أربعینات

پایگاه چهل حدیث های کوتاه در موضوع های متفاوت

أربعینات

پایگاه چهل حدیث های کوتاه در موضوع های متفاوت

أربعینات

حلول ماه مبارک رمضان بر شما عزیزان مبارک باد
سایت چهل حدیث ها (اربعینات)
مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحَادِیثِنا أَرْبَعِینَ حَدِیثاً بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَالِماً فَقِیها. الکافی‏ ج۱: ص۴۸.
سعی ما بر فراهم نمودن چهل حدیث های موضوعی است که آسان وسریع در دسترس اندیشوران محقق، مبلغین، سخنوران و ارباب منبر (حفظهم الله) باشد.
<زندگی عاقلانه در دنیا این است که انسان از امکاناتی که خداوند در اختیارش قرار داده، برای رسیدن به تکامل و سعادت دو جهان استفاده کند، نه آن‌که تمام همت و تلاش خویش را صرف دنیا کرده و از آخرت غافل بماند که در این صورت دچار خسران و ضرر بزرگ شده است. انسان‌های پرهیزکار از مظاهر دنیا به حداقل اکتفا نموده و تمام سعی و کوشش آنان به زندگی آخرت معطوف است که آن‌جا سرای جاوید و ابدی است
قرآن کریم در توصیف زندگی دنیا می‌فرماید: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون»؛[1] زندگى دنیا، چیزى جز بازى و سرگرمى نیست! و سراى آخرت، براى آنها که پرهیزکارند، بهتر است، آیا نمى‌‌‏‌اندیشید؟.>

عزیزان، ما را از نظرات سودمندتان محروم نفرمایید. قبلا از الطاف شما متشکریم.
-----------------------------------------------
ایمیل: chelhadith.ir@gmail.com
-----------------------------------------------
امام عسکری علیه السلام: «نَحنُ حُجَجُ اللهِ عَلَیکُم وَ فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَینا». یعنی ما حجّت های خداوند بر شماییم و فاطمه علیها سلام الله حجّت بر ماست.
جستجو در پایگاه شما را سریعتر به هدف میرساند

چهل حدیث در اهمیت و ضرورت انسجام اسلامی

پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۵۴ ب.ظ

5- بازشناسی اتحاد و انسجام اسلامی

اشاره

فدا حسین عابدی

مقصود از وحدت و انسجام اسلامی چیست؟ آیا مقصود این است، از میان مذاهب اسلامی یکی انتخاب شود و سایر مذاهب کنار گذاشته شود. یا مقصود این است که مشترکات همه مذاهب گرفته شود و مفترقات همه آنها کنار گذاشته شود و مذهب جدیدی اختراع شود، که عین هیچ یک از مذاهب موجود نباشد؟ یا این که وحدت اسلامی، به هیچ وجه ربطی به وحدت مذاهب ندارد و مقصود از اتحاد مسلمین، اتحاد پیروان مذاهب مختلف، در عین اختلافات مذهبی، در برابر بیگانگان است؟

بدیهی است که منظور از وحدت اسلامی، حصر مذاهب به یک مذهب و یا اخذ مشترکات مذاهب و طرد مفترقات آنها - که نه معقول و منطقی است و نه مطلوب و عملی - نیست. این که منظور از وحدت و انسجام اسلامی، اتحاد مسلمین است در یک صف در برابر دشمنان مشترکشان.

مسلمین زمینه های وفاق بسیاری دارند که می تواند مبنای یک اتحاد محکم گردد. مسلمین همه خدای یگانه را می پرستند و همه به نبوت رسول اکرم صلی الله علیه و آله ایمان و اذعان دارند؛ کتاب همه قرآن و قبله همه کعبه است؛ با هم و مانند هم حج می کنند و مانند هم نماز می خوانند

ص:137

و مانند هم روزه می گیرند و مانند هم تشکیل خانواده می دهند و داد و ستد می نمایند و وحدت در جهان بینی، فرهنگ، سابقه تمدن، بینش و منش، معتقدات مذهبی، پرستش ها و نیایش ها، آداب و سنن اجتماعی می تواند از آنها ملتی واحد بسازد و قدرتی عظیم به وجود آورد که باعث شود قدرت های عظیم جهان ناچار در برابر آنها خضوع نمایند، خصوصاً این که در متن اسلام بر این اصل تأکید شده است. مسلمانان به نصر صریح قرآن، برادر یک دیگرند و حقوق و تکالیف خاصی آنها را به یک دیگر مربوط می کند. با این وضع، چرا مسلمین از این همه امکانات وسیع که از برکت اسلام نصیبشان گشته استفاده نکنند؟ هیچ ضرورتی ایجاب نمی کند که مسلمین به خاطر اتحاد اسلامی، صلح و مصالحه و گذشتی در مورد اصول یا فروع مذهبی خود بنمایند. هم چنان که ایجاب نمی کند درباره اصول و فروع اختلافی فیمابین، بحث و استدلال نکنند و کتاب ننویسند. تنها چیزی که وحدت اسلامی به وجود می آورد این است که مسلمین برای این که احساسات کینه توزی در میانشان پیدا نشود، یا شعله ور نگردد، متانت را حفظ کنند، یک دیگر را سب و شتم ننمایند، به یک دیگر تهمت نزنند و دروغ نبندند، منطق یک دیگر را مسخره نکنند و بالأخره، عواطف یک دیگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند و حدودی را که اسلام در دعوت غیر مسلمان به اسلام، لازم دانسته است، درباره خودشان رعایت کنند.(ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ)1 . وحدت و اتحاد مسلمانان از مهم ترین مسائل جهان اسلام به شمار می رود. ازاین رو قرآن مجید در آیات متعدد بر آن تأکیده کرده است.

ص:138

با جست وجو در منابع اسلامی و به ویژه روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در منابع فریقین، اهمیت، ضرورت و آثار وحدت و انسجام اسلامی به وضوح روشن می گردد; و به این نتیجه حاصل می شود که وحدت کلمه، نسخۀ اکسیری برای حل مشکلات عالم اسلام و جوامع اسلامی است. نقاط مشترک بین فرق های اسلامی بیشتر از مسائل اختلافی بین آنها می باشد. نقاط مهمی که می تواند همۀ فرقه ها و مسالک اسلامی را گرد هم آورد، مانند: قرآن، سنت پیامبر اهل بیت علیهم السلام، معاد، کعبه، نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، امر به معروف و نهی از منکر و....

سالی که رهبر عظیم شان انقلاب اسلامی حضرت آیه الله خامنه ای «مدظله العالی» به سال وحدت ملی و انسجام اسلامی، نامیده است، فرصت خوبی برای بررسی این موضوع است، بنده نیز به نوبه خود سعی کرده ام قدم کوچکی در این زمینه بردارم و به جوامع اسلامی هدیه کنم. ما در این نوشتار سعی کرده ایم که احادیث مشترک بین فریقین به ویژه احادیثی که از رسول اسلام صلی الله علیه و آله در زمینه وحدت و انسجام اسلامی در کتب فریقین آمده است جمع آوری و دسته بندی کرده و به عنوان «چهل حدیث درباره اتحاد و انسجام اسلامی» به دوستداران وحدت و انسجام اسلامی تقدیم کنیم.

نوشتار حاضر از چهار گفتار تشکیل یافته است که در گفتار اول، به مبانی وحدت و انسجام اسلامی پرداخته شده است. در گفتار دوم، اهمیت و ضرورت وحدت و انسجام اسلامی ترسیم شده است. در گفتار سوم عوامل انسجام و اتحاد اسلامی اشاره شده است. و در گفتار چهارم، عوامل افتراق وحدت و انسجام اسلامی بررسی شده است. در گفتار پنجم، آثار و فواید اتحاد و انسجام اسلامی را برشمرده ایم. با این امید که خداوند سعی این جانب را شرف قبولیت بخشیده و این تلاش

ص:139

گام کوچکی برای اتحاد و انسجام بین مسلمانان جهان باشد.

لازم به ذکر است که این نوشتار براساس چهل حدیث دسته بندی شده و برای هر روایت، عنوانی مناسب انتخاب شده که از گفتار دوم بحث اصلی چهل حدیث شروع خواهد شد.

1- مبانی وحدت و انسجام اسلامی

الف) اسلام و ایمان

در منابع اسلامی، مسلمان به کسی گفته می شود که به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و به معاد، ایمان داشته باشد و آن را به زبان آورد. این شخص در داره الاسلام داخل شده است و جان، مال و آبروی او محترم و حفظ آن بر همه واجب است، باید به او احترام بگذارند و روایات فراوانی دراین باره در منابع فریقین وارد شده اند که برخی از آنها را متذکر می شویم:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است:

«من قال لا اله الاّ الله و کفر بما یعبدون من دون الله حرم ماله ودمه وحسابه علی الله؛(1) هرکس لا اله الاّ الله بگوید و عبادت غیر خدا را انکار کند، جان و مال او محترم است و حساب او با خداوند است.»

انس بن مالک نقل می کند:

«ما من احد یشهد ان لا اله الاّ الله وانّ محمداً رسول الله صادقاً من قلبه الاّ حرّمه علی النار؛(2) هرکس با صداقت به شهادت لا اله الاّ الله وانّ محمداً رسول الله، اقرار کند، آتش (جهنم) بر او حرام گشته است.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«اشهد ان لا اله الاّ الله وانّ محمداً عبّده

ص:140


1- (1) مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 1، ص 40.
2- (2) صحیح بخاری، ج 1، ص 41؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 1، ص 66، مسنداحمد، ج 5، ص 225.

ورسوله والذی نفسی بیده لا یقولها احد الاّ حرّمه الله علی النّار؛(1) قسم به کسی که جانم به دست اوست، هیچ کس لا اله الاّ الله وانّ محمداً عبّده ورسوله نمی گوید مگر این که خداوند او را بر آتش حرام می کند.»

عمربن خطاب نقل می کند؛ ما خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم، شخصی آمد و از آن حضرت پرسید: ای محمد صلی الله علیه و آله! ایمان چیست؟ فرمود:

«ان تؤمن بالله وملائکته وکتبه ورسله والیوم الاخر...» وقال: فما الاسلام؟ قال: «شهاده ان لا اله الاّ الله وانّ محمداً عبده ورسوله واقامه الصلاه وایتائ الزکاه وحجّ البیت وصوم رمضان...؛(2) ایمان یعنی به خدا، فرشتگان، کتاب های خدا و رسولشان و به روز رستاخیز ایمان بیاورد.» گفت اسلام چیست؟ فرمود: «اسلام عبارت است از شهادت به لا اله الاّ الله وانّ محمداً عبده ورسوله و اقامه نماز دادن زکات و انجام حج و روزۀ ماه مبارک رمضان...»

انس بن مالک از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است:

«من صلّی صلاتنا واستقبل قبلتنا وأکل ذبیحنا فذالک المسلم؛(3) کسی که مانند ما به طرف قبله نماز بخواند ذبیحه ما را بخورد، مسلمان است.»

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در بیانی دیگر فرمود:

«من صلی صلاتنا واستقبل قبلتنا و اکل ذبیحنا فذالک المسلم الذی له ذمّه الله وذمّه رسوله...؛(4) هرکس مانند ما نماز را به طرف قبله بخواند و ذبیحۀ ما را بخورد، مسلمان است و در پناه خدا و رسول می باشد.»

ص:141


1- (1) مستدرک الوسائل، ج 5، ص 366، ح 1.
2- (2) السنن الترمزی، ج 4، ص 130.
3- (3) صحیح بخاری، ج 1، ص 102؛ احمد بن شعیب، سنن نسائی، ج 8، ص 105؛ بحارالانوار، ج 26، ص 42، ح 74.
4- (4) محی الدین نووی، المجموع فی شرح المهذب، ج 4، ص 252؛ عبدالرحمان بن قدامه، الشرح الکبیر، ج 1، 380؛ بصائر الدرجات، 156.

امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است که فرمود:

«انّ الله تبارک وتعالی جعل الاسلام زینه وجعل کلمه الاخلاص حصناًللدماء فمن استقبل قبلتنا وشهد شهادتنا واکل ذبیحتنا فهو المسلم له مالنا وعلیه ما علینا(1) ؛ خداوند، اسلام را زینت و کلمۀ اخلاص را نگه دارندۀ خون (مسلمان) قرار داده است. پس هرکس به قبله ما رخ کند و مانند ما کلمه به زبان جاری کند و ذبیحه ما را بخورد، او مسلمان است و هر چیزی که برای ماست برای او است و هر چیزی علیه ماست، علیه او نیز به حساب می آید.»

ب) قرآن

اشاره

یکی از اساسی ترین مبانی و محور انسجام اسلامی، قرآن کریم می باشد. همۀ مسلمانان با اختلاف فرق و مکاتب گوناگون بر این باورند که قرآن مجید وحی الهی است و در آن هیچ گونه تحریفی صورت نگرفته است. مسلمانان احکام و دستورات قرآن را بدون هیچ گونه تردیدی واجب الاتباع و منکر آن را از زمرۀ اسلام خارج می دانند. قرآن مجید وسیلۀ محکمی است که چنگ زدن به آن باعث سعادت دنیوی و اخروی بشر است. از این رو خداوند قرآن را به ریسمان خود تعبیر کرده است و فرموده:(وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا)2 در چندین آیه از قرآن مجید، بر انسجام اسلامی تأکید شده که به چند نمونه اشاره می شود.

یکم. تأکید به انسجام

(وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ

ص:142


1- (1) مستدرک الوسائل، ج 11، ص 125، ح 1.

أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً) ؛(1) و همگی به ریسمان خدا، تمسک جویید و پراکند نشوید و نعمت خدا را بر خودتان، به یاد آورید، آن گاه که دشمن (یک دیگر) بودید و [او] میان دل های شما الفت قرار داد. پس به (برکت) نعمت او برادران (هم دیگر) شدید.

(وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ) ؛(2) و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند (آن هم) پس از آن که نشانه های روشن به آنان رسید و آنها عذاب عظیمی دارند.»

(وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ) ؛(3) فرمان خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و نزاع نکنید که سست می شوید و قدرت و (شوکت) شما از میان می رود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است.

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ) ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! همگی در صلح [و آشتی] درآیید و از گام های شیطان، پیروی نکنید که او دشمنی آشکار برای شماست.

(هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ) ؛(4) و از خدا و فرستاده اش اطاعت کنید و با هم دیگر کشمکش مکنید که سست می شوید و مهابت شما از بین می رود، و شکیبایی کنید، [چرا] که خدا با شکیبان است.

ص:143


1- (1) آل عمران، آیۀ 103.
2- (2) همان، آیۀ 105.
3- (3) انفال، آیۀ 46.
4- (4) همان، آیۀ 63.
دوم. اصل واحد

قرآن مجید تصریح دارد که ریشۀ همۀ انسان ها یکی است و از یک نفس به وجود آمده اند و دین همه نیز واحد است:

(یا أَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً)1 ؛ ای مردم! [خودتان] را از عذاب پروردگارتان حفظ کنید! (همان) کسی که شما را از یک شخص آفرید و از او همسرش را آفرید و از آن دو مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت.

(شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا) ؛(1) برای شما از دین مقرر کرد آن چه را که نوح را بدان سفارش کرده، و آن چه را که ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام را بدان سفارش کردیم که دین را برپا دارید و در آن تفرقه افکنی مکنید.

سوم. هدف واحد

(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ) ؛(2) و جن و انس را جز برای پرستش [خود] نیافریدم.

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ) ؛(3) ای کسانی که ایمان آورده اید! همگی در صلح [و آشتی] در آیید و از گام های شیطان، پیروی نکنید.

ص:144


1- (2) شوری، آیۀ 13.
2- (3) ذرایات، آیۀ 56.
3- (4) بقره، آیۀ 208.
چهارم. خدمت و ایثار

یکی از عناصر انسجام ایثار و قربانی است که به معنای قربانی کردن ذات و منافع ذاتی خود کریم برای دیگران و داشتن روحیه ایثارگرانه است. قرآن کریم در توصیف مسلمانان صدر اسلام می گوید:

(وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَهً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) ؛(1) (ونیز) کسانی (از انصار) که پیش از آن (مهاجران) در سرای (اسلام) و ایمان [مدینه] جای گرفته بودند هرکس به سوی آنان هجرت کرده دوست می دارند و در سینه هاشان نسبت به آن چه به آن (مهاجران) داده شده، نیازی نمی یابند و مهاجران را بر خودشان برمی گزینند و ترجیح می دهند و گرچه آنان نیازمند باشند، و هرکس از (بی گذشتگی و) آزمندی خودش نگاه داشته شود پس تنها آنان رستگارند.

بنابراین باید در همۀ زمان ها در مسلمانان روحیه ایثار و فداکاری زنده باشد که دراین صورت موفق خواهند بود و بین آنها عنصر تفرق و جدایی راه نخواهد یافت؛ چون همه کارهایشان برای خداست و جدایی و افتراق جایی است که مصالح ذاتی و شخصی را بر مصالح اسلام و اهداف آن مقدم داشته شود:(إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً) .(2)

پنجم. معیار برتری

قرآن مجید همۀ افتخارات برتری در جاهلیت را باطل شمرده و معیار برتری را امور ذیل قرار داده است:

ص:145


1- (1) حشر، آیۀ 9.
2- (2) انسان، آیۀ 9.

- تقوا:(إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ)1 ؛ ارجمندترین شما نزد خدا، خود نگه دارترین (و پارساترین) شماست.

- علم: (هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ) ؛ بگو آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟ فقط خردمندان متذکر می شوند.

- جهاد:(فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ) ؛ خدا مجاهدان را بر فرونشستگان (از جهاد) برتری بخشیده است.

قرآن نه فقط به مسلمانان دعوت انسجام داده است بلکه همۀ بشر را دعوت به وحدت کرده است، مانند این آیه که خداوند می فرماید:

(قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ) ؛(1) بگو! ای اهل کتاب! بیایید، به سوی سخنی که میان ما و شما یک سان است که جز خدا را نپرستیم و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما بعض [دیگر] را - به غیر خدا - به پروردگاری بر نگزینیم. و اگر [از این دعوت] روی برتابند پس بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.

ج) سنت

از دیگر محورهای اساسی انسجام اسلامی، سنت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است که همۀ مسلمانان بدون استثنا، بر عمل به سنت آن حضرت تأکید دارند و به آن افتخار می کنند. بنابراین بر ماست که سنت حقیقی آن حضرت را بشناسیم و همه مطابق آن عمل کنیم تا در مسیر واحد قرار بگیریم و به نقطه ای برسیم که همگی به سنت ناب محمدی عمل کرده به طور حقیقی مصداق امت واحده

ص:146


1- (2) آل عمران، آیۀ 64.

قرار بگیریم. رسول خدا صلی الله علیه و آله به انسجام اسلامی و وحدت امت اسلامی بسیار اهمیت می داد، به گونه ای که بعد از هجرت یکی از مهم ترین کارهایی که انجام داد، بستن عقد اخوت و برادری بین مهاجرین و انصار بود. ایشان تمام انصار و مهاجرین را جمع کرد و بین آنها پیمان برادری برقرار کرد.

نوشتار حاضر مشتمل بر روایاتی است که در آن، سنت آن حضرت از نظر گفتار وکردار در بحث انسجام اسلامی ترسیم شده است؛ لذا از آوردن روایات در این جا صرف نظر می کنیم.

د) مرجعیت اهل بیت

در نگرش فریقین، عترت پیامبر صلی الله علیه و آله، شایسته ترین افراد جامعه بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می باشند چنان که برخی از اهل سنت، عترت را در مراتب مختلف هم چون وجوب محبت، تحریم صدقه، طهارت، سلام و صلوات، با پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله هم سان می داند.(1) بنابراین یکی از مهم ترین راهکارهای انسجام اسلامی، پذیرش رهبری و مرجعیت اهل بیت علیهم السلام می باشد. که به شرح زیر امکان پذیر است:

مرجعیت علمی; پذیرش مرجعیت اهل بیت علیهم السلام یکی از بهترین راه های تمسک به آنان است که اهل سنت نیز این مرجعیت را قبول دارند و کلمات بزرگان دلیل بر این مدعاست. چنان که خلیفه دوم می گوید: «لا ابقانی الله فی معضله لیس فیها ابوالحسن؛(2)

خداوند مرا در هیچ مشکلی باقی نگذاشت که برای حل آن ابالحسن نباشد».

ص:147


1- (1) نظم دررالسمطین، ص 239; تفسیر آیه الموده، ص 96; فراید السمطین، ج 1، ص 35; ینابع الموده، ج 1 و 3، ص 50.
2- (2) المناقب، ص 101: «لا ابقانی الله بعدک یا علی»

عایشه می گوید: «علی هو اعلم الناس بالسنه;(1) علی نسبت به سنت از همه آگاه تر است.»

مرجعیت سیاسی؛ با نگاهی ژرف در منابع اهل سنت به وضوح روشن می گردد که حضرت علی علیه السلام از نظر علم; زهد، تقوا، شجاعت، اقربیت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و.... از همۀ صحابه افضل بوده است. افضلیت، یکی از معیارهایی انکارناپذیر مرجعیت سیاسی نزد اهل سنت می باشد و به این مطلب حتی خلفا، در مقامات مختلف اعتراف کرده اند، چنانکه ابوبکر می گوید: «اقیلونی فان علیا احق منی بهذا الامر و اقیلونی اقیلونی فانی لست بخیر منکم و علی فیکم؛(2)

مرا رها کن در مورد این امر (خلافت)، علی از من مستحق تر است، مرا رها کن، مرا رها کن، من از شما بهتر نیستم و علی در میان شماست.»

بنابراین یکی از بهترین راه کارهای تمسک به اهل بیت علیهم السلام، پذیرش مرجعیت و رهبری آنها در صحنه های مختلف زندگی بشر مانند: اخلاق، علم، عقاید، احکام، سیاست و حکومت است. اگر عالم اسلام از ابتدا، رهبری اهل بیت را قبول می کردند؛ امت اسلامی به مشکلات کنونی گرفتار نمی شد؛ زیرا بنیان اسلام بر رهبری اهل بیت نهاده شده است.

در روایتی از امام باقر علیه السلام می خوانیم:

«بنی الاسلام علی خمس دعائم: اقام الصلاه، و ایتاء الزکاه، و صوم شهر رمضان، و حج البیت، و الولایه لنا 

ص:148


1- (1) زرندی حنفی، نظم درر السمطین، ص 133; احمد بن عبدالله، ص 78; تفسیر ثعالبی، ج 1، ص 52; محمد بن اسماعیل بخاری، التاریخ الکبیر، ج 2، ص 255 و ج 3، ص 228; ابن عساکر تاریخ مدینه دمشق، ج 42، ص 408; المناقب، ص 91.
2- (2) محمد ابن حسن شیبانی، شرح کتاب السیر الکبیر، ج 1، ص 36: «اقیلونی فلست بخیرکم»; دکتر خلیلی، السقیفه ام الفتن، ص 100 می نویسد: ابابکر قصور خود را اعتراف کرد و گفت «اقیلونی بیعتکم فلست بخیرکم».

اهل البیت;(1)

اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، و زکات، و روزه ماه رمضان، و حج، و ولایت و رهبری عترت.» آیات و روایات فراوان دیگری نیز بر این مطلب صراحت دارد که نوشتار حاضر نمی توانیم به بررسی آنها بپردازیم.

در تاریخ می توانیم نمونه های زیادی به دست آوریم که در مراحل مختلف - چه در زمان خلفای صدر اسلام چه در زمان بعد از آن - به اهل بیت علیهم السلام مراجعه می شد و آنها با این که در مسئلۀ امامت با آنها اختلاف داشتند - و این مطلب را در مواضع مختلف به صراحت بیان کرده اند - ولی برای حفظ مصالح مسلمین از کمک کردن جهت حل آن مشکل به هیچ وجه دریغ نمی کردند. نمونه بارز آن سیرۀ امیرالمؤمنین علیه السلام است که برای انسجام اسلامی، پایمان شدن حق خود و حتی توهین به خاندان عصمت را به جان خود خرید تا به اصل اسلام، ضربه ای وارد نشود.

شهید مطهری رحمه الله در این مورد می گوید: «سیرۀ حضرت علی علیه السلام بهترین درس آموزنده در زمینه وحدت است. علی علیه السلام از اظهار و مطالبۀ حق خود و شکایت از ربایندگان آن خودداری نکرد. با کمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامی را مانع آن قرار نداد. در عین حال، این تظلم ها موجب نشد که از صف جماعت مسلمین در مقابل بیگانگان خارج شود. در جمع و جماعت شرکت می کرد و سهم خویش را از غنایم جنگی آن زمان دریافت می کرد. از ارشاد خلفا دریغ نمی نمود، طرف شور [و مشورت] قرار می گرفت و ناصحانه نظر می داد. در جنگ مسلمین با ایرانیان که خلیفۀ وقت مایل است خود شخصاً شرکت نماید علی علیه السلام پاسخ می دهد که: خیر، شرکت نکن، زیرا تا تو در مدینه هستی دشمن فکر می کند که فرضاً سپاه میدان جنگ را از بین ببرد از مرکز مدد می رسد،

ص:149


1- (1) الخصال صدوق، ص 278; وسائل الشیعه، ج 1، ص 23; بحار الانوار، ج 65، ص 376.

ولی اگر شخصاً به میدان نبرد بروی، خواهند گفت: «هذا اصل العرب؛ ریشه و بن عرب این است، نیروهای خود را متمرکز می کنند تا تو را از بین ببرند و با روحیۀ قوی تر به نبرد با مسلمانان خواهند پرداخت.»(1)

علی علیه السلام قربانی وحدت امت اسلام شده است؛ و الا رفتار علی علیه السلام در مورد حقوق از دست رفته خویش طوری دیگر بود، چنان چه خود ایشان می فرماید:

«وایم الله لولا مخافه الفرقه بین المسلیمن وان یعود الکفر ویبور الدّین لکنّا علی غیر ما کنّا لهم علیه؛(2) به خدا سوگند اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنان طور دیگر بود.»

علی علیه السلام صبر کرد تا افتراق بین مسلمین ایجاد نشود:

«فرایت ان الصبر علی ذالک افضل من تفریق کلمه المسلمین وسفک دمائهم والناس حدیثوا عهد بالاسلام والدین یمخض مخض الوطب یوفسده ادنی وهن ویعکسه اقل خلق؛(3) دیدم صبر از تفرقه کلمۀ مسلمین و ریختن خونشان بهتر است. مردم تازه مسلمانند و دین مانند مشکی است که تکان داده می شود، کوچک ترین سستی آن را تباه می کند وکوچک ترین فردی آن را وارونه می کند.»

امیرالمؤمنین علیه السلام در جواب ابوسفیان، آن گاه که آمد و می خواست تحت عنوان حمایت از علی علیه السلام فتنه برپا کند، فرمود:

«شقّوا امواج الفتن بسفن النجاه وعرّجوا عن طریق المنافره وضعوا تیجان المفاخره؛(4) امواج دریای فتنه را با کشتی های نجات بشکافید، از راه خلاف و تفرقه دوری گزینید و نشانه های تفاخر بر دیگران را از سر بر زمین نهید.»

ص:150


1- (1) سید حمید جاوید موسوی، اتحاد اسلامی در آثار شهید مطهری، ص 22-23.
2- (2) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 307.
3- (3) همان، ص 308.
4- (4) همان، ص 213.

و در شورای شش نفری پس از تعیین و انتخاب عثمان فرمود:

«لقد علتم انی احق الناس بها ووالله لاسلمنّ امور المسلین ولم یکن فیها جور الاّ علی خاصّهً؛(1) شما خود می دانید من از همه برای خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند مادامی که کار مسلمین روبه راه باشد و تنها بر من جوروجفا شده باشد، مخالفتی نخواهم کرد.»

اگر به سیرۀ دیگر ائمۀ اطهار علیهم السلام هم نگاه کنیم، می بینیم همه آنها برای ایجاد وحدت اسلامی تلاش کرده اند. امام حسن علیه السلام برای انسجام امت اسلامی، با معاویه صلح کرد. امام حسین علیه السلام نیز در حقیقت برای حفظ یک پارچگی امت جدش قیام کرد تا اسلام از مسیر اصلی اش خارج نشود دراین باره فرمود:

«انی لم اخرج اشراً ولابطراً ولا مفسداً انما خرجت لطلب الاصلاح فی امّت جدی وارید ان آمر بالمعروف وانهی عن المنکر اسیر بسیره جدی وابی علی بن ابی الطالب؛(2) من برای فساد و ظلم و ستم قیام نکرده ام، بلکه قیام من فقط برای این است که می خواهم به نیکی، امر و از بدی، نهی کنم و به سیرۀ جد امجد و پدرگرامی عمل نمایم.»

پس قیام امام حسین علیه السلام برای این بود که مردم را که بعد از رحلت پیامبر و حضرت علی علیه السلام از مسیر اصلی خارج شده بودند، به مسیر اصلی برگرداند و به راه واحد که همان اسلام ناب است، راهنمایی کند و این همان انسجام حقیقی اسلام است.

امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نیز این راه را ادامه دادند و به مردم توصیه می کردند که با مسلمانان هم زیستی مسالمت آمیزی داشته باشند معاویه بن وهب نقل می کند که من از امام صادق علیه السلام پرسیدم که ما (شیعیان) با دیگران (اهل تسنن) چگونه معاشرت کنیم، تکلیف ما

ص:151


1- (1) همان، ج 6، ص 166.
2- (2) ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی الطالب، ج 3، ص 241.

چیست؟ امام فرمود: «ببینید ائمه شما چگونه رفتار می کنند، مانند امامان خود رفتار کنید. به خدا قسم امامان شما بیماران آنها را عیادت می کنند، جنازه های آنها را تشییع می کنند و برای آنها شهادت می دهند.»(1)

برخی می پندارند که بحث دربارۀ اهل بیت باعث افتراق است، لذا نباید به آن پرداخت! ولی در حقیقت این طور نیست. اگرچه امامت اهل بیت علیهم السلام مورد بحث در بین فرق اسلامی است، ولی همۀ این فرقه ها اهل بیت علیهم السلام را به عنوان مرجعیت علمی قبول دارند. بهترین دلیل، حدیث ثقلین است که شیعه و اهل سنت این حدیث را در کتاب های حدیثی و تفسیری شان به گونه های مختلف نقل کرده اند و آن را حداقل حدیث معتبر و قابل قبول می دانند. برخی از فرازهای حدیث این است:

«انّی تارک فیکم الثقلین»، «انّی تارک امرین ان اخذتم بهما لن تضلوا بعدی ابداً»، «ترکت فیکم ما لن تضلوا ان اعتصمتم کتاب الله وعترتی»، «ایّهاالناس انی تارک فیکم امرین لن تضلوا ان اتبعتموهما کتاب الله واهل بیتی.»(2) حدیث ثقلین، تمسک به قرآن و عترت را ضامن

ص:152


1- (1) پیشین، اتحاد اسلامی در آثار شهید مطهری، ص 33، به نقل کافی، ج 2، ص 363.
2- (2) برخی کتاب های اهل سنت که در آن حدیث ثقلین به صورت های محتلف نقل شده است: مسند احمد، ج 3، ص 14، ج 4، ص 317، ج 5، ص 182، 189؛ سنن الترمزی، ج 5، 329؛ المستدرک، ج 3، ص 110، 148، مجمع الزواید، ج 9، ص 162، 163؛ تحفه الاحوذی، ج 10، ص 197؛ المصنف، ج 7، ص 176، 418؛ منتخب مسندعبد بن حمید، ص 108؛ کتاب السنه، ص 337، 418، 629، 630؛ مسند ابی یعلی، ج 2، ص 33؛ المعجم الصغیر، ج 1، ص 131، 135؛ المعجم الاوسط، ج 3، ص 374، ج 4، ص 33؛ المعجم الکبیر، ج 3، ص 65، ج 5، ص 154، 166، 170، 182، 186، الفواید المنتقاه، ص 74؛ دستور المعالم الحکم، ص 146، شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) ج 6، ص 375؛ نظم دررالسمطین، ص 231، جامع الصغیر, ج 5، ص 402، کنزالعمال، ج 1، ص 172، 175، 186، 187، 381، ج 5، ص 190؛ فیض القدیر، ج 3، 19، 20؛ شواهد التنزیل، ج 2، ص 42؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 122، 123؛ الدر المنثور، ج 2، ص 60، ج 6، ص 7.

رستگاری بشر دانسته است و قدر متیقن از تمسک نیز همان مرجعیت علمی می باشد؛ چرا که اهل بیت علیهم السلام اعلم قرآنند؛ چنان که در ضمن حدیث ثقلین آمده:

«فلا تقدموهم فتهلکوا ولا تقصروا عنهم فتهلکو ولا تعلموهم فانهم اعلم منکم؛(1) از اهل بیت نه مقدم شوید و نه متأخر بمانید که هر دو سبب هلاکت است و نه سعی کنید آنها را تعلیم دهید، زیرا آنها از شما اعلم ترند.»

بنابراین حدیث، مرجعیت اهل بیت نزد همۀ فرق اسلامی مسلّم است، آنان بهتر و بیشتر از همه استعداد درک قرآن را دارند، چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است:

«معاشر الناس هذا علی اخی ووصیی وواعی علمی وخلیفتی فی امتی علی من آمن بی، الا ان تنزیل القرآن علی وتأویله وتفسیره بعدی علیه(2); ای مردم!

این علی; برادر، وصی، امین علم و خلیفه من است برای کسانی که بر من ایمان آورده اند». و خود امیرالمؤمنین نیز ارتباط خود با قرآن را به این صورت بیان داشته است:

«والله ما نزلت آیه الا وقد علمت فیما نزلت وأین نزلت وعلی من نزلت ان ربی وهب لی قلبا عقولاً ولسانا ناطقاً؛(3) به خدا سوگند آیه ای نازل نشده است مگر من خوب می دانم درباره چه، کجا و بر چه کسی نازل شده است، زیرا خدا به من قلب فکرگرا و زبان گویا عنایت فرموده است.»

ص:153


1- (1) قندوزی، ینابیع الموده، ج 2، ص 438، عبدالحسین شرف الدین، المراجعات، (ناشر جمعیت اسلامیه تحقیق حسین الراضی.) ص 61.
2- (2) ابن طاووس، الیقین، ص 352.
3- (3) ینابیع الموده، ج 1، ص 244 و ج 2، ص 408; حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 40، 45، 46، 51; الطبقات الکبری، ج 2، ص 328; ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 42، ص 398; انساب الاشراف، ص 99; خوارزمی، المناقب، ص 90.

2- اهمیت و ضرورت وحدت و انسجام اسلامی

اشاره

لازم به ذکر است که از این گفتار به بعد در ذیل چهل عنوان احادیث فریقین مورد بررسی قرار شده است.

الف) ضرورت وحدت و انسجام

حدیث 1

ضرورت وحدت و انسجام اسلامی را رسول خدا صلی الله علیه و آله این گونه بیان می فرماید:

«اثنان خیر من واحد وثلاثه خیر من اثنین واربعه خیر من ثلاثه فعلیکم بالجماعه فانّ یدالله مع الجماعه ولم یجمع الله عزّ وجلّ امّتی إلاّ علی هدی واعلموا ان کلّ شاطن من النار؛ دو نفر از یک نفر بهترند، سه نفر از دو نفر بهترند و چهار نفر از سه نفر بهترند. بر شما باد که با جماعت باش، چرا که دست خدا با جماعت است. خداوند امت من را صرفاً بر هدایت جمع کرده

است و بدانید هرکس از حق دور است، مقامش در آتش است.»(1)

در جای دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«ایّها الناس علیکم بالجماعه وایّاکم والفرقه؛ ای مردم! با جماعت باش و از جدایی و افتراق پرهیز کن.»(2)

وحدت به معنای یگانه شدن و انفراد است.(3) و اتحاد در لغت به معنای یکی شدن دو چیز موجود می باشد

«صیروره الشیئین الموجود شیئاً واحداً»(4) چنان که گفته شد، وحدت، یگانه و یکی شدن دو چیز موجود است، ولی وقتی ما می گوییم وحدت مسلمانان یا اتحاد بین مسلمین مراد

ص:154


1- (1) متقی هندی، کنز العمال، ج 1، ح 1025؛ میزان الحکمه.
2- (2) کنزالعمّال، ج 1، ص 206، ح 1028.،
3- (3) خلیل احمد فراهیدی، کتاب العین، ج 3، ص 281، ه جوهری، الصحاح، ج 2, ص 547، ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث; زبیدی تاج العروس، ج 2 ص 526.
4- (4) مجمع البحرین، ج 4، ص 474.

معنای لغوی آن نیست، بلکه معنا جدا از لغت است. تمام مکاتب فکری مسلمانان با حفظ اصولشان - که همه آن را قبول دارند از قبیل: توحید، رسالت، معاد، قبله مشترک، قرآن، اهل بیت - در مقابل دشمن مشترک در یک صف جمع می شوند و اتحاد اسلامی به معنای دست برداشتن گروهی از عقاید خود و اختیار نمودن مذهب دیگر، نیست.

رهبر معظم انقلاب حضرت آیه الله خامنه ای مقصود از وحدت و انسجام را این گونه بیان می کند:

«منظور ما از وحدت، هماهنگی و یک نوایی و هم صدایی است، تا برادران دیگر در مقابل هم قرار نگیرند و لوله های تفنگ از دشمن به دوست منصرف نشود».(1) حرف ما به عنوان پیام وحدت این است که مسلمانان بیایند با هم متحد بشوند و با یک دیگر دشمنی نکنند و محور هم کتاب خدا و سنت نبی اکرم و شریعت اسلامی باشد. این حرفی است که هر عاقل بی غرض و منصفی آن را قبول خواهد کرد.

بنابراین وحدت اسلامی به این معناست که تمام مسلمانان عالم با حفظ اصول و عقایدشان، مسائل اختلافی را روی میز حل کنند و در مقابل دشمنان اسلام یک پارچه قیام کنند و به این آیه عمل کنند:(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ)2 ؛ محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا و کسانی که با آن حضرتند در مقابل کفار سخت گیر و در مقابل خودشان رحم دل و مهربانند.

از ژرف نگری در منابع اسلامی به وضوح روشن می شود که وحدت و اتحاد بین مردم در نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام بسیار با اهمیت است. در روایات فراوانی، رسول خدا علاوه بر تأکید به وحدت،

ص:155


1- (1) دفتر مقام معظم رهبری, حدیث ولایت، مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری، ج 4، ص 91.

راهکارهای وحدت و محبت بین مردم را بیان نموده است که به برخی از این روایات را مورد بررسی قرار می دهیم:

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است:

«ذمه المسلمین واحده یسعی بها أدنا هم و هم ید علی من سواهم فمن اخفر مسلما فعلیه لعنه الله والملائکه والناس اجمعین لا یقبل منه یوم القیامه صرف و لاعدل;(1)

همه مسلمانان در سایه یک پیمان بوده و ضعیف ترین افرادشان در سایه آن کار می کند و همه باهم چون یک دست بر سر بیگانگانند. وای بر کسی که این پیمان را حتی نسبت به یک فرد مسلمان بشکند که بر اوست لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم و از او در روز قیامت هیچ عملی پذیرفته نخواهند شد.»

«وعنه ایضاً، ایاکم والظن فان الظن أکذب الحدیث ولاتجسسوا ولاتحسسوا، ولا تناجشوا ولا تحاسدوا ولا تدابروا، ولا تباغضوا وکونوا عبادالله اخواناً(2) ولا یحل لمسلم ان یهجراخاه فوق ثلاثه ایّام؛(3) از گمان بد بپرهیزید، زیرا دروغ ترین گفتار همان است که از روی گمان گفته می شود برای به دست آوردن اخبار مخفی به یک دیگر گوش نکشید. در امور یک دیگر تجسس و پی جویی نکنید، حسد نورزید و از هم فاصله نگیرید و با هم دشمنی نکنید، بندگان خدا بوده و چون برادران باشید و روا نیست مسلمانی بیش از سه روز از برادر مسلمانش دوری کند.»

ص:156


1- (1) مسند احمد، ج 1، ص 126; ج 8، ص 145; صحیح بخاری، ج 2، ص 221; السنن الکبری، ج 5، ص 196، ج 8، ص 193 و ج 9، ص 94; نسائی، السنن الکبری، ج 2، ص 486; مسند ابی یعلی، ج 1، ص 255; صحیح ابن حبان، ج 9، ص 30، 33; المعجم الاوسط، ج 6، ص 5; کنزالعمال; ج 14، ص 128، اضواء علی السنه المحمدیه، ص 94.
2- (2) مسند احمد، ج 2، ص 287، 342، 465، 470، 482، 492، 517، 539; صحیح البخاری، ج 6، ص 136 و ج 7، ص 88 و ج 8، ص 3; صحیح مسلم، ج 8، ص 10.
3- (3) صحیح بخاری، ج 7، ص 88، 90; صحیح مسلم، ج 8، ص 8; السنن الکبری، ج 10، ص 232; صحیح ابن حیان، ج 12، ص 476.

«وعنه ایضاً، المسلم اخو المسلم لا یظلمه ولا یسلمه ومن کان فی حاجه اخیه کان الله فی حاجته ومن خرج عن مسلم کربه فرج الله عنه کربه من کربات یوم القیامه ومن ستر مؤمناً سترالله یوم القیامه;(1) مسلمان برادر مسلمان است و بد و ظلم نکرده و تنهایش نمی گذارد. کسی که سرگرم مورد نیاز برادر خود بود خداوند کار او را اصلاح می کند، کسی که گرفتاری مسلمانی را برطرف کرد خداوند گرفتاری روز قیامت را برطرف می کند و کسی که بر زشتی مسلمانی پرده پوشی نمود خداوند زشتی های وی را در روز قیامت مستور می دارد.»

از روایات مذکور به این نتیجه می رسیم که اگر کسی بین برادران ایمانی و اسلامی تفرقه اندازی بکند، از رحمت الهی دور می شود؛ دوری از برادر مؤمن از سه روز بیشتر روا نیست؛ برآوری حاجت مؤمن باعث الفت و مورد توجه خدا قرار می گیرد؛ محبوب ترین فرد نزد خدا کسی است که با دیگران دوستی کند و دوست یاب باشد و مبغوض ترین فرد نزد خدا کسی است که جدایی و افتراق بیاندازد.

عبدالمؤمن انصاری از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که گفت: «من از امام صادق علیه السلام پرسیدم که مردم می گویند: که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است که:

«اختلاف امتی رحمه؛ در میان امت من اختلاف رحمت است.» امام فرمود: آنها راست گفته اند. عرض کردم: بنابراین اتفاق امت عذاب خواهد شد؟! فرمود: «خیر، آن چه را آنها فکر می کنند آن طور نیست، بلکه رسول خدا این آیه را اراده کرده است: (فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا...) که مردم خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بیایند و در مسائل گوناگون گفت وگو کنند و [حقیقت را] از ایشان یاد بگیرند و سپس در میان قوم خویش رفته،

ص:157


1- (1) احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 2، ص 91; بخاری، صحیح بخاری، ج 3، ص 98، ج 8، ص 59; مسلم نیشابوری صحیح مسلم، ج 8، ص 18.

آن چه از محضر رسول خدا یاد گرفته اند به مردم یاد بدهند. همانا مقصود از اختلافشان اختلاف شهرهاست، نه اختلاف در دین شان.(1)

سیرۀ حضرت علی علیه السلام به ما نشان می دهد که ایشان پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، با وجود مشکلات فراوان و با این که حق خویش را از دست داده بود، اما با تدبیر مدبّرانه خویش، انسجام اسلامی را در مقابل دشمنان اسلام حفظ نمود؛ و کسانی که به بهانه حمایت از اهل بیت علیهم السلام می خواستند از پشت به اسلام خنجر بزنند، برخورد نمود. حضرت در جایی می فرماید:

«خیر الناس فی حالاً النّمط الاوسط فالزموه والزموا السواد الاعظم فانّ یدالله مع الجماعه وایّاکم والفرقه فانّ الشاذ من النّاس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب إلا من الدعا الی هذا الشعار فاقتلوه ولو کان تحت عمامتی هذه؛

بهترین مردم نسبت به من گروه میان رو هستند. از آنها جدا نشوید، همواره با بزرگ ترین جمعیت ها باشید که دست خدا با جماعت است. از پراکندگی بپرهیزید که انسان تنها بهره شیطان است آن گونه که گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود، آگاه باشید هرکس که مردم را به اشعار تفرقه وجدایی دعوت کند، او را بکُشید هرچند که زیر عمامه من باشد.»(2)

از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمود:

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»

فانی، سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول: «انّ صلاح ذات البین اعظم من عامه الصلاه والصیام» ؛ «همه به ریسمان خداوند چنگ بزنید وتفرقه نیندازید»، من از رسول خدا شنیده ام که فرمود: «مصالحه بین دو نفر بهتر از نماز و روزه یک ساله است.»(3)

ص:158


1- (1) علل الشرایع، ج 1، ص 85.
2- (2) شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 112، خطبه 127.
3- (3) نورالدین هیثمی، مجمع الزواید، ج 9، ص 142؛ بحار الانوار، ص 226، ح 4.

ب) ضرورت پرهیز از افتراق

حدیث 2

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«انّ الاختلاف والتنازع والتثبط من امرالعجز والضعف وهوممّا لایحبّه الله ولایعطی علیه النصر والظفر؛ اختلاف، جنگ و دعوا از اسباب تضعیف است و از چیزهای است که خداوند آن را دوست ندارد و به آن کمکی نمی کند و بر آن پیروزی عنایت نمی کند.»(1)

علی بن ابی الطالب علیه السلام اختلاف را در زمرۀ گناهان کبیره و همراه شرک به خدا قرار داده است:

«الکبائر: الشرک باالله وقتل النفس... و فراق الجماعه؛(2) شرک قتل نفس و جدایی از جماعت، از گناهان کبیره اند.»

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است که فرمود

: «من فارق المسلمین قید شبر فقد خلع ربقه الاسلام من عنقه؛(3) کسی که بین مسلمان ها تفرقه بیندازد (از دایره اسلام خارج شده است) ریسمان اسلام را از گردنش انداخته است.»

از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

«من خلع جماعه المسلمین قدرشبرخلع ربقه الایمان من عنقه؛(4) کسی که از جماعت مسلمین خارج شود از دایره اسلام خارج شده است.»

از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است:

«ثلاثه لا تسئل عنهم: رجل فارق الجماعه وعصی امامه ومات عاصیاً...؛(5) سه گروه هستند که در مورد آنها

ص:159


1- (1) شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 232؛ بحار الانوار، ج 85، ص 13، ح 23.
2- (2) ابن کثیر، تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 191، در ذیل تفسیر آیۀ 153، سوره انعام و آیۀ 13، سورۀ شوری.
3- (3) محمدیعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 409، ح 4؛ کنز العمّال، ج 1، ص 207، ح 1035.
4- (4) بحارالانوار، ج 85، ص 13، ح 23.
5- (5) مسند احمد، ج 6، ص 19.

سؤال نخواهد شد (به آنها توجهی نخواهد شد) شخصی که از جماعت جدا شده و از امامش سرپیچی کرده و با آن عصیان بمیرد...»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«اربعه لیست غیبتهم غیبه.... والخارج عن الجماعه الطاعن علی امتی الشاهر علیهم بسیفه؛(1) چهار گروه هستند که غیبت شان، غیبت محسوب نمی شود... کسی که از جماعت خارج شود، به امت من ناسزا بگوید و بر آنها با شمشیر حمله کند.»

3- عوامل وحدت و انسجام اسلامی

الف) برابری

حدیث 3

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«انّ المسلمین ید واحده علی من سواهم وانّ لا یخرج من جماعه المسلمین الاّ مفارق معاندلهم مظاهرم علیهم؛(2) مسلمانان در مقابل دیگران مانند دست واحدند و از جماعت مسلمانان خارج نمی شود جز کسانی که دشمن آنان باشد.»

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«المسلون تتکافأ دمائهم یسعی بذمتهم أدناهم ویجبر علیهم اقصاهم والمسلمون ید علی من سواهم یردّ مشدّ علی مضعفهم ومتسرّعهم علی قاعدهم.»(3)

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مؤمنان را مانند جسم واحد دانسته است:

«انّ المؤمن من اهل الایمان بمنزله الرأس من الجسد یألم المؤمن لأهل الإیمان کما یألم الجسد لما فی الرأس؛(4) یک مؤمن از اهل ایمان مانند سر نسبت

ص:160


1- (1) مستدرک سفینه البحار، ج 8، ص 89.
2- (2) معجم الاوسط, ج 6 ص 305؛ بحار الانوار، ج 28، ص 104.
3- (3) سنن ابن ابی داود، ج 1، ص 625، ح 2751.
4- (4) تفسیرالقرآن العظیم، تفسیر، ج 4، ص 226.

به جسم است که هرگاه مؤمنی را مشکلی پیش آید مؤمنان دیگر نیز احساس درد کنند، چنان که درد و الم سر، در جسم او نیز اثر می کند.»

در روایت دیگری همه مؤمنان را به شخص واحد تشبیه کرده است:

«المؤمنون کرجل واحد اذا اشتکی رأسه تداعی له سائر الجسد بالسهر(1) والحمی؛(2) مؤمنان مانند شخص واحدی هستند که هرگاه، سر شخص به درد آید بقیه جسم نیز در اثر آن به درد آید.»

امام صادق علیه السلام:

«انّما المؤمنون رأس واحد؛(3) مؤمنان، مانند رأس واحدند.»

از این روایات به این نتیجه می رسیم که در ظاهر همۀ انسان ها برابر هستند و عضوی از یک خانواده واحد به شمار می آیند. هیچ کس بر دیگری برتری ندارد جز به تقوا:(إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ) ؛ گرامی ترین شما، پرهیزکارترین شماست.

بنابراین مشکل یک نفر مشکل همه است و درد یکی، درد همه است. اگر مؤمن این احساس را نداشته باشد، گویا مسلمان نیست و بلکه از زمرۀ اسلام خارج خواهد بود.

ب) برادری

حدیث 4

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

«لاتحاسدوا ولاتنافسوا(4) ولاتباغضوا

ص:161


1- (1) «السهر» به معنای تب و درد شدیدی که او نتواند بخوابد و «الحمی» به معنای تب معمولی است», فتح الباری، ج 10، ص 368.
2- (2) الجامع الصغیر، ج 2، ص 532.
3- (3) وسائل الشیعه. ج 15، ص 352، ح 12.
4- (4) به معنای حسد ورزیدن، فخر فروشی آمده است.

ولاتدابروا(1) وکونوا عبیدالله (عبادالله) اخواناً؛(2) با یک دیگر حسد، دشمنی، و خصومت نکنید و با هم برادر باشید.»

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

«علیکم بالتواصل والتباذل وایّاکم والتقاطع والتحاسد والتدابر وکونوا عبادالله اخواناً؛(3) بر شما باد که با یک دیگر مرابطه و تباذل داشته باشید و از قطع رابطه، حسد و خصومت بپرهیزید و با هم برادر باشید.»

در مورد دیگری پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرموده است:

«ألا ان المسلم اخوالمسلم فلیس یحلّ لمسلم من اخیه شیء الاّ ما احلّ من نفسه؛(4) آگاه باشید! مسلمان برادر مسلمان دیگر است، برای هیچ یک از مسلمانان چیزی روا نیست جز آن که آن را برای خود سزاوار می داند.»

در این روایت نیز پیامبراسلام صلی الله علیه و آله امر به برادری اهل اسلام حکم فرمود است:

«کونوا عبادالله اخواناً کما أمرکم المسلم اخو المسلم..؛(5) چنان که به شما امر کرده ام که برای خدا با هم برادر باشید.»

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در روایتی مؤمن را به آینه تشبیه کرده فرموده است:

«المؤمن مرآه المؤمن والمؤمن اخو المؤمن من حیث؛(6) مؤمن آینه مؤمن و برادر یک دیگر است.»

در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده، علاوه بر اوصاف مؤمن که در احایث نبوی بیان شده، ویژگی های دیگری نیز آمده است:

ص:162


1- (1) به معنای با هم خصومت کردن، قطع رابطه و اختلاف کردن آمده است.
2- (2) مسند احمد، ج 2، ص 312.
3- (3) نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج 9، 49، ح 24.
4- (4) سنن الترمزی، ج 4، ص 337، ح 5082؛ عوالی اللئالی، ج 3، ص 184.
5- (5) الکافی، ج 2، ص 101.
6- (6) سنن البیهقی، ج 8، ص 167.

«المسلم اخو المسلم هو عینه ومرآته ودلیله لا یخونه ولا یخدعه ولا یظلمه ولا یکذبه ولا یغتابه؛(1) مؤمن، برادر، چشم و راهنمای مؤمن دیگر است که نه خیانت می کند، نه فریب می دهد، نه ظلم می کند، نه دروغ می گوید و نه از برادر خود غیبت می کند.»

برای هر مؤمن بر مؤمن دیگر حقوقی است که شماری از آنها در روایات ذکر شده است؛ از جمله این که یک برادر نسبت به دیگری مانند آینه رفتار کند، چنان که کار آینه این است که هر عیبی در او است، آن را بدون هیچ نقص به صاحبش نشان دهد. مؤمن هم نسبت به مؤمن دیگر باید مانند آینه و بلکه بالاتر از آن باشد، چرا که آینه فقط عیب هایی نشان می دهد که جلوی او و روبه روی او باشد ولی مؤمن هر عیب ظاهری و باطنی را به برادر دینی هشدار می دهد و عیب و نقص او را نشان می دهد و او را به راه سعادت دنیوی و اخروی راهنمایی می کند.

ج) حسن خلق

در معنای حسن خلق گفته شده است:

«هو طلاقه الوجه، وبذل المعروف، وکف الأذی؛(2) حسن خلق عبارت است از، چهرۀ باز، نیکی به دیگران و اذیت و آزار نرساندن به دیگران.»

حدیث 5

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «لن تؤمنوا حتی تراحموا»، قالوا: یا رسول الله صلی الله علیه و آله، کلّنا رحیم قال: انه لیس برحمه احدکم صاحبه ولکنّها رحمه للعامه؛(3) شما هرگز ایمان

ص:163


1- (1) الکافی، ج 2، ص 166، ح 5.
2- (2) ریاض الصالحین، ص 325.
3- (3) سنن بیهقی، ج 9، ص 68.

نیاورده اید مگر این که باهم مهربان باشید. اصحاب گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! ما همه با یک دیگر مهربان هستیم. فرمود: مهربانی این نیست که شما فقط با یک دیگر مهربان باشید، بلکه باید با همۀ مردم مهربانی و مدارا کنید.»

آن حضرت در جایی دیگر، شرط ورود به بهشت را حسن خلق قرار داده است:

«لا تدخلوا الجنه حتی تراحموا قالوا یا رسول الله کلنا رحیم قال انه لیس برحمه احدکم ولکن رحمه العامه؛(1)

اگر با هم حسن اخلاق نداشته باشید به بهشت وارد نمی شوید گفتند: ای رسول خدا! ما که با دیگران با حسن اخلاق رفتار می کنیم فرمود: این حسن اخلاق نیست که شما با یک دیگر رفتار شایسته داشته باشید، بلکه بر عموم مردم ترحم نمایید و حسن اخلاق را رعایت کنید.»

در روایت دیگری، رسول الله صلی الله علیه و آله صاحب اخلاق حسنه را شبیه خود قرار داده است:

«الا اخبرکم باشبهکم بی؟ قالوا بلی یا رسول الله فقال: احسنکم خلقاً والینکم کنفاً وابّرکم بقرابته واشدّکم حباً لاخوانه فی دینه؛(2)

آیا به شما خبر بدهم که از شما کدام شخص به من شبیه تر است؟ همه گفتند: بلی ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! فرمود: هرکدام از شما از نظر اخلاقی نرم تر و نیکی کننده تر به خویشاوندان و به برادران دینی و مهربان تر باشد به من شبیه است.»

از نبی اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود:

«ما وضع فی المیزان أرجح من حسن الخلق؛(3) ارزشمندترین چیزی که در قیامت به میزان گذاشته می شود، حسن خلق است.»

هم چنین از علی بن الحسین علیه السلام نقل شده که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:164


1- (1) مجمع الزواید، ج 8، ص 30.
2- (2) الکافی، ج 2، ص 240، ح 35.
3- (3) المعجم الصغیر، ج 1، ص 199.

«ما یوضع فی میزان امری یوم القیامه أفضل من حسن الخلق؛(1) در روز قیامت، افضل ترین چیزی که به میزان گذاشته می شود، حسن خلق (انسان) است.»

عن أبی عبدالله علیه السلام قال: «إن الله تبارک وتعالی لیعطی العبد من الثواب علی حسن الخلق کما یعطی المجاهد فی سبیل الله.»(2)

از نبی اسلام صلی الله علیه و آله پرسیده شد که بهترین اعمال کدام است، فرمود:

«حسن الخلق؛(3) حسن خلق است.»

ایشان در بیانی دیگر فرمودند:

«إن من الإیمان حسن الخلق وأفضلکم إیمانا أحسنکم خلق؛(4) حسن خلق از نشانه های ایمان است و بهترین شما از لحاظ، ایمان نیکوترین شما در خلق و رفتار است.»

در روایت دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:

«إن حسن الخلق لیذیب الخطیئه کما تذیب الشمس الجلید؛(5) حسن خلق، هم چون خورشید که پوست (حیوان) را خشک می کند، گناهان را می زداید.»

در روایتی نبوی، صاحب اخلاق حسنه، از عابد بدخلق، شایسته تر دانسته شده است.

«شاب سخیّ حسن الخلق أحب إلی الله من شیخ بخیل عابد شیء الخلق.»(6)

در روایتی دیگر، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که حسن خلق از شایسته ترین حسب ها به شمار می آید:

«أکرم الحسب حسن الخلق.»(7)

ص:165


1- (1) الکافی، ج 2، ص 99.
2- (2) همان، ج 2، ص 101.
3- (3) المعجم الکبیر، ج 1، ص 180-181.
4- (4) همان، ج 8، ص 182.
5- (5) الجامع الصغیر، ج 1، ص 345.
6- (6) همان، ج 2، ص 74.
7- (7) ابن سلامه، دستورمعالم الحکم، ص 2؛ ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 157.

د) حسن سلوک

حدیث 6

ابوذر از رسول اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده است که فرمود:

«تبسمک فی وجه اخیک لک صدقه»(1)

از امام باقر علیه السلام نقل شده که شخصی خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمد و از آن حضرت خواست که نصیحتش کند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«الق اخاک بوجه منبسط؛(2) با برادر خود با چهرۀ باز ملاقات کن.»

ه) مدارا

«مدارا» یعنی ملاینه و نرم خویی و این که شخص با مردم رفتاری نرم و خوش و مناسب شخصیت آنان داشته باشد.(3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«انّ الله امرنی بمداراه الناس کما امرنی باقامه الفرائض؛(4) خداوند به من امر کرده است که هم چون ادای واجبات، با مردم با نرمش رفتار کنم.»

از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد که:

ایّ الاعمال افضل؟ قال: «الحنیفیه السمحه.»(5)

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

«الا اخبرکم بمن یحرم علی النار وبمن تحرم علیه النار؟ علی کلّ قریب هیّن سهل؛(6) آیا به شما خبر بدهم که چه کسانی بر آتش و آتش بر چه کسانی حرام شده است؟ فرمود: به هر

ص:166


1- (1) سنن الترمزی، ج 3، ص 228، ح 1956.
2- (2) الکافی، ج 2، ص 103، ح 3.
3- (3) الصحاح، ص 57.
4- (4) الجامع الصغیر، ج 1، ص 254.
5- (5) المصنف، ج 11، ح 20304.
6- (6) سلیمان بن احمد بن طبرانی، المعجم الکبیر، ج 1، ص 231.

کس که با نرمی با مردم رفتار کند و بر آنها آسان بگیرد.»

علی علیه السلام هنگامی که ابن عباس را والی تعیین کرد به او فرمود:

«یابن عباس! علیک بتقوی الله والعدل بمن ولّیت علیه وان تبسط للناس وجهک وتوسع علیهم مجلسک وتسعهم بحلمک؛(1) ای ابن عباس! تقوا را پیشه کن و به مردم با عدل برخورد کن، با چهرۀ باز و گشاده با آنها رفتار کن، در مجلس خود آنها را جا بده و با مردم بردبار باش.»

از عایشه نقل شده است که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

«انّ الله عزّ وجلّ رفیق ویحبّ الرفق فی الامر کلّه؛(2) خداوند رفیق (نرم خو) است و در تمام امور نرمی را دوست دارد.»

آن حضرت صلی الله علیه و آله مدارا را نصف ایمان و رفقت را نصف زندگی شمرده است:

«مداراه الناس نصف الایمان والرفق بهم نصف العیش.»(3)

هم چنین رسول اکرم صلی الله علیه و آله بعد از ایمان به خدا، مدارا را رأس عقل قرار داده است:

«رأس العقل بعد الایمان بالله مداراه الناس.»(4)

در روایتی رسول خدا صلی الله علیه و آله کسی که با ویژگی مدارا بمیرد، شهید نام نهاده است:

«من عاش مداریا مات شهیدا.»(5)

حضرت علی علیه السلام مدارا را ثمره عقل قرار داده است:

«ثمره العقل مداراه الناس.»(6)

ص:167


1- (1) الکافی، ج 2، ص 17، ح 1.
2- (2) سنن الترمزی، ج 4، ص 162، 2844؛ میزان الحکمه، ج 2، ص 1103،
3- (3) ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، ص 42.
4- (4) همان، ص 42؛ ابن أبی شیبه الکوفی، المصنف، ج 6، ص 102.
5- (5) روضه الواعظین، ص، 38.
6- (6) عیون الحکم والمواعظ، ص 209.

هم چنین علی علیه السلام مدارا را رأس حکمت و باعث سلامت دین و دنیا قرار می دهد:

«رأس الحکمه، مداراه الناس»(1) و

«سلامه الدین والدنیا فی مداراه الناس.»(2)

و) هم زیستی

هم زیستی مسالمت آمیز با مردم یکی از تعلیمات قرآن و سنت و سیرۀ مستمره بزرگان دین می باشد و خصوصاً سیرۀ اهل بیت علیهم السلام در این مورد، الگویی شایسته برای ماست.

حدیث 8

رسول الله صلی الله علیه و آله در این مورد می فرماید:

«لا تقاطعوا ولا تدابروا ولا تباغضوا ولا تحاسدوا وکونوا عبادالله اخواناً ولا یحلّ لمسلم ان یهجر اخاه فوق ثلاث؛(3) با یک دیگر قطع رابطه، خصومت، دشمنی و حسد نکنید و با هم برادر باشید. برای هیچ کس از مسلمانان جایز نیست که بیشتر از سه روز از برادر مسلمان ناراضی و قهر باشد.»

قال الصادق علیه السلام:

«علیکم بالصّلاه فی المساجد وحسن الجوار للناس وحضور الجنائز انه لابدّ لکم من النّاس ان احداً لا یستغنی عن الناس فی حیاته والناس لابدّ لبعضهم من بعض؛(4) بر شما لازم است، نمازهایتان را در مساجد بخوانید و با همسایگان رفتار خوب داشته باشید و در تشییع جنازه ها شرکت کنید، زیرا در زندگی هیچ کس بی نیاز از دیگری نیست و برخی به دیگران نیازمند هستند.»

ص:168


1- (1) همان، ص 264.
2- (2) همان، ص 285.
3- (3) صحیح مسلم، ج 8، ص 10، ح 8؛ الخصال، ص 183.
4- (4) وسائل الشیعه، ج 12،، ص 6، ح 5؛ الکافی، ج 2، ص 635.

معاویه بن وهب نقل می کند: من از امام صادق علیه السلام پرسیدم که ما (شیعیان) با دیگران (اهل تسنن) چگونه معاشرت کنیم، تکلیف ما چیست؟ امام فرمود:

«کیف ینبغی لنا ان نصنع فیما بیننا وبین قومنا وفیما بیننا وبین خلطائنا من الناس؟ قال: تؤدون الأمانه إلیهم وتقیمون الشهاده لهم وعلیهم وتعودون مرضاهم وتشهدون جنائزهم؛(1) امانت آنها را بدهید، برای آنها (اگر شهادت لازم باشد) شهادت بدهید، بیماران شان را عیادت کنید، (کسی از آنها بمیرد) در تشییع جنازه شان شرکت کنید.»

امام حسن بن علی صلی الله علیه و آله معاشرت خوب با مردم را، رأس عقل می شمارد:

«رأس العقل معاشره الناس.»(2)

امام علی علیه السلام معیار زندگی با دیگران را این گونه بیان می فرماید:

«اجعل نفسک میزانا فیما بینک وبین غیرک، وأحب لغیرک ما تحب لنفسک، واکره له ما تکره لها، لاتظلم کما لا تحب ان تظلم، وأحسن کما تحب ان یحسن إلیک، واستقبح لنفسک ما تستقبحه من غیرک، وارض من الناس ما ترضی لهم منک؛(3) در معاشرت با مردم، خودت را میزان قرار بده. آن چه را خود دوست می داری برای دیگران نیز همان را بخواه آن چه را نمی پسندی، برای دیگران نیز نخواه. اگر ستم به خود را نمی خواهی به دیگران هم ستم نکن. آن چه را برخود روا می دادی همان را بر دیگران روا بدار و آن چه را برای خود ناپسند می دار، برای دیگران نیز آن را مکروه بشمار.»

امام حسن علیه السلام می فرماید:

«صاحب الناس مثل ما تحب ان یصاحبوک به؛(4) همان رفتاری را به مردم روا دار که آن برای خود نیز می پسندی.»

ص:169


1- (1) الفصول المهمه فی أصول الأئمه، ج 3، ص 353.
2- (2) بحار الأنوار، ج 75، ص 111.
3- (3) میزان الحکمه، ج 3، ص 1978.
4- (4) همان، ج 3، ص 1978.

امام صادق علیه السلام معتقد است که حتی با یهودی هم با رفتار خوب باید برخورد شود:

«صانع المنافق بلسانک، وأخلص ودک للمؤمن، وإن جالسک یهودی فأحسن مجالسته؛(1) با منافق به زبان خوش برخورد کن، با مؤمن با اخلاص کامل رفتار نما و با یهودی هم مجالست نیکو داشته باش.»

ابوذر می گوید: روزی رسول الله صلی الله علیه و آله به من فرمود:

«اتق الله حیث ما کنت، وأتبع السیئه الحسنه تمحها، وخالق الناس بخلق حسن؛(2) هرجا که هستی از خدا پروا کن، بدی را با خوبی جواب بده، با مردم، با اخلاق حسنه رفتار کن.»

رسول الله صلی الله علیه و آله در روایت دیگری، فلسفه حسن معاشرت را چنین بیان فرموده است:

«أحسن مصاحبه من صاحبک تکن مسلما؛(3) با کسی که با شما معاشرت دارد، خوب رفتار کن تا او (اگر کافر باشد به سبب حسن اخلاق) اسلام بپذیرد.»

حسن معاشرت با مردم تأثیر به سزایی دارد، به گونه ای که در صدر اسلام تعداد زیادی با دیدن حسن اخلاق پیامبر صلی الله علیه و آله، اسلام را پذیرفتند.

عایشه نقل می کند: روزی شخصی اذن دخول خواست، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این مرد بدترین شخص فلان قبیله است. وقتی او داخل شد، آن حضرت با چهرۀ بشاش از او استقبال کرد و به او رفتار خوب نشان داد وقتی آن فرد مرخص شد، عایشه از آن حضرت پرسید: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! آن سخن شما و این رفتار شما! آن حضرت فرمود:

«إن من شر عباد الله من تکره مجالسته لفحشه؛(4) بدترین مردم کسی است که به سبب بدی کسی، رفتار بدی داشته باشد.»

ص:170


1- (1) الاختصاص، ص، 230.
2- (2) سنن الترمذی، ج 3، ص 239.
3- (3) الأمالی، ص 168.
4- (4) وسائل الشیعه، ج 8، 401، باب 2.

ز) محبت

حدیث 9

معاذ نقل می کند که از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیده شد: بهترین ایمان کدام است؟ فرمود:

«ان تحبّ لله وتبغض لله وتعمل لسانک فی ذکر الله» قال وماذا یا رسول الله؟ قال: «وان تحبّ للناس ما تحبّ لنفسک وتکره لهم ما تکره لنفسک؛(1) بهترین ایمان این است که محبت و دشمنی با افراد برای خدا باشد و زبان در ذکر خدا مشغول باشد.» سپس پرسید که مقصود از ذکر خدا چیست؟ ایشان فرمود: «آن چه را برای خود دوست دارید، برای دیگران نیز همان را بخواهی و آن چه را برای خود نمی پسندی، برای دیگران هم نخواهی.»

روایات زیادی در مورد محبت مردم از رسول الله صلی الله علیه و آله رسیده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

بهترین عمل:

«افضل الاعمال بعد الایمان بالله التودّد إلی الناس؛(2) بعد از ایمان به خدا، محبت به مردم از بهترین عمل هاست.»

خردمندی:

«رأس العقل بعد الایمان بالله عزّ وجلّ التودّد إلی الناس؛(3) بعد از ایمان، خردمندانه ترین کار، محبت به مردم است.»

میزان نیکوکاری: حضرت علی علیه السلام محبت به مردم را میزان نیکوکاری قرار داده است:

«اجعل نفسک میزاناً فیما بینک وبین غیرک احبّ لغیرک ما تحبّ لنفسک واکره له ما تکره لها واستقبح من نفسک ما استقبح من غیرک؛(4) نفس خود را بین خود و دیگران میزان قرار بده

ص:171


1- (1) مسند احمد، ج 5، ص 247؛ میزان الحکمه، ج 1، ص 198.
2- (2) جامع الصغیر، ج 1، ص 186.
3- (3) السنن الکبری، ج 10، ص 109.
4- (4) نهج البلاغه، ج 3، ص 45؛ دستور معالم الحکم، ص 67، شبیه این روایت در کتب مکتب اهل بیت نیز وارد شده است، غررالحکم، ج 1، ص 123.

که هرچه برای خود دوست داری برای دیگران هم دوست بدار و هرچیزی که از آن کراهت داری، برای دیگران هم آن را مکروه بدان.»

دوست دور بهتر از خویشاوند نزدیک: شیعه و اهل سنت هر دو از علی بن الحسین علیه السلام این روایت را نقل کرده اند:

«القریب من قربته الموده وان بعد نسبته والبعید من باعدته البغضاء وان قرب نسبه وشیء أقرب من ید الی جسد وانّ الید اذا غلت(1) قطعت واذا قطعت حسمت(2) ؛(3) قریب کسی است که دوستی داشته باشد اگرچه از نظر خویشاوندی دور باشد، و اجنبی کسی است که با فردی پیوند دوستی نداشته باشد اگرچه از لحاظ خویشاوندی با او نزدیک باشد. از نظر نزدیکی و نسبی، از همه نزدیک تر با انسان، دست او است، ولی هرگاه از دست خیانتی رخ دهد، قطع می گردد و آن را می بندد.»

این روایت نزدیکان را به دست تشبیه کرده است، برای این که بگوید صرف قربت فایده ندارد. دست نزدیک ترین عضو انسان است، ولی این دست هنگامی که دزدی می کند در حقیقت دشمن او است و یا این که انسان دشمن دستش می شود و این امر سبب می شود که دستش قطع بشود.(4) پس هرکس انسان را دوست داشته باشد گرچه از نظر حسب و نسب دور باشد به او نفع می رساند، ولی کسی که از نظر حسب و نسب انسان به او نزدیک است ولی به جای این که به او کمکی کند باعث ذلت او می شود شخص اجنبی از او بهتر است.

ص:172


1- (1) «غلت» به معنای خیانت است.
2- (2) «حسمت» به معنای بستن خون و زخم است.
3- (3) کنز العمال، ج 16، ص 122، ح 44143؛ وسائل الشیعه، ج 8، ص 433، ح 4.
4- (4) کافی، ج 2، ص 642، به نقل النهایه الغلول.

ح) احترام

حدیث 10

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «من اکرم اخاه فانّما یکرم الله؛(1) هرکس به برادر دینی خود احترام کند گویا به خدوند احترام کرده است.»

شبیه این روایت را امیرالمؤمنین علیه السلام نیز از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل کرده است:

«من اکرم اخاه المسلم فانّما یکرم ربّه؛(2) هرکس به برادر مسلمانی احترام کند، به پروردگار احترام کرده است.»

رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

«من اکرم اخاه المسلم بکلمه یلطفه بها وفرّج عنه کربته لم یزل فی ظلّ الله الممدود علیه الرحمه ما کان فی ذالک؛(3) کسی به برادر مسلمانی، با کلمه ای اظهار لطف کند و مشکلی را از او برطرف کند، تا وقتی در آن کار مشغول است در سایۀ رحمت الهی خواهد بود.»

هم چنین از آن حضرت نقل شده است:

«من أکرم أخاه فانما یکرم الله فما ظنکم بمن یکرم الله عزوجل ان یفعل به؟؛(4) هرکس به برادر (دینی) خود اکرام کند به خدا اکرام کرده است و کسی که خدا به او احترام کند چه مقامی خواهد داشت!»

در روایت دیگری چنین آمده است: کسی که به برادر دینی مسلمانی احترام کند در سایۀ فرشتگان قرار می گیرد:

«من أکرم أخاه المسلم بمجلس یکرمه، أو بکلمه یلطفه بها أو حاجه یکفیه إیاها، لم یزل فی ظل من الملائکه ما کان بتلک المنزله؛(5) کسی برادر مسلمانی را در مجلسی احترام کند، یا

ص:173


1- (1) کنز العمّال، ج 9، ص 154، ح 25488.
2- (2) بغیه الباحث، ص 75، شبیه این روایت در امالی الصدوق نیز آمده است، ص 431.
3- (3) الکافی، ج 2، ص 206، ح 5.
4- (4) بحار الأنوار، ج 71، ص 319.
5- (5) کتاب المؤمن، ص 52.

توسط کلمه ای او را گرامی بدارد و یا حاجت برادر دینی را برآورده کند، در سایه فرشتگان قرار خواهد گرفت تا زمانی که در آن کار مشغول است.»

ط) کمک

حدیث 11

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«المؤمنون اخوه یقضی بعضهم حوائج بعض فبقضاء بعضهم حوائج بعض یقضی الله حوائجهم یوم القیامه؛(1) مؤمنان برادرند برخی حاجات برخی دیگر را برآورده می کنند و هرکه (در دنیا) حوایج دیگر را برآورده کند، خداوند روز قیامت حاجات او را برآورده می کند.»

از عمربن خطاب نقل شده است که از رسول الله صلی الله علیه و آله پرسیده شد:

ایَّ الاعمال افضل؟ فرمود: «إدخالک السرور علی مؤمن اشبعت جوعته أو سترت عورته أو قضیت له حاجته؛(2) کدام عمل بهتر است؟ فرمود: «با سیر کردن مؤمنی یا پوشاندن سرش و یا برآورده کردن حاجتش او را خوش کند.»

هم چنین روایت دیگری، ادخال سرور، سیر کردن و رفع کردن مشکل مؤمن را سبب مغفرت دانسته است:

«ان الموجبات المغفره ادخال السرور علی اخیک المسلم واشباع جوعته وتنفیس کربته.»(3)

ی) حسن ظن

حدیث 12

ابن عمر می گوید: من رسول خدا صلی الله علیه و آله را در حال طواف به خانه کعبه دیدم که می فرمود:

«... والذی نفس محمد بیده لحرمه المؤمن اعظم

ص:174


1- (1) بحارالانوار، ج 71، ص 311، ح 64.
2- (2) مجمع الزواید، ج 3، 130.
3- (3) عوالی اللئالی، ج 1، ص 376.

عندالله حرمه منک: ماله ودمه وان یظنّ به الاّ خیراً؛(1) قسم به کسی که جان محمد در دست اوست، حرمت مؤمن بزرگ تر از حرمت تو (کعبه) است؛ یعنی مال و جان او، دربارۀ او جز گمان خیر نباشد.» در روایات مختلف از حسن ظن تعبیرهای مختلفی شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

حرمت سوء ظن:

«انّ الله تعالی حرّم من المسلم دمه وماله وان یظنّ به ظنّ السوء؛(2) خداوند خون، مال وگمان بد نسبت به مسلمان را حرام قرار داده است.»

قیمت بهشت:

«لا یموتن أحدکم إلا وهو یحسن الظن بالله فان حسن الظن بالله ثمن الجنه؛(3) هیچ کس از شما نمیرد، جز این که به خدا حسن ظن داشته باشد: زیرا حسن ظن به خدا، قیمتش بهشت است.»

رأس عبادت:

«حب الدنیا رأس کل خطیئه ورأس العباده حسن الظن بالله؛(4) دوستی با دنیا ریشۀ همه بدی هاست و حسن ظن، ریشۀ همه خوبی ها و سردار عبادت است.»

بهترین سرشت وعادت:

«حسن الظن من أحسن الشیم وأفضل القسم؛(5) حسن ظن، از فطرت و عادت خوب است.»

اخلاق خوب:

«حسن الظن من أفضل السجایا وأجزل العطایا؛(6) حسن ظن از اخلاق وعطایای خوبی است.»

ص:175


1- (1) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1297؛ الدر المنثورفی تفسیر المأثور، ج 6، ص 92.
2- (2) بحار الانوار، ج 72، ص 201، ح 21.
3- (3) روضه الواعظین، ص 503.
4- (4) بحار الأنوار، ج 51، ص 258.
5- (5) میزان الحکمه، ج 2، ص 1784.
6- (6) همان.

سکون قلب:

«حسن الظن راحه القلب؛(1) حسن ظن باعث آرامش دل هاست.»

آسانی کار:

«خذ من حسن الظن بطرف تروح به قلبک ویروح به أمرک؛(2) حسن ظن را پیشه کن، زیرا آن سبب آرامش دل ها و آسانی کار هست.»

دوری از گناه:

«حسن الظن یخفف الهمّ، وینجی من تقلد الإثم؛(3) حسن ظن، مشکلات را آسان و از طوق گناه، رها می کند.»

باعث جلب محبت:

«من حسن ظنه بالناس حاز منهم المحبه؛(4) حسن ظن نسبت به مردم، محبت آنها را جلب می کند.»

بهترین پرهیزکاری:

«أفضل الورع حسن الظن؛(5) حسن ظن، بهترین پرهیزکاری است.»

از بررسی روایاتی که در این زمینه ذکر شد، به این نتیجه می رسیم که اگر مسلمان ها در گفتمان وکارکردهای شان نسبت به یک دیگر حسن ظن داشته باشند، دوری ها و دشمنی ها به نزدیکی و محبت تبدیل خواهد شد؛ زیرا آن چه سبب دشمنی می شود، ابتدا از سوءظن شروع می شود. این سوءظن کم کم به دشمنی و سپس به افتراق می انجامد. ازاین رو قرآن از ظن بد به شدت نهی کرده است:(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ) ؛(6) ای صاحبان ایمان! از سوءظن خودداری کنید، زیرا برخی از گمان ها انسان را به گناه می کشاند.

ص:176


1- (1) همان.
2- (2) همان.
3- (3) همان.
4- (4) همان.
5- (5) میزان الحکمه، ج 2، ص 1785.
6- (6) حجرات: آیۀ 12.

ک) خیرخواهی و نصیحت

حدیث 13

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«انّما الدین النصیحه» قالوا:

«لمن یا رسول الله صلی الله علیه و آله؟ لله ولکتابه والائمه المسلمین وعامتهم؛(1) دین، خیرخواهی است. گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! برای چه کسی خیرخواهی کنیم؟ فرمود: برای خدا، رسول، کتاب خدا، ائمه مسلمین و عموم مردم.»

در روایت دیگری

(والائمه المؤمنین ولجماعتهم)(2) آمده است. در روایتی دیگر، امام خیرخواهی را علامت کمال دین دانسته است:

«وأدی النصیحه لأهل بیت نبیه فقد استکمل حقیقه الایمان.»(3)

واژۀ «نصیحت» در لغت به معنای «خلوص» و مقصود آن خواستن خیر برای کسی است که مورد توصیه قرار گرفته است. البته کارکرد آن در موارد مختلف فرق می کند. اگر این واژه در مورد خدا استعمال شود به معنای صحت اعتقاد و اخلاص نیت در عبادت است. مثلاً: «نصیحه الله؛ یعنی اعتقاد به وحدانیت خدا و اخلاص در عمل. و نصیحه رسوله، یعنی تصدیق به نبوت و انقیاد به آن چه که او امر ونهی کرده است. هم چنین، نصیحه عامه المسلمین، یعنی ارشاد و هدایت و خیرخواهی برای آنها در دنیا و آخرت.(4)

ضرورت و اهمیت خیرخواهی و نصیحت مسلمانان، روایات زیادی در فریقین آمده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

ص:177


1- (1) مسنداحمد، ج 2، ص 297؛ السنن الکبری، ج 4، ص 432، 7820؛ دعائم الاسلام، 1383، ج 1، ص 134.
2- (2) دعائم الاسلام، ج 1، ص 134.
3- (3) وسائل الشیعه، ج 1، ص 342.
4- (4) الخصال، ص 294؛ شرح اصول کافی، ج 4، ص 210.

اهتمام به امور مسلمین: پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«من لایهتمّ بامر

المسلمین فلیس منهم ومن لا یصبح ویمس ناصحاً لله ولرسوله ولکتابه ولامامه ولعامه المسلین فلیس منهم؛(1) هرکس به امور مسلمانان اهتمام نکند، صبح و شام [در فکر] عمل به دستورات خدا رسول، کتاب و امام نباشد و به مسلمانان خیرخواهی نکند، از آنها (مسلمان) نیست.»

محبوب خدا: پیامبراسلام صلی الله علیه و آله کسی را که به فکر خیرخواهی برای مسلمانان و مؤمنین باشد، محبوب ترین فرد نزد خدا قرار داده است:

«احبّ المؤمنین إلی الله من نصب نفسه فی طاعه الله ونصح لامه نبیه؛(2) محبوب ترین مؤمنان کسی است که خود را به اطاعت خدا و خیرخواهی برای مسلمانان وقف کند.» خیرخواهی برای دیگران به قدری اهمیت دارد که گویا به خود نصیحت می کند:

«لینصح الرجل منکم أخاه کنصیحته لنفسه.»(3)

خیرخواهی موجب ورود به بهشت: رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

«من یضمن لی خمسا أضمن له الجنه، قیل: وما هی؟ یا رسول الله قال: النصیحه لله عزّوجلّ، والنصیحه لرسوله، والنصیحه لکتاب الله، والنصیحه لدین الله والنصیحه لجماعه المسلمین»؛(4) هرکس پنج چیز را به من ضمانت بدهد، من بهشت را برای او ضمانت می دهم. پرسیده شد: آن امور کدامند؟ فرمود: نصیحت به خدا، رسول، دین و گروه مسلمانان.

موجب نجات:

«فاقبل النصیحه کی تنجو عن العذاب؛(5) خیرخواهی را قبول کن، زیرا آن موجب نجات از عذاب است.»

ص:178


1- (1) المعجم الاوسط، ج 7، 270.
2- (2) میزان الحکمه، ج 2، 219.
3- (3) همان، ج 4، ص 3279.
4- (4) الخصال، ص 294.
5- (5) میزان الحکمه، ج 3، ص 2066.

اخلاق کرام: علی علیه السلام می فرماید:

«النصیحه من أخلاق الکرام»؛(1) خیرخواهی، از اخلاق کرام است.»

محبت ثمرۀ نصیحت: علی علیه السلام:

«النصح یثمر المحبه، النصیحه تثمر الود؛(2) نصیحت وخیرخواهی، محبت و مودت را به بار می آورد.»

با خیرخواهی کدورت ها زدوده می شود و محبت ها افزوده می شود و در نتیجه این کار باعث انسجام اسلامی خواهد شد.

ل) اصلاح

حدیث 14

پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«یا أبا أیوب! ألا اخبرک وأدلک علی صدقه یحبها الله ورسوله؟» قلت: بلی یا رسول الله صلی الله علیه و آله قال: «تصلح بین الناس اذا تفاسدوا؛(3) ای ابا ایوب! آیا تو را به صدقه ای راهنمایی کنم که خدا و رسولش، آن را دوست داشته باشند. گفتم: بلی ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! فرمود: هرگاه بین مردم فسادی رخ بدهد بین آنها اصلاح کن».

شبیه این روایت در منابع مکتب اهل بیت علیهم السلام از امام صادق نیز روایت شده است که فرمود:

«صدقه یحبّها الله: اصلاح بین الناس اذا تفاسدوا وتقارب بیهم اذا تباعدوا(4) صدقه ای که خدا آن را دوست دارد، اصلاح بین مردم و نزدیک آوردن آنهاست هرگاه از یک دیگر دور شوند.»

اصلاح مردم یکی از اموالی صریح قرآن است که در آیات متعدد به آن حکم شده است؛ از جمله:(وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ)5

ص:179


1- (1) همان، ج 3، ص 2687.
2- (2) . همان، ج 4، ص 3279.
3- (3) المعجم الکبیر، ج 8، ص 257؛ میزان الحکمه، ج 2، ص 1622.
4- (4) تفسیرالصافی، ج 5، ص 52؛ الکافی، ج 2، ص 209.

(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) ؛(1) همانا مؤمنان برادر یک دیگرند. بین برادران اصلاح کنید و از خدا پروا کنید، شاید به شما رحم شود.

(وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما) ؛(2) اگر بین دو گروه از مؤمنان جنگ شود، بین برادرانتان اصلاح کنید. از پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و دیگر ائمه اطهار علیهم السلام روایات متعددی در زمینه اصلاح مردم با تعبیرهای گوناگونی ارائه شده است که به چند نمونه اشاره می کنیم:

بهترین عبادت: رسول خدا

صلی الله علیه و آله فرمود: «إصلاح ذات البین أفضل من عامه الصلاه والصیام؛(3) اصلاح بین دو نفر از نماز و روزۀ یک ساله بهتر است.»

بهتر از صدقه: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«ألا اخبرکم بأفضل من درجه الصیام والصلاه والصدقه؟ إصلاح ذات البین، فإن فساد ذات البین هی الحالقه؛(4) آیا چیزی که بهتر از نماز، روزه و صدقه است به شما بگویم؟ آن اصلاح ذات بین است، زیرا فساد ذات بین تباهی است.»

مقصد قیام امام حسین علیه السلام از زبان ایشان بدین گونه بیان شده است:

«وإنما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی صلی الله علیه و آله؛(5) من جز برای اصلاح امت جدم قیام نکرده ام.»

اگر در این رمان، امت اسلامی به جای دست به گریبان هم دیگر شدن به فکر اصلاح امت اسلامی بیفتد، بعید نیست که اسلام و مسلمانان، عزت از دست رفته را دوباره به دست آورند.

ص:180


1- (1) حجرات، آیۀ 10.
2- (2) همان، آیۀ 9.
3- (3) ثواب الاعمال، ص 148.
4- (4) میزان الحکمه، ج 2، ص 1622.
5- (5) بحار الأنوار، ج 44، ص 329، کلمات الإمام الحسین علیه السلام، ص 291.

م) ادای حقوق

حدیث 15

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«خمس من حق المسلم علی المسلم رد التحیه واجابه الدعوه وشهود الجنازه وعیاده المریض وتشمیت العاطس إذا حمد الله عزّوجلّ؛(1) برگردن مسلمان پنج حقوق برای دیگری است؛ جواب سلام، قبول دعوت، شرکت در تشییع جنازه، عیادت مریض، او هرگاه عطسه کند والحمدلله بگوید، خداوند در جوابش یرحمک الله بگوید.»

در روایت دیگری، رسول الله صلی الله علیه و آله شش حقوق برای مسلمان قرار داده است که علاوه بر حقوق مذکور، نصیحت و خیرخواهی را نیز بر آن اضافه شده است:

«حق المسلم علی المسلم ستّ: إذا لقیته فسلم علیه، وإذا دعاک فأجبه، وإذا استنصحک فانصح له، وإذا عطس فحمد الله فسمته، وإذا مرض فعده، وإذا مات فاتبعه؛(2) در روایت دیگری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله جادادن سلمان در مجلس و از جای خود برخاستن به احترام او را، نیز از حقوق یک مسلمان به حساب آورده است:

«إن حق المسلم علی المسلم إذا رآه یرید الجلوس إلیه ان یتزحزح له؛(3) حق مسلمان بر دیگری این است که هرگاه او بخواهد در مجلسی بنشیند، (به احترام او) از جای خود تکان بخورد.»

امام صادق علیه السلام ادای حق مؤمن را بهترین عبادت شمرده است:

«والله ما عبد الله بشیء أفضل من أداء حق المؤمن؛(4) قسم به خدا! خداوند به چیزی بهتر از ادای حق مؤمن، عبادت نشده است.»

ص:181


1- (1) صحیح مسلم، ج 7، ص 3؛ صحیح البخاری، ج 2، ص، 70؛ مسند احمد، ج 2، ص 332.
2- (2) میزان الحکمه، ج، ص 663.
3- (3) همان، ج 1، ص 396.
4- (4) کتاب المؤمن, ص 42.

امام صادق علیه السلام در روایت دیگری، حق مؤمن را بزرگ تر از حق کعبه دانسته است:

«إن المؤمن أفضل حقا من الکعبه؛(1) حق مؤمن بزرگ تر از کعبه است.»

در روایتی دیگر نیز امام صادق علیه السلام حق مسلمان را بر دیگری این گونه بیان کرده است:

«ومن حق المسلم علی المسلم ان لا یشبع ویجوع أخوه، ولا یروی ویعطش أخوه، ولا یلبس ویعری أخوه، وما أعظم حق المسلم علی أخیه المسلم؛(2) حق مسلمان بر دیگری این است که او شکم سیر نخورد وقتی که برادرش گرسنه باشد، هم چنین او سیراب نشود درحالی که برادر مسلمانش تشنه باشد، لباس نپوشد درحالی که برادرش عریان باشد، چه بزرگ است حق مسلمان بر دیگری.»

معلّی یکی از یاران امام صادق علیه السلام از ایشان نقل می کند: من از مولایم امام صادق علیه السلام سؤال کردم که حقوق مسلمان بر مسلمان دیگری چیست؟ فرمود: «هفت حق است که ادای آن واجب است؛ هرکس یکی از آنها را ضایع کند از ولایت و اطاعت خداوند خارج شده است. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا آنها کدامند؟ فرمود: من می ترسم که آنها را به تو بگویم ولی تو نتوانی ادا کنی؟ عرض کردم لاقوه الا بالله. امام فرمود: آسان ترین آنها این است که آن چه را دوست داری برای دیگر همان را دوست بدار و آن چه را خودت دوست نداری برای دیگری هم نخواه. دوم این که. از ناراحت کردن او اجتناب کن و در حال مریضی از او عیادت کن و اوامر او را اطاعت کن. حق سوم این که: به او با جان ومال و زبان، دست و پا کمک کنی. حق چهارم این که: برای او مانند چشم او، آینه و راهنمای او

ص:182


1- (1) همان.
2- (2) همان.

بشوی. حق پنجم این که: تا او گرسنه است تو سیر نشو، تا او تشنه است تو سیراب نشو و تا او عریان است تو لباس به تن نکن. حق ششم، این که: اگر تو خادم داری و مسلمان دیگری خادم ندارد، خادم خود را در خانه او بفرست که لباس او را بشوید و غذاهای او را درست کند و برای او تخت خوابش را پهن کند. حق هفتم این است که... دعوت او را قبول کن، مریض او را عیادت کن، در تشییع جنازه او شرکت کن و هر وقت باخبر شدی که او نیازی دارد، آن را فوراً برآورده کن و نگذار که او برای قضای حاجت به تو التماس کند. هرگاه این کارها را کردید، در این صورت ولایت خود را به ولایت او و ولایت او را به ولایت خودت متصل کرده ای.»(1)

ن) احترام به مال و جان مسلمان

حدیث 16

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«المسلم علی المسلم حرام دمه وعرضه وماله المسلم أخو المسلم لا یظلمه ولا یخذله؛(2) خون، آبرو ومال مسلمان بر دیگری حرام است و مسلمانان به یک دیگر نه ظلم می کنند و نه یک دیگر را خوار می شمرند.»

در قرآن این مطلب بدین گونه بیان شده:«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً؛3 هرکس عمداً مؤمنی را بکشد، پس کیفرش، (آتش) جهنم است، در حالی آن جا ماندگار است و خدا بر او خشم می گیرد و او را از رحمتش دور می سازد و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است.»

ص:183


1- (1) کلینی، الکافی، ج 2، ص 169.
2- (2) مجمع الزوائد، ج 8، ص 185.

نقل شده است که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله، همیشه از برداشتن سلاح علیه مسلمان، نهی می کرد:

«کان ینهی ان یسل المسلم علی المسلم السلاح؛(1) همیشه نهی می کرد که کسی از مسلمان علیه دیگری اسلحه بر دارد.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله در بیان چنین می فرماید:

«إذا تواجه المسلمان بسیفیهما فقتل أحدهما صاحبه فالقاتل والمقتول فی النار قالوا یارسول الله هذا القاتل فما بال المقتول قال انه أراد قتل صاحبه؛(2) هرگاه بین دو مسلمان، یکی بر دیگری با اسلحه در مقابل بیاید و او را به قتل برساند، هر دو دوزخی هستند! پرسیدند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! این چطور رواست که قاتل و مقتول هردو اهل جهنم بشوند؟ فرمود: برای این که مقتول نیز قصد داشت که او را بکشد.»

هم چنین ایشان می فرماید:

«إذا أشار المسلم علی أخیه المسلم بالسلاح فهما علی جرف جهنم فإذا قتله خرا جمیعا فیها؛(3) هرگاه مسلمانی به مسلمان دیگر با اسلحه اشاره کند، هردو در کنار جنهمند، ولی وقتی که او را بکشد همه به جهنم خواهند رفت.» علتش همان است در روایت قبلی ذکر شد.

مقداد بن اسود نقل می کند، از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم: اگر من با کافری جنگ کنم و او یکی از دستانم را قطع کند و سپس بگوید: من اسلام را قبول کردم، آیا بعد از آن (پذیرش اسلام) با او بجنگم یا خیر؟ پیامبر صلی الله علیه و آله در جواب فرمود: اگر تو با او بجنگی او در مقامی خواهد بود که تو در آن بودی و تو به مقامی خواهی رسید که او قبل از اقرار به اسلام بوده است!

ص:184


1- (1) مجمع الزوائد، ج 7، ص 291.
2- (2) سنن النسائی، ج 7، ص 125.
3- (3) همان، ج 7، ص 124.

ابوحاتم می گوید: مقصود از «فان قتلته بمنزلتک قبل ان تقتله» این است که قبل از قبول اسلام خون کافر برای تو مباح بود، ولی بعد از قبولی اسلام توسط آن کافر، گویا یک مسلمان را به قتل رسانده ای و قتل مسلمان موجب کفر است و باعث خروج از ملت اسلام می شود؛ چون که خدا فرموده است:(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی) یعنی: اسلام با اقرار شهادتین، ثابت می شود.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«لا یحل دم رجل یشهد ان لا إله الا الله وأنی رسول الله إلا ثلاثه نفر التارک للإسلام المفارق للجماعه والثیب الزانی...؛(2) خون کسی که شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت من بدهد، (ریختن آن) حلال نیست، مگر برای سه نفر: کسی که از اسلام برگردد، کسی که از جماعت مسلمین خارج شود، و زانی سیّب...».

اسامه بن زید می گوید، رسول خدا صلی الله علیه و آله ما را برای معرکه با کفار فرستاد. یک انصاری در مقابل یک کافر قرار گرفت ولی وقتی ما می خواستیم او را بکشیم، شهادتین بر زبان جاری کرد در این هنگام انصاری دست از او برداشت ولی من او را کشتم. وقتی این خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید به من فرمود:

«یا اسامه! قتلته بعد ما قال لااله الاّالله» من گفتم ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! اقرار شهادتین او جز برای حفظ جانش نبود. باز رسول خدا صلی الله علیه و آله همان جمله را تکرار کرد، به گونه ای که من این قدر از آن کار پشیمان شدم که آرزو می کردم ای کاش قبل از این روز اسلام نپذیرفته بودم!(3)

ص:185


1- (1) صحیح ابن حبان، ج 1، ص 381.
2- (2) همان، ج 10، ص 256.
3- (3) همان، ج 11، ص 56.

4- عوامل افتراق وحدت و انسجام اسلامی

الف) سخن چینی

حدیث 17

پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«ألا انبئکم بشرارکم؟ قالوا: «بلی یا رسول الله»، قال: المشاؤون بالنمیمه، المفرقون بین الأحبه، الباغون(1) للبراء(2) المعایب؛(3) آیا به شما از بدترین شما خبر بدهم؟ گفتند: بلی ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! فرمود: سخن چینی که بین دوستان جدایی می اندازد.»

حقیقت نمّامی، افشای سر است، چون صاحبش کشف آن را نمی پسندد. در تعریف نمّامی، از غزالی نقل شده است: «کشف قولی یا فعلی از کسی که افشای آن را نمی پسندد و نقل این قول برای ایجاد فتنه و فساد باشد».(4) ممکن است این کار با زبان یا اشاره یا کتابت و غیر آن باشد. مثلاً بگوید: فلانی درباره تو این چیز را گفته است. این کار حرام است و هرکس چنین سخنی را از کسی بشنود نباید آن را تصدیق کند؛ چون ناقل آن طبق آیه قرآن فاسق است.(5) سخن چینی، آتش دشمنی را می افروزد و دوستی را به دشمنی و وحدت را به افتراق تبدیل می کند. در روایات مختلف سخن چینی با تعبیرات مختلف، نکوهش شده است که به چند نمونه از آنها اشاره می کنم:

بدترین مردم: رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

«شرار الناس... المشاؤن بالنمیمه، المفرقون بین الأحبه الباغون للناس العیب اولئک لا ینظر الله إلیهم ولا یزکیهم

ص:186


1- (1) به معنای طلب و خواستن.
2- (2) به معنای ایجاد وخلق و ساخت.
3- (3) شرح أصول الکافی، ج 10، ص 31؛ مسند احمد، ج 4، ص 227.
4- (4) همان، ج 1، ص 267؛ نووی، شرح مسلم، ج 2، ص 112.
5- (5) همان، ج 10، ص 31.

یوم القیامه؛(1) بدترین مردم، سخن چینی است که بین دوستان جدایی می اندازد و عیب مردم را فاش می کند. خداوند به آنها نگاه نمی کند و روز قیامت آنها را پاک نمی کند.»

بذر دشمنی: علی علیه السلام فرمود:

«ایّاک والنمیمه فانّها تزرع الشحناء فی قلوب الرجال؛(2) از سخن چینی پروا کن، زیرا سخن چینی در دل های مردم دشمنی را می کارد.»

«بهترین افراد امت من کسانی اند که با دیدن آنها خدا به یاد بیاید و بدترین بندگان خدا کسانی اند که سخن چینی کنند و بین دوستان جدایی بیاندازند.»

محروم از بهشت: عن أبی جعفر علیه السلام قال:

«محرمه الجنه علی القتاتین(3) المشائین بالنمیمه؛(4) بهشت بر سخن چینان حرام است.»

مراد از «قتات» همان سخن چین است و این مطلب در روایتی که ابوذر از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده است، تشریح شده است. ایشان فرمود:

«لا یدخل الجنه القتات.» اباذرپرسید، مقصود از قتات چیست؟ فرمود: «النمّام» یعنی قتات همان سخن چین است.(5)

مبتلا به عذاب قبر: حضرت علی علیه السلام قال:

«عذاب القبر یکون من النمیمه؛(6) عذاب قبر برای سخن چین است.»

مبتلا به عذاب دردناک: از علی علیه السلام نقل شده است که پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«أربعه یزید عذابهم علی عذاب أهل النار إلی ان

ص:187


1- (1) وسائل الشیعه، ج 12، ص 18.
2- (2) بحار الانوار، ج 75، ص 201، ح 60.
3- (3) «قتتات = سخن چین»
4- (4) شرح أصول الکافی، ج 10، ص 31.
5- (5) وسائل الشیعه، ج 12، ص 307.
6- (6) همان، ج 1، ص 340.

قال ورجل اغتاب الناس، ومشی بالنمیمه، فهو یأکل فی النار لحمه؛ از چهار گروه از اهل جهنم، بیشتر از عذاب جهنم اذیت می کشند تا این که اهل جهنم به یک دیگر می گویند: اینها چه کسانی هستند که از عذاب جنهم بیشتر به ما آزار می دهند!.. یکی از آنها شخص سخن چین است که چه در حال خوردن گوشت خود است، اهل جهنم از او سؤال می کنند تو چه کرده ای که به این حال و روز افتاده ای، می گوید: من در دنیا سخن چینی می کردم.»(1)

مبتلا به عذاب آتش: رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید:

«ومن مشی فی نمیمه بین اثنین سلط الله علیه فی قبره نارا تحرقه إلی یوم القیامه وإذا خرج من قبره سلط الله علیه تنینا أسود ینهش لحمه حتی یدخل النار؛(2) کسی که بین دو نفر سخن چینی کند، خداوند آتشی در قبرش می فرستاد که تا روز قیامت او را می سوزاند، و هرگاه از قبرش بیرون آید خداوند بر او اژدهای سیاهی را مسلط می کند که او را می گزد تا این که او داخل آتش می شود.»

مبغوض ترین فرد: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«وأبغضکم إلی الله المشاؤون بالنمیمه، المفرقون بین الاحبه؛(3) از شما مبغوض ترین فرد نزد خداوند، سخن چینی است که دوستان را از هم جدا می کند.»

بدترین فرد بر روی زمین: در روایتی آمده است که سخن چینی، از بزرگ ترین سحری است که بین دو دوست جدایی می اندازد، بین دو گروه دشمنی ایجاد می کند، خون ریزی راه می اندازد. بر اثر آن خانه ها ویران می گردد و اسرارها عیان می شود، بنابراین او بدترین فرد در روی زمین است:

«والنمام اشر من وطئ الارض بقدم.»(4)

ص:188


1- (1) همان، ج 12، ص 307.
2- (2) همان، ج 12، ص 308.
3- (3) مستدرک الوسائل، ج 9، ص 150.
4- (4) الاحتجاج، ج 2، ص 82.

از این روایات به وضوح روشن می شود که در افتراق بین مردم، بدترین نقش را سخن چینی دارد.

ب) جست وجوی اسرار مردم

حدیث 18

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«یا معشر من أسلم بلسانه ولم یسلم بقلبه لاتتبعوا عثرات(1) المسلمین فإنه من تتبع عثرات المسلمین تتبع الله عثرته ومن تتبع الله عثرته یفضحه؛(2) ای گروه که از زبان ایمان آورده ولی از قلب ایمان را نپذیرفته اید! به جست وجوی اسرار مردم نپردازید، زیرا هرکس به اسرار مسلمانان پردازد، خداوند از رازهای او پرده برمی دارد و هرکس خداوند از اسرارش پرده بردارد، رسوا خواهد شد.»

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

«أدنی ما یخرج به الرجل من الإیمان ان یؤاخی الرجل الرجل علی دینه فیحصی علیه عثراته وزلاته لیعیره بها یوما ما؛(3) کمترین کاری که شخصی را از ایمان خارج می کند این است که با کسی برای دینش دوستی کند و سپس عیوب و لغزش های او را جمع کند تا روزی علیه او استفاده کند.»

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«یا معشر من اسلم بلسانه ولم یدخل الایمان قلبه لا تؤذوا المؤمنین ولا تتبّعوا عوراتهم فانّه من یتبع عوره اخیه یتّبع الله عورته ومن یتبع الله عورته یفضحه ولو فی جوف بیته؛(4) ای کسانی که به زبان ایمان آورده اید و ایمان (حقیقی) در دلتان داخل نشده است! به

ص:189


1- (1) «عثرات» به معنای اسرار است.
2- (2) شرح أصول الکافی، ج 10، ص 4.
3- (3) همان، ج 11، ص 246.
4- (4) المعجم الکبیر، ج 11، ص 149، ح 11444؛ کلینی، الکافی، ج 2، ص 354.

مؤمنان آزار ندهید، و جست وجوی اسرارشان نپردازید، زیرا هرکس به اسرار برادرش بپردازد، خداوند اسرارش را فاش می کند و هرکس خدا اسرارش را فاش کند، [حتماً] رسوا می شود، اگرچه در درون خانه پنهان شود.»

امام صادق علیه السلام نیز شبیه حدیث مذکور را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل فرموده است:

«یا معشر من اسلم بلسانه ولم یخلص الإیمان إلی قلبه لا تذموا المسلمین ولا تتبّعوا عوراتهم فانّه من تتبّع عوراتهم تتبّع الله عورته ومن تتبّع الله تعالی عورته یفضحه ولو فی بیته؛(1) ای کسانی که به زبان ایمان آورده اید و ایمان (حقیقی) در دلتان داخل نشده است، مسلمانان را رسوا نکنید و به جست وجوی اسرارشان نپردازید، زیرا هرکس به دنبال اسرار مسلمانان برود، خداوند نیز به اسرارش توجه می کند و اگر خدا اسرار کسی را مورد توجه قرار دهد، رسوا خواهد شد اگرچه در خانه باشد.»

مراد از «تتبع عورات» هر عیبی است که انسان آن را به علت حیا و غیره می پوشاند.(2) به عبارت دیگر اسرار هر فرد را می توان از این واژه استفاده کرد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«من ستر علی مؤمن فی عوره فکأنما أحیا میتا؛(3) کسی که عیب مؤمنی را بپوشاند، گویا مرده ای را زنده کرده است.»

ج) تعصب بی جا

حدیث 19

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:

«لیس منّا من دعا إلی عصبیه ولیس منّا من

ص:190


1- (1) همان.
2- (2) همان.
3- (3) مجمع الزوائد، ج 6، ص 247.

قاتل علی عصبیه ولیس منّا من مات علی العصبیه؛(1) کسی که به عصبیّت دعوت کند، از ما نیست و کسی که برای عصبیت کشته شود، از ما نیست و هم چنین کسی که بر عصبیت بمیرد از ما نیست.»

«العصبه»، یعنی قوم و خویش انسان که شدیداً از انسان، دفاع می کند. و «تعصّب»، یعنی غیرت به خرج دادن و زیر بار حق نرفتن، پافشاری کردن در عقیدۀ شخصی. «عصبیت» نیز به معنای هم بستگی شدید، طرفداری حزبی یا فامیلی و عقیدتی است.(2) پس روایاتی که در آن از تعصب مذمت شده است، مقصودشان طرفداری و حمایت های بی جایی است که بدون دلیل و به سبب روابط فامیلی و خویشاوندی نسبت به کسی ابراز کنند.

دوست داشتن اقوام و فامیل به طور مطلق، منفی و مورد نکوهش روایت نیست، چنان که از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد:

«یارسول الله أمن العصبیه ان یحبّ الرجل قومه؟ قال: «لا ولکن من العصبیه ان یعین الرجل قومه علی الظلم؛(3) ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! آیا کسی به قوم خویش، محبت کند، تعصب به شمار می آید؟ فرمود: «خیر، ولی تعصب این است که کسی به علت فامیل بودن، به کمک او در ظلم بپردازد.»

هم چنین از امام سجاد علیه السلام نیز سؤال شد که عصبیت چیست؟ آن حضرت فرمود:

«العصبیه التی یأثم علیها صاحبها ان یری الرجل شرار قومه خیراً من خیار قوم آخرین ولیس من العصبیه ان یحبّ الرجل قومه ولکنّ العصبیه ان یعین قومه علی الظلم؛(4) تعصبی که گناه دارد این است که کسی آدم بد قوم

ص:191


1- (1) سنن ابن ابی داود، ج 2، ص 503، ح 5119.
2- (2) محمد بندر ریگی، فرهنگ جدید، ص 364.
3- (3) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1320، ح 3949.
4- (4) الکافی، ج 2، ص 308، ح 7.

خود را خوب بداند، ولی این تعصب نیست که کسی قوم خود را دوست بدارد ولی کسی که در ظلم به قوم خود کمک کند، این تعصب است.»

رسول اکرم صلی الله علیه و آله همواره مراقبت می کرد که بین مسلمانان، حرفی از تعصبات قومی، به میان نیاید.

پیامبرخدا صلی الله علیه و آله، در روایتی، با این افتخار به اقوام گذشته را چیزی گندناک می خواند و مردمی که با این کارها خود را مشغول می کنند به «جعل، یعنی سوسک» تشبیه می کند:

«لیدعن رجال فخرهم باقوام، إنّما هم فحم من فحم جهنّم او لیکوننّ اهون علی الله من الجعلان الّتی تدفع بانفها النّتن؛(1) آنان که به قومیت خود تفاخر می کنند، این کار را رها کنند و بدانند که آن مایه های افتخار جز ذغال جهنم نیستند و اگر آنان دست از این کار نکشند، نزد خدا از جعل هایی (سوسک هایی) که کثافت را با بینی خود حمل می کنند پست تر خواهند بود.»

ابوعقبه که از اهل فارس بود می گوید: در جنگ احد با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم و به یکی از مشرکین ضربتی وارد کردم و از روی غرور گفتم:

«خذها وانا الغلام الفارسی؛ از جوان فارسی این ضربت را بگیر.» وقتی این سخن به گوش رسول خدا رسید، [با ناراحتی] فرمود:

«هلاّ قلت: خذها منّی وانا الغلام الانصاری»(2) چون پیامبر احساس کرد که هم اکنون این سخن تعصبات دیگران را برخواهد انگیخت، فوراً آن جوان را از این کار نهی کرد و فرمود: چرا نگفتی منم غلام انصاری؛ یعنی چرا به چیزی که به آئین و مسلک مربوط است افتخار نکردی و پای تفاخر قومی و نژادی را به میان کشیدی؟ ایشان در جای دیگری فرموده است:

ص:192


1- (1) مسند احمد، ج 2، ص 523؛ کنزالعمال، ج 1، ص 258.
2- (2) مسند احمد، ج 5، ص 295.

«الا ان العربیه لیست باَب والد ولکنّها لسان ناطق فمن قصر به عمله لم یبلغ به حسبه؛ عربیت پدر کسی به شمار نمی رود و فقط زبان گویایی است. آن که عملش نتواند او را به جایی برساند حسب و نسبش هم او را به جای نخواهد رساند.»(1)

هم چنین کمک کردن به خویشاوندان و حمایت از آنها در زمینه احقاق حق، تعصب نیست. بدین وسیله می شود هم به ظالم از انجام ندادن ظلمش و هم به مظلوم برای دفع ظلم بر او، کمک کرد.

نقل شده است: وقتی بین دو جوان انصاری و مهاجر دعوا شد و هرکدام به نام قوم خویش فریاد زدند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «شما را چه شده که دعوای جاهلیت به راه انداخته اید! گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! این دو جوان به جان هم افتاده اند! آن حضرت فرمود:

«ولینصرالرجل اخاه ظالماً او مظلوماً ان کان ظالماً فلیتنبّه فانّه له نصر وان کان مظلوماً فلینصره؛(2) به برادر خود کمک کن، چه ستم دیده باشد و یا چه ستمکار. اگر ظالم باشد کمک به او در این است که متنبه اش کند و این کار در حقیقت کمک به او است اما اگر مظلوم باشد به او نیز کمک کند.»

از روایات نقل شده به این نتیجه می رسیم که، تعصب بی جا بین اقوام و حتی مذاهب مختلف، سبب ایجاد نفرت و عامل افتراق بین اقوام و مذاهب می شود که اسلام از آن به شدت نهی کرده است. اولین کسی هم که تعصب کرد، شیطان بود که رانده دربار الهی شد. از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«لیس منا من دعا إلی عصبیه، ولیس منا من قاتل

ص:193


1- (1) سنن أبی داود، ج 2، ص 503؛ این واقعه در آثار شهید مطهری رحمه الله نیز نقل شده است؛ اتحاد اسلامی در آثار شهید مطهری رحمه الله، ص 54، نقل به بحار الانوار، ج 21، ص 137.
2- (2) صحیح مسلم، ج 8، ص 19.

علی عصبیه، ولیس منا من مات علی عصبیه؛(1) کسی که به تعصب دعوت کند و بر عصبیت کشته شود و بر عصبیت بمیرد، از ما نیست.»

د) دعواهای بی جا

حدیث 20

پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«أبغض الرجال إلی الله الألد الخصام؛(2) بدترین مردم نزد خداوند کسی است که دعوا و جدال می کند.»

در روایات دربارۀ دعواهای بی جا حداقل سه واژه به کار برده شده است: جدال، مراء و خصومت. جدال، شدیدترین صورت خصومت و مناظره است.(3) و خصومت به این معناست که با دلیل فاسد از چیزی و یا از کسی دفاع کند. مراء، با کسره «میم»، به معنای مجادله در امر دینی و دنیوی است و این کار حرام می باشد.(4)

فرق بین این دو این است که مراء با اعتراض همراه است ولی جدال ممکن است با جدل باشد و ممکن است بدون اعتراض باشد. جدال اخص از خصومت است.

«مراء» گاهی مرادف مجادله است و گاهی اخص از آن می باشد و در خصومت شدت لازم نیست. غزالی گفته است، هر سخنی با مقابلش مخالف باشد در مراء داخل است. مثلاً کسی بگوید این شیرین است ولی شما بگویید که این ترش است. هرگاه مراء و خصومت با یک دیگر جمع شود که

ص:194


1- (1) سنن أبی داود، ج 2، ص 503.
2- (2) شرح أصول الکافی، ج 5 ص 94.
3- (3) ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج 1، ص 122.
4- (4) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 187.

ممکن است که مراء به امور دینی مربوط شود و خصومت به امور دیگر.(1)

ابودردا، ابو امامه باهلی، انس وواثله ابن الأسقع می گویند: ما در یک مسئله دینی با هم مشغول دعوا بودیم؛ در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدند و وقتی ما را در حالت دعوا دیدند به قدری ناراحت شدند که تا به حال آن حضرت را در این حال ندیده بودیم: ایشان فرمود: «آیا من شما را از این کار نهی نکرده بودم؟ آیا نمی دانید اقوام دیگر به سبب جنگ و جدال به هلاکت رسیده اند؟ این دعواها را رها کنید که هیچ فایده ای ندارد جز این که بین برادران دشمنی ایجاد می شود و در فتنه گرفتار می شوند(2) معصومین در روایات، از دعواهای بی جا تعبیرهای گوناگونی آورده اند که به برخی اشاره می کنیم:

ایجاد دشمنی: سلیمان ابن داود به پسرش می گوید:

«یا بنیّ! ایّاک والمراء فانّ لیست فیه منفعه وهو یهیج بین الاخوان العداوه؛(3) ای فرزندم از مجادله بپرهیز، زیرا در آن هیچ گونه فایده ای نیست، بلکه بین برادران دشمنی ایجاد می کند.»

هم چنین از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:

«ایاکم والخصومه فانها تشغل القلب وتورث النفاق وتکسب الضغاین؛(4) از خصومت بپرهیزید، زیرا آن دل را مشغول می کند موجب نفاق و دشمنی خواهد بود.»

باعث گناه: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«کفی بک اثماً ان لا تزال مخاصماً؛(5) خصومت دائمی برای گناه کافی است.»

ص:195


1- (1) شرح أصول الکافی، ج 9، ص 306.
2- (2) کنز العمّال، ج 3، ص 882، ح 9025.
3- (3) بحار الانوار، ج 14، ص 134.
4- (4) وسائل الشیعه، ج 12، ص 237.
5- (5) المعجم الکبیر، ج 11، ص 48، عوالی اللئالی، ج 1، ص 191.

تباهی دین: امام محمد باقر علیه السلام

«الخصومه تمحق الدین وتحبط العمل وتورث الشک؛(1) خصومت باعث تباهی دین و عمل و موجب شک است.»

بی تقوایی: امام صادق علیه السلام می فرماید:

«لایخاصم إلا شاک أو من لا ورع له؛(2) خصومت نمی کند مگر کسی که شک کننده و بی تقوا باشد.»

ایجاد نفاق: امیرالمؤمنین علیه السلام در بیانی زیبا می فرمایند:

«ایاکم والمراء والخصومه فإنهما یمرضان القلوب علی الإخوان، وینبت علیهما النفاق؛(3) از جدال و خصومت پرهیز کنید، زیرا موجب بیماری (معنوی) قلبی می شود و بذر نفاق را می کارد.»

علامت کمال ایمان: امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

«إن المعرفه بکمال دین المسلم ترکه الکلام فیما لایعنیه وقله المراء وحلمه وصبره وحسن خلقه؛(4) نشانه های کمال دین مسلمان، ترک سخن های بی جا و کم شدن خصومت ها و داشتن حلم و صبر و حسن اخلاق است.»

از این روایت ها روشن می شود که جدال و دعوا باعث دشمنی بین برادران و در نتیجه افتراق و تشتت بین مسلمانان خواهد بود.

ه) دشنام و تحقیر

حدیث 21

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

«المسلم علی المسلم حرام دمه وعرضه وماله، المسلم اخو المسلم لا یظلمه ولا یخذله التقوی هاهنا - واشار بیده الی

ص:196


1- (1) التوحید، ص 458.
2- (2) وسائل الشیعه، ج 16، ص 201.
3- (3) همان، ج 12، ص 236.
4- (4) میزان الحکمه، ج 1، ص 196.

القلب - وبحسب امریء من الشرّ ان یحقر اخاه المسلم؛(1) خون، آبرو و مال هر مسلمان بر دیگری حرام است. مسلمانان، با هم برادرند و یکی بر دیگری ستم نکند و اورا رسوا ننماید. تقوا در دل انسان است و هر کس به حسب بدیش، مسلمان دیگر را تحقیر می کند!»

در روایت دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود:

«سباب المسلم فسوق وقتاله کفر؛(2) سبّ و فحش یک مسلمان، فسق و کشتن او کفر است.

سب و فحش دادن به مسلمان در هر حالت قبیح است.(3) به طوری که اهل سنت حتی فحش به میت را حرام می داند،(4) چه رسد فحش به مسلمان زنده.

و) فتوای کفر و شرک

حدیث 22

رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید:

«لایرمی رجل رجلا بالفسق أو الکفر، إلا ارتدت علیه ان لم یکن صاحبه کذلک؛(5) هیچ شخصی به دیگری فتوای کفر و فسق نمی زند مگر این که خود اهتمام کننده مرتد خواهد بود اگر او این گونه نباشد.»

یکی از مشکلات امروز جهان اسلام این است که فرقه های مسلمان یک دیگر را به تکفیر و تفسیق متهم می کند و از این عمل جاهلانه جز دشمنان اسلام کسی بهره نمی برد. قرآن مجید تکفیر و قتل کسانی که اقرار به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله اقرار می کنند را حرام دانسته است. چنان که در آیه زیر به این مطلب اشاره شده است:

ص:197


1- (1) المعجم الکبیر، ج 22، ص 74؛ الامالی، ج 3، ص 82.
2- (2) صحیح مسلم، ج 1، ص 58؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 281.
3- (3) جامع البیان، ج 2، ص 376.
4- (4) الأذکار النوویه، ص 166.
5- (5) ریاض الصالحین، ص 618.

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا)1 ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید که برای (جهاد) در راه خدا سفر می کنید! پس تحقیق کنید؛ و به کسی که اظهار اسلام می کند و با شما طرح صلح می افکند، نگویید: مؤمن نیستی، درحالی که زندگی ناپایدار و پست دنیا و غنایمش را می جویید....

این آیه در مورد قتل یکی از یهودیان ناحیه خیبر است که وقتی از حمله لشکر اسلام احساس خطر کرد، اموال خود را در یک جا جمع کرده و اقرار به اسلام کرد. ولی یکی از مسلمانان (اسامه بن زید) حرف او را قبول نکرد و او را کشت. وقتی این خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و خطاب به اسامه فرمود:

«قتلت رجلاً شهد ان لا اله الاّالله وانّی رسول الله؟!؛ آیا فردی را که به وحدانیت خدا و رسالت من گواهی داده بود کشتی؟!» اسامه گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! شهادت او فقط برای حفظ جان و اموالش بود! فرمود: مگر تو قلبش را شکافته بودی یا درون او را می دانستی که شهادت زبانی او را قبول نکردی؟! اسامه می گوید بعد از آن قسم خوردم که دوباره کسی را که شهادت به وحدانیت و رسالت بدهد به قتل نرسانم.(1)

ز) آزار و اذیت

حدیث 23

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«کلّ المسلم علی المسلم حرام دمه وعرضه وماله، المسلم اخو المسلم لا یظلمه ولا یعیبه ولا... ولا یوذیه بقتارقدره(2)

ص:198


1- (2) بحارالأنوار، ج 21، ص 11.
2- (3) «قدر» بکسر قاف به معنای دیگ و «قتار» به ضمه قاف به معنای دود دیگ است یکی از معناهای که در لغت برای آن ذکر شده، «زره» است.

الاّ ان یغرف(1) له غرفه؛(2) خون، آبرو و مال مسلمان، بر مسلمان دیگر حرام است. مسلمان ها با هم برادرند و نباید یکی بر دیگری ظلم و عیب تراشی کند و یا او را رسوا نماید و زره برابر بر دیگری ظلم نمی کند و مگر (حتی) او را قطعه قطعه کند.» قرآن مجید نیز از آزار و اذیت منع کرده است و یکی از مصداق های آزار و اذیت را تهمت بی جا و ناروا قرار داده است:(وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً) ؛(3) کسانی که مردان با ایمان و زنان با ایمان را بدون آن که چیز (بد) ی کسب کرده باشند، آزار می دهند، به یقین [بار] تهمت و گناه آشکاری بر دوش گرفته اند. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز مسلمان واقعی را کسی می داند که دیگران از اذیت و آزار لسانی او محفوظ بمانند:

«فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه ویده الاّ بالحق ولا یحلّ أذی المسلم الاّ بما یجب»(4) ؛ مسلمان کسی است که دیگر مسلمانان از زبان و دست او محفوظ بمانند و اذیت مسلمان جایز نیست مگر این که واجب باشد.» یعنی در جایی که کسی بر دیگری تجاوز کرده و در نتیجه مجازات شود، در این صورت اذیت به شمار نمی آید.

ح) آلودگی باطنی

حدیث 24

امام علی علیه السلام فرموده است:

«انّما انتم اخوان علی دین الله ما فرّق بینکم

ص:199


1- (1) به معنی تکّه تکّه کردن.
2- (2) . الجامع لاحکام القرآن، ج 16، ص 322.
3- (3) احزاب، آیۀ 58.
4- (4) شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 288؛ بحارالانوار، ج 32، ص 41.

الاّ خبث السرائر وسوء الضمائر فلا توازرون(1) ولا تناصحون ولا تباذلون ولاتوادّون؛(2) همانا شما برادران دینی هستید، شما را جدا نکرده است جز آلودگی های باطنی و ذهنی شما، زیرا شما نسبت به هم دیگر مساعدت، خیرخواهی، سخاوت و محبت نمی کنید.» از این فرمایش امیرالمؤمنین، معلوم می شود، یکی از اسباب جدایی برادران دینی و عدم انسجام اسلامی، کدورت و آلودگی های باطنی انسان است که نمی گذارد واقعیت و حقیقت اسلام نمایان شود و سوءتفاهم که یکی از موانع بزرگ انسجام اسلامی است از بین برود. اگر ما برادران دینی، درون خودمان را پاک و دیوارهای سوءتفاهم را بریزیم، بعید نیست که افتراق ما به اتفاق، دشمنی های ما به محبت و برادری تبدیل شود.

5- آثار وحدت و انسجام اسلامی

الف) آثار وحدت و انسجام

یکم. موجب رحمت و رهایی از عذاب الهی

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«... وما تکرهون فی الجماعه خیر ممّا تحبّون فی الفرقه، فی الجماعه رحمه وفی الفرقه عذاب؛(3) آن چه شما در اتفاق ناپسند می شمارید، بهتر از چیزی است که شما آن را در افتراق، خوب می پندارید.»

عجلونی اگرچه سند حدیث را ضعیف می داند ولی می گوید: قرائنی دارند که این مطلب را تأیید می کند، چنان که از ابن عباس نقل شده است

ص:200


1- (1) «توازرون» به معنای مساعدت است؛ «لاتوازرون» یعنی به هم دیگر کمک نمی کنید.
2- (2) نهج البلاغه، ج 1، ص 222؛ میزان الحکمه، ج 1، ص 766.
3- (3) کنزالعمّال، ج 3، ص 266؛ معجم احادیث الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج 1، ص 241.

که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«یدالله مع الجماعه، واتبعوا السواد الاعظم، فان شذّ شذّ فی النّار» و هم چنین روایات،

«یدالله مع الجماعه فاذا شذّ الشاذ منهم اختطفته الشیاطین» و

«یدالله مع الجماعه، والشیطان مع من فارق الجماعه یرکض.» و شواهد عینی در طول تاریخ به این حقیقت دلالت دارند که آنسجام، رحمت الهی و تفرقه و اختلاف، عذاب خداوندی به شمار می آید. فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام نیز بر این حقیقت مهر تأیید می زند، آن جا که می فرماید:

«فانّ الاجتماع رحمه والفرقه عذاب؛(1) انسجام و اتفاق، رحمت و افتراق و جدایی عذاب است.»

دوم. رهایی از هلاکت

حدیث 26

عبدالله بن مسعود در ضمن تفسیر آیۀ اعتصام می گوید: «فانّ الله تعالی یأمر بالالفه وینهی عن الفرقه فانّ الفرقه هلکه والجماعه نجاه»(2) قرطبی از ابن مسعود در تفسیر آیه:(وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا) نقل کرده است: مراد از آیه، جماعت است و معنای دیگر نیز ذکر شده، ولی همه متداخل یک دیگرند و در تفسیر ذیل آیه این روایت را نیز آورده است: «فإن الله تعالی یأمر بالالفه وینهی عن الفرقه فإن الفرقه هلکه والجماعه نجاه؛(3) خداوند امر به الفت و نهی از افتراق کرده است.»

ابن جریر طبری نیز در ذیل آیه:(أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا

ص:201


1- (1) بحارالانوار، ج 28، ص 104.
2- (2) الجامع لاحکام القرآن، ج 4، ص 159.
3- (3) تفسیر القرطبی، ج 4، ص 159.

فِیهِ)1 گفته است: «ولا تتفرقوا فیه تعلموا ان الفرقه هلکه، وأن الجماعه ثقه؛(1) در دین افتراق نکن. بدان افتراق، هلاکت و انسجام، وثاقت است.»

خداوند الفت و انسجام مردم را نعمت الهی شمرده است: «واذکروا نعمه الله علیکم إذ کنتم أعداء فألف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخوانا» قرطبی می گوید: مراد از اتفاق به این معنا نیست که اختلاف در فروعات، حرام باشد، بلکه مقصود از نهی اختلاف، اختلافی است که مانع الفت و انسجام و سبب فساد باشد، و إلا رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز اختلاف امت را موجب رحمت می داند.(2)

سوم. موجب ورود بهشت

حدیث 27

امیرالمؤمنین در شام، در ضمن خطبه ای به نقل از پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«فمن سرّه بحبوحه(3) الجنّه فلیلزم الجماعه فانّ یدالله علی الجماعه وانّ الشیطان مع الواحد؛(4) هر کس می خواهد در وسط بهشت جای بگیرد با جماعت باشد، زیرا شیطان با کسی است که تنها باشد.» این روایت در کتاب های اهل سنت نیز با کمی اختلاف، از عمربن خطاب نقل شده است.(5)

ص:202


1- (2) جامع البیان، ج 25، ص 21.
2- (3) تفسیر القرطبی، ج 4 ص 159.
3- (4) «بحبوحه» به معنی وسط است، یعنی وسط بهشت.
4- (5) عوالی اللئالی، ج 1، ص 123.
5- (6) المسند، ص 244؛ مسند احمد، ج 1، ص 18.
چهارم. باعث سربلندی و قدرت

حدیث: 28

پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«ید الله مع الجماعه فاذا شذّ الشاذ(1) منهم اختطفه(2) الشیطان کما یختطف الذئب الشاه من الغنم؛(3) دست خدا با جماعت است، هرگاه کسی از جماعت جدا شود، شیطان او را می رباید چنان که گرگ بز را از گوسفندها می رباید.

پیامبراسلام صلی الله علیه و آله نیز با اشاره به عزت و کرامت انسان؛ انسجام را باعث عزت و افتراق را موجب فساد در امور مردم می داند و می فرماید:

«انتم اهل العزّه و.... فلا تختلفوا فتفسدوعلیکم امورکم؛(4) شما اهل عزت هستید... بنابراین اختلاف نکنید، زیرا اختلاف باعث فساد امور شما می شود.»

پنجم. باعث برکت

حدیث 29

پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«کلوا جمیعاً ولا تفرقوا فانّ البرکه مع الجماعه؛(5) با هم بخورید و از یک دیگر جدا نشوید، زیرا برکت، در باهم بودن و با جماعت است.»

اتفاق و انسجام حتی در حال غذا خوردن نیز فوایدی دارد که حداقل آن نزدیکی دل هاست که این موضوع اثبات شده است.(6) در روایت است که

ص:203


1- (1) در این جا به معنای انفراد و جدا از جماعت است.
2- (2) به معنای ربودن است.
3- (3) مجمع الزواید، ج 5، ص 218.
4- (4) بحار الانوار، ج 28، ص 323، ح 54.
5- (5) ج 2، ص 1093، ح 3387؛ بحار الانوار، ج 63، ص 349.
6- (6) فیض القدیر شرح جامع الصغیر، ج 5، ص 57.

اگر با هم غذا بخورید، غذای یک نفر برای دو نفر و غذای دو نفر برای سه نفر... کفایت می کند. بنابراین اگر این اتفاق را در مسائل اجتماعی قرار دهیم چه قدر برکت خواهد داشت؟! مثلاً اگر به جای یک نفر دو نفر با دشمن مقابله کند و همۀ مسلمانان یک صدا و یک دست با دشمنان اسلام و استکبار جهانی مبارزه کنند، برکت و پیروزی بسیاری خواهند داشت.

ب) آثار افتراق و عدم انسجام

یکم. فتنه و هلاکت

حدیث 30

پیامبراسلام صلی الله علیه و آله در ضمن واقعه ای فرمود:

«انما اهلک من کان قبلکم الفرقه؛(1) اقوامی که قبل از شماها بودند به سبب اختلاف هلاک شدند.»

و نیز فرمود:

«انما هلک من کان قبلکم لمّا تنازعوا فی هذاالامر انی عزمت علیکم الاّ تنازعوا فیه؛(2) کسانی که قبل از شما بودند به علت اختلاف در این امر (قدر) هلاک شدند و من تصمیم گرفته ام که شما در این امر اختلاف نکنید.»

در بیانی دیگر فرمود:

«لاتختلفوا فانّ من کان قبلکم اختلفوا فهلکوا؛(3) اختلاف نکنید، کسانی که قبل از شما بودند به علت اختلاف هلاک شده اند.»

هم چنین ایشان می فرماید:

«فلا تختلفوا من بعدی کما اختلف من کان قبلکم من بنی اسرائیل؛(4) بعد از من اختلاف نکنید، چنان که قبل از شما

ص:204


1- (1) المصنف، ج 8، ص 367، ح 1؛ میزان الحکمه، ج 1، ص 483.
2- (2) مسند ابی یعلی، ج 1، ص 433، ح 6044.
3- (3) صحیح بخاری، ج 3، ص 88؛ میزان الحکمه، ج 1، ص 764.
4- (4) ارشاد القلوب، ج 2، ص 340.

بنی اسرائیل اختلاف کردند.» پیامبراسلام صلی الله علیه و آله برای جلوگیری از تفرقه بین امت اسلامی به قدری مراقب بود که هرگاه اختلاف حتی در مسئله ای کوچک ایجاد می باشد، فوری مداخله می کرد و آن را رفع و دفع می نمود. چنان که چند نمونه از این موارد را ملاحظه کردیم. مورد دیگری آمده است که دو نفر در قرائت آیه ای از قرآن اختلاف کردند، وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله باخبر شد با حالت ناراحتی فرمود:

«انما هلک من کان قبلکم باختلافهم فی الکتاب؛(1) کسانی که قبل از شما بودند به علت اختلاف در کتاب (شان) هلاک شدند.»

دوم. مرگ جهالت

حدیث 31

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«من خرج من الطاعه وفارق الجماعه مات میته جاهلیه؛(2) هرکس از اطاعت و از گروه (مسلمین) خارج شود، به مرگ جاهلیت مرده است.» در روایت دیگر، کسانی که از جماعت جدا شده اند با کسانی که امام وقت را نشناخته اند در یک صف آورده شده اند، زیرا کسی که در اطاعت امام درآید و او را قبول کند دیگر معنا ندارد که از گروه مسلمانان خارج شود؛ چون امام حق، محور انسجام است:

«من فارق الجماعه قیاس او قید شبر فقد خلع ربقه الاسلام من عنقه من مات ولیس علیه امام فمیتته میته جاهلیه ومن مات تحت رایه عصبیه فقتلته قتله جاهلیه؛(3) هرکس به اندازۀ یک وجب از جماعت جدا شود، طوق اسلام

ص:205


1- (1) صحیح مسلم، ج 8، ص 57.
2- (2) همان، ج 6، ص 21؛ بحار الانوار، ج 29، ص 331.
3- (3) مجمع الزواید، ج 5، ص 224.

را از گردن خود واکرده است و کسی که بدون امام بمیرد بر موت جاهلیت مرده است و هم چنین کسی زیر پرچم تعصب درآید و زیر آن کشته شود به مرگ جاهلیت مرده است.»

روایت دیگری نیز به مطلب فوق اشاره کرده و جدایی از جماعت را به عنوان جاهلیت قبل از اسلام معرفی کرده است:

«من مات مفارق الجماعه فانه یموت موته الجاهلیه»(1)

سوم. مرگ کفر

حدیث 32

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«من فارق شبراً فقد فارق الاسلام؛(2) هرکس به اندازۀ یک وجب از (جماعت مسلمین) جدا شود، از اسلام جدا شده است.» در روایت دیگری نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«من فارق الجماعه شبراً خلع ربقه الاسلام من عنقه؛(3) هرکس یک وجب از جماعت جدا شود، از دایرۀ اسلام جدا شده است.»

چهارم. باعث ورود جهنم

حدیث 33

پیامبراسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

«من فارق الجماعه فهو فی النار علی وجهه؛(4) هرکس از جماعت (اسلام) جدا شود، بر صورتش به جهنم وارد خواهد شد.» و نیز فرمود:

«یدالله مع الجماعه فاتبعوا السواد الاعظم فانّ من شذّ شذّ

ص:206


1- (1) صحیح ابن حبان، ج 1، ص 439.
2- (2) معجم الاحادیث المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص 249.
3- (3) مسند احمد، ج 5، ص 180.
4- (4) مجمع الزواید، ج 5، ص 220.

فی النار؛(1) دست خدا با جماعت است، به جمعیت اسلام بپیوندید، زیرا که هرکس از جماعت مسلمین جدا شود، به آتش داخل خواهد شد.»

پنجم. مهدورالدم

حدیث 34

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«من فرّق بین امّتی وهم جمیع فاضربوا رأسه کائناً من کان؛(2) هرکس بین امت (اسلام) تفرقه بیندازد، حتی بین گروه کثیری هم که باشد، هر جا بود گردنش را بزنید.» در این مورد امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرموده است:

«الا من دعا الی هذالشعار فاقتلواه ولو کان تحت عمامتی هذه؛(3) هرکس به این (اختلاف و افتراق) دعوت کند او را به قتل برسانید، حتی آن شخص زیر عمامه من باشد.» یعنی کسی که بین مسلمانان اختلاف ایجاد کند خون او ارزشی ندارد. درحالی که خون و آبرو و حتی مال مسلمان محترم است، ولی خون تفرقه کننده ارزش ندارد و هدر می باشد.

ششم. دوری دل ها

حدیث 35

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

«لا تختلفوا فتختلف قلوبکم؛(4) اختلاف نینداز، زیرا اختلاف باعث دوری دل ها می شود.» از امام صادق علیه السلام نقل شده است که پیامبراکرم فرمود صلی الله علیه و آله:

«ولاتختلفوا فیخالف الله بین قلوبکم؛(5)

ص:207


1- (1) المستدرک الصحیحین، ج 1، ص 115؛ میزان الحکمه، ج 1، ص 406.
2- (2) کنز العمال، ج 1، ص 208، ح 1045.
3- (3) نهج البلاغه، نامه 127.
4- (4) میزان الحکمه، ج 1، ص 764.
5- (5) بحار الانوار، ج 85، ص 100.

اختلاف نکنید، [پس اگر کسی اختلاف ایجاد کند] خداوند بین دل هایتان اختلاف ایجاد می کند.» یعنی ایجاد اختلاف، سبب می شود که رحمت و لطف خداوند از او برداشته شود و او به خود واگذار کند. در نتیجه دل ها از هم دیگر دور می شود و باعث نابودی فرد و اجتماع خواهد شد.

هفتم. نابودی

حدیث 36

رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن وصیت به حضرت علی علیه السلام فرمود:

«یا علی! ثلاث موبقات:(1) نکث(2) الصفقه(3) وترک السنّه وفراق الجماعه؛(4) ای علی! سه چیز موجب نابودی (انسان) می شود: شکستن معامله و پیمان، ترک سنت و جدایی از جماعت (مسلمین).»

هشتم. عدم قبولی اعمال

حدیث 37

جبرئیل از جانب خدا به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت:

«بلّغ امتک انه من مات مفارق الجماعه لا یجیء رائحه الجنه وان کان اکثر عملاً من اهل الارض لا اقبل منه صرفاً(5) ولا عدلاً؛(6) به امت بگو هرکس بمیرد و از جماعت جدا شود، بوی بهشت به مشام او نمی رسد، اگرچه عمل او از (همه) اهل زمین بیشتر باشد و از او هیچ چیز پذیرفته نمی شود.»

ص:208


1- (1) «موبقات» به معنای نابودی است.
2- (2) «نکث» به معنای شکست پیمان و معامله است.
3- (3) «الصفقه» به معنای معامله است.
4- (4) نظم درر السمطین، ص 155.
5- (5) به معنای یک دست است.
6- (6) معانی الاخبار، ص 76.
نهم. موجب لعنت الهی و فرشتگان

حدیث 38

«... یا محمد تارک الجماعه عندی ملعون وعند الملائکه ملعون وقد لعنتهم فی التوراه والانجیل والزبور والفرقان؛(1) ای محمد! کسی که جمعیت را ترک کند نزد من و فرشتگان ملعون است و در تورات و انجیل و زبور و فرقان بر او لعنت شده است.»

دهم. عدم استجابت دعا

حدیث 39

«.. یا محمد! تارک الجماعه لا استجیب له دعوه ولا انزل علیه الرحمه وهم یهود امتک وان مرضوا فلا تعدهم وان ماتو فلا تشیّع جنائزهم؛(2) ای محمد! کسی که جمعیت را ترک کند دعایش را استجابت نمی کنم و رحمت را بر او نازل نمی کنم: آنها یهود امت تو هستند و اگر مریض شوند به عیادت آنها نرو و اگر بمیرند، در تشییع جنازه شان شرکت نکن.»

یازدهم. مبغوض ترین مخلوق نزد خداوند عالم

حدیث 40

«ولایمشی علی الارض ابغض علیّ من تارک الجماعه؛(3) مبغوض ترین جنبندگان روی زمین در نزد من کسی است که جماعت را ترک کند.»

ص:209


1- (1) همان.
2- (2) همان.
3- (3) همان.

ص:210

جمع بندی مباحث

اکنون برای حسن ختام، مطالب گذشته را در چند سطر خلاصه می کنیم:

- قرآن مجید، سنت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله، مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام مناسب ترین محور وحدت و انسجام اسلامی اند.

- قرآن مجید و احادیث پیامبراسلام صلی الله علیه و آله، انسجام اسلامی را یکی از ضروریات مسائل اسلامی دانسته است.

- احادیث اسلامی، رمز پیروزی و نجات از هلاکت را در گرو انسجام اسلامی می دانند.

- احادیث فریقین بر این مطلب تأکید دارند که هرکس، کلمۀ شهادتین را بر زبان آورد؛ مسلمان می باشد و جان و مال و آبروی او محترم است.

- محبت، احترام، کمک، مدارا، حسن سلوک، حسن ظن، خیرخواهی و اصلاح ذات بین، طبق تعلیمات نبوی، از عوامل انسجام می باشد.

- سخن چینی، سوءظن، جست وجوی اسرار مردم، تعصب بی جا، خصومت و مجادله بی جا، دشنام و تحقیر، آزار واذیت، از عوامل اختلاف شمرده است.

ص:211

- سربلندی و قدرت، موجب رحمت و رهایی از عذاب الهی و ورود به بهشت، از آثارانسجام اسلامی می باشند.

- سرخوردگی و هلاکت، افتراق و جدایی دل ها، مرگ کفر و جهالت، عدم استجابت دعا و ورود به جهنم و مبتلا به عذاب دائمی، از آثار شوم افتراق و جدایی هستند.

ص:212

کتابنامه

1. القرآن المجید، (با ترجمه، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی)

2. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، دارالاحیاالکتب العربیه، بی تا، بیروت.

3. ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1364.

4. ابن بلبان، علاءالدین علی، تحقیق: شعیب ارنووط، صحیح ابن حبان. بیروت: مؤسسه الرساله، 1414 ه.

5. ابن حنبل احمد، مسند احمد، دار صادرات، بیروت.

6. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارصادرات، بیروت.

7. ابن سلامه، دستورمعالم الحکم، مکتبه المفید، قم.

8. -، محمد، مسند الشهاب، مؤسسه الرساله، بیروت.

9. ابن شعبه حرانی، ابومحمدحسن بن علی، تحف العقول، مؤسسه نشراسلامی، قم.

10. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی الطالب، نجف، مکتبه الحیدریه، 1376.

11. ابن صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، مؤسسه اعلمی، تهران 1404.

12. ابن طاووس، سیدعلی بن موسی، الطرائف، قم 1371 ه.

13. -، الیقین، قم، مؤسسه دارالکتاب، 1413.

14. ابن عساکر، ابی القاسم علی بن حسن بن هبه شافعی، تحقیق: علی شیری، تاریخ مدینه الدمشق، بیروت: دارالفکر، 1415 ه.

15. ابن قدامه، عبدالرحمان، الشرح الکبیر، دارالکتاب العربی، بیروت.

16. ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، دار الفکر، بیروت.

17. ابوریه محمود، اضواء علی السنه المحمدیه، دارالکتب اسلامی.

18. الأحسائی، ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، مطبعه سید الشهدا، قم 1403 ه. ق.

19. الدر المنثور فی تفسیر المأثور، دارالفکر، بیروت 1414 ه.

20. امینی، عبدالحسین، الغدیر، دارالکتاب العربی، بیروت 1397 ه.

21. بخاری، محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، المکتبه الاسلامیه.

22. -، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالفکر، بیروت 1401 ه.

23. بلازری، انساب الاشراف، مؤسسه اعلمی، 1394 ه.

24. بندر ریگی، محمد، فرهنگ جدید، قم 1374 ش.

25. بیهقی، احمد بن الحسین، السنن الکبری، دارالفکر، بیروت.

26. ترمزی، محمد بن عیسی، السنن الترمزی، دار الفکر، 1403 ه.

27. تمیمی موصلی، احمدبن علی بن مثنی، تحقیق، حسین سلیم اسد، مسند ابویعلی موصلی، دارالمأمون للتراث.

28. ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر الثعالبی، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت 1418 ه.

29. جوهری، الصحاح، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، بیروت 1407 ه.

30. حرعاملی، شیخ محمد بن حسن، وسائل الشیعه، داراحیاءالتراث العربی، بیروت.

31. -، شیخ محمد بن حسن، الفصول المهمه، مؤسسه معارف اسلامی، قم 1418 ه.

32. حسکانی، حاکم، شواهد التنزیل، وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران.

33. حسینی، شهاب الدین، الوحده الاسلامیه، مجمع تقریب المذاهب اسلامی، قم 1427 ه ق.

34. خوارزمی، موفق، المناقب، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ دوم، قم 1411 ه..

35. دفتر مقام معظم رهبری، حدیث ولایت (مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری)، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران 1376 ش.

36. دمشقی ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، داراحیاء التراثالعربی، بیروت 1408 ه.

37. -، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالمعرفه، 1407 ه.

38. دمشقی ابن کثیر، اسماعیل، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت، دارالمعرفه.

39. زبیدی، تاج العروس، المکتبه الحیاه، بیروت.

40. زرندی حنفی، جمال الدین محمد بن یوسف، نظم دررالسمطین فی فضائل المصطفی والمرتضی والبتول والسبطین، قم، مکتبه امام امیرالمؤمنین، 1377 ه.

41. سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابن ابی داود، بیروت، دارالفکر، 1410 ه ق.

42. سیوطی، جلال الدین، جامع الصغیر، بیروت، دارالفکر.

43. شافعی، محمد بن ادریس، المسند، دارالکتب العلمیه، بیروت.

44. شرف الدین، عبدالحسین، المراجعات، تحقیق: حسین الراضی، جمعیت اسلامیه.

45. شیخ صدوق، (ابی محمد بن علی بن حسن بن موسی بن بابویه قمی)، ثواب الاعمال، منشورات رضی، چاپ دوم، قم 1368.

46. -، الخصال، جامعه مدرسین، قم.

47. -، علل الشرایع، مکتبه الحیدریه، نجف 1966 م.

48. -، معانی الاخبار، انتشارات اسلامی، قم 1361 ش

49. -، من لا یحضره الفقیه، جامعه مدرسین، چاپ دوم، قم 1404 ه.

50. شیخ مفید، ابی عبدالله محمدبن نعمان بغدادی، الاختصاص، جامعه مدرسین، قم.

51. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، دارالحرمین.

52. -، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، مکتبه ابن تیمیه، قاهره.

53. -، سلیمان بن احمد، معجم الاوسط، دار الحرمین.

54. طبری، احمدبن عبدالله، ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی القربی، مکتبه قدسی، 1356 ش.

55. -، محمد بن جریر، تفسیر الجامع البیان عن تأویل آیات القرآن، بیروت، دار الفکر، 1408 ه.

56. طریحی، شیخ فخرالدین، مجمع البحرین، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، تهران 1369 ش.

57. عبده، محمد، نهج البلاغه، دارالمعرفه، بیروت.

58. عظیم آبادی، محمد شمس الحق، عون المعبود شرح سنن ابن ابی داود، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، بیروت 1415 ه.

59. علم الهدی، سید مرتضی، الامالی، کتابخانه، آیه الله مرعشی، قم 1403 ه ق.

60. فراهیدی، خلیل ابن احمد، کتاب العین، مؤسسه، دارالهجره چاپ دوم، قم 1409 ه ق.

61. قرطبی، محمد بن عبدالله انصاری، الجامع لاحکام القرآن، مؤسسه التاریخ العربی، بیروت 1405 ه ق.

62. قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، دار الفکر، بیروت.

63. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، دارالاسوه چاپ اول 1416 ق.

64. کلینی، محمد ابن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1368 ش.

65. کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، مؤسسه معارف الاسلامیه، قم 1411 ه.

66. کوفی اهوازی، حسین بن سعید، کتاب المومن، مدرسه امام مهدی، قم 1404 ه.

67. لیثی واسطی، علی بن محمد، تحقیق، حسین حسنی، عیون الحکم والمواعظ، قم، دار الحدیث، 1376 ش.

68. مازندرانی، ملا محمد صالح، شرح اصول کافی.

69. متقی هندی، کنز العمّال، مؤسسه الرساله، بیروت.

70. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بیروت 1403.

71. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، دارالحدیث، قم.

72. مغربی، قاضی نعمان، دعائم الاسلام، دار المعارف، 1383.

73. مناوی، محمد عبدالرؤف، تحقیق، احمدعبدالسلامی، فیض القدیر شرح جامع

74. الصغیر، دار الکتب العلمیه، بیروت 1415 ه.

75. موسوی، سید حمید جاوید، اتحاد اسلامی در آثار شهید مطهری، انتشارات صدرا، قم 1428 ه.

76. نسائی، احمد بن شعیب، سنن النسائی، دارالفکر، بیروت 1348 ه.

77. نسوی، ابن سفیان، کتاب الاربعین، دارالبشائر الاسلامیه، 1414 ه.

78. نمازی، علی، مستدرک سفینه البحار، مؤسسه نشر اسلامی، قم 1419 ه.

79. نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت لاحیا التراث، قم 1408 ه.

80. نووی دمشقی، ابی زکریا یحیی بن شرف، ریاض الصالحین من حدیث سید المرسلین، دار الفکر، چاپ دوم، بیروت 1411 ه.

81. نووی، محی الدین، المجموع فی شرح المهذب، دار الفکر.

82. نیشابوری، محمدبن فتال، روضه الواعظین، منشورات رضی، قم.

83. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دارالفکر، بیروت.

84. هیثمی، نور الدین، مجمع الزواید، دار الکتب العلمیه، بیروت 1408 ه.

ص:216

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی