظ بذیل طبقات الحفاظ، ج 1، ص 326، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.

3. ابن حجر الهیثمی (متوفای974هـ):

ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقة که آن را علیه مذهب شیعه نگاشته است به کثرت اسناد حدیث غدیر اعتراف کرده و می گوید:

أنه حدیث صحیح لا مریة فیه وقد أخرجه جماعة کالترمذی والنسائی وأحمد وطرقه کثیرة جدا ومن ثم رواه ستة عشر صحابیا وفی روایة لأحمد أنه سمعه من النبی صلی الله علیه وسلم ثلاثون صحابیا وشهدوا به لعلی لما نوزع أیام خلافته کما مر وسیأتی وکثیر من أسانیدها صحاح وحسان ولا التفات لمن قدح فی صحته.

در صحت حدیث غدیر شکی نیست؛ زیرا گروهی مانند: ترمذی، نسائی و احمد آن را با سند نقل کرده اند، اسناد این حدیث فراوان است و شانزده تن از اصحاب آن را روایت کرده اند، و در نقلی که احمد دارد می گوید: سی نفر از اصحاب در زمان خلافت علی علیه السلام وقتی که علی از آنان در خواست گواهی بر شنیدن این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه وآله نمود، شهادت دادند که آن را از پیامبر شنیده اند.

بیشتر سندهای این حدیث صحیح و حسن است و سخن کسی که بر سند آن بخواهد ایراد می گیرد، ارزش توجه ندارد.

ابن حجر الهیثمی، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص 106ـ 107، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی و کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة الأولی، 1417هـ - 1997م .

ترجمه ابن حجر هیثمی:

عبد القادر العیدروسی (متوفای 1037 هـ) در باره او می گوید:

وفیها [سنة أربع وسبعین بعد التسعمائة ] فی رجب توفی الشیخ الإمام شیخ الإسلام خاتمة أهل الفتیا والتدریس ناشر علوم الامام محمد بن إدریس الحافظ شهاب الدین أبو العباس أحمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی السعدی الأنصاری بمکة ودفن بالمعلاة فی تربة الطبریین وکان بحرا فی علم الفقه وتحقیقه لا تکدره الدلاء وإمام الحرمین کما أجمع علی ذلک العارفون وانعقدت علیه خناصر الملاء إمام اقتدت به الأئمة وهمام صار فی إقلیم الحجاز أمة مصنفاته فی العصر آیة یعجز عن الإتیان بمثلها المعاصرون...

واحد العصر وثانی القطر وثالث الشمس والبدر من أقسمت المشکلات أن لا تتضح إلا لدیه وأکدت المعضلات آلیتها أن لا تتجلی إلا علیه لا سیما وفی الحجاز علیها قد حجر ولا عجب فإنه المسمی بابن حجر.

ابن حجر هیثمی دریائی از دانش فقه و تحقیق، امام مدینه و مکه بود که همه پیشوایان به وی اقتدا می کردند، در سرزمین حجاز از جهت آثار نمونه ای بود که مثل و مانند نداشت....

العیدروسی، عبد القادر بن شیخ بن عبد الله، تاریخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر، ج 1، ص 258، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الأولی، 1405.

4. جلال الدین سیوطی (متوفای 911هـ):

جلال الدین سیوطی، مفسر، ادیب و محدث مشهور اهل سنت، از کسانی است که حدیث غدیر را از احادیث متواتر می داند. البته ما در کتاب هایی که از وی در اختیار داریم، چنین مطلبی را نیافتیم؛ ولی دو تن از بزرگان اهل سنت، این مطلب را از زبان وی نقل کرده اند که همین برای ما کفایت می کند.

حافظ عبد الرؤوف مناوی در شرح جامع الصغیر سیوطی می نویسد:

( من کنت مولاه) أی ولیه وناصره (فعلی مولاه) ولاء الاسلام وسببه ان أسامة قال لعلی لست مولای انما مولای رسول الله فذکره (حم ه عن البراء) بن عازب (حم عن بریدة) بن الحصیب (ت ن والضیاء عن زید بن أرقم) ورجال أحمد ثقات بل قال المؤلف حدیث متواتر.

راویان این حدیث مورد اعتماد هستند؛ بلکه مؤلف (سیوطی) گفته است که این حدیث متواتر است.

المناوی، الإمام الحافظ زین الدین عبد الرؤوف، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج 2، ص442، (متوفای1031هـ)، ناشر: مکتبة الإمام الشافعی - الریاض، الطبعة: الثالثة، 1408هـ - 1988م.

و در فیض القدیر که این کتاب نیز در شرح جامع الصغیر سیوطی است ، می نویسد:

قال الهیثمی رجال أحمد ثقات وقال فی موضع آخر رجاله رجال الصحیح وقال المصنف حدیث متواتر

هیثمی گفته است که راویان مسند احمد مورد اعتماد هستند و در جای دیگر گفته که روایان آن راویان صحیح بخاری هستند و مصنف (سیوطی) گفته است که حدیث غدیر متواتر است.

المناوی، الإمام الحافظ زین الدین عبد الرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 6، ص218، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر، الطبعة: الأولی، 1356هـ.

و ابراهیم بن محمد حسینی (متوفای1120 هـ) از علمای سنی مذهب قرن دوازدهم نیز این مطلب را تأیید می کند:

من کنت مولاه فعلی مولاه

أخرجه الإمام أحمد ومسلم عن البراء بن عازب رضی الله عنه وأخرجه أحمد أیضا عن بریدة بن الحصیب رضی الله عنه وأخرجه الترمذی والنسائی والضیاء المقدسی عن زید بن رقم رضی الله عنه قال الهیثمی رجال أحمد ثقات وقال فی موضع آخر رجاله رجال الصحیح.

وقال السیوطی حدیث متواتر. سببه أن أسامة قال لعلی لست مولای إنما مولای رسول الله (ص) فقال النبی (ص): «من کنت مولاه فعلی مولاه».

این حدیث را امام احمد ومسلم از براء بن عازم نقل کرده اند و احمد مجدداً آن را از بریده بن حصیب و ترمذی و نسائی و ضیاء مقدسی از زید بن ارقم آن را نقل کره اند، هیثمی می گوید: رجال سند احمد همه ثقه هستند و در مورد دیگری گفته است راویان آن راویان صحیح بخاری هستند.

سیوطی می گوید: حدیث غدیر متواتر است.

علت ایراد این حدیث آن است که اسامه به علی گفت: تو مولای من نیستی؛ بلکه مولای من پیامبر است، رسول خاد صلی الله علیه وآله پس از شنیدن این سخن فرمود: هر کس من مولای او هستم، علی نیز مولای او است.

الحسینی، ابراهیم بن محمد، البیان والتعریف فی أسباب ورود الحدیث الشریف، ج 2، ص 230، ح1577، تحقیق: سیف الدین الکاتب، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت - 1401هـ.

ترجمه سیوطی:

نجم الدین العزیز در کتاب الکواکب السائرة، سیوطی را این گونه معرفی می کند:

عبد الرحمن بن أبی بکر الأسیوطی: عبد الرحمن بن أبی بکر بن محمد بن أبی سابق الدین بکر بن عثمان بن محمد بن خضر بن أیوب بن محمد ابن الشیخ همام الدین، الشیخ العلامة، الإمام، المحقق، المدقق، المسند، الحافظ شیخ الإسلام جلال الدین أبو الفضل ابن العلامة کمال الدین الأسیوطی، الخضیری، الشافعی صاحب المؤلفات الجامعة، والمصنفات النافعة، وألف المؤلفات الحافلة الکثیرة الکاملة الجامعة، النافعة المتقنة، المحررة، المعتبرة نیفت عدتها علی خمسمائة مؤلف

وکان أعلم أهل زمانه بعلم الحدیث وفنونه، ورجاله، وغریبه، واستنباط الأحکام منه، وأخبر عن نفسه أنه یحفظ مئتی ألف حدیث. قال: ولو وجدت أکثر لحفظته. قال: ولعله لا یوجد علی وجه الأرض الان أکثر من ذلک

استاد علامه، پیشوا، محقق، دقیق، حافظ (کسی که صد هزار حدیث حفظ است)، صاحب کتاب های جامع و تألیفات سودمند، کسی که بیش از پانصد کتاب مفید و ارزشمند نوشته است، دانا ترین فرد در دانش حدیث و فنون آن، اهل استنباط احکام و کسی که خودش گفته است: دویست هزار حدیث را حفظ هستم و اگر بیشتر می یافتم باز هم حفظ می کردم، که البته شاید اکنون بیش از این حدیث وجود نداشته باشد.

الغزی ، نجم الدین محمد بن محمد، الکواکب السائرة بأعیان المئة العاشرة، ج 1، ص142، (متوفای1061هـ).   ادامه مطلب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی